افراط راویان شیعه در روایت حدیث
یکی از راویان ثقه شیعه نزد معصوم میآید و او را از احادیث جابر جعفی و شگفتیهایش میپرسد!.
از زیادبن خلال روایت است که گفت: در مورد جابربن یزید و سخنان عجیب و احادیثش اختلاف شد!! آنگاه نزد ابیعبدالله آمدم و خواستم از او در این مورد بپرسم، او خودش شروع کرد بدون آن که او را پرسیده باشم و گفت: رحمت خدا بر جابربن یزید جعفی باد او هر چه از ما روایت میکرد راست میگفت[٢٢٣].
و او از امام باقر ÷ هفتاد هزار حدیث روایت کرده است!! که وظیفه داشته این هفتاد هزار روایت شده را به مردم بگوید و هفتاد هزار حدیث!! دیگر را روایت نکرده است چون به او فرمان داده شده بود که آن را پنهان کند!![٢٢٤].
و در روایتی دیگر آمده که نود هزار حدیث روایت کرده است!!![٢٢٥].
در رجال الکشی، ص ١٧١، ح٧٨ از جابر روایت شده که گفت: پنجاه هزار حدیث برای من بیان شده!!! که هیچکس این احادیث را از من نشنیده است![٢٢٦].
طوسی میگوید: (و علمای رجال گفتهاند که أبان بن تغلب سی هزار حدیث از امام باقر روایت کرده است)!![٢٢٧].
و محمدبن مسلم نیز سی هزار حدیث از او روایت کرده است!! و از امام صادق شانزده هزار حدیث روایت کرده است!![٢٢٨].
پس این جهالت و فریبکاری برای چیست؟ و اما اینکه عبدالحسین به ابوهریره طعنه میزند و او را به باد مسخره میگیرد که او گفته است دو ظرف از علم را دارد که یکی را روایت کرده است و دیگری را روایت نکرده است ... .
میگویم (مؤلف) ابوهریره هر چند نابغه بوده باشد او نمیتواند (٥٣٧٤) حدیث را در چهار سال فراگرفته باشد و آن را به همان صورت که از پیامبر ص شنیده نقل نماید، پس قطعاً در این امر عجیب!! رازی نهفته است اما آن راز چیست؟ به عبدالحسین میگویم اینک گوش کن که آن راز چیست؟
آن راز این است که پیامبر ص برای سه نفر از یارانش دعا کرد که فقه بیاموزد و علم فرابگیرند و فراموش نکنند و آن سه نفر عبارتاند از ابوهریره و علی و ابن عباس ش. وقتی ابوهریره به پیامبر ص شکایت برد که احادیثی را که میشنود فراموش میکند پیامبر ص برای او دعا کرد، ابوهریره میگوید به پیامبر ص گفتم ای پیامبر خدا سخنانی از تو میشنوم اما به یادم نمیمانند؟ فرمود: چادرت را پهن کن ... و من آن را پهن کردم ... بعد از آن پیامبر ص احادیث زیادی گفت و من هیچ چیزی از آن را فراموش نکردم.
و وقتی علی را به یمن فرستاد تا میان آنها قضاوت کند علی به پیامبر ص شکایت کرد که فراموش میکند و آنگاه پیامبر ص برای او دعا کرد. و همچنین برای ابن عباس دعا کرد که حافظهاش قوی باشد و از علم و فقه برخوردار شود.
و اینگونه معجزه پیامبر ص با دعا برای این سه نفر تحقق یافت. پس ای عبدالحسین! راز در اینجاست. قوت حافظه ابوهریره معجزه است ... اما این معجزه ابوهریره نیست چون ابوهریره معجزه ندارد!! و بلکه این معجزه پیامبر ص است و از آن لحظۀ خجسته ابوهریره هیچ حدیثی را فراموش نکرد، و این را بزرگان عبدالحسین در کتابهای خود در ردیف معجزات پیامبر ص و پذیرفته شدن دعای ایشان ذکر کردهاند، چنان که راوندی در خرائج خود و شهرآشوب در مناقب و مجلسی در بحار این را ذکر کردهاند.
