افراط راویان شیعه
عالم معروف شیعه ابوالعباس نجاشی در کتاب رجال خود که معروف به رجال نجاشی میباشد میگوید که ابان بن تغلب سی هزار حدیث از امام جعفر صادق روایت کرده است[٤٢]، و مؤلف کتاب ابوهریره در کتاب دروغین خود المراجعات این مطلب را نقل کرده است[٤٣].
عبدالحسین در کتاب المراجعات میگوید: یکی از آنها فقیه محدث و مفسر و اصولی لغتدان معروف ابوسعید ابان بن تغلب رباح جریری است، او از ثقهترین افراد بود، ائمه ثلاثه را ملاقات نمود و از آنها علوم و احادیث فراوانی روایت نمود، و او فقط از امام صادق سی هزار حدیث روایت کرده است!!.
«چنان که میرزا محمد در کتابش منتهی المقال در شرح حال ابان گفته است...»[٤٤].
و عبدالحسین میگوید: (صادق به ابان بن عثمان گفت که ابان بن تغلب از من سی هزار حدیث روایت کرده است!! شما آن احادیث را از من روایت کنید)[٤٥].
و بلکه بیشتر راویان ثقه آنها چندین برابر این تعداد روایت کردهاند.
محمد بن مسلم بن رباح: که یکی از راویان مهم شیعه میباشد میگوید که امام باقر را در مورد سی هزار حدیث پرسید!! و از صادق شانزده هزار حدیث فراگرفته است!![٤٦].
جابربن یزید جعفی: یکی از راویان افراطی شیعه که بیش از حد حدیث روایت کرده است جابربن یزید جعفی است، از بس که احادیث فراوانی از معصومین در دل او بود دیوانه میشد و به قبرستان میرفت و احادیث معصومین را آنجا دفن میکرد!!.
کشی از جابر جعفی روایت میکند که گفت: ابوجعفر ÷ هفتاد هزار حدیث برای من بیان کرد!! که به هیچکس این احادیث را نگفتهام و نخواهم گفت، جابر میگوید به ابوجعفر ÷ گفتم: فدایت شوم با در میان گذاشتن اسرار خود بار سنگینی بر دوش من گذاشتهای!! که من برای هیچ کسی آن را بیان نخواهم کرد!! گاهی دلم به جوش میآید و دیوانه میشوم!! ابوجعفر گفت: ای جابر هر گاه چنین شدی به قبرستان برو و گودالی بکن و سرت را پایین بیاور و در آن قرار بده و سپس بگو محمد بن علی چنین حدیث برای من گفت و فلان گفت[٤٧].
و کشی از جابر جعفی روایت میکند که گفت: پنجاه هزار حدیث میدانم که هیچکس آن را از من نشنیده است[٤٨].
و حر عاملی در خاتمه الوسائل میگوید: «که او هفتاد هزار حدیث!! از باقر روایت کرده است و یکصد و چهل هزار حدیث در مجموع روایت کرده است!!، و هیچ کسی از جابر بیشتر از ائمه حدیث روایت نکرده است[٤٩].
و عبدالحسین از این راویهای افراطی که بیش از حد حدیث روایت کردهاند در کتاب ساختگیاش المراجعات نام برده و از آنها دفاع کرده و آنان را ستوده است.
پس ای عقلا در حقیقت چه کسی در روایت حدیث افراط کرده است؟! ابوهریره یا روایان شیعه؟
و اما اینکه او در کتابش گفته است که صحاح و سایر مسانید اهل سنت بیش از حد احادیث ابوهریره را روایت کردهاند، این سخن او ستم و ظلم است و ما با او موافق نیستیم و هیچ انسان منصفی این گفته او را نمیپذیرد و این ادعا دروغی واضح و آشکار است، چون در حقیقت افراط در روایت حدیث کاری است که در صحاح شیعه انجام گرفته است چنان که خود عبدالحسین به این امر اعتراف دارد!.
