دلیل و برهان در تبرئه ابوهریره از بهتان

فهرست کتاب

اعتراض عبدالحسین به حدیث رفتن سلیمان در یک شب پیش صد زن

اعتراض عبدالحسین به حدیث رفتن سلیمان در یک شب پیش صد زن

عبدالحسین این حدیث را ذکر کرده که ابوهریره روایت می‌کند که سلیمان بن داود گفت: امشب پیش صد زن می‌روم و با هر کدام همبستر می‌شوم و هر زنی فرزندی به دنیا می‌آورد که در راه خدا می‌جنگد، فرشته به او گفت: بگو ان‌شاءالله اما سلیمان نگفت[٢٧٨] و پیش زن‌ها رفت و اما از هیچ یک از زن‌ها صاحب فرزندی نشد به جز آن که یکی از زن‌هایش فرزندی ناقص به دنیا آورد (ابوهریره می‌گوید) پیامبر  ص فرمود: اگر او ان‌شاءالله می‌گفت این گونه نمی‌شد و امید آن می‌رفت که بهتر نیازش برآورده شود[٢٧٩].

عبدالحسین بعد از ذکر این حدیث به این سو و آن سو می‌رود و مانند عادت خود سعی می‌کند خوانندگان را دربارۀ این حدیث دچار تردید نماید و می‌گوید: (چند چیز در این حدیث قابل تأمل است، اول اینکه انسان هر چند قوی باشد، نمی‌تواند در یک شب با این همه زن همبستر شود، پس آنچه ابوهریره گفته است که سلیمان در یک شب پیش صد زن رفت با قوانین طبیعت مخالف است و اصلاً چنین چیزی ممکن نیست.

دوم اینکه جایز نیست که سلیمان ان‌شاءالله نگوید بخصوص بعد از آن که فرشته به او تذکر داد، و چرا او ان‌شاءالله نگوید؟ و ان‌شاءالله دعا است و کسانی آن را ترک می‌کنند که از خدا غافل هستند و نمی‌دانند که کارها همه در دست خداست. و هر چه او بخواهد هر چه نخواهد نمی‌شود، پیامبران از غفلت جاهلان به دور هستند و آنها بالاتر از آن چیزی هستند که خرافه‌گویان گمان می‌برند.

سوم اینکه ابوهریره در مورد تعداد زنان سلیمان حرف‌های مختلفی گفته است، گاهی روایت نموده که آنها صد تا بوده‌اند چنان که در این روایت آمده است، و گاهی روایت می‌کند که آنها نود تا بوده‌اند و گاهی روایت می‌کند که شصت تا بوده‌اند...).

می‌گویم (مؤلف) چنین احادیثی را ائمه تو روایت کرده‌اند و علمای تو در تفاسیر و شروح خود آن را ذکر کرده‌اند، طبرسی در تفسیرش مجمع البیان، ٨/٤٧٥ این حدیث را از طریق ابوهریره روایت کرده است!!.

و اما از طریق اهل بیت هم روایت شده است، چنان که در تفسیر البرهان، ٤/٤٣ هشام از امام صادق  ÷ روایت می‌کند که گفت: وقتی خداوند داود را روی زمین خلیفه گرداند زبور را بر او نازل کرد و داود در آن وقت نود و نه زن داشت بعضی کنیز او بودند و برخی را با دادن مهریه به ازدواج خود درآورده بود.

و حسن بن جهم می‌گوید ابالحسن  ÷ را دیدم که موهایش را رنگ زده بود گفتم فدایت شوم خضاب زده‌ای، فرمود: آراستن به پاکدامنی زنان می‌افزاید - تا که گفت - سلیمان بن داود هزار تا زن داشت و همه در یک قصر بودند سیصد تا زن‌هایی بودند که با پرداخت مهریه با آنها ازدواج کرده بود و هفتصد تا کنیز بودند و پیامبر  ص به اندازه چهل مرد قدرت داشت و او نه زن داشت و در هر شب و روزی به همه آنها سرمی‌زد[٢٨٠].

و نعمت‌الله الجزائری در کتابش قصص الانبیاء، ص ٤٠٧ از ابی‌الحسن  ÷ روایت می‌کند که گفت: (سلیمان بن داود هزار زن داشت و همه در یک قصر بودند، سیصد تا زنانی بودند که او با پرداخت مهریه با آنها ازدواج کرده بود و هفتصد تا کنیز بودند و او در یک شب و روز پیش همه می‌رفت).

