دلیل و برهان در تبرئه ابوهریره از بهتان

فهرست کتاب

اعتراض عبدالحسین به این حدیث که «دوزخ پر نمی‌شود تا آن که خداوند پایش را در آن می‌گذارد»

اعتراض عبدالحسین به این حدیث که «دوزخ پر نمی‌شود تا آن که خداوند پایش را در آن می‌گذارد»

در ص ٦٧-٦٩ عبدالحسین همین حدیث را ذکر کرده است، از ابوهریره روایت است که پیامبر خدا  ص فرمود: بهشت و جهنم با همدیگر جر و بحث کردند جهنم گفت: متکبران و سرکشان به من اختصاص داده شده‌اند و بهشت گفت: پس چرا جز افراد ضعیف و بینوا کسی وارد من نمی‌شود، خداوند به بهشت گفت تو رحمت من هستی و با تو هر‌کس را که بخواهم مورد رحمت قرار می‌دهم، و به دوزخ گفت تو عذاب من هستی و هر‌کس را که بخواهم بوسیله تو عذاب می‌دهم، خداوند هر دو را پر می‌کند اما دوزخ پر نمی‌شود تا آن که خداوند پایش را در آن می‌گذارد و آنگاه دوزخ می‌گوید بس است بس است و پر می‌شود[٢٤٩].

سپس عبدالحسین غوغا به پا می‌کند و می‌گوید: (این حدیث از دیدگاه عقل و شریعت محال و غیرممکن است، و آیا مسلمانی که خدا را منزه و پاک می‌داند باور می‌کند که خدا پا داشته باشد؟ و آیا عاقلی می‌پذیرد که خداوند پایش را در جهنم بگذارد که پر شود؟ و حکمت این کار در چیست؟ و این سخن پوچ چه ارزشی دارد ... و جهنم و بهشت به چه زبانی با همدیگر جر و بحث و گفتگو می‌کنند؟! و چگونه دارای حواس و درک هستند و می‌دانند که چه کسانی را در بردارند و ستمگران و سرکشان چه فضیلتی دارند که جهنم به آنها افتخار می‌کند؟ و چگونه بهشت گمان می‌برد که کسانی که در آن هستند افراد ضعیف و بی‌ارزشی هستند و حال آن که آنها پیامبر  ص و صدیق و شهید و صالح هستند که خداوند به آنها نعمت بخشیده است، فکر نمی‌کنم جهنم و بهشت تا این حد نادان و احمق باشند).

می‌گویم (مؤلف) اگر شما به خاطر این اعتراض می‌کنید که در حدیث آمده است که خداوند پایش را در جهنم می‌گذارد، در قرآن برای خداوند دست و چهره و چشم و آمدن و غیره اثبات شده است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧ [الرحمن: ٢٧] «و تنها وجه خداوند ذوالجلال و گرامى باقى مى‏ماند»!.

و می‌فرماید: ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ [القصص: ٨٨]. «همه چیز نابود می‌شود جز چهره او».

و می‌فرماید: ﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُ [المائدة: ٦٤] «بلکه هر دو دست او گشوده هستند و آن گونه که می‌خواهد انفاق می‌نماید».

و می‌فرماید: ﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ [ص: ٧٥] «چه چیز تو را منع کرد از آن که سجده نمایی برای آنچه با دو دستم آفریده‌ام».

و می‌فرماید: ﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ [طه: ٣٩] «و تا زیر نظر من ساخته و رشد نمایی».

و خلاصه اینکه داور قرار دادن عقل در مورد صفات خدا بی‌عقلی است، و آنان که فریب عقل‌های خود را خورده و در صفات الهی عقل خویش را حاکم قرار داده‌اند اغلب به الحاد می‌انجامند، و برای عقل بهتر آن است که در چیزهایی بیندیشید که می‌تواند، و وقتی عقل انسان از دریافتن راز و شناخت سر حیات انسان عاجز است و نمی‌تواند یک ذره ریگ را کاملاً دریابد چگونه می‌تواند به حقیقت آفریننده این جهان پی ببرد؟ فرض کنیم که حاکم قرار دادن عقل در این احادیث درست باشد؟

ما می‌پرسیم این چه عقلی است که تو می‌خواهی آن را داور قرار دهی؟! آیا عقل فلاسفه را داور قرار می‌دهی؟ اگر با عقل فلاسفه این احادیث را بررسی می‌کنی بدان که آنها با همدیگر اختلاف دارند، و هر نسلی از فلاسفه قول نسل گذشته را نقض می‌نماید.

