فصل دوم: ابوریه
ابوریه شیپوری است که سخن اینها را تکرار میکند و از آنها تقلید میکند او دزد ماهری است که فکر و اندیشه مردم را میقاپد و میکوشد تا اندیشههای استادش عبدالحسین را در اذهان مردم جای بدهد، بنابراین میبینی که او در مقدمه کتابش خیلی استادش را میستاید و میگوید «کتاب او یکی از کتابهای با ارزش است و اغلب سخنان استادش را تکرار میکند و وقتی دکتر سباعی ردّ خوبی بر او و بر دروغهای استادش نوشت، پسر استاد داوطلب شد تا از استادش دفاع کند و به گفته خودش این کتاب بزرگ و مهم را منتشر کرد، و آن طور نیست که از روی تقیه در تقریظی که برای کتاب ابوریه «شیخ المضیرة ابوهریره» (ص٥-٦) نوشته میشود که نخستین بار او را در کتاب «السنه» سباعی شناختم چون سباعی نقدی از روی احساسات بر او نوشته بود و از اینجا من پی بردم که ابوریه انسان ارزشمندی است و به خاطر این بدون آن که او را بشناسم افتخار یافتم تا از او و از کتابش دفاع کنم و بعد از دسترسی پیدا کردن به کتابش متوجه شدم که او دانشمندی متبحر است که موضوعات دشوار در دست او نرم و حل میشوند ... و به حق که کتاب او از گرانبهاترین پژوهشهای معاصر اسلامی است، اما سباعی و امثال او برای افراد سادهلوح که خوانندگان کتابهای آنان هستند تأکید میکنند که ابوریه شیعه است و او را متهم میکنند ...».
اگر تو او را نمیشناسی پس چرا اینطور جانانه از او و کتابش دفاع میکنی و میگویی کتاب او از گرانبهاترین پژوهشهای اسلامی معاصر است!! تردیدی نیست که پسر استاد تا بناگوش در تقیه غرق است، و وقتی سباعی با او دیدار کرد او نمیخواست به حقیقت اعتراف کند، سباعی میگوید: (میخواهم سخنانی در مورد صدرالدین که کتاب جدید ابیریه را چاپ کرده و برای آن مقدمه نوشته و مرا متهم کرده که ابوریه را به تشیع متهم میکنم بگویم و او ادعا میکند که ابوریه عالم محققی است اما ما با او داستانی داریم که در شماره نهم مجله حضاره الاسلام من از تجارت او با تعصب مذهبی پرده برداشتهام و در مقدمه کتابم از کتاب پدرش عبدالحسین در مورد ابوهریره، سخن گفتهام، کتابی که با کافر قرار دادن و جهنمی قرار دادن ابوهریره تمام میشود، آری عبدالحسین در مورد این صحابی بزرگوار اینگونه گفته است، کتاب عبدالحسین چکیده کتاب ابوریه است، و من در آن جا گفتهام که ابوریه با نوشتههای خود شیعه را راضی میکند و نگفتهام که او شیعه شده است، و تردیدی نیست که مجادله با آنها شروع خواهد شد و تودههای مسلمان در جهان که ابوهریره را بزرگترین صحابی میدانند که سنت پیامبر ص را حفظ نموده و با امانتداری آن را روایت کرده علیه آنها خواهند شورید و مسلمانان تحمل نخواهند کرد که اینگونه به ابوهریره ناسزا گفته شود، در حالی که باید تلاشهای سنیها و شیعههای مخلص بر ایجاد وحدت کلمه و متحد کردن مسلمین در برابر خطرهایی که جهان اسلام و عقیده اسلامی را تهدید میکند متمرکز باشد، خطرهایی که بیشتر جوانان شیعه را تهدید میکند که از دینشان برگردند اما وقتی که شیعهها چنین کتابهایی تألیف میکنند بدون تردید کسانی که تظاهر به وحدت مینمایند خود را فریب میدهند، چنان که آنها کتابهایی تألیف میکنند که شکاف و تفرقه را