تقديم
بسم الله الرحمن الرحیم
إن الحمد لله نحمده ونستعینه ونستغفره، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سیئات أعملأالنا من یـهدی الله فلا مضل له، ومن یضلل فلا هادی له، وأشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریك له، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ [آل عمران: ١٠٢].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١﴾ [النساء: ١].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١﴾ [الأحزاب: ٧٠-٧١].
و اما بعد: صادقانهترین سخن، کلام خداست و بهترین هدایت هدایت، محمد ص، و بدترین امور محدثات آن است و هر امر تازهای در دین بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است.
خداوند متعال میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢﴾ [الجمعة: ٢].
«او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند، آنها را تزکیه میکند، و به آنها کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».
خداوند متعال رسول خود را در یک فاصله زمانی از پیامبران فرستاد که در آن دوره شرک و گمراهی و عبادت غیر خدا همگانی شده بود، و ظلم و بداخلاقی حاکم بود، و فحشا و پلیدی شیوع پیدا کرده بود، تا جائیکه خداوند بر تمام اهل زمین از عرب و عجم خشم گرفته بود مگر بقایای اهل کتابی که هنوز به آنچه انبیا و مرسلین آورده بودند پایبند بودند و مصرّانه به آن چسبیده بودند.
رسولخدا ص با نور و هدایتی از جانب خداوند رحمن و رحیم و شفای دلها آمد، و کسانی را که ایمان آوردند و جواب او را لبیک گفتند از ظلمات به نور، و از ستم ادیان و عادات و تقلیدهای ناپسند بهسوی عدل اسلام و ایمان خارج ساخت، و طولی نکشید که به سبب منت و کرم و فضلش و سپس به سبب قیام رسولالله ص به انجام وظیفهاش و ادای واجبی که بر عهده داشت در تبلیغ رسالت و ادای امانتی که خداوند بر عهده او گذاشته بود، و به سبب دریافت و استقبال از روی صدق و اخلاص صحابه بزرگوار از هدایت و نوری که برایشان آورده بود و سپس به سبب حمل امانتشان و ادای رسالتی که بر عهده داشتند زمین پر از نور الهی شد تا آنکه خداوند متعال اندکی قبل از وفات مصطفی ص فرمود: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: ٣]. یعنی: «امروز دینتان را برایتان تکمیل نمودم و نعمتهایم را بر شما نازل کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».
این منتی بود از جانب خداوند متعال، و خود این منت را اعلام میکند و گواهی میدهد که او بر بندگان مؤمنش منت نهاده است با کامل کردن دین و شریعت، و خبر میدهد به اینکه اسلام را برای آنها به عنوان منهج و آیین در زندگیشان پسندیده است، و برای رسول و برگزیدهاش شهادت میدهد که واجب و وظیفهاش را با بهترین وجه و آنگونه که خود از او میخواسته به انجام رسانده است، و نیز متضمن شهادت برای صحابه بزرگواری است که رسول ص را یاری دادند، و مسئولیتی را که به آنها داده شده بود حمل کردند، و در راه گسترش و نقل آن به مابعدانشان تمام جان و مال خود را ایثار کردند.
صحابه ش قومی هستند که خداوند آنها را برگزید و برای همنشینی با پیامبرش و حمل دینش انتخاب کرد، و آنها نیز پیام خدا را محکم و از روی صدق و امانت گرفتند، و دوستى به خدا و رسولش را صادقانه و خالصانه اظهار داشتند و جان و مال خود را در راه اعلای کلمۀ الله ارزانی داشتند، تا جائیکه خداوند در آیات بسیاری شهادت میدهد به فضل و برتری آنان، و اینکه آنان در عهدی که با خدای خود بستند صادق بودند و تغییر و تبدیلی در آنان رخ نداد چه آنهایی که جان باختند و چه آنهایی که باقی ماندند.