(جزائری روایت را توضیح داده که احتمال دارد منظور از رفتن پیش زنان سر زدن به آنها باشد نه همبستر شدن)[٢٨١].

و در همین کتاب در ص ٤٠٨ از ابی‌جعفر  ÷ روایت است که گفت: سلیمان قلعه‌ای داشت که جن‌ها برای او ساخته بود، این قلعه هزار خانه داشت و در هر خانه زنی بود، هفتصد تا از زنان او کنیز بودند و سیصد تا زنان آزاده‌ای بودند که او با آنها ازدواج کرده بود، خداوند به سلیمان در همبستر شدن با زنان به اندازه چهل مرد قدرت داده بود و او با همه همبستر می‌شد و آنها را ارضاء می‌نمود.

و محمدنبی توسیرکانی در کتابش اللئالی، ١/١٠٠ در مورد سلوک سلیمان  ÷ می‌گوید: (در بعضی از کتاب‌های معتبر آمده که پادگان لشکر او صد فرسخ بود که با خشت‌های طلایی فرش شده بود و لشکرش بر آن می‌ایستاد ... و او هزار زن داشت که در هزار خانه شیشه‌ای بوده‌اند که هر خانه شیشه‌ای روی چوب قرار داشت، و از ابی‌‌الحسن روایت است که سلیمان هزار زن داشت و همه در یک قصر بودند).

و در کتاب «الانوار النعمانیه، ٣/١٨٢ باب نور الحب ودرجاته» آمده است: (سلیمان هزار زن داشت سیصد تا زن آزاد بودند و هفتصد تا کنیز بودند و گفته‌اند که او در یک شب با همه همبستر می‌شد ...). و می‌گوید: (... و بعضی‌ گفته‌اند که او در هر شب و روز با همه همبستر می‌شد).

و کاشانی در المحجه البیضاء، ٦/٢٨٢ می‌گوید: (همان طور که از سلیمان  ÷ روایت شده است که او گفت: امشب با صد زن همبستر می‌شوم و هر زنی یک فرزند به دنیا می‌آورد ... و نگفت ان‌شاءالله بنابراین صاحب فرزندانی که می‌خواست نشد...).

امید است عبدالحسین از روایات اهل بیت و شرح‌هایی که علمایش بر این حدیث نگاشته‌اند قانع شود.

و اضافه بر این چرا شما به پیامبر خدا سلیمان  ÷ اعتراض می‌کنید و حال آن که روایت کرده‌اید که پیامبر خدا  ص دارای چنین توانایی بوده است!.

در الوسائل (١٤/١٨٠ کتاب النکاح) هشام بن سالم از ابی‌عبدالله  ÷ روایت می‌کند که گفت: ... سحرگاه جبرئیل از بهشت با یک کاسه حلوا آمد و گفت: ای محمد ص این حلوا را برایت حور عین درست کرده است، پس از آن تو و علی و فرزندان شماست و غیر از شما کسی دیگر نباید از آن بخورد، آنگاه پیامبر  ص و علی و فاطمه و حسن و حسین ﻹ نشستند و از آن خوردند، و به خاطر آن غذا پیامبر  ص در همبستر شدن با زنان به اندازه چهل مرد قدرت داشت و هر وقت می‌خواست در یک شب با همه زنانش همبستر می‌شد. و شیعه می‌گویند که امامشان مهدی نیز دارای چنان قدرتی است! در الخصال از علی‌بن حسین  ÷ روایت شده است که گفت: هر گاه قائم ما ظهور کند خداوند ناتوانی جسمی و ضعف را از شیعیان ما دور می‌کند و دل‌هایشان را همانند آهن محکم می‌گرداند و قدرت هر مردی را به اندازه چهل مرد می‌نماید[٢٨٢].

عبدالحسین در مورد این روایاتی که از اهل بیت نقل شده چه می‌گوید؟ آیا او به آنها طعنه می‌زند؟!.

