انکشاف حقیقت توحید
اولاً یک اشتباهِ بزرگ و غلط فهمی که اکثر عوام و بعض خواص بدان مبتلایند ازاله میشود. بعد از آن پرده از روی توحید بلند میشود، بگوشِ هوش متوجه و ملتفت باید شد، اینجا دو چیز مشتبه میگردند، برای دانستنِ توحید اول آنها را امتیاز باید داد؛ یکی تسلیم توحید در جانب اثبات با وجود کثرت عبادت و عرفان واجب الوجود است، فقط در همین یک پهلوی اثباتی مع عدم نفی جانبِ منفی. دوم اثباتِ توحید و عرفان و عبادت، برای ذات واحد محض و مطلق است، با نفی پهلوی منفی. مثلاً کسی خدا را یگانه میداند و میشناسد و عبادت میکند، ولی به همراه این، در تمام امور یا بعضی امور غیر الله را هم مستحقِ عبادت و تصرف و غیره میداند، و نفی آن غیر، من کل الوجوه روا نمیدارد. و دیگری هم خدا را به همین طور اثبات میکند، ولی غیری را اصلاً با او استحقاق نمیدهد، و نفیِ صریح میکند و اعتقاداً هم عبادت برای غیر را منفی میداند، جماعتِ اولی مشرک است و همین بود عقائد جمیع مشرکین عالَم از اول تا آخر. و جماعتِ دوم موحد اند و اسلام برای تمیز همین امر است و بس.
و چون امروز به اطراف مان نگاه کنیم، در می یابیم که اکثر عوام و بعض خواص از ملاها و مشائخ در بلای اول گرفتار اند، و خود را موحد میدانند فهیهات [۲۸]! و اگر دارندۀ این عقیده موحد است، پس چرا ابوجهل و ابولهب مشرک اند که ایشان هم همین عقیده داشته اند، چنانچه با دلائل در بالا ثابت نمودیم. و منشأ این غلط فهمی این است که شیطانِ مردود و ملعون چونکه دشمنِ انسانست و میداند که توحید انسان را از جهنم نجات داده و شرک وسیلۀ نار است، سعی میکند که توحید حقیقی برایشان منکشف نگردد. آن را ملمع کرده بصورت مزخرف بالشرک جلو او میبرد و توحیدِ حقیقی معرفی میکند، آن دنی الهمة آن را تصدیق کرده تا دم موت به همین عقیده مانده و از زمرۀ مشرکین حشر میشود، حالانکه واحد دانستنِ خدا مطلقاً و عرفان و عبادتِ او مطلقاً، توحید نیست، بلکه این مقتضای فطرت و طبیعتِ انسانست که در هر قرن آن را نقل کرده است؛ زیرا که انکارِ خدا از قدرتِ انسان خارج است، لذا بیشتر ائمۀ کفر در صفات و عبادت خداوند متفق بودهاند.
وجه نزاع و موردِ نزاع فقط پهلوی دوم در هر قرن گردیده است، و بهمین پهلو انبیاء با مخالفین در نزاع و جهاد و اصحابشان در قرن بعد قرن بر سرِ پیکار بودند.
دلائل دیده شوند:
۱- ﴿إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ٣٥ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ٣٦﴾[الصافات: ۳۵-۳۶] [۲۹].
همین ضرب إلا الله بود که بنیان آلهۀ ایشان را منهدم کرده ایشان را ناراحت کرده بر سرِ پیکار میآورد که انبیاء †هدفِ سبّ و شتم و آماجگاه و نشانۀ تیر بالا گردیدند که هفتاد نبی و مبلغ بر سرِ یک منبر شهید میکردند، نه فقط جانب اثبات که مشرکان خود در آن متفق میبودند.
۲- ﴿وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾[ص: ۴-۵] [۳۰].
مشرکینِ عرب از تصورِ یک معبود بیگانه نبودند، فقط بخاطر نفی معبودان دیگر بارگاهِ رسالت جرا با انواع مختلف اذیتها و گستاخی آزردند.
۳- ﴿وَإِذَا ذَكَرۡتَ رَبَّكَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا﴾[الإسراء: ۴۶]. [۳۱].