چگونه چنین نیست در حالی که ترک خانواده و وطن کردند و از زن و فرزندان خود جدا شدند و برای جهاد در راه خدا و طلب رضایت خدا و به دست آوردن اجر و ثوابی که نزد اوست خارج شدند، به همین خاطر خداوند آنها را تصدیق فرمود و در تلاش آنان که در سالهای معدود دولت اسلام و برافراشتگی پرچم ایمان، و به زانو در آوردن دولتهای عظیم و پادشاهان ستمگر، و وارد شدن فوج فوج مردم در دین خدا، برکت قرار داد. و با سنت و توفیق خود آنها را در زمین تمکین داد و بر بندگانش جانشین قرار داد تا آنها را از ظلمات به نور خارج سازند.
این امر و این نتایج و پیروزیها کینه اولیای شیطان را برانگیخت، در نتیجه شروع کردند به حلیهگری و نقشهبافی برای این دین و پیروانش، و تمام توان خود را صرف کردند و از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان دریغ نورزیدند و ابزار و وسایل خود را دو چندان کردند، اما سودمندتر و پرفایدهتر از تظاهر به اسلام آوردن و سپس حمل پرچمهای فساد از داخل و جدایی امت و پارهکردن وحدت و یکپارچگی نیافتند.
و از جمله بزرگترین این روشهای شیطانی همان افترا زدن و ضربه زدن به بزرگان امت و حاملان اولیه دین از لحاظ امانت و اخلاص و حسن ادای وظیفه بود، چون ضربه زدن به حامل، راه ضربه زدن به محمول است که همان دین و اسلام و ایمان است. و حجت آنان در ترویج باطلشان حب آل بیت ش و رفع ظلم از آنها و برگردانیدن حقوق شرعیشان از جمله وصایت و ولایت و چیزهای دیگری است که خود گمان میبرند.
چه فتنههای عظیم و آشوبهای فراوانی در امت اسلامی به راه انداختند، و خشم خود را بر سر اسلام و مسلمانان ریختند به نحوی که گروه زیادی از امت را به باطل خود کشاندند و از احساساتشان نسبت به آل بیت ش و حقوقشان سود بردند تا جائیکه در میان بسیاری از آنها شایع شده است که بزرگان صحابه ش یک امر بزرگ دینی را کتمان کردند و در کلام خود و رسولش و وصیت او تحریف ایجاد کردند، امری که دلالت میکند بر عدم صدقشان در دین و عدم دخول آنها در اسلام، بنابراین آنها مرتد و کافر و بدعتگر و محارب خدا و رسولش هستند.
تمام اینها و چند برابر بیشتر از اینها را نیز گمان بردند در مورد کسانی که خدا و رسولش نسبت به صدق و ایمانشان گواهی دادهاند. به همین خاطر میبینیم که در طول قرون، هرگاه مصیبت و بدبختی دامنگیر اسلام و مسلمانان شده، خوشحال میشوند و هرگاه پرچم سنت و دین حق برافراشته شده است افسرده و ناراحت میشوند، به عنوان مثال روز کشته شدن عمر بن خطاب س را جشن میگیرند، یا دقت کن در آنچه که دشمن خدا و رسول و دشمن مؤمنان یاسین بن احمد صاحب در کتابش (عقد الدرر) در شرح شکافتن سینه عمر میگوید: «این قسمتی از اخبار و روایات عجیب و غریب در مورد وفات آن پست فرومایه، و دروغگوی گناهکار عمر بن خطاب است که لعنت و عذاب خدا بر او باد تا روز قیامت».
و این شخص که خداوند رویش را سیاه گرداند فصلی را در کتابش به هم بافته است در بیان فضل روز کشته شدن عمر آنجا که وجوب شور و شوق و اظهار شادمانی در آن روز و نذر انواع غذاها و پوشیدن لباسهای گرانقیمت و زیبا را بیان میکند.
و در آنچه که محمدباقر مجلسی در کتابش «بحارالأنوار» (٣٧/١١٩- در بیان اخبار غدیر) میگوید، دقت کن: «از جعفر صادق روایت است که گفت: هنگامی که رسول خدا ص امیرالمؤمنین علی را در روز غدیرخم بلند کرد، هفت نفر از منافقان در مقابل ایشان بودند، که عبارت بودند از ابوبکر و عمر و عبدالرحمن بن عوف، وسعد بن ابی وقاص وابوعبیده، وسالم برده ابوحذیفه و مغیره بن شعبه...».