در المناقب، ١/٧٤ در باب استجابة دعواته ص آمده است. امیرالمؤمنین ÷ فرمود: پیامبر خدا ص مرا به یمن فرستاد به او گفتم ای پیامبر خدا ص مرا میفرستی و حال آن که سن و سالم کم است و قضاوت را نمیدانم، پیامبر خدا ص فرمود: برو خداوند تو را راهنمایی خواهد کرد و زبانت را چنان مینماید که سخنان درست و به جایی از آن بیرون خواهد آمد، علی ÷ میگوید از آن پس هیچگاه در داوری و قضاوت بین دو نفر به خود تردیدی راه ندادم.
و در اکمال الدین، از ابیجعفر ÷ روایت است که گفت: پیامبر خدا ص به امیرالمؤمنین گفت: آنچه به تو املا میکنم بنویس، علی گفت: ای پیامبر خدا آیا میترسی که فراموش کنم؟ فرمود: از اینکه فراموش میکنی بیمی ندارم زیرا برایت پیش خدا دعا کردهام که حافظهات را قوی کند و چیزی را فراموش نکنی ... .
و در الخرائج، ١/٧٥-٨٥ در باب معجزات پیامبرمان محمد ص آمده است که ایشان به ابن عباس در حالی که پسربچه بود گفت: بار خدایا او را در دین فقیه بگردان، و تفسیر را به او بیاموز، از این رو ابن عباس فقیه و آگاه به تفسیر بود[٢٢٩]. و او دریای علم و دانشمند امت گردید.
و در الخرائج، ١/٧٥ در باب معجزات پیامبر ص آمده است که ابوهریره به پیامبر خدا ص گفت: احادیث زیادی از تو میشنوم و فراموش میکنم. فرمود: چادرت را پهن کن، ابوهریره میگوید: چادرم را پهن کردم آنگاه پیامبر ص دستش را در آن گذاشت و سپس گفت: آن را جمع کن. و من آن را جمع کردم و بعد از آن هیچ حدیثی را فراموش نکردم[٢٣٠].
و در المناقب، ١/٧٤ در باب استجابة دعواته ص آمده است: ابوهریره میگوید نزد پیامبر ص با چند دانه خرما آمدم و گفتم دعا کن تا خداوند در این خرماها برکت دهد سپس گفت آنها را داخل خورجین قرار بده، ابوهریره میگوید آنگاه آنها را در حالی به دوش گرفتم که چند وسق بودند.
و در البحار، ١٨/٥ آمده است که ابیسلمه از ابوهریره روایت میکند که گفت: در حدیبیه تشنه شدیم بهسوی پیامبر ص رفتیم آنگاه ایشان دست به دعا گشودند ناگهان ابری پدید آمد و باران بارید و ما از آب آن سیر شدیم.
و در المناقب، ١/٩٠ در باب فی تکثیر الطعام والشراب آمده است: ابوهریره در مورد اصحاب صفه روایت میکند که کاسهای جلوی آنها گذاشتم آنگاه پیامبر ص دستش را در آن گذاشت و آنها خوردند و کاسه همان طور پُر بود و اثر انگشتان در آن دیده میشدند.
و در المناقب، ١/٩٠ آمده است که ابوهریره گفت: با چند دانه خرما نزد پیامبر ص آمدم و به او گفتم ای پیامبر خدا دعا کن خدا در اینها برکت بدهد، آنگاه پیامبر ص آن خرماها را در دستش گذاشت و سپس دعا کرد که خداوند در آن برکت دهد، ابوهریره میگوید آنگاه آن خرماها را در کولهپشتی گذاشتم و همیشه از آن میخوردم و همراهم بود[٢٣١].
همه این فضائل را علما ذکر کردهاند، پس این جهالت برای چیست؟! این قصه تأکید میکند که تدبیر الهی مانع از مشغول شدن ابوهریره به دنیا بود تا ابوهریره کاملاً به کاری بپردازد که برای آن کار از دیگر کارها جدا شده بود.
ابوهریره چند دانه خرما میآورد و میگوید: ای پیامبر خدا دعا کن خدا در اینها برکت بدهد!!.