بیشتر میکند آنگونه که عبدالحسین چنین کرده است، من با او در مورد وحدت و برگزار کردن سمیناری از علمای هر دو گروه صحبت کردم او با تمام شور از این پیشنهاد استقبال کرد در صورتی که کتاب او که علیه ابوهریره نوشته بود داشت برای بار دوم چاپ میشد و به زبانهای مختلف ترجمه شده بود. این چیزهایی است که من در مورد عبدالحسین در مقدمه کتاب «السنه» نوشتهام و بدون تردید این مطالب صدرالدین را که شیفته پدرش حجت الاسلام!! است ناراحت و خشمگین کرده است ... اما اینکه او از علم و دانش ابیریه با وجود آن که ابوریه رسوا شد و از دروغش پرده برداشته شد، تقدیر میکند دو علت دارد یا او جاهل و یا متعصب است. و ما نمیدانیم به کدام یک از دو قهرمان رشک ببریم؟ آیا با صدر به خاطر رهنمود شدن او بهسوی این گنج گرانبها و علم فراوان ابوریه حسادت بورزیم؟ یا نسبت به مجدد اسلام در قرن بیستم به خاطر اینکه فردی چون صدر را یافته که از علم و دانش او تقدیر میکند و کتابش را چاپ میکند حسادت بورزیم؟ چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَمَن يَعۡشُ عَن ذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ٣٦ وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧﴾ [الزخرف: ٣٦-٣٧][٤٢٦].
به حق که تعصب مذهبی یکی از بلاهای بسیار بزرگی است که همواره گریبانگیر متعصبین است.
میگویم (مؤلف) حقیقت همین است استاد شاگرد را میستاید چون شاگرد استاد را ستوده و کتاب را از کتابهای ارزشمند قلمداد کرده است! و اینک برخی از ستایشهایی که شاگرد از استادش و از کتاب استادش به عمل آورده را تقدیم میکنیم.
شاگرد در ص ١٣٤ میگوید: (کثرت روایات ابوهریره را اینگونه توجیه میکنند که او همواره با پیامبر ص همراه بوده است و مهاجرین مشغول داد و ستد در بازارها بودهاند و انصار به کارهای خود مشغول بودهاند. اما علامه! عبدالحسین شرفالدین با دلایل قاطع بطلان این ادعا را ثابت کرده است).
و در ص ٢١٢ میگوید: (و چون که حدیث پهن کردن چادر در تاریخ ابوهریره مهم است و به صورتهای مختلفی روایت شده است، اما این حدیث خرافهای بیش نیست و از مهمترین عجایب ابوهریره است، ولی متأسفانه هیچ کسی به صورت علمی و تحلیلی این حدیث را بررسی نکرده و مورد مناقشه قرار نداده است به جز استاد بزرگ!! استاد! عبدالحسین شرفالدین که در کتابش ابوهریره به بررسی این حدیث پرداخته است و ما خلاصه بررسی او را به خوانندگان ارائه میدهیم).
و همچنین شاگرد در ستایش استادش در ص ١٣٢ تحت عنوان «ملاحظهای مهم» میگوید: علامه بزرگ! سید عبدالحسین! شرفالدین! بحث ارزشمندی در مورد کمیت احادیث ابوهریره که تعداد آن در کتابهای حدیث (٥٣٧٤) حدیث میباشد ارائه داده است، و او این تعداد زیاد را با آنچه از خلفا روایت شده مقایسه کرده است و بعد از این مقایسه چنین نتیجهگیری کرده که نسبت احادیثی که همه آنها روایت کردهاند با احادیث ابوهریره ٢٧% است، و ما از این بحث سطرهای ذیل را اقتباس کردهایم ... .
و در ستایش کتاب استادش در حاشیه ص ٢١٢ میگوید: هرکس میخواهد از همه آنچه علامه!! شرفالدین گفته است اطلاع یابد به کتابش «ابوهریره» که کتابی ارزشمند است مراجعه کند.
