فصل دوم در بیانِ نحوست ترکِ سنت و قباحتِ بدعت و شوم بودن طرفداران اهل بدعت
۱- از صدیقه طاهره لمرویست که رسولِ خدا ج فرمودند: «هرکه در این دین اسلام ما آنچه از او نیست اختراع کند، پس همان عملِ او یا همان شخص مردود است» (بخاری و مسلم و ابن ماجه به تغییر اندک، مشکات، و منذری ج ۱، ص ۸۳).
مقصودِ حدیث این است که دین اسلام چون مکمل، و شائع و ظاهر شده است، به ظهوری که محسوس و غیر مخفی است بر هر، ذی بصر و بصیرة، پس هرکه زیادتی در آن طلب کند هرآئینه امری نامرضی و نامشروع طلب کرده است؛ زیرا که آن کودن دین مقدس را به رأی ناقصِ خود غیر کامل فهمیده است، پس این شخص خود نزد آنحضرت ج ناقص و مردود و راندۀ بارگاه است. زیرا که دین، اتباع آیات و اخبار و استنباط از آن است نه غیر، و قولِ او هم بر علیه او مردود است.
از «ما لیس منه» منظور آن است که به سند ظاهر و خفی و استنباط راجع به قرآن و حدیث نباشد.
ازین حدیث خود تعریفِ بدعت ظاهر شد که بدعت آن است که، به سندِ ظاهر و خفی و استنباط از قرآن و حدیث ثبوت نداشته باشد.
ضمیر «هو رَدٌّ» به جانب شخص ابلغ و به جانب امر اظهر است و از مَا لَیسَ منه خود اشاره به این است که استنباط آنچه منازع کتاب و سنت نیست، مذموم هم نیست، و این روایت را ابوداود آورده است.
این حدیث معظم، عماد تمسک بعروه وثقی و اصل و اساس اعتصام به حبل الله الأعلی و رد شدید و وعیدِ مزید و دلیلِ وحید در تردید بدعات و خواهشاتِ نفس است.
کسی چه خوش گفته:
إذا ما دجى الليل البهيم واظلما
بامر قطيع شق اسود ادهما
فاعلى البرايا من إلى السنن اعتزی
وأعمى البرايا من إلى البدع انتمى
ومن ترك القرآن قد ضل سعيه
وهل يترك القرآن من كان مسلمـا
آنگاه که شب تاریک به سیاهی رود، و پردهی تاریکی را بدرد، والاترین مردمان کسانی اند که به سنتها چنگ زده باشند، و کورترین مردمان کسانی اند که خویشتن را به بدعات منسوب کرده باشند، و هر که قرآن را رها کرد تلاش او بر باد رفته، و آیا کسی که مسلمان باشد عمل به قرآن را رها میکند؟!
و بعضی از عارفین فرموده است که: انسان را روحیست نورانی از عالمِ ملکوت است و نفسی ظلمانی از عالم ناسوت است، و برای هریکی این دو نزاع قائم است و شوق و کشش است به جانب عالم خود. پس غایت بعثت انبیاء †تزکیه نفوس از تاریکی اوصاف آنها و مزینکردن ایشان به انوار روح است حتی که برای آنها منجلی و منکشف گردد که موجود حقیقی ذات واجب و صفات و افعال او جل شأنه است و بس، و دیگر همه را فانی محض انگارد، پس لازم بر بنده این است که تمردِ نفس را به آهن کلمۀ توحید بکوبد تا این که به آن ذات مقدس ایمانِ کامل آرد و منکر طاغوت وجود خود و طاغوت وجود ماسوی الله گردد. این است دین حنیفی، پس هرکه به فریب شیطان غیر اموری غیر از دین اختراع و احداث کند پس او مردود و تابع شیطان مَرید است.
۲- در روایتِ ح جابر سآمده است که آن حضرت جفرمودند: «هرآئینه بهترین کلام قرآن خداوند است و بهترین سیَر سیرتِ محمد است، و بدترین کارها بدعات اند (قولی باشند یا فعلی یا اعتقادی) و هر بدعت گمراهی است» (رواه مسلم و احمد و نسائی و ابن ماجه به تغییر ألفاظ و ازدیادِ هر گمراهی در جهنم است. منذری ج ۱، ص ۸۴ و مرقاة شرح مشکات ص ۲۱۶، ج ۱).
