اسوۀ یعقوب و ابنای او †:
﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣﴾[البقرة: ۱۳۳] [۴۰].
خلاصه دعوای تمام شرائع و انبیاء و متبعینشان اقرار وحدتِ صرف برای الله است بلا مشارکتِ غیر، بهمراه اظهار و اعلانِ برائت از غیر. پس مردِ مؤمن را باید که به اسوۀ انبیاء اقتداء کند نه بدنبالِ آباء و اجداد بدود.
بلکه شانِ مسلمان آنست که اگر اذیت شود و یا کشته شود و بسوزد، باز هم به ذاتِ و صفاتِ واحد لا شریک کسی را شریک نکند. مثل پروانۀ توحید بلال حبشی سکه امیه [۴۱]شقی در وقتِ نیمروز بر سرِ ریگهای داغ بر سینۀ او سنگِ بزرگ می نهاد و او را تهدیدِ کشتن میکرد که از توحید برگردد، باز هم آن پروانۀ توحیدِ لم یزلی و عاشقِ رسول جدر زیرِ چنین مصائب با آواز میگفت: أَحَد، أَحَد، محمد رسول الله.
و مثال دیگر زِنِّیره لاست؛ ایشان کنیز رومی بود که به الله واحد لا شریک آورده بود، ابوجهل او را به اقسام عذاب معذب میکرد و باز هم أَحَد أَحَد از زبان گهر افشانش جدا نمیگشت، تا این که از شدت لت و کوب بر سر و رو کور شد، مشرکین گفتند: او را لات و عزّی کور کرده اند که به آنها کفر کرده است، چون او شنید، گفت: مرا خدای من کور کرده است و من هرگز لات و عزّی را قبول ندارم، دوبار الله واحد لا شریک او را بینا فرمود، و بدین گونه مشرکین رسوا شدند.
این بود توحیدپرستیِ مؤمنانِ اول، «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِنْهُمْ».
اینجا سوالی وارد خاطر بعضی میگردد که چه حکمت است توحیدی که نزولِ قرآن برای اثباتِ آنست و برای همین دعوت نعلین رحمة للعالمین جدر وادیِ طائف پُرخون شده، و چهرۀ مبارک، روز اُحد رنگین شد و بر دندانِ مبارک کسر آمد و شهسوارانِ اسلام برای این دعوت دل و جگر و گوش و بینی فدا کردند، باز هم با این اهمیت در یک جا از قرآن و حدیث نامِ توحید دیده نمیشود؟!.
جوابِ این نکتۀ سَرپوشیده اینست که، چون مقصود از این همه جانفشانیها و فداکاریها تصفیه خس و خاشاک جادۀ توحید بود که شرک چونکه ضد توحید است با تصفیۀ خارهای آن از جادۀ توحید ضد ثانی خود بخود نمودار میگردد، گویا این تعلیم عملی بود که وجود توحید بنام و نمود نیست، بلکه مزاحم آن را دورکردن، اظهار و اعلان عملی آنست. با برکندن شرک، گل و گلزار توحید در چمنستان عالم خود بخود نمودار میگردد، دعوای رسم و اسم بغیر نفی ضدش ارزشی ندارد.
خلاصه، توحید و ایمان و اسلام فقط و فقط یقینکردنست بر واحد و انکار و نفی غیر او از ذات و صفات او سبحانه و تعالی است و مضمون کلمه طیبه نیز همین است، نفی مقدم است از اثبات تا زمین را از خار و سنگ صاف نکنی تخمریزی بکار نمیآید، همچنین تا اولاً نفی شرک نکنی و راهِ اعتقاد صاف نکنی، اگر هزارها بار اثبات توحید کنی نفعی نمیبخشد، از این وجه در دعوتِ تمام انبیاء ‡نفی مقدم از اثبات در قرآن مقدس مذکور است، چنانچه بر دانندۀ تفسیر پوشیده نیست.
[۴۰] ترجمه: «آیا هنگامى که مرگ یعقوب فرارسید، حاضر بودید؟ آن گاه که به فرزندانش گفت: پس از من چه مىپرستید؟ گفتند: معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، آن معبود یگانه را مىپرستیم و ما فرمانبردار او هستیم». [۴۱] امیه = امیه بن خلف از سران مشرکین در مکه، که در غزوة بدر کشته شد. [مُصحح].