می‌گویم (مؤلف) فراموش کردن برای پیامبران ممکن است و قرآن کریم در آیات متعددی به فراموش کردن انبیاء اشاره کرده است که پاره‌ای را به عنوان مثال بیان می‌کنیم، و همچنین مشایخ و بزرگان عبدالحسین در کتا‌ب‌ها و مراجع خود این را گفته‌اند، شاید که عبدالحسین به هوش بیاید و از جهالت خود بیرون شود.

قرآن در چندین جا به فراموش کردن پیامبران اشاره کرده است، در سوره اعلی خداوند می‌فرماید: ﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦ [الأعلى: ٦] «ما به زودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد».

و می‌فرماید: ﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦۚ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّكۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٦٨ [الأنعام: ٦٨] «هرگاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مى‏کنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یادآمدن با این گروه ستمگر منشین».

و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا٢٤ [الكهف: ٢٣-٢٤] «و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مى‏دهم. مگر اینکه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشن‏تر از این هدایت کند».

و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا٦٠ فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا٦١ فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا٦٢ قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥ [الكهف: ٦٠-٦٣]. «به خاطر بیاور هنگامى را که موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمى‏دارم تا به محل تلاقى دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم. (ولى) هنگامى که به محل تلاقى آن دو دریا رسیدند، ماهى خود را (که براى تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهى راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). هنگامى که از آن جا گذشتند، (موسى) به یار همسفرش گفت: غذاى ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شده‏ایم! گفت: «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم -و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد-».

و در قرآن موارد زیادی از این قبیل آمده است. و اینک روایاتی از اهل بیت در تأیید این واقعیت ارائه می‌دهیم، سلام بن مستنیر از ابوجعفر  ÷ روایت می‌کند که او گفت: خداوند در کتاب خود می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ [الكهف: ٢٣-٢٤] «و هرگز در مورد کارى نگو: من فردا آن را انجام مى‏دهم‏. مگر اینکه خدا بخواهد»[٢٨٣].

﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ [الكهف: ٢٤] «و هرگاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور».

و در حدیثی طولانی قمی از ابی‌بصیر روایت می‌کند که گفت ابی‌عبدالله  ÷ فرمود: (سبب نزول سوره کهف این بود که قریش سه نفر به نام‌های نضربن حارث بن کلده و عقبه بن ابی‌معیط و عاص‌بن وائل سهمی را به نجران فرستادند تا از یهود و نصاری مسائلی را یاد بگیرند و آن مسائل را از پیامبر  ص بپرسند - تا اینکه می‌گوید - آنگاه آنها به مکه بازگشتند و نزد ابی‌طالب جمع شدند و گفتند: ای ابوطالب برادرزاده‌ات ادعا می‌کند که خبر آسمان نزد او می‌آید، ما او را از مسائلی می‌پرسیم اگر به ما پاسخ داد می‌دانیم که او راستگوست و اگر به ما پاسخ نداد می‌دانیم که دروغ می‌گوید، آنگاه ابوطالب گفت: او را از هر چه می‌خواهید بپرسید و آنها او را از سه چیز پرسیدند و پیامبر  ص گفت: (فردا شما را خبر خواهم داد و نگفت اگر خدا بخواهد، بنابراین تا چهل روز برای او وحی نیامد تا اینکه پیامبر  ص اندوهگین شد...)[٢٨٤].

آیا عبدالحسین می‌پسندد که ائمه اهل بیت را متهم کند و به آنها دروغ نسبت دهد چنان که در مورد ابوهریره چنین کرده است؟!.

[٢٧٨]- عبدالحسین حدیث را تحریف کرده و کلمه فراموش کرد را حذف کرده است.

[٢٧٩]- بخاری در النکاح و در النذور والتوحید ودر کفارات الایمان در احادیث الانبیاء این حدیث را روایت کرده است.

[٢٨٠]- فروع الکافی، ٥/٥٦٧، البرهان، ٤/٤٩.

[٢٨١]- قصص الانبیاء، جزائری، ٤٠٧، الانبیاء حیاتهم و قصصهم، ص ٤٢٩.

[٢٨٢]- الخصال، ٢/٥٤١، الروضة، ٤٤٩، اکمال الدین، ص ١١٦.

[٢٨٣]- فروع کافی، ٧/٤٤٨.

[٢٨٤]- تفسیر قمی، ٢/٣١-٣٢و٣٤.