و آیا می‌خواهی با عقل ادباء این احادیث را مورد بررسی قرار دهی؟ ادباء کارشان این نیست بلکه آنها به نوادر و حکایات عنایت دارند. آیا می‌خواهی با عقل علمای طب یا هندسه یا ریاضیات احادیث را مورد ارزیابی قرار دهی؟ به اینها این مسائل ربطی ندارند؟ یا می‌خواهی با عقل محدثین، احادیث را مورد ارزیابی قرار دهی؟ شما عقل محدثین را نمی‌پسندید و بلکه شما آنان را به سادگی و کودن بودن متهم می‌کنید، یا اینکه می‌خواهی اینگونه احادیث را با عقل فقها مورد سنجش قرار دهی؟ فقها مذاهب متعددی دارند.

حکایت ارزیابی حدیث با عقل، حکایتی قدیمی است که برخی از معتزله فریاد آن را در گذشته سردادند و در عصر حاضر مستشرقین فریاد آن را سرمی‌دهند و احمد امین از آنها پیروی کرده است و او مثال‌هایی از احادیث صحیح را آورده که از دیدگاه او عقل آن را نمی‌پذیرد، اگر منظور او از عقل چیزهای بدیهی است که عقل آن را قبول می‌کند در تاریخ سنت نبوی این کار انجام شده است و ائمه نقد و علمای حدیث برای حدیث موضوع و ساختگی علامت‌هایی را ذکر کرده‌اند که با آن شناخته می‌شود از آن جمله اینکه متن حدیث با امور عقلی و قطعی دین یا تاریخ و یا طب و غیره مخالف باشد بنابراین هزاران حدیث را نپذیرفته‌اند و به ساختگی بودن آن حکم کرده‌اند.

به هر حال ما برای شناخت احادیث نیازی به عقل عبدالحسین و عقل ابی‌ریه و عقل احمد امین نداریم، و مذهب علما در این مورد معروف است، و سلف در مورد این احادیث بدون تأویل آن را می‌پذیرند، و خداوند را از مشابهت با انسان منزه و پاک می‌دانند[٢٥٠].

اما چنین به نظر می‌آید که عقل عبدالحسین بسته است و کار نمی‌کند، چون علمای شیعه در تفسیر این آیه که: ﴿يَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِيدٖ٣٠ [ق: ٣٠] «(به خاطر بیاورید) روزى را که به جهنم مى‏گوییم: «آیا پر شده‏اى؟» و او مى‏گوید: «آیا (از انس و جن) افزون بر این هم هست»؟!.

از همین حدیث استدلال کرده‌اند، بدون آن که آن را انکار نمایند یا راوی حدیث را تکذیب کنند، خواه راوی حدیث ابوهریره باشد یا انس آن را روایت کرده باشد چنان که سیوطی در الدر المنثور از طریق انس آن را روایت نموده است و یا اینکه ابوسعید خدری آن را روایت کرده باشد چنان که امام احمد در مسند خود از طریق ابوسعید آن را روایت کرده است.

طباطبایی شیعه در تفسیر المیزان، ١٨/٣٦٢ حدیث انس که سیوطی در الدر المنثور روایت کرده است را ذکر می‌کند که از انس روایت است که پیامبر خدا ص فرمود: همچنان که در جهنم انداخته می‌شود و جهنم می‌گوید آیا بیشتر از این هم هست تا آن که خداوند پایش را در آن می‌گذارد (آنگاه جمع می‌شود و می‌گوید بس است بس است، و همچنان به بهشت می‌فرستد تا آن که خداوند خلقی دیگر پدید می‌آورد و آنها را در قصرهای بهشت جای می‌دهد). طباطبایی بعد از نقل این حدیث می‌گوید: (اینکه خداوند پایش را در جهنم می‌گذارد و جهنم می‌گوید: بس است در روایات زیادی از طریق اهل سنت هم روایت شده است).

و همچنین فیلسوف شیعه ملقب به صدر المتألهین محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی در تفسیرش، ١/٥٨ و ص ١٥٦ از این حدیث استدلال نموده است و او می‌گوید: (جهنم از اینکه پر نمی‌شود رنج می‌برد تا آن که خداوند جبار پایش را در آن می‌گذارد چنان که در حدیث آمده است و این یکی از دو قدم و پایی است که در کرسی ذکر شده‌اند).

و محمدی ری‌شهری در میزان الحکمه، ٢/١٧٨-١٧٩ در باب «هل من مزید» نیز از این حدیث استدلال کرده است.

و معیار واقعی که احادیث پیامبر خدا  ص با آن سنجیده می‌شوند این است که این احادیث را بدون چون و چرا بپذیریم.

