دلیل و برهان در تبرئه ابوهریره از بهتان

فهرست کتاب

اعتراض عبدالحسین به حدیث «دیدن خدا در روز قیامت»

اعتراض عبدالحسین به حدیث «دیدن خدا در روز قیامت»

در ص ٦٤ عبدالحسین حدیث «دیدن خداوند در روز قیامت به صورت‌های مختلف» را ذکر می‌کند شیخین از ابوهریره روایت کرده‌اند که گفت: گروهی از مردم گفتند: ای پیامبر خدا  ص آیا ما پروردگار خود را در روز قیامت می‌بینیم؟ فرمود: آیا هوا آفتابی باشد و ابری در آسمان نباشد در دیدن خورشید مشکل دارید؟ گفتند: نه ای پیامبر خدا، فرمود: آیا در دیدن ماه در شب چهارده که ابری نباشد مشکل دارید، گفتند: نه ای پیامبر خدا، فرمود: پس شما پروردگارتان را در روز قیامت به این صورت می‌بینید. خداوند مردم را گرد می‌آورد و می‌گوید هر‌کس هر چیزی را عبادت می‌کرده است به دنبال آن برود، آنگاه کسانی که خورشید را می‌پرستیده‌اند به دنبال آن می‌روند و هر‌کس که ماه را پرستش می‌کرده است به دنبال آن می‌رود و آنان که طاغوت‌ها را پرستش می‌کرده‌اند به دنبال طاغوت‌ها می‌روند، و این امت باقی می‌ماند که منافقان هم در میان آنها هستند، آنگاه خداوند در دیگر صورتی که او را نمی‌شناسند به نزد مردم می‌آید و می‌گوید من پروردگار شما هستم آنان می‌گویند از تو به خدا پناه می‌بریم، ما در این جای خود می‌مانیم تا آن پروردگار ما نزد ما بیاید او را می‌شناسیم، آنگاه خداوند با همان صورتی نزد آنها می‌آید که او را می‌شناسند و می‌گوید من پروردگارتان می‌باشم می‌گویند تو پروردگار ما هستی و به دنبال او می‌روند، و پل جهنم زده می‌شود، پیامبر خدا  ص فرمود من اولین کسی هستم که از آن عبور می‌کنم و دعای پیامبران در آن روز این است بار خدایا سلامتی بیاور، سلامتی بیاور، و پُل صراط قلاب‌هایی دارد مانند خار درخت سعدان، آیا خارهای سعدان را دیده‌اید؟ گفتند بله ای پیامبر خدا، فرمود قلاب‌های آن مثل خارهای سعدان است اما اندازۀ بزرگی آن را کسی جز خدا نمی‌داند و آنگاه مردم بر حسب اعمالشان از آن عبور می‌نمایند بعضی به سبب اعمالشان هلاک می‌شوند و بعضی زخمی می‌شوند سپس نجات می‌یابند تا اینکه خداوند از قضاوت بین بندگانش فارغ می‌شود و هر‌کس را که بخواهد از بندگانش را از دوزخ بیرون می‌کند کسانی را که گواهی می‌دهند که هیچ معبود به حقی جز خدا نیست خداوند به ملائکه فرمان می‌دهد تا آنها را از دوزخ بیرون بیاورند و ملائکه آنها را بیرون می‌نمایند و با علامت آثار سجده آنها را می‌شناسند و خداوند بر آتش حرام نموده که اثر سجده او را بسوزاند، پس ملائکه آنها را بیرون می‌کنند در حالی که سوخته و از بین رفته‌اند آنگاه آبی بر آنها ریخته می‌شود که به آن آب حیات می‌گویند و سپس آنها همانند دانه می‌رویند، و مردی از آنها باقی می‌ماند که رویش به‌سوی دوزخ است و می‌گوید پروردگارا بوی بد آن مرا به شدت ناراحت کرده و شعله‌های آن مرا سوزانده است، بنابراین صورت مرا از آن دور کن، و او همچنان از خدا می‌خواهد آنگاه خداوند می‌فرماید شاید اگر این چیز را که می‌خواهی به تو بدهم چیزی دیگر از من بخواهی می‌گوید نه سوگند به جلال و شکوه تو از تو چیزی دیگر جز این نمی‌خواهم، آنگاه خداوند چهره او را از جهنم برمی‌گرداند، سپس می‌گوید بعد از آن می‌گوید پروردگارا مرا به دروازۀ بهشت نزدیک کن. خداوند می‌فرماید آیا مگر نگفتی که غیر از آن از من چیزی دیگر نمی‌خواهی وای بر تو ای پسر آدم چقدر فریبکار و عهدشکن هستی، اما آن مرد همچنان از خداوند می‌خواهد، خداوند می‌گوید اگر این خواسته‌ات را به تو بدهم چیزی دیگر از من می‌خواهی می‌گوید نه سوگند به عزت و شکوهت چیزی دیگر نمی‌خواهم و با خداوند عهد می‌بندد که دیگر چیزی از او نخواهد، آنگاه خداوند او را به دروازۀ بهشت نزدیک می‌کند و وقتی او آنچه را که در بهشت است می‌بیند تا حدودی که خدا می‌داند ساکت می‌ماند سپس می‌گوید پروردگارا مرا وارد بهشت کن سپس خداوند می‌فرماید آیا مگر نگفتی که دیگر چیزی از من نمی‌خواهی وای بر تو ای فرزند آدم چقدر عهدشکن هستی، آنگاه او می‌گوید پروردگارا مرا بدبخت‌ترین آفریده‌ات قرار مده و همچنان به دعا ادامه می‌دهد تا اینکه خداوند می‌خندد؟! وقتی خداوند می‌خندد به او اجازه می‌دهد که وارد بهشت شود و چون وارد بهشت می‌شود به او گفته می‌شود آرزو کن و بخواه و او آرزو می‌کند و می‌خواهد سپس به او گفته می‌شود بخواه و آرزو کن و او آرزو می‌کند تا آن که آرزوهایش تمام می‌شود آنگاه به او گفته می‌شود دو برابر آنچه آرزو نموده‌ای از آن تو می‌باشد[٢٤٤].

