اعتراض عبدالحسین به حدیث «دو نوزاد از امور غیبی حرف میزنند»
در ص ١٥٩ عبدالحسین میگوید: شیخین از ابوهریره روایت کردهاند که گفت: پیامبر ص فرمود: مردی در میان بنیاسرائیل بود که به او جریج گفته میشد او نماز میخواند، مادرش آمد و او را صدا زد او با خودش گفت جواب مادر را بدهم یا نماز بخوانم؟ آنگاه مادرش گفت: بار خدایا او را نمیران مگر آن که او را به زنان فاحشه گرفتار کنی، جریج در عبادتگاهش بود که زنی پیش او آمد و خودش را به او عرضه کرد اما جریج نپذیرفت و آن زن پیش چوپانی رفت و با آن چوپان همبستر شد و از چوپان فرزندی به دنیا آورد و گفت این فرزند را از جریج به دنیا آوردهام، آنگاه مردم آمدند و عبادتگاه او را خراب کردند و به او ناسزا گفتند، پس از آن او وضو گرفت و نماز خواند و سپس پیش بچه آمد و گفت ای پسربچه پدرت کیست؟ بچه گفت: پدرم چوپان است! مردم گفتند ما عبادتگاه تو را از طلا میسازیم گفت: نه از گِل آن را بسازید، و زنی بود که فرزندش را شیر میداد سواری از کنار زن گذشت که زیبا و خوب بود زن گفت خدایا پسرم را همانند این بگردان، بچه پستان مادرش را رها کرد و رو به سوار نمود و گفت: بار خدایا مرا مثل او نکن! سپس پستان مادرش را گرفت (ابوهریره میگوید) گویا پیامبر ص را میبینم که انگشتش را میمکید! سپس کنیزی از آن جا گذشت مادر بچه گفت: خدایا پسرم را مثل این نکن آنگاه بچه پستان را رها کرد و گفت: خدایا مرا مانند این بگردان! مادرش گفت: چرا؟ بچه به مادرش گفت: آن سوار مرد سرکشی بود و این کنیز را میگویند که دزدی کرده و زنا کرده و حال آن که چنین نکرده است[٣٥٣].
عبدالحسین بعد از ذکر این حدیث میگوید: (جریج و همچنین این دو کودک پیامبران نبودهاند، پس امکان ندارد که امور خارقالعاده از آنها سر زده باشد، چون امور خارقالعاده و معجزات از پیامبران سر میزند. تا اینگونه نبوت آنها اثبات شود، بنابراین حرف زدن این دو کودک و خبر دادن آنها از امور غیبی چیزی است که فطرت آن را نمیپذیرد ...).
میگویم (مؤلف) شما بیشتر از این دو مورد در ائمه خود ادعا میکنید، و میگویید که معجزات ائمه هستند، و گفتهاید که آنها در گهواره از امور غیبی خبر دادهاند! و قرآن و همه صحیفههای پیامبران را در گهواره میخواندهاند، و چنین معجزههایی را علامه شما هاشم نجرانی در کتاب «مدینه المعاجز» جمع کرده است!!.
و اگر ما بخواهیم مقام ائمه و معجزاتشان را چنان که شما ادعا میکنید بیان کنیم باید چندین جلد کتاب نوشت. بنابراین به خاطر اختصار فقط شما را به این عناوین و ابواب در کتاب «مدینه المعاجز» حواله میدهیم.
در ١/٤٥-٤٨ روایت ١ «باب اول در مورد معجزههای امیرالمؤمنین ÷، اولا معجزههای تولد او ÷».
و ١/٤١٤ روایت ٢٧٤ «سخن گفتن کودک شش ماهه به امر و دستور امیرالمؤمنین!! و سخن گفتن کودکی دیگر»!!
و در ٣/١٣٥ روایت ٧٩٤ «کودکی حرف میزند و میگوید علی ولی الله است».
و در ٣/٥٠٠ روایت ١٠١٥ معاجز الامام حسین «سخن گفتن کودک شیرخوار».