در اینجا خواسته ابوهریره را ملاحظه کنید ... و توجه داشته باشید که مخاطب سرور پیامبران است. پس اگر بهتر آن بود که ابوهریره اینگونه راهنمایی شود که برای تأمین مخارج زندگی به دنبال کار برود پیامبر ص او را به همین امر راهنمایی میکرد، اما پیامبر ص خواسته او را پذیرفت. و این امر اشاره به این دارد که برای ابوهریره بهتر آن بود که کار نکند و به دنبال تلاش و زحمت برتر و بهتری باشد. آری بهتر آن بود که ابوهریره در راه علم و نشر علم تلاش کند و زحمت کشیدن و رنج بردن برای غذا و خوراک خیلی آسانتر و راحتتر از رنج و تلاشی است که باید برای آموختن علم مبذول شود و هیچ چیزی برای انسان دشوارتر از طلب علم نیست و اگر آموختن علم سخت نمیبود همه فقرا آیتالله و علما میشدند! و علما بیان کردهاند که احادیثی که ابوهریره از بیان آن خودداری کرده است ارتباطی با احکام و آداب نداشتهاند و مطالبی نبودهاند که اصلی از اصول دین بر آن استوار باشد بلکه آنچه او از بیان آن خودداری کرده مربوط به نشانههای قیامت و فتنههایی بوده است که در میان امت پدید آمدهاند[٢٣٢]، و حدیثی که ابوهریره روایت کرده نشانگر همین مطلب است، و عبدالحسین فقط بخشی از این حدیث را روایت میکند و توضیح راوی را که هدف ابوهریره را بیان میدارد ذکر نمیکند، ابوهریره میگوید: اگر همه احادیثی که در دلم هست را برای شما بگویم مرا با سرگین شتر خواهید زد. حسن (راوی حدیث) میگوید: ابوهریره راست گفته است، سوگند به خدا اگر او به ما خبر میداد که کعبه روزی تخریب خواهد شد یا سوزانده خواهد شد مردم سخن او را باور نمیکردند!!؟ و تنها ابوهریره اینگونه نبوده است، بلکه پیامبرخدا ص چیزهایی را فقط با بعضی از اصحاب خود در میان میگذاشت، چنان که به معاذ بن جبل س گفت: «هر کس با صدق دل گواهی دهد که هیچ معبود به حقی جز الله نیست و محمد ص فرستاده خداست خداوند دوزخ را بر او حرام میگرداند». معاذ گفت: «ای پیامبر خدا آیا مردم را از این حدیث باخبر نکنم تا شاد شوند؟ گفت: نه چون اگر به آنها بگویی در عمل سستی میورزند»[٢٣٣].
و معاذ به هنگام مرگ خودش این حدیث را روایت کرد تا علم را کتمان نکرده باشد. و معاذ جانشین پیامبر ص نبوده است و اختصاص دادن پیامبر ص برخی از اصحاب را به بعضی احادیث نیاز به این ندارد که آن اصحاب ولیعهد یا وصی ایشان ص باشند، پس چرا عبدالحسین به ابوهریره اعتراض میکند و به دیگران اعتراض نمیکند؟ و عبدالحسین که خیلی به ابوهریره توهین کرده و به او ناسزا گفته است باید بداند که ابوهریره به خاطر اینکه مردم او را خوار میدانند و او ضعیف است از روایات آن احادیث خودداری نکرد بلکه او با مردم به اندازه درک و خردشان سخن میگفت و امیرالمؤمنین علی را نیز به همین وصیت کرد[٢٣٤].
اما اینکه ابوهریره س گفت: که ابوهریره حدیث را پنهان نمیکند و نمینویسد با حدیث وعاءین(که در آن ابوهریره میگوید که علم او دو ظرف بوده یکى را بیان کرده و دیگری را بیان نکرده است) تعارضی ندارد، چون ابوهریره علم مفید و لازم را پنهان نکرده است و آنچه او از مردم پنهان نموده از این نوع نبوده است بلکه احادیثی مربوط به فتنههایی بوده است که میان مردم پدید آمدند و ارتباطی با اصول دین و فروع دین نداشته است.
و اما اینکه عبدالحسین ابوهریره س را به خاطر این به مسخره میگیرد که او گفت: اگر همه آنچه در درونم هست را به شما بگویم مرا با سنگ و سرگین شتر خواهید زد».