میگویم (مؤلف) من سؤالی دارم که باید پسر استاد و شاگردش آن را پاسخ دهند و آن این است که چرا علامه بزرگ در مورد کمیت و تعداد احادیثی که ثقات او روایت کردهاند و تعدادشان چهار برابر روایات ابوهریره است توضیحی نداده است؟!! و اما تعداد آنچه ائمه معصومین او روایت کردهاند خیلی زیاد است.
و مقایسه استاد تو بین ابوهریره و خلفا مقایسهای مضحک و خندهدار است و هر طالب علم سادهای این را میداند.
سباعی میگوید کمتر بودن روایات خلفای چهارگانه و بخصوص ابوبکر و عمر به خاطر آن بوده است که آنها مشغول به امور خلافت و نشر اسلام بودهاند و دلیل آن این نبود که آنها کمتر از پیامبر ص شنیدهاند یا فراموش کردهاند، و کثرت روایت چند سبب دارد که بعضی عبارتند از: از همه کارها بریدن و فقط به روایت علم مشغول شدن، قوت حافظه، کم بودن گرفتاریهای دنیوی، عمر طولانی، متصدی شدن امور علم و فتوا[٤٢٧].
و اینگونه مشخص میشود که ابوریه دنبالهرو بوده است و برای یک پژوهشگر شایسته نیست که در همه آنچه مینویسد دنبالهرو دیگران باشد، اما ابوریه راهی جز این کار نداشته است زیرا او در مورد حدیث و رجال آن دانشی اندک دارد و در این مورد سرمایه چندانی ندارد ... پس نباید از دیدگاههای شتابزده و تند و خشن او تعجب کرد، اما با وجود این شیعه او را میستایند و یکی از نخبگان آنها در ترجمه کتابها به زبان فارسی کتاب او را آراسته و ترجمه کرده است و یکی از انتشارات آنها آن را نشر کرده است، زیرا ابوریه با اظهار تشیع و رافضی شدن و توهین به اصحاب پیامبر ص و بخصوص خلفای ثلاثه خدمت بسیار بزرگی برای آنها انجام داده است. میتوانم ملاحظات خود را بر کتاب او و معرفی دروغهایش را اینگونه خلاصه کنم.
اول اینکه او روی جلد کتاب نوشته ابوهریره اولین راوی است که در اسلام متهم شده است، و این تهمت را به ابن قتیبه نسبت داده است و حال آن که ابن قتیبه طعنههای نظام معتزلی را که به اصحاب پیامبر ص و ابوبکر و عمر و علی و ابن مسعود و ابوهریره زده پاسخ داده است، و او در ص ٣٢ میگوید: (اینها گفتههای نظام بودند که ما بیان کردیم و به آن پاسخ دادیم ...)[٤٢٨].
اما اینکه ابوریه در ص ١٥٤ و ص ٢٠٣ «اضواء» ادعا میکند که «نویسنده صادق رافعی در کتابش تاریخ آداب العرب، ١/٢٧٨٧ میگوید که ابوهریره اولین راوی است که در اسلام متهم شده است.
به او میگوییم اگر رافعی نویسندهای راستگو است باید به ما بگوید که این تهمت را از کجا آورده است و اگر نمیتواند دلیل آن را ارائه دهد گفته او را باید به دیوار زد!
و ابوریه به اضافه دروغ و فریبکاری بسیار کلمات رکیک و بیادبانهای نسبت به این صحابی بزرگوار به کار برده است، کلماتی که هیچ فرد دیندار و جوانمردی چنین کلماتی را حتی به افراد پست و فرومایه نمیگوید چه برسد که چنین کلماتی در مورد صحابی بزرگواری به کار برده شود، و کسی که در مورد حدیث و سنت مینویسد باید ادب صاحب سنت و ادب ائمه و رجال آن همچون بخاری و غیره را رعایت کند[٤٢٩].
و در ص ٢١٣ اضواء میگوید: (بنیامیه کاری که او برای آنها میکرد را میدانستند ... بنابراین نعمتهای فراوانی به او دادند ... بعد از آن که او با پوست خشکی جسم خود را میپوشید و کتان و پارچه پاره پاره میپوشید).