۳- از امیر معاویه سمرویست که رسول الله جدر میانِ ما ایستاده و فرمودند: «خبردار باشید اهل کتابی که جلوتر از شما بودند به هفتاد دو ملت متفرق شدند، و این امتِ من به هفتاد و سه فرقه متفرق میگردد، هفتاد دو از آن در جهنم است و یکی در جنت، و آن فرقه همان جماعت است که کتاب و سنت را لازم گرفته است».
(رواه احمد و ابوداود، منذری ص ۸۴، ج ۱).
و در یک روایت است که هرآئینه در امتِ من اقوامی چند پیدا میشود، که بدع و خواهشاتِ نفس در بدن و قلوب شان سرایت میکند چنانچه سمّهار هیچ یک از اعضا را نمیگذارد، مگر این که اثر او در آن داخل میگردد. یعنی همین طور بدع و کثرتِ آن به جائی میرسد که اهل بدع به تمام در آن مضمحل و متأثر میگردند و هاری با وجودِ آب از تشنگی میمیرد، همینطور مبتدع با وجود سنت و راهِ نجات از هدایت تشنه مرده است.
۴- از ابن عباس بمرویست که رسولِ خدا جفرمودند: ناپسندترین شخص نزد خدا سه کس اند:
نخست- ظالم و عاصی در حرم، دوم- طالب در اسلام روشِ جاهلیت را، سوم- طلبکننده قتل و خونِ مسلمان به غیر حق تا بریزد خونِ او را. (رواه البخاری و غیره).
خلاصه: حدیث این است که این هرسه نزد خدای ذوالجلال از مجرمانِ بزرگ اند، حالا فکر باید کرد که مبتدع را که روشِ جاهلیت اختیار میکند در ردیفِ ملحد حرم و جلوتر از قاتلِ مسلمان آورد و این مسلّم است که مبتدع از قاتلِ مسلمان بدتر است؛ زیرا که اگر قاتل صد خون کند بازهم محدود به همین افراد است، و اما مبتدع اگر یک فرد را گمراه کند و او دیگری را و او دیگری چه قدر میشوند و ممکن است که یکی هزار یا صدهزار را گمراه کند و از دین بیدین کند، چه قدر جرم است متوجه باید شد.
۵- و از ابوهریره سمرویست که رسول اللهجفرمودند: «تمام امتِ من داخل جنت میشوند (اگر چه برای مدتی در آتش بسوزند) مگر آن که انکار کرد، گفته شد که: کیست منکر؟. فرمود: هرکه اطاعتِ من کرد او داخلِ جنت شد و هرکه نافرمانی من کرد، منکر است». (رواه البخاری).
حاصل: اینست که مطیع آن است که اتباعِ قرآن و حدیث کند و منکر آنست که اتباعِ هوا کند و هرچه دلِ او خواهد از تغییر و تبدیل در امرِ دین میکند، و چون خرِ بیلگام است. و ظاهر است که این یا منکرِ رسالت است، لهذا اعتماد بر آنها ندارد و یا زیادت طلب میکند، یا منکر اقوال و افعالِ رسول است که بر آنها کفایت نمیکند و از خود میتراشد و میآرد. (مرقاة، ص ۲۱۸، ج ۱).
۶- از جابر سمرویست که عدهای از فرشتگان نزد آنحضرت جآمدند، و ایشان در خواب بود، بعضی با بعضی گفتند: هرآئینه برای این صاحب شما تمثیلی است، پس به او مثالی بیان کنید، بعضی گفتند: خواب است و بعضی گفتند: اگرچه چشم او خواب است، اما دلش بیدار است، پس گفتند: مثال او مثلِ شخصی است که سرائی بناء کرد و در آن دعوتی عمومی به راه انداخت، و یک نفر که مردمان را به آن مجلس دعوت نماید فرستاد، پس هرکه داعی را اجابت کرد در سرای داخل شد و از دعوت خورد و هرکه اجابتِ داعی نکرد داخلِ سرای نمیگردد و از دعوت نمیخورد، پس با همدیگر گفتند: تعبیر و تأویلِ این مثال چه خواهد بود، گفتند: آن سرای جنت است و داعی محمد جاست، پس هرکه اطاعتِ او کرد اطاعتِ خدا کرد و هرکه نافرمانی او کرد نافرمانی خدا کرد، و محمد جفارق است در میانِ مؤمن و کافر، یعنی هرکه اطاعتِ او کند مؤمن است و هرکه نکند کافر است. (رواه البخاری، یا فارق است در میان حق و باطل – لمعات).