او در کتاب دروغین خود المراجعات میگوید: (و بهترین کتابهای حدیث کتابهای چهارگانه میباشند که در اصول و فروع از گذشته تا کنون مرجع امامیه به شمار میروند، و این کتابها عبارتند از: (الکافی، التهذیب، الاستبصار ومن لا یحضره الفقیه، و احادیث این کتابها به تواتر روایت شدهاند و قطعاً صحیح هستند، و کافی بزرگترین و بهترین و صحیحترین این چهار کتاب میباشد که در آن شانزده هزار و صد و نود و نه حدیث روایت شده است، که تعداد احادیث آن از همه احادیثی که در صحاح سته روایت شده بیشتر میباشد، چنان که شهید در الذکری و دیگر بزرگان این مطلب را بیان کردهاند)[٥٠].
بنگرید که او میگوید: (تعداد احادیث کافی از همه احادیثی که در صحاح سته روایت شده بیشتر است)!.
پس ای عقلا کتابهای شیعه در روایت حدیث افراط کردهاند یا کتابهای اهل سنت؟!
هر حدیثی که در کتابهای اهل سنت روایت شده مورد بررسی قرار گرفته است و در آن تحقیق شده و زندگی راوی و رفتار و قوت حافظهاش نیز مورد بررسی قرار گرفته است. و حدیث هیچ کسی پذیرفته نیست مگر بعد از آن که به عدالت او یقین پیدا کردهاند، و همه راویان و همه متون احادیث مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند، و علمای اهل سنت روایت را به قرآن و سنت عرضه میکردند تا به صحت حدیث دقیقاً پی ببرند، و بعضی از علمای اهل سنت احادیث متضاد با یکدیگر را جمعآوری میکردند و مورد بررسی و مقایسه قرار میدادند تا حقیقت و راه درست مشخص شود، بنابراین صحاح بر اساس معیارهای دقیق علمی نوشته شدهاند که سند و متن هر حدیث مورد بررسی قرار گرفته است در صورتی که در مورد کتابهای حدیث شیعه چنین کاری نشده است، استاد عبدالله فیاض در کتابش الاجازات العلمیة عند المسلمین میگوید: (چنین به نظر میرسد که حدیثسازی توسط شیعههای افراطی گذشته و قرار دادن آن در کتابهای شیعههای معتدل با کشته شدن مغیره بن سعید[٥١] (در سال ١١٩هـ) پایان نیافته است ... و در آغاز قرن سوم هجری این کار نیز انجام میشده است که از طرفی نشانگر عمق حرکت افراطی و از طرفی دیگر نشانه ادامه آن میباشد...).
و استاد عبدالله فیاض میگوید: (شایسته است بگویم که هیچ پالایش و پاکسازی فراگیری در کتابهای حدیث شیعه صورت نگرفته است به آن صورتی محدثین اهل سنت انجام دادهاند که به دنبال تحقیقات و تلاشهای آنان صحاح سته معروف پدید آمدند و به علت نبود کار پاکسازی و تحقیق در کتابهای حدیث شیعه دو چیز در کتابهای حدیث شیعه باقی مانده است:
اول: باقی ماندن احادیث ضعیف در کنار احادیث معتبر.
دوم: سرایت و ورود احادیث شیعههای افراطی در برخی از کتابهای حدیث شیعه، با اینکه ائمه شیعه و علمایشان به این خطر آگاه بودند و تلاش کردند که آن را در نطفه خفه کنند اما از آن جا که پاکسازی فراگیری در کتابهای حدیث شیعه انجام نشده است آنها موفق به انجام این کار نشدند[٥٢].
و این بر خلاف کتابهای حدیث اهل سنت است که آنها کتابهای خود را از احادیث دروغین پاکسازی نمودهاند و مجموعه بزرگی در مورد احادیث موضوع و دروغین تألیف کردهاند، چنان که حافظ جوزجانی متوفای سال ٥٤٣هـ اولین کتاب درباره احادیث موضوع تألیف نمود و آن را «الاباطیل» نام گذاشت، سپس بعد از او حافظ ابن جوزی متوفای سال ٥٩٧هـ کتابی به نام الموضوعات تألیف کرد و سپس بعد از او صاغانی لغوی متوفای سال ٦٥٠هـ دو رساله در این مورد به رشته تحریر درآورد، و بعد از او سیوطی متوفای ٩١٠هـ در این مورد کتابهایی نوشت به نامهای (النكت البدیعات، والوجیز، واللالئ المصنوعة، والتعقبات) سپس محمد بن یوسف بن علی شامی صاحب السیره متوفای سال ٩٤٢هـ کتابی به نام الفوائد المجموعه فی بیان الاحادیث الموضوعه تألیف کرد، و سپس علی بن محمد بن عراق متوفای سال ٩٦٣هـ در این مورد کتابی به نام (تنزیه الشریعة المرفوعة عن الأخبار الشنیعة الموضوعة) تألیف کرد. و بعد از او محمد بن طاهر هندی متوفای ٩٨٦هـ تذكرة الموضوعات را نوشت، سپس ملاعلی قاری متوفای سال ١٠١٤هـ کتاب تذكرة الموضوعات را تألیف کرد.