سپس عبدالحسین در مورد این حدیث نبوی غوغا به پا کرده و می‌گوید: (اگر خردمندان به این حدیث عجیب بنگرند آیا از دیدگاه آنها درست است که خداوند دارای صورت‌های مختلفی باشد که با بعضی از آن او را بشناسند و با بعضی او را نشناسند؟ و آیا از نظر عقلا خداوند ساق پایی دارد که نشانه اوست؟

و به چه دلیل فقط ساق پا نه دیگر اعضای بدن علامت او قرار گرفته است؟ و آیا جایز است که بگوییم خداوند حرکت و انتقال دارد اول پیش آنها می‌آید و سپس دوباره می‌آید و آیا جایز و درست است که بگوییم خداوند می‌خندد؟ آیا چنین سخنی ارزشی دارد)؟

می‌گویم (مؤلف) عبدالحسین می‌خواهد به عقیدۀ اهل سنت که معتقدند مؤمنان روز قیامت خداوند را می‌بینند اعتراض کند، چنان که کتاب مستقلی در رد اهل سنت تألیف کرده و آن را «كلمة حول الرویة» نامیده است، پس منظور عبدالحسین رد کردن اهل سنت است چون عبدالحسین می‌داند که حدیث رؤیت مؤمنان خداوند را در قیامت، از طریق بیست نفر از اصحاب پیامبر  ص روایت شده است اما عبدالحسین از ابوهریره راهی درست کرده تا به این عقیده حمله کند!! و هدف او همین است چنان که در مقدمه کتاب بیان کردم به هر حال به صورت مختصر و گذرا به شبهات عبدالحسین پاسخ می‌دهیم.

اینکه او می‌گوید: (آیا درست است که خداوند صورت‌های مختلفی داشته باشد که با بعضی از آن او را بشناسند و با بعضی دیگر او را نشناسند)؟

می‌گویم (مؤلف) ابن جوزی می‌گوید: بدان که بر هر مسلمانی واجب است که معتقد باشد که خداوند دارای چنان صورتی که دارای هیئت و ترکیب باشد نیست.

و ابن حجر به نقل از ابن بطال می‌گوید: آنان که معتقدند که خدا جسم است به این حدیث تمسک جسته‌اند و آنها دلیلی ندارند، چون احتمال دارد که صورت به معنی علامتی باشد که خداوند برای آنها وضع کرده تا او را بشناسند چنان که دلیل و علامت صورت نامیده می‌شود چنان که می‌گویی صورت سخن تو این طور است و صورت مسئله چنان است و حال آن سخن و مسئله در حقیقت صورتی ندارند، و بعضی گفته‌اند منظور از صورت صفت است ... .

و اما اینکه می‌گوید: (آیا درست است که گفته شود خدا دارای حرکت و انتقال است و اول پیش آنها می‌آید و باز دوباره می‌آید، و آیا درست است که گفته شود او می‌خندد؟ و این سخن چه ارزشی دارد)؟

می‌گویم (مؤلف) سخنان عبدالحسین نشانگر جهالت زشت و بی‌نظیری هستند، و پیش از او کسی را سراغ ندارم که چنین گفته باشد، آیا این کسی که او را علامه لقب داده‌اند قرآن کریم را نمی‌خواند!، آیا این آیه را نمی‌خواند که خداوند می‌فرماید: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ فِي ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ [البقرة: ٢١٠]. «آیا (پیروان فرمان شیطان، پس از این همه نشانه‏ها و برنامه‏هاى روشن) انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه‏هائى از ابرها به سوى آنان بیایند (و دلایل تازه‏اى در اختیارشان بگذارند؟! با اینکه چنین چیزى محال است)»!.

