فصل پنجم در بیان انقسام بدعت سیئه به دو نوع
معلوم فکر روشنت باد که بدعت سیئه مطلقا دو قسم است: حرام و مکروه.
و بعضی از بدعت محرمه کفر صریح است مثل بدعات زمانِ جاهلیت که در آیۀ کریمه: ﴿وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُكُورِنَا﴾[انعام: ۱۳۹] [۱۴۳]. مذکور است.
و بعضی آنست که در کفر آن اختلافست مثل بدعات خوارج و قدریه و امثالشان.
و بعضی کبیره است ولی به درجۀ کفر نیست مثل بدعت تبتّل و صوم ایستاده در آفتاب و خصای انسان به قصد قطع شهوت جماع.
و بعضی مکروه است مثل قرائت قرآن در شبهای رمضان بعد تراویح حلقه بسته، و ذکر بادشاهان ظالم در خطبه، و امثالشان.
و نیز باید دانست که این قسم بدعت که مکروه است صغیره است، مگر به چند وجه که کبیره میگردد.
نخست- به اصرار و ادامه کبیره میگردد.
دوم- صاحب این گناه صغیر دیگران را نیز به گناه خود دعوت دهد.
سوم- اگر علناً آن را در حضور مردم انجام دهد یا در جائی که آن گناه صغیره نیست، بلکه آنجا اقامت سنن غالب است، یا در آنجا اعلام شریعت جاری و ساری است، یا همان شخص عالم یا شیخ مقتدای دیگران باشد؛ زیرا که عمل او داعی عوام به جانب بدعت است اگرچه لساناً دعوت نکند.
از حسن /مرویست که عالمی از بنی اسرائیل بدعتی کرد، پس مردمان از او اتباع کردند و کار او در بین مردم خیلی مشهور گشت. بعد از مدتی آن عالم گناه خود را حس کرد استخوان خود را سوراخ کرد و در آن زنجیری داخل کرد و آن را بدرختی بلند بست و خود را آویزان کرد، پس گریه و توبه شروع کرد و به مالک الملک و غفار الذنوب أالحاح کرد، پس به نبی آن امت وحی شد که این شخص را بگو: توبۀ تو قبول نمیشود، و گناهی که تو خود کرده بودی بخشیدم، اما آن که به گمراهکردن تو مُرد و در جهنم رسید جُرم او از تو، به توبه دور نمیگردد.
چهارم- اگر آن را حقیر داند و چیزی تصور نکند، هم کبیره میگردد.
تنبیه: هر بدعت که در ضروریات (نفس، نسل، عقل یا مال) پیدا شود که از دین باشد کبیره است و هرچه در مستحسنات پیدا شود، به همان تفصیل بالا که گفتیم کبیره است ورنه صغیره است. (از اعتصام شاطبی).
اشکال: آیا ابتداع در امور عادی هم میآید یا که مخصوص است به امور عبادی؟ جواب در امور عبادی اتفاقاً بدعت میآید، اما در امور عادی اختلافست عدهای گفته اند که: میآید و عدهای گفته اند که: در همان امر عادی، اگر شعبۀ از عبادی هست میآید و اگر نه پس نه، مثالِ عبادی واضح است.
اما مثال عادی مثل عشرگیری و گمرکگیری و تقدیم جهال بر علماء در ولایت علمیت و حوالهکردن کارهای حکومتی و مدارس و قضاوت و فتوی به نا اهلان و پوشیدن لباس امثال فساق و غیره و غیره.
ابونعیم حافظ از محمد بن اسلم روایت میکند که محمد بن اسلم را فرزندی پیدا شد، به محمد بن قاسم گفت: دو برّه بگیر تا عقیقه کنم من پسر را، و درهم دیگر مرا داد که بگیر به اینها آرد و غربال نکن و نان کن بیار، پس رفتم آرد گرفته غربال کرده نان پخته آوردم، پس فرمود: این را تو غربال کردی، ده درهم دیگر داد که برو دوباره آرد گرفته غربال ناکرده بیارید، پس آماده کرده آوردم، گفت: یا اباعبدالله عقیقه سنت است و غربال بدعت. و زیبا نیست که در عمل سنت بدعت داخل گردد، و نمیخواهم که این نان بدعت در خانۀ من باشد (این را بیرون به فقراء بده – از شاطبی). سبحان الله بزرگانِ دین چقدر محتاط بودند نان بدعت را در خانه نمیگذاشتند و ما خواص و مقتدایان هنوز به جای رسیده ایم که خانههای ما پُر از عکسهای حرام کتب جدید و روزنامه و غیره است. و دیوارهای ما همه بتزخرفهای گوناگون مزخرف اند، «اللهم اهدنا وارحمنا».
و بیع و نکاح و شراء و طلاق و اجارات و جنایات نیز از عادات اند.
[۱۴۳] ترجمه: «و گفتند: آنچه در شکم این چهارپایان است، براى مردان ما خاصّ [و حلال] است».