و بعد از او شیخ سفارینی حنبلی متوفای سال ١١٨٨هـ کتاب الدرر المصنوعات فی الاحادیث الموضوعات را تألیف کرد و بعد از او قاضی شوکانی متوفای سال ١٢٥٠هـ کتابی به نام الفوائد المجموعة فی الاحادیث الموضوعة نوشت و ابی المحاسن محمد بن خلیل متوفای ١٣٠٥هـ کتابی به نام «اللؤلؤ الموضوع فیمـا قیل لا أصل له أو بأصله موضوع» نوشت. و محمد البشیر ظافر ازهری متوفای ١٣٢٥هـ کتابی دارد به نام «تحذیر الـمسلمین من الاحادیث الـموضوعة علی سید الـمرسلین».
و همچنین کتابهایی وجود دارد که احادیث موضوع و دروغین در آن جمعآوری شده است مثل کتاب «التذكرة» تألیف مقدسی، و کتاب المغنی عن الحفظ والكتاب تألیف عمر بن بدر موصلی متوفای ٥٤٣هـ و همچنین او کتابی دارد به نام «العقیدة الصحیحة في الموضوعات الصريحة».
و کتابهای وجود دارد که در آن احادیث موضوع زیاد بیان شدهاند از آن جمله میتوان به تخریج احادیث الاحیاء تألیف عراقی و مختصر آن از صاحب قاموس و «الـمقاصد الحسنة في الأحادیث الدائرة علی الأسنة» تألیف سخاوی اشاره کرد.
و حافظ ابن قیم رسالهای دارد به نام «المنار» که در آن بحثهایی در مورد حدیث موضوع و امثال آن بیان شده است. و در عصر حاضر علامه معاصر شیخ آلبانی / کتاب بزرگی در چند جلد در این مورد تألیف کرده و آن را «سلسلة الأحادیث الـموضوعة» و«سلسلة الأحادیث الصحیحة» نامیده است.
به خلاف کتابهای حدیث شیعه که در معرض چنین تحقیقی قرار نگرفتهاند، و در کنار احادیث صحیح، احادیث موضوع و دروغین زیادی جای داده شده است و بلکه تا به امروز شیعیان کتاب مفصلی در شناخت احادیث موضوع تألیف نکردهاند با اینکه افرادی چون مغیره و ابیالخطاب احادیث زیادی ساخته و در ردیف احادیثی قرار دادهاند که شیعیان ادعا میکنند که این احادیث را از اهل بیت فراگرفتهاند ... و اگر کسی نگاهی کوتاه بر کتاب الکافی بیندازد دیگر نیازی به توضیح نیست ... و احادیث دروغین زیادی در آن به چشم میخورد همانند احادیثی که به دروغ به اهل بیت نسبت داده میشود در مورد اینکه قرآن تحریف شده است یا احادیثی که میگوید ائمه، علم غیب میدانند و یا به آنها وحی میشود و آنها میدانند که چه زمانی خواهند مرد ... و دیگر احادیث دروغینی که ذکر شده است ... و از طرفی از شیعه باید پرسید که آیا کلینی صاحب کتاب الکافی از افراطیهای کینهتوز به شمار نمیرود، آیا مگر کلینی در کتابش نگفته است که امام صادق میگوید که قرآن تحریف شده است و در کتاب الحجه کافی فصلی قرار داده و دهها حدیث از زبان صادق روایت کرده که فلان آیه این طور نازل نشده بلکه این طور نازل شده است.
به همین خاطر، این شیعیان حتی یک کتاب در مورد احادیث موضوع تألیف نکردهاند چون اگر آنها این کار را بکنند مذهب عبدالحسین از هم فرومیپاشد چون مذهب او برپایه احادیث موضوع و دروغین استوار است!!
