محکم و متشابه
محکم، اسم مفعول از احکام است، به معنی منع و جلوگیری، و به معنی اتقان و استواری. و حکم عبارت از قضاوت بین دو چیز است، لذا حاکم کسی است که ظالم را از ظلم کردن باز میدارد، و حق را از باطل جدا میسازد، و حکمت نیز از این معنی مأخوذ است، زیرا صاحبش را از نالایق باز میدارد.
بنابراین احکام کلام عبارت از استواری آن در لفظ و معنی است و در معنی استواریش به آن است که حق را از باطل تمیز دهد، و راه راست را از نادرست بشناساند. و کلام محکم به کلامی گفته میشود که دارای این صفات باشد.
خداوند قرآن کریم را به احکام وصف فرموده است:
﴿كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ ١﴾[هود: ۱].
«کتابی که آیات آن محکم شده، سپس از نزد حکیم آگاه تفصیل شده است».
﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡحَكِيمِ ١﴾[یونس: ۱].
«آن آیات کتاب پرحکمت است».
بنابراین معنی همه قرآن محکم است، یعنی کلامی است استوار و روشن و روان که حق و باطل، و راست و دروغ را از هم جدا میسازد.
و متشابه، اسم فاعل از تشابه است به معنی تماثل و همانندی.
خداوند متعال همه قرآن را متشابه دانسته و فرموده است:
﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا﴾[الزمر: ۲۳].
«خداوند بهترین گفتار را نازل فرموده، کتابی که بعضی از آن شبیه بعضی دیگر است».
و بنابراین، همه قرآن متشابه است، یعنی بعضی شبیه بعضی دیگر در استواری، و بعضی شبیه بعضی دیگر در ادای معنی و تأکید بر یک اصل که یکدیگر را تصدیق مینمایند.
این نوع احکام و تشابه را، احکام عامه، و تشابه عام گوییم، و چنان که میبینیم هیچکدام با دیگری منافات ندارد، زیرا قرآن، همهاش محکم و استوار است، و همه اجزای آن شبیه و همانند یکدیگر است، و همه آیات آن یکدیگر را تأیید و تصدیق میکنند.
ولی چیزی که بحث احکام و تشابه را به میان کشیده، احکام و تشابه خاص است که آیه هفتم سوره آل عمران، آن را مطرح کرده است، خداوند متعال در این آیه میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧﴾[آل عمران: ۷].
«او است که کتاب را بر تو نازل فرمود، قسمتی از آن آیههای محکم است که اصل کتابند، و آیاتی دیگر متشابهند کسانی که در دل میل دارند، تبعیت از متشابه میکنند به قصد فتنهاندازی و قصد تفسیر انحرافی، و تفسیر درست آن را جز خداوند نمیداند، و راسخان در علم میگویند: بدان ایمان آوردیم، همه از نزد پروردگارمان است، و جز صاحبان عقل یادآوری نمیشوند».
در این آیه بیان شده که قرآن مشتمل بر دو گونه آیات است:
اکثر آیات قرآن محکم است، و قسمتی از آن متشابه.
حال معنی احکام و تشابه چیست؟
در تعریف محکم و متشابه در اینجا بین علما اختلاف بسیار است که مهمترین آنها اقوال زیر است:
- محکم، آیاتی است که مقصود از آن دانسته میشود، و متشابه آیاتی است که علم آن نزد خدا است، و خداوند هیچ بندهای را از آن مطلع نساخته است.
- محکم، آیهای که در معنی بر یک وجه بیشتر دلالت نمیدهد و متشابه، آیهای است که متحمل معانی متعدد است.
- محکم، آیهای است که مستقلاً قابل تفسیر است، و نیاز به بیان ندارد، و متشابه برعکس، آیهای است که مستقلاً نمیتوان آن را تفسیر کرد، و باید با در نظر گرفتن آیات دیگر یا سنن رسول الله جتفسیر شود.
و میتوان این تعریفها را در یک صیغه چنین خلاصه و جمع کرد:
«محکم، آیهای است که معنای روشنی را میرساند، و هیچ اشکالی در فهم آن نیست، و متشابه برعکس آن است».