میگویم (مؤلف) اگر این طور است پس گوش فرا بگیر که شما در مورد علوم اهل بیت چه میگویید!! علامه شیعه آیتالله ملا زین گلپایگانی در کتابش انوار الولایه، ص ٣٧٢ میگوید: از امیرالمؤمنین ÷ روایت است که او به سینهاش اشاره کرد و گفت: در اینجا علوم فراوانی هست ولی اگر کسانی را مییافتم که آن را فرامیگرفتند.
و همچنین او ÷ میگوید: در سینهام علم و دانشی هست اگر آن را برای شما آشکار کنم شما همانند ریسمان درازی که در چاهی عمیق انداخته شود مضطرب و بیقرار میشوید.
و همچنین از او ÷ روایت شده که گفت: اگر این آیه را که: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّ﴾ [الطلاق: ١٢]. برای شما تفسیر کنم مرا سنگسار میکنید.
و سید الساجدین ÷ میگوید:
إني لأكتم من علمي جواهره
كي لا یری الحق ذو جهل فیقتتنا
من گوهرهای دانش خود را پنهان میکنم که مبادا وقتی جاهلی حق را ببیند آن را دروغ و بیارزش بداند.
وقد تقدم في هذا أبوحسن
إلى الحسین وأوصى قبله الحسنا
ابالحسن در این زمینه پیشتر چنین کرد و چیزهایی را فقط با حسن و حسین در میان گذاشت.
یا رب جوهر علم أو أبوح به
لقیل فيّ أنت ممن یعبد الوثنا
پروردگارا اگر گوهری از علم را آشکار کنم به من خواهند گفت که تو بتپرستی.
ولا استحلّ رجال مسلمون دمي
یرون أقبح ما یأتونه حسنا
و مسلمانانی که زشتترین کارها را خوب میپندارند ریختن خون مرا مباح میدانستند.
و ای عبدالحسین یکی از راویان شیعه که در کتاب دروغین خود به نام المراجعات او را ستودهای با کمال بیشرمی میگوید اگر همه آنچه از جعفر صادق شنیدهایم را روایت کنم آلت تناسلی مردان برای چوبها باد خواهند کرد!!.
در رجال الکشی، ص ١٣٤ در شرح حال زراره آمده است که علیبن عطیه از زراره روایت میکند که گفت: سوگند به خدا اگر همه آنچه از ابیعبدالله ÷ شنیدهام را روایت کنم آلت تناسلی مردان!! برای چوبها بلند میشوند!!!.
و اما استدلال عبدالحسین از قول ابوهریره س که گفت: هیچ کسی از اصحاب پیامبر ص بیشتر از من از پیامبر ص حدیث روایت نکرده به جز عبدالله بن عمر و چون او مینوشت و من نمینوشتم، عبدالحسین میگوید: تعداد احادیثی که عبدالله بن عمر روایت کرده است هفتصد حدیث هستند و ابوهریره خودش اقرار میکند که عبدالله بن عمر از او بیشتر حدیث روایت کرده است پس ابوهریره اعتراف میکند که احادیثی به دروغ به پیامبر ص نسبت داده است، باید گفت که استدلال عبدالحسین غلط و بیجاست و بر اساس تصور اشتباه و فهمیدن حدیث بر خلاف واقعیت این استدلال را کرده است.
حدیث دلالت میکند که عبدالله بن عمرو از ابوهریره بیشتر حدیث فرامیگرفت چون او مینوشت و ابوهریره نمینوشت و احتمال دارد که این گفته ابوهریره مربوط به زمانی است که هنوز پیامبر ص برای او دعا نکرده بود، و اگر این فرضیه را بعید بدانیم نهایت امر این است که عبدالله بن عمرو از ابوهریره بیشتر حدیث فراگرفته است اما نشر و بیان همه آن احادیث به دلایلی که بیان خواهند شد میسر نبوده است.
