حکم آموزش و آموختن اصول فقه
تعلیم و تعلم اصول فقه از فروض کفایت است، چون اجتهاد که اصول فقه از وسایل آن است، فرض کفایت است، خدای متعال در اینباره میفرماید:
﴿۞وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ ١٢٢﴾[التوبة: ۱۲۲].
«و مؤمنان را نشاید که همه بیرون روند، چرا از هر جماعتی کسانی نروند که در دین فقیه شوند و هنگام بازگشت قوم خود را بترسانند تا بر حذر شوند».
که تفقه در دین را بر فرد یا افرادی از جماعات واجب ساخته تا انذار بدانها حاصل شود، و این علامت فرض کفایت است. و انشاءالله در باب اجتهاد بیشتر در اینباره استدلال خواهیم کرد.
اگر کسی بگوید: احکام شرعی تدوین شده، و مجتهدان سابق از آن فارغ شدهاند، و مردم به آرای آنان اکتفا میکنند، و دیگر به اجتهاد نیاز نیست، و باب آن بسته شده است. چرا ما وقت گرانبهای خود را صرف چیزی کنیم که نتیجه عملی ندارد؟
به چند وجه این سوال را پاسخ میگوییم:
۱- امکان ندارد باب اجتهاد بسته شود، و قائل بدان دلیل ندارد، زیرا امر به اجتهاد در نص کتاب خدا آمده است، و تا زمانی که دنیا باقی است، ندای قرآنی افراد و مجتمعات را مأمور به اجتهاد میکند، و از آنان میخواهد تا در بینشان به اندازه کافی مجتهد وجود داشته باشد زیرا تا حجیت قرآن بر مردم باقی است این امر نیز دوام دارد.
۲- آنان که قائل به بسته شدن باب اجتهاد شدهاند بنا بر مصلحت چنان گفتهاند، زیرا دانشمندان دیدند که در عصور متأخر افرادی مدعی اجتهاد شدهاند که اهلیت آن را ندارند، لذا ترسیدند اهوای متفرقه به احکام شرعی بازی کند، و به دین اشیائی منسوب شود که از آن نیست. اعلام کردند که باب اجتهاد بسته است و تصریح کردند که علت عاجز بودن مردم از تحصیل وسایل اجتهاد است. و از اینجاست که ترویج علم اصول فقه را کنار نگذاشتند، و به استدلال از کتاب و سنت پرداختند. بلکه کتابهای کوچک و بزرگ فراوانی تدوین کردند تا اگر کسی مورد عنایت خداوند بود، و از وقت و وسایل و شروط اجتهاد برخوردار گشت، در باز کردن این در بسته بکوشد.
۳- دانشآموزان و دانشجویانی هستند که اگرچه به درجه اجتهاد نرسیدهاند، از درجه عوام فراترند، اینان با آنکه احکام را از ائمه میگیرند، علاقه دارند بدانند مأخذ آن اقوال چیست، و چگونه استنباط شده است. این نوع افراد باید اصول فقه را یاد بگیرند تا بتوانند به مدارک و مآخذ مجتهدین پی ببرند تا اگر به مسألهای برخوردند که ائمه در آن نصی نداشتند، بتوانند با تخریج بر اصول ائمه حکم را بیابند.
از اینجا روشن میشود که اصول فقه از ضروریات علوم شرعی است که هر مجتهد و مفتی و طالب العلمی بدان نیاز دارد، و فقط عوام نیازمند یادگیری آن نیست، چون کافی است حکم مسأله را بدانند. و الله اعلم.
تا اینجا صورتی کلی از این علم به دست آمد که به یاری خداوند در صفحات آینده به تفصیل در چهار بخش به بررسی آن میپردازیم:
بخش اول: احکام.
بخش دوم: کیفیت استخراج احکام از الفاظ.
بخش سوم: بیان ادله (کتاب، سنت، اجماع، قیاس).
بخش چهارم: اجتهاد و متعلقات آن.