و خندهدار این است که او بعد از تألیف کتابش از انتقادی که برخی از علما از کتاب او کرده و رد آن را نوشتهاند شکایت میکند و از خودش و کتابش دفاع میکند و میگوید: (اندکی در این کتاب به تندی سخن گفته شده است) و من ناچار بودم این شیوه را در پیش بگیرم. و در همین صفحه میگوید: چون این گروهی که مخاطب ما هستند همه به دشمنی با ما و ناسزا گفتن ما اتفاق کردهاند...».
ولی از او میپرسم که چه کسی ابتدا اقدام به دشمنی با ابوهریره و ناسزا گفتن به او کرد و به تهمت زدن به او اقدام کرد؟!.
پس ای بیچاره چرا شکایت میکنی و گریه مینمایی وقتی که تو مسخره کردن به یک صحابی بزرگوار را آغاز کردهای؟! پس آیا همین حقیقتی است که برای پسر استاد فرصت را فراهم کرد تا بدون آن که تو را بشناسد و کتابت را ببیند از تو دفاع کند!.
و آیا مسخره کردن یک صحابی بزرگوار پژوهشی آزاد شمرده میشود؟!.
که دانشآموز روی کتابش بنویسد: (پژوهشی آزاد است که به بررسی حیات حدیث محمد ص و تاریخ آن و امور مرتبط به آن میپردازد، و این پژوهش فراگیر بر اساس پایههای تحقیق علمی شکل گرفته است، و این پژوهش در موضوع خود اولین است که قبل از آن پژوهشی به صورت آن انجام نشده است ...). آیا نامیدن ابوهریره شیخ مضیره پژوهشی آزاد است!.
بله راست میگویید این پژوهش در مسخره کردن و ناسزا گفتن و خلط مباحث در نوع خود بینظیر و اولین پژوهش است، که هیچ عاقلی قبل از آن دست به چنین کاری نزده است. و او در بیشتر طعنههایی که به ابوهریره زده از استادش پیروی کرده است و استادش عبدالحسین از احمد امین آن طعنهها را نقل کرده و احمد امین از گولد سیهرمستشرق و دیگر مستشرقان آن را فراگرفته است.
خلاصه اینکه شاگرد در همه چیز از استادش تقلید کرده و کاملاً شیوه او را در پیش گرفته است و بلکه او مطالب استادش را دزدیده و در کتابش جای داده است، و او نتوانسته بیشتر از استادش بگوید به جز اینکه چند حدیث اضافه کرده و به آن اعتراض کرده است که با دلیل قاطع و روشن بیان خواهیم کرد که هرکس که ادعای تشیع میکند چقدر دروغگوست و واقعاً همان طور که گفتهاند «تقیه دین من و دین پدرانم هست و کسی که تقیه نکند دین ندارد»!!، مانند استادش به همه احادیث ابوهریره اعتراض میکند. و او حدیث وعاءین و پهن کردن لباس را انکار کرده، و این حدیث را که خداوند آدم را به صورت او آفرید انکار میکند.
و در ص ٢٠٧ ابوهریره را به طرفداری از معاویه متهم کرده است و در ص ٢٤٣ ابوهریره را متهم کرده که او علیه علی س حدیث وضع میکرداز روایت اسکافى ص٢٣٦، و همچنین در ص ١٠٤-١٠٥ این تهمت را ذکر کرده که عمر ابوهریره را زد، و او با تقلید از استادش چنین گفته است. و در ص ١٠٩ ادعا میکند که ابوهریره ادعا میکند که در صحنههایی حضور داشته است و حال آن که او در آن وقایع حضور نداشته است، مثل اینکه روایت میکند که در فتح خیبر حضور داشته است و کفر ابوطالب را روایت میکند. و همچنین حدیث فرمان دادن پیامبر ص به کشتن سگی که نگهبان کشاورزی است را انکار میکند و حدیث هرکس صبح کرد در حالی که جنب بود و حدیث شومی و بدشگونی و حدیث هرکس مردهای را غسل داد ... و حدیث مهراس ... و حدیث ... لاعدوی ولا ... و حدیث سهو پیامبر ص و حدیث نهی از راه رفتن با یک کفش و حدیث ملک الموت و حدیث مجادله جهنم و بهشت و حدیث نزول و حدیث داود و حدیث پُر شدن جهنم و ... را انکار میکند و ابوهریره را متهم میکند که این احادیث را از کعب الاحبار و وهب بن منبه فراگرفته است و همچنین دانشمند امت ابن عباس ب را متهم میکند که او از یهودیان دانش فراگرفته است!! پس او فقط به ابوهریره طعنه نمیزند!.