و می‌فرماید: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ [الأنعام: ١٥٨]. «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت (و نشانه‏هاى رستاخیز)»؟!.

و می‌فرماید: ﴿كَلَّآۖ إِذَا دُكَّتِ ٱلۡأَرۡضُ دَكّٗا دَكّٗا٢١ وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢ [الفجر: ٢١-٢٢]. «و چنان نیست که آنها می‌پندارند، در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود. و خداوند برای فصل قضاوت بین خلایق بیاید، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند».

و اما اینکه عبدالحسین روایت خدا را انکار می‌کند و می‌گوید: (این محال است و در عقل نمی‌گنجد و هیچ‌کس نمی‌‌تواند آن را تصور نماید مگر آن که خداوند در قیامت به مؤمنان بینایی و چشمانی بدهد که خواص این چشمان زندگی دنیا را نداشته باشند ...).

می‌گویم (مؤلف) کسانی که با شما مخالف هستند و معتقدند که مؤمنان در قیامت خداوند را می‌بینند اصحاب و تابعین و ائمه و فقها هستند، آنها عاقل‌تر و از شما تعدادشان بیشتر است.

نووی می‌گوید: بدان که مذهب همه اهل سنت این است که دیدن خداوند امکان دارد و از نظر عقلی ناممکن نیست و همچنین اهل سنت اجماع کرده‌اند که در آخرت مؤمنان خدا را می‌بینند و کافران او را نخواهند دید، برخی از اهل بدعت مانند معتزله و خوارج و بعضی از مرجئه ادعا کرده‌اند که هیچ‌کس خدا را نمی‌بیند و دیده شدن خدا از نظر عقلی محال و ناممکن است، آنچه اینها گفته‌اند قطعاً اشتباه و جهالت است، چون که دلایل کتاب و سنت و اجماع اصحاب و سلف امت همه می‌گویند که مؤمنان در قیامت خدا را می‌بینند و بیست نفر از اصحاب پیامبر  ص حدیث دیدن خدا را روایت کرده‌اند و آیاتی از قرآن که در این مورد آمده است معروفند و به اعتراضات اهل بدعت پاسخ‌هایی داده شده است که در کتاب‌های متکلمین اهل سنت بیان شده‌اند و همچنین به بقیه شبهات آنان پاسخ داده شده است[٢٤٥].

و ابن حجر در فتح الباری به نقل از ابن بطال می‌گوید: اهل سنت و جمهور امت معتقدند که مؤمنان در قیامت خداوند را می‌بینند و خوارج و معتزله و بعضی از مرجئه این را قبول ندارند و می‌گویند اگر گفته شود که خدا را می‌توان دید این به آن معنی است که آنچه دیده می‌شود محدث (پدید آمده) و قرار گرفته در جایی است، و آنها گفته الهی را که می‌فرماید ﴿نَاظِرَةٞ [القيامة: ٢٣]را تأویل کرده‌اند و گفته‌اند یعنی منتظرند، اما این تأویل اشتباه است چون﴿نَاظِرَةٞبا کلمه الی متعدی نمی‌شود. سپس می‌گوید آنچه آنها به آن تمسک جسته‌اند فاسد و باطل است چون دلایل وجود خدا فراوان است. و دیدن چیزی که هست مثل دانستن است پس وقتی تعلق علم به معلوم موجب حدوث آن نمی‌شود پس همچنین تعلق رؤیت به چیزی که دیده می‌شود موجب حدوث آن چیز نیست.

و استدلال کرده‌اند از این آیه: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ [الأنعام: ١٠٣]. «چشم‌ها او را نمی‌بینند».

و از اینکه خداوند به موسی گفت: ﴿لَن تَرَىٰنِي [الأعراف: ١٤٣] «هرگز مرا نخواهی دید».

پاسخ این است که منظور از اینکه چشم‌ها او را درنمی‌یابند یعنی در دنیا او را نمی‌بینند و درنمی‌یابند، چون می‌توان چیزی را دید بدون اینکه به حقیقت او احاطه داشت[٢٤٦].

چون عقل درست و سالم با قرآن و سنت تعارض و مخالفتی ندارد و اگر ظاهرا تعارضی بین عقل و قرآن و حدیث پیش آید، یا حدیثی روایت شده است صحیح نیست یا اینکه عقل کامل نیست، و همچنین مجرد عقل دیدن خدا را محال نمی‌داند.

[٢٤٤]- بخاری، کتاب الرقاق و مسلم، کتاب الایمان.

[٢٤٥]- مسلم شرح نووی، جلد اول باب اثبات رویه المؤمنین فی الاخرة لربهم سبحانه و تعالی.

[٢٤٦]- الفتح، ١٣/٤٣٦، و ن ک العقیدة الواسطیة ابن تیمیه با شرح شیخ ابن عثیمین، ١/٤٧٥ و ص ٥٢٣.