انتباه در تمهید
معلوم خاطر عاطرت [۸]باد که حقیقتِ توحید و عرفانِ خداوندی فطرتِ انسانی است، یعنی انسان از روز اول که مخلوق شده است در فطرت و طبیعت او توحید را مودع فرموده اند [۹]. مثلاً حیوان پلیدی مثل سگ را ببین که مالکِ خود را میشناسد، دیگر هرکه قریب خانۀ او آید امیر باشد یا غریب، عام باشد یا خاص، بر او حمله میکند، و برای گزیدنِ او میدود، اما چون آقای خود را میبیند دُم را حرکت میدهد، تملق و شاطری در کار میبرد. این امتیاز را کسی به او یاد نداده است محض مقتضای طبیعتِ او همین است که بر محسنِ خود میچسپد و از ناآشنای خود میگریزد یا حمله میکند. اما انسان قوی الفطرت که مفطور برای مولاشناسی است، اگر منعم حقیقی خود را نداند و به دَورِ دیگران بچرخد، پس از او کودن ودنیتر کی باشد؟ پس او از سگ و خرس و خوک هم کمتر باشد. اگر فکر کنیم معلوم میگردد که انسان فطرةً از معبودِ خود انکار نمیکند، چنانچه در فطرتِ او خوردنِ اغذیه نهاده اند، اگر هر قدر گرسنه گردد، گیاه و علف اگرچه مجاناً در دست آید استفاده نمیکند، اما اگر غله یک کیلو به صد تومان [۱۰]باشد، فطرةً مجبور است که آن را بخرد و بخورد، از کثرتِ قیمت خوف نمیکند. لذا هر انسان خدا را مجبوراً به نوعی قبول دارد، اگرچه روش عبادتش غلط باشد، حتی فرعون و هامان هم اگرچه الله را قبول نداشته اند، اما میدانستند که قاهری بالای قدرتِ همۀ ما هست.
در هیچ سری نیست که سرّی ز خدا نیست
حدیث متفق علیه از ابوهریره سگواهِ این موضوع است:
«مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ. ثُمَّ يَقُولُ:﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ﴾[الروم: ۳۰]». «هر نوزادی بر فطرت به دنیا می آید و این پدر و مادرش هستند که او را یهودی یا نصرانی و یا مجوسی میکنند. سپس این آیت را تلاوت فرمود: ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ﴾. «پس روى [دل] ات را با حقّ گرایى تمام به سوى این دین بگردان. از فطرت الهى که مردم را بر اساس آن پدید آورده است [پیروى کن]. آفرینش خداوند دگرگونى نمىپذیرد. دین استوار این است».
مراد از فطرة الله استعداد و صلاحیتی است که برای خداشناسی خالقِ کائنات در بدء تخلیق در جوهرِ هر فرد بشر ودیعت فرموده است، و جبلت انسان بر همان مفطور شده است، یعنی در آتشکدۀ قلب هر بشر اخگری از این امانت نهاده اند که اگر نفخ معلمینِ خیر شامل حالش گردد، روزی شعلۀ خرمنسوزِ کفر و شرک از جوهرش، خودبخود نمودار میگردد، و اما اگر دستخورده معلمینِ شر و مادر و پدر کافر و پیرانِ بیدین گردید، از انسانیت بیرون رفته از هر لایعقل [۱۱]بدتر میگردد.
شاید در ذهن گرامیتان از این دعوای عمومی ما اشکال و ترددی پیدا شد که مشرک و کافر چگونه توحید را، من وجه تسلیم میکند؟! و اگر خدای برتر و بزرگ را میدانست چگونه شرک میکرد؟.
برای دفعِ این اشکالِ ذهنیتان با نظری سریع در احوال مشرکینِ عرب و کفارِ قریش مشاهده می شود.
