اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که کافر گناهکاری بخشیده شد»
در ص ١٧٣ از پیامبر ص روایت میکند که مردی گناه کرده بود[٣٩٥] وقتی مرگش فرارسید به فرزندانش وصیت کرد که وقتی من مُردم مرا بسوزانید تا خاکستر شوم و آنگاه خاکسترم را به باد دهید و بعضی را به دریا بیندازید سوگند به خدا اگر به دست پروردگارم بیفتم عذابی به من میدهد که به هیچ کسی نمیدهد، فرزندانش این کار را کردند، آنگاه خداوند به زمین گفت آنچه از خاکسترهای او با تو است آن را بده، آنگاه آن مرد درست شد و ایستاد، خداوند به او گفت: چه چیز تو را وادار کرد که این کار را بکنی؟ مرد گفت: پروردگارا از ترس تو چنین کردم، آنگاه به خاطر این بخشیده شد[٣٩٦].
پیشتر گفتیم که چگونه زن شیعهای که زناکار بود فقط به خاطر اینکه آتش زیر دیگ عزاداری حسین را روشن کرد بخشیده شد!!!.
و همچنین بیان شد که کسری مجوسی کافر به خاطر تمسک به ولایت از دوزخ نجات یافت. و همچنین آن شیعهای که با بچهها لواط میکرد به سبب تمسک به ولایت از دوزخ نجات یافت! عبدالحسین همه اینها را میپذیرد، اما وقتی حدیثی از ابوهریره روایت میشود انکار میکند و میکوشد تا مردم را در روایات ابوهریره دچار شک و تردید کند.
و اینک روایت امام معصوم شما که تقریباً مثل این روایت است بیان میشود.
در الانوار النعمانیه نعمت الله الجزائری، ٤/٢٧٦ میگوید: صدوق از زینالعابدین ÷ روایت میکند که گفت: در میان بنیاسرائیل مردی بود که قبرها را باز میکرد و کفن میدزدید، یکی از همسایگانش بیمار شد و ترسید که مبادا بمیرد، بنابراین کسی را پیش نبّاش (کفن دزد) فرستاد و گفت چگونه همسایهای برایت بودهام؟ گفت: بهترین همسایهام بودهای، گفت: من کاری دارم. گفت کارت را انجام میدهم. آنگاه دو کفن بیرون آورد و به او گفت هر کدام را که دوست داری بردار و وقتی مرا دفن کردند قبر مرا باز مکن، نبّاش (کفن دزد) از براشتن کفن امتناع ورزید اما آن مرد اصرار کرد تا اینکه نبّاش همان کفن را که بهتر بود برداشت و آن مرد مُرد وقتی او را دفن کردند نبّاش با خودش گفت این الان مرده و دفن شد و او چه میداند که من کفن او را درآوردهام یا درنیاوردهام بنابراین کنار قبرش آمد و قبرش را باز کرد ناگهان فریادی شنید که کسی فریاد میزند که این کار را نکن آن وقت نبّاش هراسان شد و قبر را رها کرد، و به فرزندش گفت: چگونه پدری برایت بودهام؟ گفت بهترین پدر بودهای گفت کاری برایتان دارم گفت هر چه میخواهی بگو ما آن را به امید خدا انجام میدهیم، گفت دوست دارم وقتی مردم مرا در آتش بسوزانید و وقتی خاکستر شدم خاکسترم را خُرد کنید و وقتی بادی تند و طوفانی شروع به ورزیدن گرفت نصف خاکسترم را در آن رها کنید و نصف دیگر آن را به دریا بیندازید، وقتی نَبّاش مُرد فرزندش آنچه را که پدرش وصیت کرده بود انجام داد و وقتی ذرههای خاکستر او را در هوا و باد پراکنده کردند و نیم دیگر آن را به دریا انداختند خداوند متعال به صحرا گفت ذرههایی که در تو هستند را جمع کن و به دریا گفت هر چه در تو هست را جمع کن و ناگهان آن مرد پیش خدا ایستاد خداوند به او گفت: چرا چنین وصیتی به فرزندت کردی؟ گفت خدا از ترس تو این کار را کردم خداوند گفت مدعیان تو را من راضی میکنم و تو را از ترس خودم امان دادهام و تو را بخشیدم.
[٣٩٥]- عبدالحسین مفهوم را تحریف میکند این مرد کافر نبوده بلکه از اهل کتاب بوده، از گناهکاران قبل از بعث پیامبر ص.
[٣٩٦]- بخاری و مسلم.