عدمِ استمدادِ صحابه ش از قبرِ آنحضرت ج
آنحضرت جوقتی که از دنیا رحلت فرمود، عمرفاروق سو بعضی دیگر از صحابۀ کرام شاز صدمۀ مفارقت پراگنده حواس گردیدند، حتی که کسی را خبر موت آن ذات اقدس گفتن نمیدادند، و صدیق اکبر سآن وقت به خانۀ دیگر در محلۀ دور از خانۀ آن جناب بودند، بعضی صحابه آن بزرگوار را خبر دادند و حادثه را چنین متغیر دیدند، ایشان بعد از زیارت جسد اطهر جبالای منبر رفته فرمودند وقت زیارت: ﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠﴾[الزمر: ۳۰]. «بى گمان تو خواهى مرد و به یقین آنان نیز خواهند مرد» و چون بر بالای منبر رفتند دوباره خواندند: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ﴾[آل عمران: ۱۴۴]. «و محمّد جز فرستادهاى از سوى خدا که پیش از او هم فرستادگانى [آمده و] گذشتهاند، نیست» مردمان را خوب آگاه کردند و بعداً متوجه شدند که شاید کدام یکی از فرط محبت یا غایتی غم بیاختیار بر قبر مبارک افتد یا طالب استمداد شود ازین وجه فرمودند: ای مردمان هرکه عبادتِ محمد جکرده است، پس ایشان مرده است و هرکه الله را عبادت می کند، او زنده و قائم است، یعنی فانی و مخلوق قابلِ عبادت و استمداد نیست، لائقِ عبادت حی قیوم است.
آثار فاروق اعظم سسر بسر هادم اساس پیرپرستی و گورپرستی اند، شجرۀ بیعة الرضوان را قطع میکند و حجر اسود را چه خطاب میکند، تا کسی این خیال نکند. و عثمان ذی النورین سبر سرِ منبر بر مقامِ نبی جایستادند و خطبه گفتند، اگرچه شیخین از غایت ادب از قیام آن مقام عالی تحاشی کرده بودند، محققین میفرمایند: ذوالنورین سچنان کرد تا مردم را در استعظام نشستگاه و موقف بزرگانِ خود حجت نباشد و باب فتنۀ شرک خفی و آثار پیرپرستی مفتوح نگردد، و این فتنه بس عظیم است که پیشینیان را اول همین فتنه در پیش آمده بود و انجام کار نوبت به اتخاذ ارباب من دون الله رسانید، و از دیگر صحابه شبه کثرت چنین روایات بینِ اوراق مسطور است.