وجه این اشتباه این گردیده است که فهمیده اند که هر کسی که اقرار هستی خدای ذوالجلال میکند و به او اعتراف دارد، او موحد است و کسی که منکر است او مشرک است و بس؛ این مغالطۀ بزرگ است که ملایان و پیرانِ مبتدع و شرکپرست در ذه مریدان و معتقدانِ خود جا داده اند و مخالف ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶] [۱۲]. است، بلکه اصل توحید آنست که از تمام عقائد شرکیه و اعمال و افعالِ مشرکانه عموماً محترز باشد نه آن که از بعضی احتراز کرده و مرتکب برخی دیگر باشد.
از عقائدِ مشرکین چیزی درج میشود، ملاحظه کنید که عوام و خواص مبتدعین و بریلویین و پیران بهمینها مرتکب اند یا نه؟ و مابه الامتیاز بین ایشان و مشرکین دیده میشود یا نه؟.
حال عقائدشان از روی قرآن مقدس اینست:
۱- ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٨٧﴾[الزخرف: ۸۷]. «و اگر از آنان بپرسى، چه کسى آنان را آفریده است، به یقین گویند: خدا».
۲- ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾[لقمان: ۲۵]. «و اگر از آنان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است، قطعا گویند: خداوند».
۳- ﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١﴾[یونس: ۳۱] [۱۳]. اینجا اقرار دارند که رازق و مالک و کشنده و زندهکننده و مدبرِ امر الله تعالی است.
۴- ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧﴾[المؤمنون: ۸۴-۸۷] [۱۴]. مشرکین اقرار داشتند که مالکِ عرش و فرش و آسمان و ربِ همه، الله تعالی است.
۵- ﴿قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ٨٩﴾[المؤمنون: ۸۸-۸۹] [۱۵]. اقرار داشتند که احکم الحاکمین و شهنشاهِ کل و صاحب اختیار و صاحب اقتدارِ اعلی، الله جل شأنه و عزّ برهانه است.
۶- ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ﴾[النحل: ۳۵].
۷- ﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖ﴾[الأنعام: ۱۴۸] [۱۶]. درین هردو جا اقرار کردند که قادرِ مطلق که مشیتِ جمیع امور در اختیارِ اوست الله سبحانه و تعالی است.
۸- ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٦١﴾[العنکبوت: ۶۱].
[۱۷]. اینجا اقرار کردند که متصرف علی الاطلاق اوست.
۹- ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾[العنکبوت: ۶۳] [۱۸]. اقرار دارند که فرود آورندۀ باران و بیرونآرندۀ نباتات او است.
۱۰- ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ٩﴾[الزخرف: ۹] [۱۹]. اقرار کردند که عزیز و علیم همان ذات مقدس است.
۱۱- ﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُم﴾[الزخرف: ۲۰] [۲۰]. خدا را رحمن میگفتند.
۱۲- ﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ٱلضُّرُّ دَعَانَا لِجَنۢبِهِۦٓ أَوۡ قَاعِدًا أَوۡ قَآئِمٗا﴾[یونس: ۱۲] [۲۱].
۱۳- ﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيۡهِ﴾[الروم: ۳۳].
۱۴- ﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِيبًا إِلَيۡهِ﴾[الزمر: ۸] در این جاها اقرار داشتند که نجاتدهنده از مصائب و مشکلکشا و دافعِ بلا هم الله جل جلاله است.
۱۵- ﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾[العنکبوت: ۶۵].
۱۶- ﴿وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوۡجٞ كَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ﴾[لقمان: ۳۲].
۱۷- ﴿وَجَرَيۡنَ بِهِم بِرِيحٖ طَيِّبَةٖ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتۡهَا رِيحٌ عَاصِفٞ﴾[یونس: ۲۲].
از این آیات معلوم شد که وقت مصائب خاصه مراجعه به آن خدای برتر میکردند نه غیر، ولی بقول صاحب روح المعانی [۲۲]و شیخ الإسلام عثمانی [۲۳]عوام و پیرپرستان مبتدع زمان ما در عین همین حالت هم بدبختانه به پیرها رجوع میکنند، معلوم شد که شرکِ شان از شرک مشرکین قدیم مزمنتر [۲۴]شده است. ما بارها از معتقدین پیران نقلاً شنیدهایم که در عین همین حالت غریب شاه [۲۵]و فرزندانش را ندا میکنند. العیاذ بالله.