و در ٦/٢٢٤ روایت ١٩٦٥ معجزههای امام کاظم «در گوشی صحبت کردن امام کاظم با پدرش وقتی که در گهواره بود» فرزندان ائمه در گهواره و در شکم مادرانشان حرف میزنند و صحیفهها را میخوانند»!!.
و اینک روایاتی از اهل بیت نقل میشود که میگوید ائمه وقتی متولد میشوند با زبان فصیح حرف میزنند! و آنها صحیفههای پیامبران را در بدو تولد میخواندند!! ... آیتالله حسن شیرازی در کتابش «الفقه»، ٩٩/١٣ در مورد حالات ائمه به هنگام تولد میگوید: (اگر به حالات ائمه قبل و بعد از تولد توجه شود عقل ما را به این راهنمایی میکند، فاطمه ل در حالی که در شکم مادرش بود با مادرش حرف میزد).
و در المحجه از احمدبن اسحاق بن سعد اشعری روایت شده که گفت: نزد ابیمحمدحسن عسکری ÷ آمدم و به او گفتم: سرورم آیا مهدی علامتی دارد که به دلم اطمینان دهد؟ آنگاه کودک شروع به سخن گفتن با زبان فصیح عربی کرد!! و گفت من بقیۀالله خدا در زمین او هستم و من از دشمنان خدا انتقام میگیرم!![٣٥٤].
و یعقوببن سراج میگوید نزد ابیعبدالله ÷ رفتم او بالای سر موسی ÷ که در گهواره بود ایستاده بود و او تا مدتی طولانی با موسی درگوشی حرف میزد من نشستم تا آن که او کارش تمام شد، آنگاه بهسوی او رفتم، به من گفت: به سرورت نزدیک شو و به او سلام کن، من به (موسی که در گهواره بود) نزدیک شدم و به او سلام کردم جواب سلام مرا با زبان فصیح داد ...!![٣٥٥].
پس اینها ائمه شما هستند که امور خارقالعادهای از آنها سر میزند که حتی از پیامبران سر نزده است، پس چگونه تو ادعا میکنی که امور خارقالعاده فقط از پیامبران سر میزنند[٣٥٦]؟!.
و در المحجه، ٤/٢٧٨ از زکریا بن آدم روایت شده که گفت: از امام رضا شنیدم که میگفت: پدرم از کسانی بود که در گهوارهاش سخن گفت. و قزوینی در کتابش «علی من المهد إلى اللحد»، ص ٢٣ بابی با این عنوان آورده است «علی قرآن را قبل از آن که نازل شود میخواند»!! و اینک آن روایت را به اختصار ذکر میکنیم. خلاصه داستان از این قرار است: (ابوطالب به فاطمه بنت اسد تبریک گفت و نوزادش را به آغوش گرفت و سپس آن را به مادرش برگرداند، پیامبر ص آمد و هنوز مبعوث نشده بود، وقتی علی پیامبر ص را دید شروع به خندیدن کرد گویا پسری یک ساله بود!! ... آنگاه پیامبر ص او را به آغوش گرفت و بوسید و خدا را به خاطر تولد این نوزاد که وزیر و بهترین برادر او در آینده بود ستایش کرد ... آنگاه علی به پیامبر ص سلام کرد و سپس این آیات را خواند:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢﴾ [المؤمنون: ١-٢] اما حدیثی که عبدالحسین آن را انکار میکند ائمه نیز آن را روایت کردهاند!!.
راوندی از ابی جعفر ÷ روایت میکند که گفت: در میان بنیاسرائیل عابدی به نام جریج بود او در عبادتگاهش مشغول عبادت بود مادرش آمد و او داشت نماز میخواند مادرش او را صدا زد و او جواب مادرش را نداد، آنگاه مادرش برگشت و رفت، و باز دوباره پیش او آمد و او را صدا زد اما او با مادرش حرف نزد و جواب او را نداد، آنگاه مادرش برگشت در حالی که میگفت: از او میخواهم که تو را رسوا کند، در فردای آن روز زن فاحشهای بچهای به دنیا آورد و ادعا کرد که این بچه از جریج است این سخن در میان بنیاسرائیل شایع شد و گفتند که کسی که مردم را به خاطر زنا ملامت میکند خودش زنا کرده است، پادشاه دستور داد جریج را به دار بیاویزند، آنگاه مادرش پیش او آمد در حالی که به صورت خود میزد، جریج به او گفت: آرام باش این به خاطر دعای تو است وقتی مردم این حرف جریج را شنیدند گفتند چکار کنیم؟ جریج گفت: بچه را بیاورید، بچه را آوردند و جریج او را گرفت و گفت: پدرت کیست؟ گفت پدرم فلان چوپان است[٣٥٧].