ابن حجر در این مورد نظری دارد که آن را ذکر میکنیم او میگوید: «ابوهریره گفت: او مینوشت و من نمینوشتم» از این ابوهریره استدلال میکند که عبدالله بن عمرو از او بیشتر حدیث روایت کرده است و از این سخن چنین برمیآید که ابوهریره یقین قطعی داشته است که جز عبدالله بن عمرو هیچ کسی به اندازه او از پیامبر ص حدیث روایت نکرده است، اما میبینیم که احادیث ابوهریره چندین برابر روایات عبدالله بن عمرو هستند، اگر بگوییم استثناء و منقطع است اشکالی پیش نخواهد آمد چون در آن صورت یعنی او مینوشت و من نمینوشتم قطع نظر از اینکه احادیث او بیشتر است یا نیست، و اگر بگوییم استثناء متصل است آنگاه علت کمتر بودن روایات عبدالله بن عمرو امور ذیل است:
یکی اینکه عبدالله بیشتر از تعلیم مشغول عبادت بود از این رو کمتر از او روایت شده است.
دوم اینکه بعد از فتح شهرهای اطراف او بیشتر در مصر و طائف بود، و جویندگان به آن اندازه که بهسوی مدینه میآمدند به مصر و طائف نمیرفتند، و ابوهریره تا دم مرگ در مدینه متصدی امر فتوا و بیان حدیث بود به همین دلیل افراد زیادی از او حدیث روایت کردهاند چنان که بخاری میگوید هشتصد نفر از تابعین از او روایت کردهاند در صورتی که از دیگر اصحاب این تعداد افراد روایت نکردهاند.
سوم به برکت دعای پیامبر ص ابوهریره احادیث را فراموش نمیکرد.
چهارم اینکه عبدالله در شام به تعدادی از کتابهای اهل کتاب دسترسی پیدا کرد و آن کتابها را مطالعه میکرد و از آن مطالبی میگفت به خاطر این بسیاری از ائمه تابعین از او حدیث فرانمیگرفتند[٢٣٥].
و اضافه میکنم که عبدالله بن عمرو در میان مصر و شام و طائف در رفت و آمد بود و او به طائف زیاد میآمد و به باغ انگوری که متعلق به پدرش بود سرکشی میکرد، معاویه از او خواست که این باغ را به او بفروشد اما او نپذیرفت و بعضی گفتهاند که ناراحتی آنها از همدیگر به همین خاطر بود. و همچنین باید بگویم که در دوران معاویه و پسرش یزید عبدالله بن عمرو موقعیتی برای روایت حدیث نداشت چون او با معاویه سازگاری دائم نداشت و ممکن است معاویه و پسرش او را از روایت حدیث منع کرده باشند، چنان که امام احمد از طریق شهر روایت میکند که گفت: عبدالله بن عمرو نزد نوف بکالی میآمد و نوف حدیث میگفت عبدالله گفت: حدیث بگو ما که از گفتن حدیث منع شدهایم، نوف گفت: من نمیتوانم با حضور فردی از اصحاب پیامبر ص و قریشی حدیث بگویم.
و اینکه عبدالله بن عمرو میگوید: (ما از گفتن حدیث نهی شدهایم) به معنی این نیست که پیامبرخدا ص او را از روایت حدیث نهی کرده است بلکه منظور این است که معاویه و پسرش یزید او را از گفتن حدیث نهی کرده بودند، چنان که در روایتی دیگر آمده است: فرستادۀ یزید بن معاویه نزد او آمد و گفت تو را خواستهاند، آنگاه او گفت: این امر من از اینکه برای شما حدیث بگویم باز میدارد چنان که پدرش مرا از حدیث گفتن نهی میکرد، شاید یزید از ترس اینکه مبادا عبدالله مردم را علیه بنیامیه بشوراند او را از حدیث گفتن نهی میکرد. اینها مهمترین اسبابی بودند که باعث شدهاند که عبدالله بن عمرو بن عاص کمتر روایت کرده باشد، و ادعای مؤلف را نقض میکند که میگوید: (ابوهریره بعد از وفات پیامبر ص قبل از آن که تا این حد زیاد حدیث روایت کرده باشد اعتراف میکرد که عبدالله بن عمرو از او بیشتر حدیث فراگرفته است، و افراط ابوهریره در روایت حدیث در دوران معاویه به اوج خود رسید ...).