و بنگر امامشان خمینی در کتابش «کشفالأسرار» (ص ١٢٣-١٢٧) در وصف صحابه چه میگوید: «... مشتی از فرصتطلبان داوطلب».
و نیز: «یک مشت آدم شناخته شده که بعد از وفات او (پیامبر) با کشمکش به خاطر ریاست و حکومت به پا خواستند».
و همچنین: «ما با شیخین ـ یعنی ابوبکر و عمر ـ کاری نداریم و با مخالفتهایی که با قرآن کردند، از جمله استهزاء به احکام الهی، و آنچه که از جانب آن دو حلال یا حرام شد، و ظلمی که در حق فاطمه دختر پیامبر ص و اولاد او کردند...».
در جای دیگر میگوید: سخنان ابن خطاب مبنی بر دروغ و سرچشمه گرفته از اعمال کفر و زندقه است...».
اینان همچنان بر اعتقاد پلید و بدخواهیشان نسبت به امامان سلف این امت و صحابه بزرگوار رسولالله ص پافشاری میکنند.
و این کتاب دلیلی است بر مستمر بودن این عقاید، و رد سخنان و تبلیغاتی که ادعا میکنند که آن عقاید مربوط به رافضیان دیروز بود، و در این زمان و روزگار، امت براساس وحدت و اتحاد است.
این کتاب فریاد و پژواکی است در مورد کسانی که شعارهای رنگین، چشمان آنها را از دیدن حقایق واضح کور کرده است، و آنهایی که در غفلت و سادگی خود غوطه میخورند، و آنهایی که در خواب و بیهوشی خود سرگردانند، باشد که از این غفلت بیدار شوند، و از مستیشان در پشت شعارهای دروغین وحدت و جمع کردن امت هوشیار شوند.
این کتاب تداوم زنجیره نبرد بین حق و باطل است. و ادامه تلاش علمای اهل سنت است در به پاداشتن امر واجب دفاع از دین خدا و دفاع از ائمه سرشناس بخصوص از بزرگان سلف، و نیز بیانگر تصویری روشن و واضح است از تصویرهایی که خداوند متعال آن را برای دینش در نظر گرفته است.
علما این امر واجب را به پا داشتهاند از همان زمان که رافضی در امت به وجود آمد و شروع کرد به دشنام دادن اصحاب گرامی ش؛ و در برخورد با گمراهانی که اقدام میکنند به دشنام دادن و توهین و بیاحترامی به اصحاب رسولخدا ص، پیوسته کوشیدهاند. و علمای بزرگ بیان کردهاند که مقابله کردن با بدعتگران و هواپرستان، و پرده برداشتن از گمراهی و گمان باطل آنها و پرهیز امت از آنها، از جمله بزرگترین اصول دین و ایمان و از بزرگترین شیوههای جهاد در راه خداست.
امام احمد / در بیان اعتقادی که واجب است نسبت به صحابه داشته باشیم میگوید: «حبهم سنة، والدعاء لهم قربة، والاقتداء بهم وسیلة، والأخذ بآرائهم فضیلة»[١]. یعنی: (دوست داشتن آنان سنت است، و دعا برای آنان عبادت است، و پیروی از آنها وسیله است، و عمل به آرای فقهی آنها فضیلت است).
امام طحاوی / میگوید: (ما اصحاب رسول خدا ص را دوست داریم و در محبت به هریک از آنها کوتاهی نمیکنیم، و دشمن کسی هستیم که با آنها دشمنی میکند و به بدی، آنها را یاد میکند، و ما جز به نیکی از آنها نام نمیبریم، و حب آنها دین و ایمان و احسان، و بغض داشتن نسبت به آنها کفر و نفاق و طغیان است)[٢].
