اعتراض عبدالحسین به حدیث «مردي سگی را آب داد و بخشیده شد»
و در ص ١٧٢ عبدالحسین تحت «روایت خیالی دیگری در این مورد» این حدیث را میآورد که ابوهریره از پیامبر ص روایت میکند که فرمود: مردی در راهی میرفت و به شدت تشنه بود چاهی را دید داخل چاه رفت و آب خورد سپس بیرون آمد وقتی بیرون آمد دید که سگی از فرط تشنگی خاکهای نمناک را میخورد آنگاه مرد به داخل چاه رفت و کفش خود را پر از آب کرد و آن را با دهانش گرفت و این طور به سگ آب داد، خداوند کار او را پسندید و او را بخشید[٣٩١].
عبدالحسین بعد از ذکر این حدیث میگوید: (شما میدانید که این حدیث و حدیث قبل از آن برآمده از خیالبافی ابوهریره هستند که با این دو حدیث سرانجام نیکی و مهربانی را به نمایش میگذارد و با این دو حدیث به نیکی و احسان تشویق میکند).
میگویم (مؤلف) عبدالحسین از احادیث ابوهریره س تعجب میکند اما از روایاتی امثال این روایات که ائمه او روایت کردهاند تعجب نمیکند. اینک توجه خواننده محترم را به روایات ائمه او در این مورد جلب میکنم.
علامه شیعه آیتالله ملا زینالعابدین گلپایگانی در کتابش «انوار الولایه»، ص ٣٣٨ این حدیث را آورده که: (در روایات است که زنی زناکار رفت که شعله آتشی از مجلس عزاداری امام حسین بیاورد، وقتی آن جا رفت دید آتش خاموش شده است آنگاه او آتش را روشن کرد و به سبب دود آتش اشک چشمانش سرازیر شد آنگاه خداوند گناهان او را بخشید!! و او توبه کرد.
و از عمار ساباطی روایت است که گفت: امیرالمؤمنین ÷ به مداین آمد و در ایوان کسری اقامت گزید! و دلفبن بحیر کسری همراه او بود وقتی امام نماز خواند و بلند شد و به دلف گفت بلند شود و با من بیا و گروهی از اهل ساباط همراه او بودند او همچنان در منازل کسری دور میزد و به دلف میگفت که کسری در اینجا چنان و چنان داشته است و دلف میگفت سوگند به خدا که درست همین طور بوده است تا اینکه امام همه جا را گشت و دلف میگفت: سیدم و مولایم گویا تو این چیزها را خودت در اینجاها گذاشتهای سپس امام ÷ به جمجمهای فرسوده نگاه کرد! و به یکی از یارانش گفت این جمجمه را بردار سپس امام به ایوان آمد و در آن نشست و طشتی پر از آب خواست آنگاه به مرد گفت: جمجمه را در طشت بگذار سپس به جمجمه گفت تو را قسم میدهم که بگو من کیستم و تو کیستی؟ آنگاه جمجمه به زبان فصیح گفت: تو امیرالمؤمنین هستی!! و تو سید اوصیا و امام متقین هستی!!، و من بنده تو هستم و پسر کنیزت میباشم من انوشیروانم، امیرالمؤمنین ÷ گفت حالت چطور است گفت ای امیرالمؤمنین من پادشاه عادلی بودم که با مردم مهربان بودم و راضی به ظلم نبودم اما مجوسی و آتشپرست بودم!! محمد ص در زمان پادشاهی من به دنیا آمد و از منارههای قصرم بیست و سه مناره در شب تولد او به زمین افتاد، خواستم به او ایمان آورم چون خیلی در مورد شرافت و مقام او در آسمانها و زمین و شرافت اهل بیت او شنیده بودم غافل شدم و چون به او ایمان نیاوردم نعمت و جایگاه و شرافت را از دست دادم!! و من چون به او ایمان نیاوردم محروم هستم!! اما با وجود این که کافر بودم خداوند به برکت عدالت و انصاف من با مردم مرا از عذاب دوزخ نجات داد!! بنابراین من در دوزخ هستم و آتش دوزخ بر من حرام است!! اگر ایمان میآوردم با شما میبودم ای سید آل محمد و ای امیرالمؤمنین!!![٣٩٢].
و توسیرکانی در کتابش «اللئالی»، (٤/٢١٧-٢١٨ و ٣٠٤) میگوید: (او در میان لؤلؤها میآید و داستانهایی برایت بیان میکنیم تا قلبت اطیمنان یابد!! چنان که داستان خوبی در مورد مردی که با بچهها لواط میکرد!!! پیشتر بیان شد، و او آن مرد را دوست میداشت!!!) آیا عبدالحسین چنین سخنان کفرآمیزی را در کتابهای همکیشان خود خوانده است؟ پس کجا روایات ابوهریره مانند روایات شما و گفتههای علمایتان است؟!! و برای عبدالحسین و امثال او برخی از روایاتی که مطابق با روایات ابوهریره س از اهل بیت روایت شدهاند را ذکر میکنیم.
موسیبن اسماعیل از پدرش و او از جدش موسیبن جعفر و او از پدرانش روایت میکند که پیامبر خدا ص فرمود: کسی را که عبایی را از مال غنیمت دزدیده بود در جهنم دیدم ... و کسی که گربهای را بسته بود در دوزخ دیدم که گربه او را گاز میگرفت او گربه را بسته بود و به آن خوراک نمیداد و آن را رها نمیکرد که برود و از حشرات زمین بخورد.
و وارد بهشت شدم و در آن مردی را که سگی را سیراب کرده بود دیدم[٣٩٣].
آیا این حدیث از خیالبافیهای امام معصومت است که او میخواهد سرانجام نیک مهربانی را نشان دهد و به نیکی و احسان تشویق نماید؟!!
و همچنین نعمت الله الجزائری در کتابش الانوار النعمانیه، ٤/٦٦ میگوید: (یکی از روایاتی که به انسان آسودگی خاطر میدهد این است که روایت شده که در بنیاسرائیل مردی گناهکار بود او در یکی از سفرهایش به کنار چاهی آمد دید که سگی از گرسنگی بیجان افتاده است او دلش به حال سگ سوخت و عمامهاش را به کفش خود بست و آب کشید و سگ را سیراب کرد آنگاه خداوند به پیامبر آن زمان وحی کرد که من از عمل او قدردانی کردم و او را به خاطر مهربانی با یکی از آفریدههایم بخشیدهام، آن مرد این را شنید و از گناهان توبه کرد و این امر سبب توبه و رهایی او از عذاب گشت[٣٩٤].
ای عبدالحسین آیا این حدیث را امام تو از روی خیالبافی میگوید تا برای سرانجام نیک مهربانی مثالی بزند و مردم را به نیکی و احسان تشویق کند؟!
[٣٩١]- بخاری و مسلم.
[٣٩٢]- اللئالی، ٤/٣٢٧-٣٢٨، الصحیفه، ٢/٨٤، القطره، ص ٨٨، الفضائل، ص ٧١.
[٣٩٣]- البحار، ٨/٣١٦-٣١٧ و ٦٥/٦٥، ح ٦٤، نوادر الراوهی، ص ٢٨.
[٣٩٤]- البحار، ٦٥/٦٥، ح٢٤.