شیخ شیعهها هاشم در کتابش «الـموضوعات في الآثار والأخبار»، ص ٢٥٣ میگوید: (اگر احادیث موجود در مجموعههای حدیث همچون الکافی و الوافی و غیره را بررسی کنیم خواهیم دید که افراطیها و دشمنان ائمه از هر دری وارد شدهاند تا احادیث ائمه را خراب و فاسد کنند و آنها را بدنام نمایند و همچنین به قرآن روی آوردهاند تا سمهای خود را به آن بپاشند چون که قرآن تنها کلامی است که مفاهیم آن گسترده است از این رو آنها صدها آیه را به دلخواه خود تفسیر کردهاند و به دروغ این چیزها را به ائمه نسبت دادهاند تا اینگونه مردم را گمراه کنند، و علی بن حسان و عمویش عبدالرحمن بن کثیر و علی بن ابیحمزه بطائنی کتابهایی در تفسیر تألیف کردهاند که همه آنها دروغ و تحریف و گمراهی است که با اسلوب قرآن و بلاغت و اهداف آن هماهنگ نمیباشد).
بنابراین به عبدالحسین میگوییم تو از راه به دررفتهای و همه مسلمین را متهم کردهای که آنها ارزش و جایگاه صحاح را ندانستهاند در حالی که در حقیقت تو ارزش واقعی صحاح خودت را ندانستهای! اما نویسنده (عبدالحسین) حقیقت را در مورد صحاح خود نمیگوید تا مسلمین را در مورد کتابهای معتبرشان دچار تردید کند و او از ما میخواهد تا آنچه را که میگوید قبول کنیم و دیدگاه او را بپذیریم، اما ما خوانندگان شناختی از مذهب او نداریم از این رو تا وقتی مذهب او را بیطرفانه و منصفانه مورد بررسی قرار ندهیم در مورد او قضاوت نمیکنیم و بعد از بررسی مذهبش در چهارچوب مذهبی که دارد او را مورد ارزیابی قرار میدهیم، اما اینکه ما بازیچه خیالپردازیها و هواپرستیهای او قرار بگیریم چنین چیزی برخلاف شیوه علمی است، بنابراین بهتر بود که آقای عبدالحسین به جای اینکه بگوید که صحاح و مسانید باید از احادیث ابوهریره پاک گردند به پاکسازی و پالایش کتابهای حدیث مذهب خودش میپرداخت و و خاصتاً کتاب الکافی را از کفریاتی همچون احادیثی که میگویند قرآن تحریف شده و احادیثی که اصحاب پیامبر ص را کافر قرار میدهند و عفت امهات المؤمنین را زیر سؤال میبرند و احادیثی که ائمه را تا حد خدا بالا میبرند پاک میکرد.
و بهتر بود او به جای مخالفت با خدا و پیامبرش ص و به جای این ادعا که الکافی قدیمیترین و بهترین و بزرگترین کتابهای چهارگانه میباشد پالایشی در کتابهایش انجام میداد، چون اهل سنت این کار را کردهاند که ظهور صحاح سته نتیجه پژوهش و تحقیق و پاکسازی آنها میباشد.
و بهتر بود عبدالحسین به جای تألیف کتابهایی مسموم که امت را متفرق میکند[٥٣] همچون کتاب «الفصول المهمة في تألیف الأمة» که در حقیقت باید اسم آن «الفصول المهمة في تشتیت الأمة»[٥٤] میبود، کار پاکسازی کتابهای حدیث شیعه را انجام میداد.
و بهتر بود عبدالحسین به جای جستجو و عیبجویی از صحابیی که امت بر اساس تأیید خدا و پیامبر ص به عدالت و معتمد بودن او اجماع کردهاند زندگی استادش نوری طبرسی را بررسی میکرد، نوری طبرسی که کتابی در مورد اثبات تحریف قرآن تألیف کرده و آن را «فصل الخطاب في إثبات تحریف كتاب رب الارباب»[٥٥] نامیده است، و او در این کتابش حدود ١٨٠٠ روایت از روایات خودشان آورده که میگویند قرآن تحریف شده است.
بنابراین بهتر بود او در رد استادش[٥٦] قلمفرسایی میکرد و به جای کافر قرار دادن ابوهریره او را کافر قرار میداد چون خدا چنین کسی را کافر شمرده است.