[٣٥٣]- بخاری آنرا در کتاب(احادیث انبیاء، مظالم، و غصب، و مسلم در کتاب (آداب) آوردهاند.
[٣٥٤]- المحجة، ٤/٣٣٩ کتاب اخلاق الائمه و آداب الشیعه، الفضائل، ٥٧-٥٩ باب مولد امیرالمؤمنین ؛.
[٣٥٥]- القطره، ١/٢٢٢-٢٥٢، «الثاقب فی المناقب»، ص ٢٠٠، الاکمال، ١/١٩٤ باب ما روی فی میلاد القائم ؛، الانوار النعمانیه، ٢/١٨، الزام الناصب، ٢/٣٢٨-٣٢٩، الخرائج، ٢/٥٢٤-٥٢٥، روضة الواعظین، ١/١٤٣، الحلیة، ٢/٢٢٦-٢٢٨ الباب الاول فی مولده وص ٣٩١ الباب الثانی فی کلامه ؛ طفلاً، وص ٥٢٤ الباب الثالث فی کلامه فی بطن أمه ؛، وقرائته ؛ القرآن و ص ٥٢٩ الباب الرابع فی قرائته ؛ ما أنزل الله على أنبیائه بعد سبعة أیام من حال الولادة، وص ٥٣٣ الباب الخامس فی قراءته ؛ حال الولادة، وص ٥٣٦ الباب السابع فی قراءته القرآن فی بطن أمه وسجوده عقیب الولادة، حیاة الامام العسکر ص٣١٨.
[٣٥٦]-گمان کردهاند که علی س و بقیه ائمه معجزاتی را بر حسب ادعایشان داشتهاند، و اینان در ادعایشان راستگو بودهاند پس در نتیجه امام هستند، و این چیز ممنوع و محال میباشد زیرا که ذکر معجزه در اثبات قضیه امامت اشتباه محض میباشد چون معجزه فقط برای اثبات ثبوت نبوت، و پیامبری بوده و معجزه برای قضیه امامت و دیگر مناصب دینی از جمله قضاوت و اجتهاد و حکومت و وزارت و امثال این مناصب نمیباشد، و این به دلیل اینکه بعثت پیامبر ص از طرف خداوند میباشد و اثبات نبوت ایشان بدون تصدیق خداوند از طریق خلق معجزات امکان نداشت و این بر خلاف این مناصبی است که در بالا ذکر شده زیرا که این مناصب از طریق امر پیامبر ص امکانپذیر بوده و نیاز به معجزه ندارد. همچنین اظهار معجزات فقط مختص به پیامبران بوده، و اگر کسی غیر از پیامبران ادعای داشتن معجزه را بکند ادعایش از جهت شرع فاقد اعتبار میباشد، و در حالی که انتخاب امام به تعیین پیامبر یا انتخاب بزرگان... اهل دین میباشد، جائز نیست که معجزه دلیل برای اثبات امامت باشد، و روایات امامان کلام کسانی را که ادعا میکنند امامت در زمان خلافت ٣ خلیفه اول (ابوبکر و عمر و عثمان) وجود داشته را تکذیب میکند و ظهور خوارق العادات و کرامات از امیر و رئیس مسلمان امکانپذیر است زیرا که ظهور کرامات محال نیست ولی صحت روایات برای قبول اخبار و روایات ضروری میباشد. (نگا: التحفة اثنی عشریه ص١٨٥-١٨٦).
[٣٥٧]- قصص الانبیاء، جزائری، ص ٥١٧ باب نوادر اخبار بنیاسرائیل الجدید فی التفسیر، ٤/٣٩٠.