ابوزرعه رازی / میگوید: (اگر شخصی را دیدی که یکی از اصحاب پیامبر ص را از منزلتش میکاهد بدان که زندیق است، بدین خاطر که رسول خدا ص و قرآن نزد ما حق است، و این اصحاب پیامبر ص بودند که قرآن و سنت را به ما منتقل کردند، اینان میخواهند به گواهان ما توهین کنند تا کتاب و سنت را باطل بشمارند، و توهین به آنها اولیتر است. بنابراین زندیق هستند)[٣].
و ابن صلاح / میگوید: (تمام صحابه یک ویژگی خاص دارند، و آن اینست که از عدالت هیچ یک از آنها سؤال نمیشود، بلکه این یک مسأله تمام شده است چون با نص صریح کتاب و سنت و نیز اجماع افراد قابل اعتماد در امت عدالت آنها ثابت شده است)[٤].
این گزیده اقوال برخی از علمای امت است در آنچه که بر امت واجب است نسبت به آنها ظن داشته باشند، و از نصوص کتاب و سنت و اقوال پیشوایان امت چنین استنباط کردهاند، و از طرفی پیغمبر هدایت و رحمت ص به عدم توهین و دشنام آنها تصریح کرده است.
شیخین(بخاری ومسلم) از ابوسعید خدری از رسول خدا ص روایت کردهاند که فرمود: «لا تسبّوا أصحابي، لا تسبّوا أصحابي، فوالذي نفسي بیده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهباً ما أدرك مد أحدهم ولا نصیفه».
یعنی: یاران مرا دشنام ندهید، یاران مرا دشنام ندهید، قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر یکی از شما به اندازه کوه أحد طلا انفاق کند به اندازه یک مد انفاق آنها و حتی نصف آن هم ثواب نمیبرد.
احمد و ترمذی و غیره از حدیث عبدالله بن مغفل س از رسول خدا ص روایت کردهاند که فرمود: «الله الله في أصحابي لا تتخذوهم غرضاً بعدي، فمن أحبهم فبحبي أحبهم، ومن أبغضهم فببغضي أبغضهم، ومن آذاهم فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله تبارك وتعالی، ومن آذى الله فیوشك أن یأخذه»[٥].
یعنی: در مورد اصحاب من مراقب باشید و بعد از من کینه آنها را به دل نگیرید، هرکس آنها را دوست بدارد دوستی مرا موجب شده و هر که با آنها دشمنی ورزد دشمنی مرا موجب شده است، و هر که آنها را بیازارد مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است، و هر که خدا را بیازارد نزدیک است که خدا او را بگیرد.
به همین خاطر است که عبدالله بن عمر بمیگوید: «لا تسبّوا أصحاب محمد فلمقام أحدهم ساعة خیر من عبادة أحدكم أربعین سنة»[٦]. یعنی: یاران محمد ص، را دشنام ندهید چرا که مقام یک ساعت از آنان، از عبادت چهل سال هریک از شما برتر است.
و در روایتی دیگر: «خیر من عمل أحدكم عمره»[٧] بهتر است از عمل تمام عمر هریک از شما.
و مجاهد از ابن عباس بروایت میکند که گفت: «لا تسبوا أصحاب محمد ص، فإنّ الله قد أمر الاستغفار لهم وهو یعلم أنهم سیغتلون ویحدثون»[٨]. یعنی: یاران محمد ص را دشنام ندهید چرا که خداوند با اینکه میدانست آنها با هم خواهند جنگید و دچار فتنه خواهند شد، دستور به استغفار برای آنها داده است.
و عائشه بمیگوید: «أمروا بالاستغفار لأصحاب محمد ص فسبّوهم»[٩] یعنی: به استغفار برای اصحاب محمد ص امر شدند، ولی دشنامشان دادند.