بنابراین ابوریه در ص ٢٤ میگوید: (... ابوهریره راوی حدیث شاگرد کاهنان یهود بود و از آنها یاد میگرفت و آنچه را که از آنها میآموخت میان مردم پخش میکرد و میگفت گفتههای پیامبر ص هستند).
و در ص ٩١ میگوید: (... مانند روایت دانشمند ابن عباس ... و (ابوهریره) و انس و دیگران از کعب الاحبار و ابوهریره و ابن عباس بیش از دیگران دانش کعب الاحبار را نشر کردند ...).
و در ص ٨٩-٩٠ تحت عنوان «آموختن ابوهریره از کعب الاحبار» میگوید: (وقتی ابوهریره از فرمانداری بحرین عزل شد و به مدینه بازگشت دانشمند بزرگ کعب احبار یهودی او را بهسوی خود جذب کرد و از روایات اسرائیلی خود به او تلقین میکرد و خرافات را در ذهن او جای میداد .... و سیل خروشان احادیث خرافاتی و پیچیده موج میزد. و گاهی از یکی از روشنفکران محقق شنیدم که میگفت ابوهریره و کعب، اسلام را با نشر خرافات و اوهام در آن فاسد و خراب کردند و او بیشتر کعب را زیر سؤال میبرد و میگفت کعب اولین صهیونیست است).
و در ص ٩٣ میگوید: (استاد سعید افغانی در مقالهای که در مجله الرساله مصری آمده بود میگوید: ... در این مجله میخواهم با دلایل قاطع ثابت کنم که کعب الاحبار اولین صهیونیست است ...).
میگویم (مؤلف) کعب الاحبار از تابعین است، و حقیقت هر راوی برای علمای جرح و تعدیل هر چند خودش را پنهان کند مشخص است و علمای جرح و تعدیل او را به جعل حدیث متهم نکردهاند و جمهور او را ثقه قرار دادهاند، و بنابراین در کتابهای ضعفاء و متروکین اسم او ذکر نشده است و ذهبی شرح حال کوتاهی در تذکره الحفاظ برای او نوشته است و ابن عساکر شرح حال او را مفصلتر نوشته و او را ثقه قرار داده است.
پس از کجا کعب اولین صهیونیست بوده است؟
اما وهب بن منبه از بزرگان تابعین و از افراد ثقه آنها بوده است و هیچ کسی را سراغ نداریم که او را جاعل حدیث قرار داده باشد به جز ابوریه[٤٣٠]، و کعب و وهب بسیار کم از پیامبر ص روایت کردهاند، و احادیث آنها مرسل است و حدیث مرسل حجت نیست و اصحاب گاهی در پذیرفتن روایات برادران خود توقف میکردند تا اینکه تحقیق مینمودند پس چگونه احادیث مرسل کعب را میپذیرفتند و وهب خیلی بعد آمده است. اما آنچه آنها از برخی از اصحاب یا تابعین روایت کردهاند علما آن را همانند سایر روایات تابعین مورد نقد و بررسی قرار دادهاند[٤٣١].
ما ابوریه را به مبارزه میطلبیم و از او میخواهیم که ده حکایت مختلف بیاورد و ثابت کند که اینها را ابوهریره از کعب روایت کرده است[٤٣٢]. اگر آن چه او در مورد ابوهریره و ابن عباس و کعب الاحبار میگوید درست است پس معنیاش این است که علمای بزرگ شیعه علم خود را از کعب الاحبار آموختهاند، و خواهیم گفت که چگونه آنها از کعب فراگرفتهاند. مجلسی در بحار الانوار از احادیث و روایات کعب الاحبار استدلال میکند در بحار الانوار، ٣٦/٢٤٠ روایت ٤٤ از ولیدبن مسلم و او از صفوان بن عمرو و او از شریح ابن عبید و او از عمرو بکائی و او از کعب الاحبار روایت میکند که گفت ... .