پس بعد از آن که ما به اسباب و دلائل کم بودن روایات عبدالله بن عمرو پی بردیم، دریافتیم که کم بودن روایات او هیچ تردیدی در روایات زیاد ابوهریره ایجاد نمیکند[٢٣٦].
اما اینکه عبدالحسین برخی از احادیث صحیحی را که ابوهریره آن را روایت کرده است انکار میکند و میگوید: (آیا مگر ابوهریره روایت نکرده که پیامبر ص خواب رفت و نماز صبح او قضا شد؟و آیا او روایت نکرده که پیامبر ص مشغول نماز بود و شیطان آمد تا نمازش را قطع کند؟ آیا ابوهریره روایت نکرده که پیامبر ص فراموش کرد و نماز چهار رکعتی را دو رکعت خواند؟ .... آیا ابوهریره چیزهای ناشایستی در مورد آدم و ابراهیم و عیسی روایت نکرده است)؟.
باید گفت که بعد از آن که ادعاهای سابق و اعتراضات پوچ عبدالحسین را با دلایل قاطع رد کردیم او چارهای جز این نمیبیند که مردم را در مورد روایات ابوهریره دچار تردید کند و او با استشهاد از روایاتی که در صحیحین روایت شدهاند به ابوهریره طعنه میزند و با این کار میخواهد که مردم به کتابهایی که امت بر صحت آن اجماع کردهاند اعتماد نداشته باشند، اما عبدالحسین فراموش کرده است که همین احادیث را ائمه معصومین او روایت کردهاند!!.
ای عبدالحسین آیا مگر امامان تو روایت نکردهاند که پیامبر ص خواب رفت و نماز صبح او قضا شد؟ و آیا آنها روایت نکردهاند که شیطان در نماز بر پیامبر ص وارد شد تا نماز او را قطع کند؟ آیا آنها روایت نکردهاند که پیامبر ص فراموش کرد و نماز چهار رکعتی را دو رکعت خواند ... برخی از این احادیث بیان خواهد شد.
و در ص ٥٩ تحت عنوان «کیفیت حدیث او» عبدالحسین چهل حدیث از احادیث ابوهریره را ذکر میکند و ادعا میکند که ابوهریره فقط این احادیث عجیب را روایت کرده است، او میگوید: (ذوقهای فنی تا حد زیادی شیوههای ابوهریره در روایت حدیث را نمیپذیرد و معیارهای علمی و نقلی این شیوهها را قبول ندارند. و برای بیان این حقیقت کافی است که چهل حدیث از احادیث ابوهریره را برای شما بگویم، و ما این احادیث را برای شما بازگو میکنیم و منصفانه و بیطرفانه در مورد آن توضیح میدهیم و بعد از آن، شما خودتان نظر بدهید).
میگویم (مؤلف) عبدالحسین برای اینکه به ابوهریره طعنه بزند راهی ندیده جز اینکه برخی از احادیث متعلق به امور غیبی را بیان کند و او میکوشد تا در مورد این احادیث عقل بشری را داور قرار دهد و این احادیث را با آنچه در جهان مشهود میبیند مقایسه میکند چنان که در مورد حدیث آفرینش آدم چیزهای نادرستی گفته است و چنان تفسیری در مورد این حدیث ارائه میدهد که عقل و ذوق سالم آن را نمیپذیرد و احادیث دیگری که مربوط به اوضاع روز قیامت میباشند مانند دیدن خدا، و سخن گفتن بهشت و دوزخ را ذکر میکند این حدیث را که خداوند در پاس اخیر شب دعاها را قبول میکند مورد اعتراض قرار میدهد.
عبدالحسین عادت بر آن دارد که به دنبال عیب گرفتن باشد و از کاه کوه میسازد اما همه این کارهای او در مقابل پژوهش علمی بلافاصله از بین میروند، و هیچگاه عبدالحسین خوبیها را بیان نمیکند و با اینکه خوبیهای بسیار زیادی در احادیث ابوهریره میباشد اما او هرگز به آن اشاره نمیکند چون هدف او چیزی دیگر است!! او اشکالات را مطرح میکند و آن را پیچیدهتر مینماید و به خود اجازه نمیدهد که توضیحات علماء را در مورد حل این اشکالات ذکر کند و از آن جا که هدف شومی دارد حاضر نیست که این احادیث را از طریق کسانی که او به عصمت آنها معتقد است روایت کند!.