و اما اینکه عبدالحسین می‌گوید: (بهشت و جهنم با چه زبانی جر و بحث و گفتگو می‌کنند و با کدام حواس متوجه شده‌اند که چه کسانی را دربردارند).

می‌گویم (مؤلف) این پرسش نشانگر جهالت و نادانی عبدالحسین و عدم شناخت او از قرآن کریم است، اگر سخن گفتن بهشت و جهنم جای تعجب دارد، پس چرا در قرآن آمده است که خداوند خطاب به آسمان‌ها و زمین گفت: ﴿ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ [فصلت: ١١]. «وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روى اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روى طاعت مى‏آییم (و شکل مى‏گیریم)»!.

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِيدٖ٣٠ [ق: ٣٠]. «روزی که به جهنم می‌گوییم آیا پر شده‌ای می‌گوید: آیا بیشتر هم هست».

می‌بینیم که جهنم می‌گوید: (آیا بیشتر هم هست) آیا عبدالحسین این آیه را در قرآن نخوانده است؟!! آیا این علامه خجالت نمی‌کشد که می‌گوید: (حکمت از این چیست؟ و این سخن پوچ چه ارزشی دارد).

سبحان الله!! سخن و کلام خدا از نظر این آیت‌الله سخنی پوچ و بی‌ارزش است!!.

آیا تاکنون علامه‌ای چون عبدالحسین دیده‌اید!! علامه‌ای که قرآن و سنت و احادیث اهل بیت را نمی‌فهمد و نمی‌داند!! اما فکر نمی‌کنم او تا این حد نادان و جاهل باشد، و گمان نمی‌برم با اینکه او ملقب به آیت‌الله است از کتاب‌های حدیث و فقه و تفسیر و رجال آگاهی نداشته باشد. فکر می‌کنم او همه چیز را می‌داند اما از این طریق می‌خواهد عقدۀ دلش را نسبت به ابوهریره خالی کند گرچه او برای راحت کردن خود آیات قرآن و سنت نبوی را که در مورد اثبات چشم و دست و چهره و ... آمده‌اند را به فراموشی بسپارد، و آنچه بیشتر ما را به آنچه گفتیم مطمئن می‌سازد این است که او به این احادیث اعتراض می‌کند و حال آن که همه این احادیث از طریق شیعه روایت شده‌اند و راویان شیعه این احادیث را از کسانی روایت کرده‌اند که شیعیان معتقدند که آنها معصومند، و آنها سخن گفتن جهنم و بهشت و باد و غیره را اثبات کرده‌اند.

در بحار، ٨/٢٨٥ علی  ÷ از پیامبر  ص روایت می‌کند که گفت: در روز قیامت جهنم با سه نفر سخن می‌گوید با امیر و با قاری قرآن و با ثروتمند، به امیر و حاکم می‌گوید: ای کسی که خداوند به او پادشاهی داد و او عدالت نکرد و آنگاه او را فرومی‌بلعد همان طور که پرنده دانه کنجد را فرومی‌بلعد، و به قاری قرآن می‌گوید: ای کسی که برای مردم خود را مزین می‌کرد و با انجام گناهان به مبارزه با خدا برخاست و آنگاه او را فرومی‌بلعد، و به ثروتمند می‌گوید: ای کسی که خداوند به او دنیا و ثروت فراوانی داد و فرد حقیر و تنگدست از او قرض خواست اما او بخل ورزید و نداد، آنگاه ثروتمند را فرومی‌بلعد.

و همچنین در جلد ٨/١٩٨«باب الجنة ونعیمها» از ابی‌جعفر روایت شده که گفت: روز قیامت بهشت پروردگارش را صدا می‌زند و می‌گوید پروردگارا تو عادل و دادگر هستی جهنم را چنان که به آن وعده داده‌ای از اهل جهنم پر کرده‌ای و مرا پر نکرده‌ای، گفت: آنگاه خداوند خلقی را می‌آفریند که دنیا را ندیده‌اند و بوسیله آن بهشت را پر می‌کند، خوشا به حال آنان.

و قمی در تفسیر: ﴿يَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِيدٖ٣٠ [ق: ٣٠] می‌گوید این استفهام است چون خداوند به جهنم وعده داده که آن را پر کند آنگاه پر می‌شود، سپس خداوند به آن می‌گوید: آیا پر شده‌ای؟ و جهنم می‌گوید: آیا بیشتر از این هست؟ یعنی بیشتر از این جا ندارم، آنگاه بهشت می‌گوید: پروردگارا به جهنم وعده داده‌ای که آن را پر کنی و به من وعده داده‌ای که مرا پر کنی و مرا پر نکرده‌ای و حال آن که جهنم را پر نمودی؟ آنگاه خداوند در آن روز خلقی می‌آفریند و با آنها بهشت را پر می‌کند، ابوعبدالله  ÷ گفت: خوشا به حال آنها آنان ناراحتی‌ها و مشکلات دنیا را ندیده‌اند[٢٥١].