[٤٢]- رجال النجاشی، ١/٧٨-٧٩ و خاتمة وسائل الشیعة، ٢٠/١١٦.
[٤٣]- در مورد کتاب مراجعات در آینده بحث خواهیم کرد.
[٤٤]- المراجعات عبدالحسین، ش ١١٠، ص ٧٢٢ با تحقیق حسین الراضی.
[٤٥]- المراجعات، ٧٢٣ و ن ک رجال النجاشی، ص ٩.
[٤٦]- رجال الکشی، ص ١٦٣، خاتمة الوسائل، ٢٠/٣٤٣.
[٤٧]- رجال الکشی، ص ١٩٤.
[٤٨]- الکشی، ص ١٩٤.
[٤٩]- خاتمة الوسائل، ٢٠/١٥١.
[٥٠]-المراجعات، ش ١١٠، ص ٧٢٩.
[٥١]- مامقانى در مقدمهاى کتابش تنقیح المقال آورده است که مغیرة بن سعید گفت: حدود صد هزار حدیث ساختگی را در روایات شما ذکر کردهام.
[٥٢]- الاجازات العلمیه عندالمسلمین، ص ٩٨.
[٥٣]- بیشتر کتابهایی که عبدالحسین تألیف کرده کتابهایی تفرقهافکن هستند و گویا او سوداگر تعصب مذهبی و تفرقه میباشد، و کتاب او «ابوهریرة» که اینک ما رد آن را نوشتهایم و کتاب دروغین او «المراجعات» و کتاب «النص والاجتهاد» که در آن به خلفای ثلاثه و صحابه و امهات المؤمنین توهین شده است همه کتابهایی در راستای احیای تعصب مذهبی میباشند، و بعضی دیگر از کتابهای متعصبانه او عبارتند از: «فلسفة المیثاق والولایة» و «المجالس الفاخرة فی تفضیل الزهراء» «حول الرؤیة» و «النصوص الجلیلة فی الإمامة» و «تنزیل الآیات الباهرة فی الإمامة» و«سبیل المؤمنین فی الإمامة» و«الأسالیب البدیعة فی رجحان مآتم الشیعة» و «المجالس الفاخرة فی مآتم العترة الطاهرة».
[٥٤]- عبدالحسین در این کتاب به وحدت امت فرامیخواند، اما از امت میخواهد که بر اساس چه چیزی متحد شوند؟ او از اهل سنت میخواهد که باور کنند که اصحاب معتقد به جدایی دین از سیاست بودهاند و آنها فقط به نصوص عبادی متعلق به امور آخرت پایبند بودند بنابراین اینها - یعنی جمهور اصحاب - علی را که برای خلافت تعیین شده بود خلیفه نکردند. و او در این مورد احادیثی از طریق اهل سنت بیان میکند که این امر را ثابت کند و سپس سه حدیث از طریق شیعه برای اثبات این امر بیان میدارد. و سپس در فصل پنجم در حالی که در فصلهای گذشته به تدریج خواننده را فریب داده است از حقیقت و مذهب خویش پرده برمیدارد و میگوید: که ایمان از دیدگاه آنها زمانی معتبر است که خود به ولایت دوازده امام ایمان داشته باشد چون به گفته او ایمان به ولایت بابی است که فقط کسانی بخشوده میشوند که از آن وارد شوند و ایمان آوردن به آنها از اصول دین است ... پس مفهوم وحدت از دیدگاه عبدالحسین این است که مسلمین به دوازده امام ایمان بیاورند و به اصحاب طعنه بزنند، و عبدالحسین بعد از آن کتاب مستقلی در مورد این تهمتها تألیف کرده و آن را «النص والاجتهاد» نامیده است و او نمونههایی از این طعنهها را به عنوان دیدگاه منصفانه در مورد اصحاب بیان کرده است.
[٥٥]- المستدرک، ١/٥٠.
[٥٦]- نوری طبرسی استاد عبدالحسین موسوی است، چنان که خود عبدالحسین در کتابش «النص والاجتهاد»، ص ١٢٤ میگوید: «او شیخ محدثین در عصر خودش بود و او راستگوست!!! او استاد ما و مولای پرهیزگار ما میرزا حسین نوری صاحب المستدرک علی الوسائل است. عبدالحسین خود را به فراموشی زده و نگفته است که او صاحب کتاب «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب است»؟!!.