با جهش از این نصوص و نصوص دیگر و اقوال امامان عالم، و عمل به آنها و پیروی از آنها به عنوان یک منهج و عقیده، و در ادامه تلاش علمای امت در مسیر مبارکشان در دفاع از دین خدا و اظهار شعایر دینی، و بیان عشق آنها به خدا و رسولش، و اعلان محبتشان به صحابه رسولالله ص و تقرب به خدا در آن محبت و دفاع از کیان و حریم آنها، برادرمان جناب شیخ (عبدالله بن عبدالعزیز بن علی الناصر) به این تلاش و جهد مبارک اقدام نموده است، و در دفاع از صحابی گرانقدر ابوهریره با یک اسلوب علمی محکم و بحث استقرایی دقیق دست به نگارش زده است، و تمام انتقادهایی را که کینهتوزان به او وارد میکنند و آنچه را که در افترازدن به او از لحاظ راستی و اخلاص و اسلام و ایمانش به آن اعتماد میکنند، دنبال کرده است، که در کل نشانگر پژوهش و تحقیق و تصفیه دین از بدعتها و اضافات و تحریف و ادعاهای واهی است، و پرده از نفاق و کینه آنها نسبت به اسلام و مسلمین برداشته است.
مؤلف که خداوند او را حفظ کند این کینهتوزان را دنبال میکند و پرده از گمراهیشان برمیدارد، و حقیقت را آشکار، و دروغ و تحریف آنان را بیان میکند، و افترا و بهتان آنها نسبت به بزرگان امت را در نهایت ادب، و اخلاق والا و نرمی در قول و بیان و حکمت و نرمش در دعوت و اصلاح و جمعبندی کلمات و مجادله نیکو، پاسخ داده است؛ علیرغم اینکه نسبت به پلیدی اسلوبشان و گفتار و الفاظ ناپسندشان و پستی دروغ و نیرنگ و مکرشان در مبارزه بر علیه دین و مؤمنان و رجال نخستین کاملاً واقف است.
دلیل آن اینست که ایشان در مکتب قرآن و سنت و از روی منهج سلف امت و علمای بزرگوارش در خدمت اسلوبها و نوشتهها و تألیفاتشان ادب آموخته است، و آنها را آنگونه دیده است که شیخالإسلام / توصیف کرده است: نرمترین و عادلترین مردم در احکام، و اسماء و اوصاف هستند، و نرمترین و مهربانترین برای بعضی از فرقهها نسبت به یکدیگر.
ایشان ثابت کردهاند که غالب انتقاداتی که عبدالحسین از روایتهای ابوهریره کرده است، عین آن روایات و یا شبیه آنها با اضافاتی، از امامان معصومشان (به زعم آنها)، و با سندهایی که نزد آنها مقبول است روایت شده است، و در کتابها و اصول قابل اعتماد آنها مدون است، آنها را همراه با سند و مرجع استخراج کرده و سپس با آنچه که عبدالحسین به خاطر آن ابوهریره را مورد انتقاد قرار داده است مقایسه کرده است، و حکم و قضاوت را به عاقلان و خردمندان واگذار کرده است.
و سپس پرداخته است به این انتقاد عبدالحسین از ابوهریره س که در مقایسه با روایات خلفای راشدین روایت بسیار دارد، ایشان از طریق آمار و ارقام و با بررسی و استقراء در کتب و مراجع و اصولشان ثابت کرده است که بعضی از امامان و راویان آنها، تعداد روایات و نقلهایشان چند برابر بیشتر از روایات ابوهریره است.
و انتقاد این شخص شیعه بر ابوهریره س را آورده است که از وهب بن منبه و کعب الأحبار حدیث روایت کرده است، که به گمان او این دو نفر از اهل کتابی بودند که با روایات اسرائیلی و خرافات و بدعتها به منظور فاسد ساختن اسلام مسلمان شدند، و به اسلام و ایمان آن دو طعنه میزند؛ البته چنین چیزی عجیب نیست چرا که او به بزرگان امت و کتاب خداوند متعال طعنه زده است، به گمان او ابوهریره از آن دو بسیار روایت کرده و به پیامبر ص نسبت داده است. شیخ در جواب این شخص شیعه اسامی کسانی از امامان خودش را نام برده که معتقد به عصمت و امانت و شناخت کامل احوال قلوب آنهاست و معتقد است که آنها بین راست و دروغ و بین مؤمن و منافق را تشخیص میدهند، و روایات آن ائمه را از کعبالأحبار و وهب بن منبه برای او رو کرده است، و اینکه تعداد این روایات و دور بودنشان از عقل و علم بسیار بیشتر از روایات ابوهریره س است.