۱۸- ﴿رَّبَّنَا ٱكۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ﴾[الدخان: ۱۲]. اقرار داشتند که کاشفِ عذاب الله جل و علا است.
این بود بیان عقائدشان از قرآن مقدس، و بهمین مضمون احادیث صحیحه به کثرت آمده اند.
حالا از کتبِ سیرت و تاریخِ معتبر عقائد مشرکان را باید شنید:
۱- در طبقات ابن سعد ج ۱ ص ۱۴۵ مینویسد مشرکان هنگام بنای کعبه گفتند: «لو بنينا بيت ربنا»، «کاش ما خانۀ خدای خود را بنا کنیم» معلوم شد که خدا را رب خود میگفتند.
۲- در سیرت ابن هشام ج ۱ ص ۲۰۷ مینویسد: وقت بنای کعبه و هدم آن خیلی از عذاب خدا ترسیدند، حتی که کسی جرأت نکرد به این کار شروع کند، مگر ولید بن مغیره. و دیگران تا یک شبانه روز توقف کردند که اگر ولید را عذابی نرسید اقدام میکنیم ورنه از این کار دست می کشیم، میگوید: «إن الناس هابوا هدمها وفرقوا منه» ظاهر است که دلهایشان از خوفِ خدا لبریز بود.
۳- هم در طبقات و سیرت مذکور نوشته است که دعا کردند: «اللهم لا نرع إنمـا نريد الخير». «ای الله ما خوفزده و ترسانیده نشویم، جز این نیست که ما ارادۀ خیر داریم». معلوم شد که دعاء هم از خدا میخواستند.
۴- و نیز در طبقات مذکور ج ۱ ص ۱۴۵ مینویسد که: وقت تعمیر بیت الله مشوره کردند که باید درین تعمیر مال حلال باشد، حرام نباشد که عذابِ خدا میآید. «لا تدخلوا في بنائها من كسبكم إلا طيباالخ». دانسته شد که در دلهایشان ملاحظه عظمت و کبریائی خدای ذوالجلال بود.
۵- در سیرت ابن هشام ج ۱ ص ۳۴۰ در داستان ایذاء بلال حبشیسمینویسد: صدیق اکبر سبه شقی القلب امیه بن خلف خطاب کردند:«ألا تتقي الله في هذا الـمسكين». معلوم شد که این بدبختانمن وجه ترس خدا هم داشتند.
۶- نیز در سیرت مذکور ج ۱ ص ۵۶ آمده است: که روز فتح مکه چون عتاب ابن اسید صدای اذان بلال سشنید، گفت: لقد أكرم الله أسيداً ان لا يكون سمع هذا فيسمع منه ما يغيظه. خدا اسید (پدرِ مرا) عزت داد که پیش از این مُرد که این صدا را نشنید؛ زیرا اگر این صدا را می شنید باعث خشم او می شد. معلوم شد که ایشان عزت و ذلت را از خدا میدانستند.
۷- نیز در سیرت ج ۱ ص ۳۷۶ مینویسد، در قصۀ طویل که هند به ابولهب گفت: «نعم فجزاك الله خيراً يا أبا عتبة». «بلی پس ای ابا عتبه! الله ترا جزای خیر دهد» معلوم شد که خدا را سزا دهنده و جزا دهنده میدانستند، چنانچه وقت بشارت فاروق اعظم سبه ایمانآوردن خود ابوجهل ملعون گفت: «قبحك الله وقبح ما جئت به». مثل ابوجهل ملعون (فرعونِ این امت) هم سزا را از جانبِ خدا میدانست.
۸- نیز در سیرت ج ۱ ص ۳۷۵ مینویسد که چون کافران گفتند که: محمد جمجنونست، ضماد که تا حال کافر بود، آمد و گفت: اگر من محمد جرا ببینم، «لَعَلَّ اللَّهَ يَشْفِيهِ عَلَى يَدَيَّ»، شاید خدا او را بدستِ من شفا بدهد. معلوم شد که شفادهندۀ امراض هم خدا را میگفتند.