و از محمد بن مسلم روایت است که گفت ابوجعفر  ÷ به من گفت همه چیز آب بود و عرش خداوند بر آب بود، آنگاه خداوند به آب فرمان داد و آب آتش شد و سپس به آتش فرمان داد که خاموش شود و وقتی خاموش شد دودی از آن برخاست و خداوند آسمان‌ها را از این دود آفرید و زمین را از آب آفرید، سپس آب و آتش و باد با همدیگر مجادله و جر و بحث کردند، آب گفت من بزرگترین لشکر خدا هستم، و آتش گفت من بزرگترین لشکر خدا هستم، و باد گفت من بزرگترین لشکر خدا می‌باشم آنگاه خداوند به باد وحی کرد که تو بزرگترین لشکر خدا هستی[٢٥٢].

و در البحار، ٨/١٥٥-١٥٦ در«باب الجنة ونعیمها» از داود عجلی مولای ابی المعزا روایت شده که گفت: از اباعبدالله  ÷ شنیدم که می‌گفت: سه چیز هستند که می‌شنوند: بهشت و جهنم و حور عین، پس هر گاه بنده نماز می‌خواند و می‌گوید بار خدایا مرا از جهنم آزاد کن و مرا وارد بهشت بگردان و حور عین را به ازدواج من دربیاور، جهنم می‌گوید: پروردگارا بنده‌ات از تو خواست که او را از من نجات دهی پس او را از من نجات بده، و بهشت می‌گوید: پروردگارا بنده‌ات از تو مرا خواسته است او را در من جای بده و حور عین می‌گوید: پروردگارا بنده‌ات مرا از تو خواستگاری کرده است مرا به ازدواج او دربیاور، و وقتی بنده نمازش را تمام کند و این چیزها را نخواهد حور عین می‌گوید: این بنده به ما علاقه‌ای ندارد و بهشت می‌گوید: این بنده به من علاقه‌ای ندارد و جهنم می‌گوید: این بنده چیزى از من نمی‌داند.

عجیب است که عبدالحسین به حدیث ابوهریره که در مورد گفتگوی جهنم و بهشت است اعتراض می‌کند اما به حدیثی که از طریق ائمه او روایت شده که خورشید با علی سخن گفت! اعتراض نمی‌کند، خورشید چگونه و با چه زبانی با علی سخن گفت؟!

در البحار، ٤١/١٦٩ محمدبن علی بن‌‌موسی بن جعفر از پدرانش  ÷ و آنها از پیامبر  ص روایت می‌کنند که پیامبر  ص به علی‌بن ابیطالب  ÷ گفت: ای ابالحسن با خورشید سخن بگو خورشید با تو حرف می‌زند، علی گفت: سلام بر تو ای بنده فرمانبردار خدا، آنگاه خورشید در جواب گفت: و سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و امام المتقین!!!.

پس می‌بینید که عبدالحسین نسبت به اسلام و اصحاب پیامبر  ص و بخصوص ابوهریره کینه می‌ورزد. و با او دشمنی دارد و او می‌خواهد از هر راهی که شده عقدۀ دلش را خالی کند! و از احادیث زیادی که همانند این احادیث هستند و بدتر از این احادیث می‌باشند و در دین و آیین او آمده‌اند خودش را به فراموشی می‌زند، اگر واقعاً عبدالحسین این آیات و احادیث معصومین خود را نمی‌داند، که احتمالاً همین طور است زیرا او می‌گوید جهنم و بهشت با چه زبانی مجادله می‌کنند؟ اگر عبدالحسین اینها را نمی‌داند به حق که در جهالت بسیار زشتی به سرمی‌برد!.

[٢٤٩]- بخاری، کتاب التفسیر، و مسلم، کتاب الجنة وضغة نعیمها وأهلها.

[٢٥٠]- دفاع عن ابی‌هریره عبدالمنعم العلی، ص ٢٦٠.

[٢٥١]- تفسیر قمی، ٢/٣٢٦، البحار، ٨/١٣٣ و ٢٩٢-٢٩٣، البرهان، ٤/٢٢٨.

[٢٥٢]- تفسیر البرهان، ٢/٢٠٧ و ن ک الجواهر السنیه، ص ٢٥٢.