اکثر دانشمندان برآنند که راسخان در علم، معنی و تفسیر متشابه را نمیدانند، و فقط خداوند آن را میداند، و وقف بر (الله) را در آیه فوق واجب میدانند، زیرا خداوند متبعان متشابه را بد گفته، و آنها را به انحراف و فتنهجویی متصف ساخته است.
و بسیاری برآنند که راسخان در علم معنی و تفسیر متشابه را میدانند، و محل وقف در آیه را «والراسخون في العلم»تعیین میکنند، و بعید میدانند که خداوند بندگانش را به چیزهایی مخاطب سازد که هیچکدامشان نتوانند آن را بدانند.
راغب اصفهانی در مفردات قرآن، کلمه (شبه)، تقسیم نفیسی درباره متشابه آورده چنین میگوید:
متشابه بر سه بخش است:
بخشی که هیچکس نمیتواند بر آن واقف گردد، مانند وقت قیامت، و خروج دابه الارض، و مانند آنها.
و بخشی که انسان راهی برای شناخت آن دارد، مانند الفاظ غریب، و احکام مشکل و مغلق.
و بخشی که متردد بین این دو است، و ممکن است بعضی از راسخان در علم آن را دریابند، و بر کسانی که در رتبهای پایینترند پنهان بماند ... و وقتی که این تقسیم را دریافتیم، میبینیم که وقف بر «وما یعلم تأویله إلا الله»و وصل آن به «والراسخون في العلم»هردو جایز است، و بر حسب تفصیل یاد شده هر کدام وجهی از صحت دارد [۶۶].
این بود مباحثی که مناسب این فصل دیده شد، و با ذکر چند اصل که برای مشتغلین به قرآن توجه بدان مهم است، آن را خاتمه میدهیم:
۱- قرآن اصل الاصول شریعت، و منبع اصلی آن است، بنابراین کسی که قصد وصول به حقیقت دین و لب شریعت دارد، باید قرآن را مرجع اصلی خود سازد، و ادله دیگر را بدان بازگرداند.
سنت رسول الله جو اقوال امامان سلف بهترین یاوران انسان در این امرند، و معجز بودن قرآن، قرآن را از عربی بودن قابل فهم خارج نمیسازد، خداوند متعال در اینباره فرماید:
﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ ١٧﴾[القمر: ۱۷].
«البته مؤکدا ما قرآن را برای یادگیری آسان ساختیم، پس آیا یادگیرندهای هست؟»
۲- شناخت اسباب نزول برای کسانی که قصد فهم قرآن دارند ضروری است، زیرا اعجاز قرآن که مدارش بر شناخت مقتضیات احوال است، بدان دانسته میشود، و همچنین عدم شناخت اسباب نزول انسان را در شبهه و اشکال میاندازد و نصوص واضح را بر انسان مجمل میسازد.
۳- هر حکایتی که در قرآن آمده و قبل و بعد آن به مردود بودنش اشاره شده است، دلیل قاطعی بر بطلان آن است، و اگر در مورد آن تعلیقی به رد و بطلان نبود، دلیل بر صحت آن است، زیرا قرآن متصف به آن است که فرقان و هدایت و برهان و بیان هر چیز است، و این معنی اجازه نمیدهد که در قرآن از غیر حق صحبت شود. و بر بطلان آن آگاهی داده نشود.
۴- قرآن احکام شرعی را به شکل بیان میدارد، و ما تفصیلات و جزییات احکام را از سنت رسول الله جدریافت میداریم.
[۶۶] ابوالقاسم، حسین بن محمد بن مفضل بن محمد، معروف به راغب اصفهانی، از استادان لغت و نحو و وصرف و شعر و نویسندگی و اخلاق و حکمت و کلام. امام فخر رازی در اساس التقدیس او را با غزالی برابر داشته، و یکی از ائمه اهل سنت برشمرده است، وفات او به سال ۵۰۲ هجری قمری اتفاق افتاد.