و در ٩٧/٤٨، ح٣٥ از ابی المحاسن و او از ابیعبدالله و او از محمدبن احمد و او از ... قاسم بن خلف روایت میکند که گفت: مردی از کعب الاحبار! پرسید و گفت ... [٤٣٣].
و حر عاملی در کتابش الجواهر السنیه چند روایت از کعب الاحبار نقل کرده است، و این روایات در ص ٦١ و ٢٨٤ آمدهاند.
پس آیا علما و مشایخ شیعه علم خود را از یهودیان آموختهاند!! و آیا همه احادیث آنها اسرائیلیات و خرافاتاند، چرا ابوریه قبل از اعتراض به ابوهریره و کعب و ابن عباس به همکیشان خود اعتراض نمیکنی؟
و در مورد وهب بن منبه میگوید: (استاد سعید افغانی در مقاله مختصری که در مجله الرساله نوشته بود در آن گفته بود که وهب بن منبه اولین صهیونیست است).
و در ص ٢٤ میگوید: (شیخ عبدالحلیم و گروه دارالحدیث باید قبل از استدلال به این حدیث به آنچه علمایی همچون ذهبی و ابن رجب و خطابی و ابونعیم در مورد این حدیث گفتهاند مراجعه کنند، علمای مذکور گفتهاند که این حدیث از وهب بن منبه یهودی نقل شده است ...).
و در ص ١٥١ و ٢٦٢ میگوید: (سرچشمه خرافات کعب الاحبار و وهب بن منبه هستند).
و در ص ٢٦٩ میگوید: (تردیدی نیست که او (ابوهریره) در روایت نمودن مطالب عجیب و غریب تحت تأثیر استاد بزرگش کعب الاحبار قرار گرفته بود و کعب الاحبار یهودی روایات عجیب و غریب اسرائیلی را میان مسلمین پخش میکرد ... و همچنین ابوهریره از وهب بن منبه دانشمند یهودی متأثر شده بود ...).
میگویم آیا ابوریه فراموش کرده که در کتابهای مذهب استاد بزرگ او روایاتی هست که سادات او از وهب بن منبه روایت کردهاند؟!!.
در بحار الانوار، ١/٦٣ آمده (... اسناد کتاب من به وهب بن منبه!! و ابیحذیفه میرسد. قطیفی برای ما از ثعلبی و او از محمدبن حسن ازهری او از حسین بن محمد عبدی و او از عبدالمنعم بن ادریس و او از وهب و ابیحذیفه روایت میکرد.
و مجلسی در بحار در همین جلد ص ٨٩ روایت ١٥ میگوید: (در امالی مفید از اسماعیل بن محمد کاتب و او از ... ابیفرات روایت میکند که گفت در کتابی از کتابهای وهب بن منبه خواندم).
و مجلسی این روایات را از طریق وهب بن منبه و کعب الاحبار ... روایت کرده است. و اینک با اختصار به این روایات اشاره میکنیم.
در بحار الانوار، ٦/٤ روایت ٤ آمده: در امالی مفید از حسین بن محمد تمار و او از محمد بن قاسم و او از ... جعفر طائی واعظ روایت میکند که گفت: از وهب بن منبه! شنیدم که میگفت: چند خط در زبور داود خواندم.
و در ١١/٢٩٩ آمده که در حدیث وهب بن منبه! آمده است که نوح ÷ اولین پیامبری بود ... .
و در ١١/٣٥٥، ح١٢ و (١٤/١٧٩، ح١٥) آمده که در علل الشرائع به روایت از وهب آمده که گفت.
و در ١١/٣٥٧ روایت ١٥ و (١٢/٣٥٢ روایت ٢٣) از قصص الانبیاء با اسناد به صدوق و او با اسناد به وهب بن منبه! ... .