و مؤلف که خداوند قلم و زبانش را یاری دهد با اتهام این شخص شیعی بر علیه ابوهریره برخورد کرده است که گفته است: «ابوهریره شخصی است که بسیار مشتاق و متمایل به سخنان عجیب و غریب است، به گونهای که در هنگام سخن از قوانین غیرطبیعی میبینی که سرمست میشود و چیزهایی غیرعادی و محال را ذکر میکند».
ایشان اشاره میکند به مطالبی که از کتابها و اصول و مراجع قابل اعتماد آنها استخراج کرده است که از جنس غرایب و عجایب و خوارق و محالات است، اما چون از امامان معصوم و مورد اطمینانشان نقل شده است در نزد آنها قطعی است، در حالی که از نظر عدد و مضمون و عجیبی و دور از عقل بودن تفوق دارد بر آنچه که ابوهریره س را بدان متهم کرده است.
و در کتابش برای اتمام فایده و فصاحت هر چه بیشتر فصلی را منعقد کرده است که در آن رسواییهای رافضه را در اعتقادات و عبادات، و رسوم و اعمال و اخلاق بررسی میکند و آن را در یک فصل عظیم در نهایت اهمیت و بیان تألیف کرده است. و در مناقشه خصم و رد دیدگاهشان، و شکافتن سپر بر سر آنها، و سنجیدن آنها با پیمانهای که با آن اصحاب والا مقام و اهل سنت هدایت یافته را میسنجند، ماهرانه و عالی کار کرده است.
در این فصل اموری را ذکر کرده است که از آن عرق شرم بر پیشانی مینشیند، و عقلها باز میمانند، و نفسها در سینه حبس میشود اگر در قلب ایمان و اسلام و کمی حیا و عقل باشد. آری، وگرنه چگونه به خرافات و اسطورههایی معتقد میشوند که حتی عقل کودکان هم از آن دوری میجوید؟ و چگونه به ترهات ایمان میآورند و سینهاشان را برای آن میگشایند؟ و چگونه اکاذیب را بزرگ میکنند و مقدس میشمارند؟ و چگونه خیالات و اوهام را تصدیق میکنند؟ بلکه چگونه متناقضات و متعارضات را با هم جمع میکنند ولی بین چیزهای مشابه جدایی میافکنند؟
تمام اینها را خواننده گرامی و جوینده راستین حقیقت در اثنای این کتاب میتواند بیابد و از لابلای آنچه که از قدیم در میان رافضیون قبول شده است ثابت میشود که دین آنان جایگاه خرافات است و موجب شرمساری عقل شدهاند.
شاید جملهای را که محقق از شیخ طوسی آورده است این سختی را کاهش بدهد و به شناخت پنهانیهای رافضیان بیشتر کمک کند. طوسی میگوید: «بسیاری از مصنفان اصحاب ما مذاهب فاسد را اختیار کردهاند، ولی با این وجود کتابهایشان قابل اعتماد است».
این سخن دارای اهمیت فراوانی است چرا که گوینده آن نزد شیعه جایگاه والایی دارد، او به طور مطلق ملقب به شیخالطائفه است، و صاحب دو کتاب از مجموع چهار کتابی است که به گواهی علمای آنها و اجماعشان مدار دین و مذهب در عقاید و احکام حول آن میچرخد[١٠].