همین دعوت به سوی پروردگار یکتا موجب نفور ایشان بود، نه آن که خدای به همراه شریک را قبول نداشتند.
۴- ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾[الزمر: ۴۵] [۳۲].
اینجا نیز علتِ تنفر ذکر یکتا بودن الله است.
۵- ﴿ذَٰلِكُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِيَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ كَفَرۡتُمۡ وَإِن يُشۡرَكۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُكۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِيِّ ٱلۡكَبِيرِ١٢﴾[غافر: ۱۲] [۳۳].
دراینجا نیز صاف واضح است که ایشان به ندای خدا مطلقاً منکر نبودند، واحد لا شریک را نکار میکردند.
حال مشرکینِ سابقین هم همین بود: قوم نوح: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾[نوح: ۲۳] [۳۴].
قوم عاد: ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾[الأعراف: ۷۰] [۳۵].
قوم ثمود: ﴿قَالُواْ يَٰصَٰلِحُ قَدۡ كُنتَ فِينَا مَرۡجُوّٗا قَبۡلَ هَٰذَآۖ أَتَنۡهَىٰنَآ أَن نَّعۡبُدَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾[هود: ۶۲] [۳۶].
قوم مدین: ﴿قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ﴾[هود: ۸۷] [۳۷].
خلاصه مشرکین سابقین هم پهلوی اثبات را بمع اشتراک قبول داشتند، فقط موردِ تنازع و کشمکششان پهلوی منفی و اثبات خدای واحد لاشریک بود و بس، و همین است حال اکثر عوام عالم و بعض خواص درین زمان، چون به ایشان گفته شود که: خدای ذوالجلال بجمیع امورِ خود احتیاج غیری ندارد، گویند: مسلّم اما دوستانِ خدا و پیرانِ کامل اختیاراتی و نازی در حضرت الهی دارند که خواستۀشان مردود نمیگردد، و هرچه گویند خدا رد نمیکند.
نعوذ بالله، باید دانست که خداوند متعال ملاحظه کسی نمیکند و در آنچه بخواهد از کمال هیچ فردی متأثر نمیگردد و کسی نمیتواند که به غیر دستور او در کارخانۀ خدائی اوش دستاندازی کند، پس وای و صد وای بر این اعتقادِ پوسیده و این کالای زبونِ بی مایه.
[۲۸] هیهات = چه دور است، و در مقام تحسر و تأسف استعمال می شود. این واژه در آیة: ۳۶ سورة مؤمنون آمده است. [مُصحح]. [۲۹] ترجمه: «آنان [چنان] بودند که چون به آنان گفته مىشد: معبود راستینى جز خداوند [یگانه] نیست، سرکشى مىکردند. و مىگفتند: آیا ما معبودان خویش را به خاطر [سخن] شاعرى دیوانه ترک گوییم». [۳۰] ترجمه: «و کافران گفتند: این [فرد] جادوگرى دروغگوست. آیا [همه] معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بى گمان این چیزى شگفت است». [۳۱] ترجمه: «و چون پروردگارت را در قرآن تنها یاد کنى، با نفرت به پشت خویش برگردند». [۳۲] ترجمه: «و چون خداوند به تنهایى یاد شود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان نمىآورند متنفّر مىشود». [۳۳] ترجمه: «این [کیفر] از آن است که چون وقتى خداوند به تنهایى یاد مىشد، انکار مىکردید. و اگر به او شرک آورده مىشد، ایمان مىآوردید. پس [اینک] داورى با خداوند بلند مرتبه بزرگ است». [۳۴] ترجمه: «و گفتند: معبودانتان را رها نکنید و «ودّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را وا مگذارید». [۳۵] ترجمه: «گفتند: آیا [نزد] ما آمدهاى تا [ما را دعوت کنى که] تنها الله را بپرستیم و آنچه را که نیاکانمان مىپرستیدند رها کنیم». [۳۶] ترجمه: «گفتند: اى صالح، پیش از این در میان ما به تو امید مىرفت. آیا ما را از پرستیدن آنچه باز مىدارى که نیاکانمان مىپرستیدند»؟. [۳۷] ترجمه: «گفتند: اى شعیب آیا نمازت به تو فرمان مىدهد که آنچه را که نیاکانمان مىپرستیدند رها سازیم».