۹- در ترمذی موجود است که عمران بن حصین سمیفرماید: جناب رسول الله جپدرِ مرا گفت که: ای حصین تو چند معبود را عبادت میکنی؟ گفت: شش در زمین و یکی در آسمان، پس پرسیدند: تو برای محبت و خوفِ خود کدام یکی را دمقرر کرده ای؟ پدرم گفت: آن را که در آسمان است. معلوم شد که الله را خدای برتر و اعلی میدانستند.
[۸] عاطر عطردار، خوشبو. [مُصحح]. [۹] مودع فرموده اند = به ودیعت گذاشته اند، قرار داده اند. [مُصحح]. [۱۰] تومان = معادل ده ریال؛ واحد پول مروج در ایران. [مُصحح]. [۱۱] لا یعقل = آن که درک کرده نمی تواند (نمی داند)، و کنایه از حیوان است. [مُصحح]. [۱۲] ترجمه: «و بیشترشان به خداوند ایمان نمىآورند مگر آنکه آنان [به نوعى] مشرکاند». [۱۳] ترجمه: «بگو: کیست که شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد؟ یا کیست که بر گوشها و چشمها مالکیت و حکومت دارد؟ و کیست که زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون مىآورد؟ و کیست که همواره امور [جهان هستى] را تدبیر مىکند؟ به زودى خواهند گفت: خدا». [۱۴] ترجمه: «بگو: اگر معرفت و شناخت دارید، بگویید: زمین و هر که در آن است از کیست؟ خواهند گفت: از خداست. بگو: با این حال آیا متذکر نمىشوید؟ بگو: مالک آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟ خواهند گفت: [آنها هم] در سیطره مالکیت خداست. بگو: آیا [از پرستش بتان] نمىپرهیزید». [۱۵] ترجمه: «بگو: اگر معرفت و شناخت دارید [بگویید:] کیست که [حاکمیت مطلق و] فرمانروایى همه چیز به دست اوست و او پناه دهد و برخلاف خواستهاش به کسى [از عذاب] پناه ندهد. خواهند گفت: [این ویژگىها] فقط براى خداست. بگو: پس چگونه [بازیچه] نیرنگ و افسون مىشوید [و از راه خدا منحرفتان مىکنند». [۱۶] ترجمه: «کسانى که براى الله شریک و همتا قرار دادند به زودى خواهند گفت: اگر خدا مىخواست نه ما شرک مىورزیدیم و نه پدرانمان، و نه چیزى [از حلال خدا را خودسرانه] حرام مىکردیم». [۱۷] ترجمه: «و اگر از آنان بپرسى، چه کسى آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است، البته گویند: خداوند. پس از چه جهت [از راه حقّ] گردانده مىشوند»؟. [۱۸] ترجمه: «و اگر از آنان بپرسى چه کسى از آسمان آبى را نازل کرد، آن گاه از آن زمین را پس از پژمردنش زنده [و سر سبز] ساخت، البته گویند: خداوند». [۱۹] ترجمه: «و اگر از آنان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟ به یقین گویند، [خداوند] پیروزمند دانا آنها را آفریده است». [۲۰] ترجمه: «و گویند: اگر [خداوند] رحمان مىخواست آنها را نمىپرستیدیم». [۲۱] ترجمه: «و چون به انسان رنج برسد، به پهلوى خود [خفته] یا نشسته یا ایستاده ما را به دعا مىخواند». [۲۲] صاحب روح المعانی = علامه محمود آلوسی بغدادی متولد سال: ۱۲۱۷هـ. ق و متوفای سال: ۱۲۷۰ هجری می باشد. در رد بر اهل هوا و مبتدعان آرای محکمی دارد. [مُصحح]. [۲۳] اشاره به مفتی محمد تقی عثمانی حفظه الله صاحبِ تکملة فتح الملهم است که از شخصت های علمی جهان اسلام در عصر حاضر می باشد. [مُصحح]. [۲۴] مزمن = دیرینه، آنچه که زمان درازی بر آن گذشته باشد. [مُصحح]. [۲۵] غریب شاه= نام یکی از پیران که در شبه قاره ارادتمندانی دارد. [مُصحح].