اعتراض عبدالحسین به حدیث افتادن ملخ طلایی بر پیامبر خدا ایوب
در ص ٩٠ عبدالحسین حدیث افتادن ملخ طلایی بر پیامبر خدا ایوب ... را ذکر میکند، شیخین با طرق متعددی از ابوهریره روایت میکنند که او از پیامبر ص روایت میکند که فرمود: در حالی که ایوب لخت بود و غسل میکرد ناگهان ملخهایی طلایی بر او شروع به افتادن کردند، ایوب شروع کرد به ریختن ملخها در پارچهاش، آنگاه پروردگارش او را صدا زد که مگر تو را از آنچه میبینی بینیاز نکردهام؟ گفت: بله ای پروردگارم ولی نمیتوانم از برکت تو بینیاز باشم[٣٠٢].
بعد از ذکر این حدیث عبدالحسین شروع به تردیدافکنی در حدیث میکند و میگوید: (فقط کسی این حدیث را میپذیرد که فاقد بینش بوده و احساسی نداشته باشد، آفریدن ملخ از طلا یک نشانه و امری خارقالعاده است و سنت الهی در آفرینش این است که ملخ را از طلا نمیآفریند مگر آن که ضرورتی باشد، به عنوان مثال اگر برای اثبات نبوت به چنین کاری نیاز باشد خداوند این کار را به عنوان دلیلی برای اثبات نبوت انجام میدهد ...).
میگویم (مؤلف) اگر ما ادعاهای شما را بیان کنیم که میگویید ائمهای که معتقد به عصمت آنها هستید از پیامبران افضل و برترند و اگر به بیان معجزات[٣٠٣] واهی و بیاساسی که در مورد آنها ادعا میکنید بپردازیم باید چندین جلد کتاب بنویسیم، اما فقط کافی است که به عناوین ابواب و فصول کتب مرجع شیعه نگاهی انداخته شود. در المحجه البیضاء، ٤/٢٦٥ در روایتی طولانی از امام صادق ÷ آمده است که گفت: «ما وارثان پیامبران کاهن و جادوگر نیستیم، بلکه از خدا میخواهیم و او اجابت میکند، و اگر دوست داشته باشم دعا کنم خداوند تو را تبدیل به سگی میکند که به خانهات میروی و دُم خود را تکان میدهی و پیش خانوادهات میروی، اعرابی به علت نادانی گفت: بله دعا کن، امام دعا کرد و آن اعرابی در همان لحظه تبدیل به سگی شد و رفت امام صادق به من گفت دنبالش برو، من به دنبالش رفتم تا اینکه او وارد محلهاش شد و داخل خانهاش رفت و برای خانوادهاش دُم خود را تکان میداد، خانوادهاش چوبی برداشتند و او را از خانه بیرون کردند، من پیش امام صادق برگشتم و او را از آنچه دیده بودم آگاه کردم، در همین حال ناگهان دیدیم که او آمد و جلوی امام صادق ایستاد در حالی که اشک میریخت و در خاکها غلت میزد و عوعو میکرد، امام صادق بر او ترحم کرد و برایش دعا نمود و او دوباره همان اعرابی شد، آنگاه امام صادق ÷ به او گفت: آیا ایمان آوردی ای اعرابی؟ گفت: بله هزاران بار ایمان آوردم.
و در القطره، ١/٢٥٢ آمده که عسکر غلام ابیجعفر ÷ گفت: نزد او آمدم و با خودم گفتم سبحانالله سرورم چقدر زرد و لاغر است میگوید: سوگند به خدا که هنوز در دلم این سخن کامل نشده بود که جسم او دراز و کلفت و عریض شد!! و تمام خانه تا سقف و دیوارهای اطراف را فراگرفت و سپس دیدم که رنگ او چون شب تاریک سیاه شد!! سپس رنگش سفید شد که از برف سفیدتر شده بود!! و سپس چون خون بستهای قرمز شد!! سپس تا آخرین حد سبز شد!! که از شاخههای سبز و شکوفا سبزتر بود!! سپس جسم او کم شد تا اینکه به همان صورت اولی درآمد!! و همان رنگ اولی که داشت به چهرهاش برگشت و من از آنچه دیدم بر چهره به زمین افتادم.
پس این خارقالعادهای که شما برای ائمه خود ادعا میکنید برای پیامبران هم پیش نیامدهاند، پس چرا به پیامبر خدا ایوب ÷ اعتراض میکنید؟
و گذشته از این فراموش کردهای که همین حدیث را ائمه اهل بیت روایت کردهاند که تو معتقد هستی که آنها معصومند و از پیامبر خدا ایوب افضل و برتر هستند.
ابیبصیر از ابیعبدالله ÷ روایت میکند که در مورد این آیه که:﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ٤٣﴾ [ص: ٤٣]. گفت: خداوند آن دسته از خانوادهاش را که قبل از آمدن بیماری و بلا مرده بودند به او بازگرداند و آن دسته از خانوادهاش را که بعد از بیماری مرده بودند نیز به او برگرداند و همه را زنده کرد و همه با او شروع به زندگی کردن نمودند. و ایوب را پرسیدند که سختترین چیزی که برایت پیش آمده چه بود؟ گفت: خوشحالی دشمنان. آنگاه خداوند برای او در خانهاش پروانههایی طلایی باراند و او این پروانههای طلایی را جمع میکرد و وقتی باد چیزی از آنها را با خود میبرد ایوب به دنبال آن میدوید و آن را برمیگرداند، جبرئیل به او گفت: آیا سیر نمیشوی ایوب؟ گفت: چه کسی از روزی پروردگارش سیر میشود[٣٠٤].
و هشام بن سالم از ابیعبدالله روایت میکند که گفت: خداوند از آسمان برای ایوب پروانههای طلایی باراند، ایوب پروانههای طلایی که بیرون از خانهاش میرفتند را میگرفت و داخل خانه میآورد، جبرئیل گفت: ای ایوب آیا سیر نمیشوی؟ ایوب ÷ گفت: چه کسی از لطف پروردگارش سیر میشود[٣٠٥].
و مفضلبن عمر از صادق ÷ روایت میکند که گفت: «سپس مهدی به کوفه بازمیگردد و از آسمان ملخ طلایی میبارد همان طور که خداوند برای پیامبرش ایوب از آسمان ملخ طلایی باراند...»[٣٠٦].
داوری در مورد این روایات را به عبدالحسین واگذار میکنیم تا به ما بگوید که آیا اینها امور خارقالعادهای هستند و سنت خدا در آفرینش میباشند و اثبات نبوت بستگی به این چیزها دارد!!
و اینها دلیلی برای اثبات رسالت هستند؟! بار خدایا از تعصب کورکورانه به تو پناه میبریم!.
[٣٠٢]- بخاری، کتاب التوحید.
[٣٠٣]- برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب مدینه المعاجز، هاشم نجرانی.
[٣٠٤]- البحار، ١٢/٣٤٤، کتاب النبوة باب قصص ایوب.
[٣٠٥]- البحار، ١٢/٣٥٢، کتاب النبوة باب قصص ایوب.
[٣٠٦]- الزام الناصب، ٢/٢٥٢-٢٧٩.