و در پایان مناقشهاش با عبدالحسین قلمش متوجه شخص دروغگو و بسیار افتراجویی به اسم ابوریه میشود، شخصی که ارکان بنیانش فرو ریخت وقتی که در دفاع از بدعت و اهل آن شروع به نگارش کرد و سعی در کسب محبت و عطای آن کرد و در تحقق آن هدف به شیوهای ظالمانه برای اصلاح مذهب اربابانش به خردهگیری از اصحاب رسولالله ص پرداخته است، از جمله بزرگترین رسواییها برای ابوریه ستایش او توسط شیعه است که در کتابها و تألیفاتشان به زبان عربی و فارسی وجود دارد، چون ضرورتاً برای هر عاقلی بدیهی است که اهل باطل هرگز اهل حق را ستایش نمیکنند. اما ابوریه همچنان به ثنای خود از جانب شیعه به خود میبالد و آن را به عنوان نشان افتخاری به سینه میزند. اما در واقع ثنا و ستایش مخالف پستی و خواری است و ذم و بهتان و توهین او نشان افتخار و شرف و ثنای واقعی است. آیا محققی دیده است که شیعه مدح و ثنایی در حق ابوبکر صدیق و یا عمر فاروق یا سایر صحابه گرامی داشته باشد؟ یا در جایی میتواند بیابد که بدعتگران و هواپرستان ائمه قدیم یا جدید اهل سنت را مدح کرده باشند؟ اما ابوریه به سهم عظیمی از ثنای کتابها و علمای شیعه دست یافته است، پس ثنای شیعه مبارکت باد ای ابوریه که آنها دوستدار تو شدهاند، و حب آنان در زندگی و بعد از مرگ بشارتت باد، چرا که انسان با کسی برانگیخته خواهد شد که دوستدار اوست.
این دروغگوی کذاب امور و احادیثی را بر ابوهریره س و چیزهای جدیدی را که در بعضی از این احادیث آمده است انکار میکند، ولی در واقع هذیان میگوید و آنچه را که شیطان آن هنگام که او را دچار دیوانگی ساخته و بر او املا کرده است تکرار میکند و نیز آن چیزهایی را که اربابان شیعهاش برای او تحریر کردهاند، اما خدا رویش را سیاه گرداند کمترین حیا و بیشترین قباحت را در الفاظ و کلامش به کار برده است.
مثلاً در یکی از جاها میگوید: (از زیرکی کعب الأحبار و سوء استفادهاش از سادگی و غفلت ابوهریره به دست آمده است که هر آنچه را از خرافات و اساطیر که میخواست در دین اسلام بپراکند به او تلقین میکرده است...)
محقق (خداوند پاداشش را به نیکی بدهد) به شیوهای جواب او را داده است که برای هر کسی که دارای قلب باشد و گوش فرا دهد و گواه باشد قانعکننده است، و در عین حال ادب والای اسلامی و نهایت نرمش را به کار برده است.
و در پایان دور میزند و متوجه تیجانی اجیر شدهای میشود که بیانگر حلقه جدیدی در زنجیره دروغ و تزویر برای ارضای اربابان شیعهاش در ضربه زدن به این دین بزرگ است، و این شخص ناچیز چقدر شبیه است به کسی که سرسختانه خود را به صخره بزرگ و محکمی میکوبد تا آن را سست کند یا با دست و پایش غبار و خاکستر بلند میکند تا آرامش آسمان را به هم بزند، یا به سگ ضعیف پارسکنندهای میماند که میخواهد مسیر نور و هدایت را متوقف سازد، یا مانعی در راه حرکت حق مبین ایجاد کند. و این مسکین در نهایت به گمان خود هدایت یافته و حق را شناخته است، ولی واقعیت این است که او از حال تصوف و خرافه به پلیدیهای رفض و کفر منتقل شده است، پس ای تیجانی به خود بیا و قدر خود را بدان و برای رشد خود چیزی اندوخته کن، و اگر واقعاً جوینده حقیقتی، دوباره در طرق هدایت و اصول رستگاری تحقیق و نظر کن، و شاید در این کتاب امیدی تازه بیابی، و روشناییهای حق و هدایت را که با نور وحی و احترام ذاتی عقل متجلی است پیدا کنی.