حاصل: حدیث ظاهر است که دخول در حضرتِ خداوندی و در سرای مرضیاتِ او بغیر اتباع سنتِ نبی جممکن نیست و هرکه به طریق بدعات برود بلاریب از طریقِ سنت بیرون است و لا محاله او را در آن بارگاهِ اقدس راه نیست.
قال السعدی /:
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین راه که تو میروی به ترکستانست
یا به قول خواجه /:
در حریم کوی جانان هرکسی را راه نیست
چشم هر ناشسته روی لائق دیدار نیست
۷- از انس سروایت است گفت که: سه نفر نزد ازواج مطهرات آمده و از عبادتِ آنحضرتجسوال کردند، چون باخبر شدند گویا آن را کم دانستند، پس گفتند: چه نسبت ما را به آن ذات گرامی، یعنی او معصوم و مغفور است، اگر عبادت کم کند یا بسیار یا نکند، اصلاً اما ما باید عبادت بسیار کنیم و سعی در کار بریم و سستی و کمی نکنیم، پس یکی گفت که: من در شب نمیخوابم و همیشه نماز میخوانم، دوم گفت: من همیشه روزه میدارم و افطار نمیکنم، سوم گفت: من از زنان اجتناب میکنم، پس ابداً ازدواج نمیکنم، پس چون نبی جدر خانه آمد ایشان را از حالِ آن سه نفر با خبر کردند، آنحضرت جآن سه نفر را تهدید کرده فرمودند: شمائید که چنین و چنین گفته اید! خبردار باشید که من ترسگارترم از شما در حضرت خداوندی و اتقیترم از شما به احکامِ او لیکن من روزه میدارم و گاهی میخورم و نماز میخوانم و گاهی خواب میکنم و ازدواج میکنم، پس هرکه از سنتِ من اعراض کند او از جماعتِ من نیست. (متفق علیه).
خلاصه: باید دانست که درین حدیث چه قدر تغلیظ و وعید شدید است برای تارک سنت، اگرچه همان بدعت به رنگ عبادت باشد، ببین که این هرسه عمل به ظاهر چه قدر اعمالِ خیر و عالی بودند، اما چون که خلافِ سنت بودند در وعید بدعات آورده بر آنها وعید شدید آورده شد، و آن جناب صاظهارِ ناراحتی کردند.
معلوم شد که اگر بدعت به رنگِ عبادت باشد باز هم حکم نجاستِ مموّه [۱۳۱]دارد و از آن اجتناب لازم است و معلوم شد که بدعت همه سیئه است حسنه در آن نیست.
۸- از ابوهریره سمرویست که رسول خدا جفرمودند: «در آخر زمانه شیادها و مکارهای دروغگو بسیار پیدا میگردند، نزد شما احادیث که نشنیده اید و پدرهای شما هم نشنیده اند میآورند، پس دور دارید خود را از ایشان و ایشان را از خود تا که شما را گمراه نکنند و در فتنه نیندازند» (رواه مسلم).