و در ١٣/١٧٨ روایت ٨ و ص ١٩٢ و ص ٣٩٣ روایت ٢ مجلسی با اسناد به صدوق و او با سند خودش از وهب بن منبه! از ابن عباس! روایت میکند که گفت.
و در ١٤/١٦١، ح٢، و ص ٣٤٠ وص٣٦٤، ح٦ و ص ٣٦٧، ح٦ با اسناد به صدوق و صدوق با سند خود از وهب روایت میکند که گفت.
و در ١١/٣٦٩ روایت ٢ آمده: (میگویم که در مجمع روایتی مانند این از وهب بن منبه آمده است).
و در ١٥/٢٦ روایت ٤٨ مجلسی میگوید (شیخ ابوالحسن بکری استاد شهید ثانی در کتابش کتاب الانوار میگوید: مشایخ ما و اسلاف ما!! که راویان این حدیث از ابیعمر انصاری هستند، در این مورد از کعب الاحبار!! و وهب بن منبه!! و ابن عباس!! پرسیدم گفتند: وقتی خداوند محمد ص را بیافریند.
و در ٢٦/٣٠٨ روایت ٧٣ در کتاب المعراج صدوق از وهب بن منبه!! روایت میکند که گفت: موسی ÷ در شبی که با خداوند سخن گفت به هر درختی که در کوه طور بود نگاه کرد دید همه هر سنگ و گیاه و درختی که آن جا هست محمد ص را میگویند و دوازده وصی و جانشین بعد از او را میستایند!!![٤٣٤].
و این در ٥١/١٤٩ روایت ٢٤ آمده است و همچنین در المستدرک نوری، ١٢/٢٨٦ آمده است. و در ٣٦/٢٤٠ روایت ٤٢، ٣٧ در خصال صدوق آمده است: (با این سند از ابیاسامه از ابن مبارک از معمر از کسی که از وهب بن منبه شنیده است ...) (الخصال، ٢/٧٦) و در ٤٣/٢١٤ روایت ٤٤ آمده - و وهب بن منبه! از ابن عباس!! روایت کرد ... [٤٣٥].
همچنین شیخ آنها نورى طبرسى در کتابش مستدرک ٢/١٨٦، ٣٠٩ این روایت را ثابت کرده است[٤٣٦].
و در ص ٧٦ در الغیبه طوسی از احمدبن ادریس از ... از ابیعبدالرحمن روایت میکند و او از کسی روایت میکند که از وهب بن منبه! شنید که میگفت ابن عباس! ... .
و در ٥٧/٢٠٨ روایت ١٧١ از وهب! روایت شده که گفت ... [٤٣٧].
و در ٩٠/٥٤ روایت ١٤ ... و اینگونه گروهی از وهب بن منبه و حسن بصری روایت کردهاند.
و در ٩٨/٣٣٦ روایت ١ ... از وهب بن منبه از ابن عباس از پیامبر ص ... .
و حر عاملی در کتابش الجواهر السنیه، ص ١٣ و ١٧ و ٥٦ و ٧٤ و ٧٥ و ٢٠٨ و ٢٠٩ روایاتی از وهب بن منبه روایت کرده است.
و در ص ١١١ از حسن بن احمدبن ادریس و او از پدرش و او از احمد بن ابیعبدالله و او از پدرش و او از وهب بن منبه و او از امام صادق و او از پدرش و او از پدرانش روایت میکند که پیامبر ص فرمود ...!!!.
خواننده گرامی میبیند که سند این حدیث بوسیله وهب بن منبه به امام معصوم جعفر صادق میرسد؟!!!.
و اینگونه علمای شیعه از روایات کعب و وهب و ابن عباس استدلال کردهاند؟!!
آیا همه اینها از یهودیان فراگرفتهاند، و میان مسلمین خرافات رواج دادهاند؟!!