در پایان کاروان شاخ زنان از سمداران، و بلندکنندگان خاکستر و غبار از بیماران و کینهتوزان، و پارسکنندگان از صاحبان حنجرههای گندیده هرگز تمام و متوقف نمیشود، این سنت خداست مادامی که شیطان و حزب او باشد. ولی همچنین از سنت خدا و رحمت او بر بندگانش است که در طول دورانها و روزگاران مردانی آگاه و عالم آماده و مقدر گرداند، و علیرغم اندکی تعداد و تجهیزاتشان آنها را یاری میدهد، از دین خدا دفاع میکنند، و تظاهر فریبکاران و ادعاهای باطلان را آشکار میکنند، با نیزههای حق و شمشیرهای سنت و قلمهای هدایتگر حمله میکنند و باطل را دفع و اهل آن را از بین میبرند، و در امت کشتار ابلیس و فریبکارانی که شعارهای بدعتگران و هواپرستان سر میدهند را زنده میگردانند، و ظهور حق در برابر سپاهیان باطل و هولناک عجیب نیست، چرا که حق را نور وحی قرآن، و باطل را تاریکی و ظلمت بالا میبرد هر چند صاحبان آن، آن را زینت بدهند، و همانطور که گفته شده است: «إن الحق أبلج والباطل لجلج» حق روشن است و باطل الکن.
چگونه چنین نیست در حالی که خداوند خود وعده داده و فرموده است: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٣٢ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٣٣﴾ [التوبة: ٣٢-٣٣]. «آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولى خدا جز این نمىخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند! او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند».
و میفرماید: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا٨١﴾ [الإسراء: ٨١] «و بگو: حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقینا باطل نابود شدنى است»!.
و میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾ [الحجر: ٩]. «ما خود قرآن را نازل کردیم و خود نیز آن را حفظ میکنیم».
و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ [الحج: ٣٨]. «خداوند از کسانی که ایمان آوردند دفاع میکند».
از خداوند متعال خواستارم که من و برادر محقق صاحب این اثر ارزشمند را از جمله کسانی قرار دهد که آنها را برای هدایت مقدر کرده و از آنها خشنود گشته است، و وعده خویش را در حفظ کتابش، و در دفاع از کسانی که ایمان آوردهاند و در اظهار دینش و محافظت از نور و هدایت خود، محقق سازد.
از خداوند عزوجل مسألت دارم که بنده و ایشان را از زمره گروه و یاران خود، و یاران دینش و پیروان رسولش و دنبالهروان صحابه بزرگوار قرار دهد، و از من و ایشان اعمال صالح را قبول فرماید و این تلاش را در ترازوی اعمال نیکمان قرار دهد، و از خداوند چیزی را امید داریم که به وسیله آن ما را به خود نزدیک سازد و با آن به او متوسل شویم و آن محبت صحابه و دفاع از آنهاست، زیرا محبت صحابه فرعی از محبت به خدا و محبت به رسولش و دینش است.
وصلى الله على نبینا محمد وآله وسلم.
د/عبدالله بن اسماعیل رجب ١٤١٩هـ
[١]- (السنة) امام احمد، ص ٣٨.
[٢]- شرح عقیده طحاوی، ص ٥٢٨ و ما بعد آن.
[٣]- (الکفایة فی علم الروایة) خطیب بغدادی، ص ٦٧.
[٤]- مقدمه ابن صلاح، ص ١٦٤.
[٥]- مسند أحمد (٤/٢٨٧-٢٨٨ و ٥/٥٤-٥٥)، سنن ترمذی، کتاب مناقب، باب «کسی که اصحاب محمد را دشنام دهد». (٥/٣٥٨).
[٦]- احمد آن را در «فضایل صحابه» (٢/٩٠٧) روایت کرده است.
[٧]- همان منبع (٢/٩٠٩)، و ابن ابی عاصم در «السنة» (٢/٤٨٤).
[٨]- احمد در «فضایل صحابه» (٢/٩١٠).
[٩]- همان (٢/٩١٠).
[١٠]- چهار کتاب عبارتند از: کافی کلینی، کتاب «من لایحضره الفقیه» ابن بابویه قمی، و کتاب «تهذیب الأحکام» و «الإستبصار» شیخالطائفة طوسی متوفی سال ٤٦٠ه.