آیا عبدالحسین خودش را به فراموشی زده از اینکه احادیثی که او به خاطر آن به ابوهریره اعتراض میکند همین احادیث را راویان مورد اعتماد او از کسانی روایت کردهاند که عبدالحسین معتقد به عصمت آنها است، پس عبدالحسین از دو حال خالی نیست یا اینکه او از کتابهای حدیث خود و از شروحی که ائمه در شرح این احادیث نوشتهاند اطلاعی ندارد، و یا اینکه اطلاع دارد اما میخواهد مردم را فریب دهد! و یا اینکه عبدالحسین از این احادیث اطلاع داشته است اما وقتی دیده که این احادیث او را در راستای هدف شومش یاری نمیکنند و بلکه سخنان او را رد مینمایند بنابراین ترجیح داده آنها را کنار بزند، و این کار او خیانت و تقیه و فریبکاری است!! بنابراین همین احادیثی را که عبدالحسین به خاطر آن به ابوهریره طعنه میزند را از طرق معصومین آنها روایت میکنیم، چون آنها چنان که عالم آنان کاشف الغطاء در «اصل الشیعه، ص ٧٩» میگوید: (فقط احادیثی را معتبر میدانند که از طرق اهل بیت از جدشان روایت شده باشد، یعنی آنچه امام صادق از پدرش باقر و او از پدرش زینالعابدین و او از حسین و او از پدرش امیرالمؤمنین و او از پیامبر ص خدا سلامالله علیهم اجمعین روایت کرده است، اما احادیثی که افراد همانند ابوهریره و سمره بن جندب و مروان بن حکم و عمران بن حطان خارجی و عمرو بن عاص و امثالشان روایت کردهاند نزد شیعه امامیه به اندازه پشهای ارزش ندارد).
ما این احادیث را از طریق ائمه شیعه ذکر میکنیم تا قبل از سنیها برای شیعیان مشخص شود که عبدالحسین تا چه اندازه دروغگو و فریبکار است و از طرفی ادعا میکند که نهایت تلاش خود را در تحقیق و بررسی مبذول داشته است!!.
[٢٢٣]- دلائل الامامة، ص ١٣١، الکشی، ص ١٦٩، ح ٧٨.
[٢٢٤]- فوائد الطوسیة، ص ٢٦٢، الکشی، ص ١٧١، ح ٧٨، البحار، ٤٦/٢٤٠، ح٣٠.
[٢٢٥]- روضة الکافی، ص ١٣٨-١٣٩، اللئالی، ٢/٢٠، مدینة المعاجز، ٥/٤٤، باب الثالث والثالثون شبه الجنون اعتل جابر من حمله سبعین الف حدیث له ؛، الانوار، ٣/٢٧٥، القطرة، ١/٢٠١، حلیة الابرار، ١/١٣، الزام الناصب، ٢/٢٦٥، البحار، ٢/٦٩، ح٢٢.
[٢٢٦]- البحار، ٢/٦٩، ح٢١، الکشی، ص ١٧١، ح ٧٨.
[٢٢٧]- فوائد الطوسیة، ص ٢٦٢، النجاشی، ص ٥٣٥.
[٢٢٨]- فوائد الطوسیة، ص ٢٦٢، الکشی، ص ١٦٣-١٦٧.
[٢٢٩]- البحار، ٨/١٨، المحجة، ٢/٢٥٣ و ٨/٨٦ و ١/٩٣ و ٥/٤٣ و المناقب، ١/٧٤.
[٢٣٠]- البحار، ١٨/١٣ باب معجزاته ص فی استجابة دعائه.
[٢٣١]- الخرائج، ١/٥٥، فی معجزات نبینا محمد ص.
[٢٣٢]- ن ک فتح الباری، ١/٢٢٧.
[٢٣٣]- فتح الباری، ١/٢٣٦.
[٢٣٤]- فتح الباری، ١/٢٣٥.
[٢٣٥]- فتح الباری، ١/٢١٧.
[٢٣٦]- ابوهریره روایة الاسلام، ٢٠٥-٢١٠.