تشریح: یعنی در اخیر زمان این امت مثل زمانِ ما بسیاری شیادها پیدا میگردد، در جلوِ مردمان میگویند: ما علماء هستیم و مشائخِ طریقتیم از فلان مدرسه و فلان شیخ تعلیم و تلقین حاصل کرده ایم، و شما را دعوت به دین میدهیم. قول این ها را قبول نکنید که گرگِ یعقوب از ایشان زنهار خواسته است. از ایشان خود را دور دارید، یعنی در مجالسشان نروید که صحبت و کلامشان بر شما اثر کرده و شما را از دین دور میگرداند، و ایشان را هم نزد خود نگذارید و جا ندهید که عذاب بر شما میآید، به قولِ خواجه:
نصحیتِ اولین پیر میفروش اینست
که از مصاحب نا جنس احتراز کنید
یا به قول عطار [۱۳۲]/:
صحبتِ ناجنس سمِّ قاتل است
دور دارد خویش زو کان
[۱۳۳]عاقل است
زهر دارد صحبتِ ناجنس دان
زو هلاک جسم تو ایمان و جان
چون منقش مار دان او را عزیز
بازدارش جان گر داری تمیز
بر کمالِ خویشتن غرّه مباش
سنگ در دم شیشه داد و فاش فاش
حملۀ شیرِ عرین و بد سگال
تاب نار و نازش برّه بحال
ای عمر با روبهانِ شوخ شنگ
که خروسِ پرطمع از آن روست لنگ
ازین وجه او را لازمست که اولاً از ایشان کناره گیرد و اگرنه صحبت باطلشان او را از بین میبرد، آخر همین اثرِ نازیبا است که مرید و متعلقِ شان را هرقدر که نصحیت کنی فائده نمیبخشد. سید علی ترمذی [۱۳۴]/فرموده است: کفر از دلِ کافر برود ولی بدعت از دلِ مبتدع نرود. و عبدالله بن مبارک /فرموده است: ضرر صحبتِ مبتدع از ضرر صحبتِ کافر بدتر است؛ زیرا که اعمالِ کافر در نظر مؤمن چونکه زشت اند از او اتباع نمیکند، اما چون مبتدع مثل گرگ در صورتِ انسان برآمده است و خود را مهتدی و مسلمان میگوید و مصاحب هم او را چنان میداند اقتدا و اتباعِ او میکند.
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس بهر دستی نشاید داد دست
۹- از ابن مسعود سمرویست که رسول الله جفرمودند: «قبل از من هیچ پیامبری فرستاده نشده مگر این که در امت او کسانی بودند که به سنت او اقتدا کرده و به دستوراتش عمل می کردند، پس بعد از ایشان کسانی آمدند که گویند آنچه نکنند و کنند آنچه امر کرده نشده اند، پس هرکه بر علیه ایشان به دست خود جهاد کند او مؤمن است و هرکه با ایشان به زبانِ خود جهاد کند او مؤمن است و هرکه به دلِ خود با ایشان جهاد کند او مؤمن است و بعد ازین مقدار دانۀ اسپند از ایمان نیست» (رواه مسلم).
تشریح: مقصدِ حدیث اینست که در اول امم خوبی بوده اند که اتباع کامل کتاب و قول نبی می کرده اند، بعداً از اولاد و احفاد اوشان مبتدعین و مغیرین آمده اند که عامل به علم خود نمیبودند و میکردند آنچه به اوشان امر نشده بود، یعنی در دین برای خواهشات نفسِ خود بدعات و رسوم آوردند و بدعات خود را ترویج میکردند، پس چون اینها این افعال انجام دهند، (یعنی در امتِ من هم میشود) پس شما مأمورید که اول به شمشیر جهاد کنید و اگر طاقت ندارید پس به زبان و اگر بر این هم قدرت ندارید، پس به دل ایشان را بد بدانید و نفرت از صحبتشان کنید و اگر اینقدر هم نکردید، دوستی و تعلقداری کردید، پس شما را مقدار اسپند هم ایمان نیست.
[۱۳۱] مموّه = جلوه داده شده، زیبا شده. [مصحح]. [۱۳۲] فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری ( ۵۴۰ قمری - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران بلندنام ادبیّات فارسی در اواخر سدهی ششم و اوایل سدهی هفتم است، منطق الطیر عطار شهرت وافری دارد. [مصحح]. [۱۳۳] زو کان = مخفف ز او که آن، و معنای کلی بیت اینطور می شود: هر که عاقل باشد از صحبت ناجنس خویشتن را دور نگه می دارد. [مصحح]. [۱۳۴] سید علی ترمزی: بعد از سال ۹۰۰ هجری به دنیا آمده و در حدود ۹۶۲ هجری مشغول استفاده کسب علوم دینی در هندوستان شده است، او با شاهان مغول نیز قرابت دارد از این لحاظ طبعاً در مسایل سیاسی نیز مرتبط به آنان محسوب میگردد. در سال ۹۹۱ هجری در بونیر (از شهرهای ایالت سرحد پاکستان) وفات یافت و همانجا مزار وی است. [مصحح].