و اینک احادیثی بیان میشود که ابوریه به آن اعتراض کرده است و قبل از ذکر این احادیث امر مهمی را بین میکنم و آن اینکه من در پاسخ به اعتراضات ابوریه از احادیث شیعه استدلال میکنم و این چند دلیل دارد:
اول چون که ابوریه شیعه شده است و در خاتمه کتابش در ص ٢٧١ به صراحت میگوید:
(گروههای زیادی از مسلمین هستند که کتابهای معروف حدیث را قبول ندارند، و خودشان کتابهای مخصوصی در سنت و فقه دارند که از آن پیروی میکنند مثل شیعه امامیه و زیدیه و غیره و بخصوص شیعه امامیه فقط احادیثی را میپذیرند که از طریق اهل بیت روایت شدهاند. یعنی آنچه امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش زینالعابدین و او از حسین و او از پدرش امیرالمؤمنین و او از پیامبر خدا ص روایت کرده است. اما احادیثی که افرادی همچون ابوهریره و سمرهبن جندب و مروان بن حکم و عمران بن حطان و عمروبن عاص و امثالشان روایت کردهاند نزد امامیه هیچ اعتبار و ارزشی ندارند. و هیچکس نمیتواند به این فرقهها و به دینشان طعنه بزند و یا در ایمانشان شک کند ... چون هر گروهی سنتی و پیشوایی دارد).
دوم چون که پسر استادش برای کتابش تقریظ نوشته و کتابش به فارسی ترجمه شده و آنها برای آن تقریظ نوشتهاند.
ابوریه به سی و اندی از احادیث ابوهریره اعتراض کرده است و این احادیث پنج نوع هستند، نوعی را ابوریه بدون دقت به صورت دیمی به ابوهریره نسبت داده است در صورتی که آن احادیث را کسانی دیگر روایت کردهاند، و حدود ده حدیث هستند که در سند هریک از آن دروغگو یا فرد ضعیف یا انقطاعی هست پس اینها از ابوهریره ثابت نیستند، و نوعی دیگر در آن اختلاف شده که آیا از ابوهریره ثابت است یا نه، این تقریباً مثل نوع گذشته است و نوعی دیگر حدیث صحیح هستند که غیر از ابوهریره دو یا سه یا بیشتر صحابی دیگر آن را هم روایت کردهاند و در ضمن اهل بیت نیز آن را روایت نمودهاند.
[٤٢٦]- السنة، سباعى ٤٦٩-٤٧٠.
[٤٢٧]- دفاع عن السنة، ص ١٧٩.
[٤٢٨]- ن ک تأویل مختلف الحدیث، ص ١٥-٣٢.
[٤٢٩]- محمد ابوشهبه، ص ١٠٠.
[٤٣٠]- دفاع عن السنة، أبو شهبة ص ٧٠-٧١.
[٤٣١]- الانوار الکاشفه، ص ١٠١.
[٤٣٢]- الانوار الکاشفه، ص ١٧٨.
[٤٣٣]- ن ک، ٥٧/٢٠٦، ح١٥٩ و ٧٧/٤٣، ح١١ و ٩٠/٥٤-٥٥، ح ١٤.
[٤٣٤]- عقیده وصایة و رجعت و بلاء ... ساخته یهودیان میباشند.
[٤٣٥]- براى اطلاع بیشتر نگا: البحار ٥١/٦٨ ح١ و ٥٢/٢٧٦ ح١٧٣.
[٤٣٦]- نگا: المستدرک ٢/٤٨٧ و ٧/٤٢٠، و ٨/٤٠، و ٦/٢٨٩.
[٤٣٧]- بارى اطلاع بیشتر نگا: البحار ٧٥/١٩ح١٢ وص ١٧٥ ح١٠ وص١٩ ح٢٠ و٢٥ و٢٦ و٥٩/٢٦١ ح٣٧ و٣٧٧و ٦٥/٦٢ ح١٩ و ٦١/٢٨٦ ح١ و٧٠/١٦ ح٦ و٧٢/٦٩ ح١ و٧٧/٤٢ ح١٠ و٧٨/٤٤٦ ح٤ و٩٧/٤٨ ح٣٦ و١٢/٢٥٤ ح١٨ و١٥/٢٧٦ ح٢٤ و٣٩/١١٠.