فصل در بیان دلائل مقصدِ بالا
طریق ۱- (۱) قوله تعالی: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾[البقرة: ۲۰]. ترجمه: «بیشک الله تعالی بر هرچیز حاضر است» دو بار.
(۲) ﴿وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾[المائدة: ۱۱۷]. «و تو بر همه چیز گواهى» یک بار.
(۳) ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ رَّقِيبٗا﴾[الأحزاب: ۵۲]. «و خداوند بر همه چیز نگهبان است» یک بار.
(۴) ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾[الحج: ۱۷]. «راستی خداوند به هر چیز حاظر است» ۵ بار.
(۵) ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيۡكُمۡ شُهُودًا﴾[یونس: ۶۱]. «و در هیچ کارى نیستى و از [سوى] او هیچ [آیاتى از] قرآن را نمىخوانى و هیچ کارى نمىکنید مگر آنکه چون در آن [کار] در مىآیید، بر شما گواهیم» یک بار.
(۶) ﴿وَٱللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعۡمَلُونَ﴾[آل عمران: ۹۸]. «خداوند به آنچه که میکنید گواه است» یک بار.
(۷) ﴿شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ﴾[یونس: ۴۶]. «آن گاه خداوند از آنچه مىکنند آگاه است» یک بار.
میزان کل= ۱۲ بار
طریق ۲- (۱) ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ﴾[الحدید: ۴]. ترجمه: «الله تعالی با شما است هرجا که باشید». ﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾«و الله تعالی بهر چه عمل کنید بینا است» یکبار.
(۲) ﴿مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ﴾[المجادلة: ۷]. «راز گویى سه تن نباشد مگر آنکه او چهارمین آنان است» یک بار.
(۳) ﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ﴾[النساء: ۱۰۸]. «[گناهانشان را] از مردم نهان مىدارند، حال آنکه [نمىتوانند] از خداوند نهان دارند او [خداوند] با آنان است» یک بار.
میزان کل= ۳ بار
طریق ۳- (۱) ﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾[آل عمران: ۱۵].« و خدا به (امور) بندگان، بیناست». ۳ بار.
(۲) ﴿إِنَّهُۥ كَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا﴾[الإسراء: ۳۰]. «خداوند به بنده گان خویش آگاه و بیناست» ۴ بار.
(۳) ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾[البقرة: ۱۱۰]. «بی گمان الله تعالی بهر چه عمل کنید بینا است» بار.
(۴) ﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ﴾[البقرة: ۲۶۵]. «و الله تعالی بهر چه عمل کنید بینا است» ۹ بار.
(۵) ﴿وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ﴾[آل عمران: ۱۶۳]. «آنچه که میکنید خداوند به آن بیناست» ۴ بار.
(۶) ﴿إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءِۢ بَصِيرٌ﴾[الملک: ۱۹]. «خداوند به هر چیز بیناست»یک بار.
(۷) ﴿ٱلَّذِي يَرَىٰكَ حِينَ تَقُومُ٢١٨ وَتَقَلُّبَكَ فِي ٱلسَّٰجِدِينَ٢١٩﴾[الشعراء: ۲۱۸-۲۱۹]. «[همان] کسى که چون بر مىخیزى تو را مىبینند. و گشت [و گذارت] در [میان] سجده کنندگان [را نیز مىبیند]» یک بار.
میزان کل ۲۷ بار
طریق ۴- الله سمیع و ناظر است:
(۱) ﴿أَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٞ﴾[الحج: ۶۱]. « خداوند شنوا و بیناست» ۴ بار.
(۲) ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا﴾[النساء: ۵۸]. «براستی خداوند سمیع و بصیر است» ۲ بار.
(۳) ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[غافر: ۲۰]. «بی گمان فقط خداوند شنوا و بیناست» ۴ بار.
میزان کل= ۱۰ بار
طریق ۵- الله شنونده و حاضر است:
(۱) ﴿إِنَّهُۥ سَمِيعٞ قَرِيبٞ﴾[سبأ: ۵۰]. «بى گمان او شنواى نزدیک است» یک بار.
(۲) ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾[ق: ۱۶]. «و ما به او از رگ جان نزدیکتریم» یک بار.
میزان کل= ۲ بار.
غرض در قرآن مقدس قریب هشتاد و چهار (۸۴) بار تکرار مضمونِ حاضری و ناظری خداوند ذوالجلال آمده است، قریب ۵۴، ما ذکر کردیم، صاحبِ ایمان را کفایت است.
انتباه: یاد باید کرد و فراموش نباید شد که حاضری و ناظری و شهید و بصیر و سمیع و قریببودنِ خداوند ذوالجلال در هر جا و هر زمان، با هرکس و هرحال به اعتبار صفتِ علم است، ورنه آن ذاتِ مقدس از جسم و تجسم و تمکن و حلول مبرّا است و از احاطۀ ادراک مخلوقات وراء الوراء ثم وراء الوراء ثم وراء الوراء است [۷۰].
ای در صفتِ ذات تو حیران که و مه
وز جمله جهان گوشۀ دربارِ تو بِـــــــه
لله درّ السَّعدی /:
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و ز هرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم عارفِ شیراز /چه دُر سفته است:
دور است سراب درین بادیه هوشدار
تا غولِ بیابان نفریبد بسرابت
خواجه خواجگان محمد نقشبندی بخاری /فرموده است: هرچه دیدهای و شنیدهای و خواندهای و دانستهای او را وراء همه باید دانست، هرچه در درکِ تو آید مخلوق است خالق وراء ادراک مخلوقات است.
و در حدیث منور هم ۵ حدیث که یکی متفق علیه و یکی در ترجمان السنة به روایتِ بزار و دیگری به روایتِ طبرانی ج ۲ و چهارم در مسلم و ابوداود و نسائی و ترمذی و مؤطا امام مالک و دارمی و مسند احمد، و پنجم در ابوداود و حدیث دجال، سمیع بودن و بصیر بودن و قریب بودن و اقرب بودن آن ذاتِ مقدس ثابت است.
از مجموعه قرآن و حدیث ۹۰ نصوص گردیدند.
حکمت: حاضری و ناظری هرجا، ظاهر است که انتظام امور خلائق و محاسبه و موازنه تمام امورشان است، و بدیهی است که شأن و ضرورت رسل این نیست، وظیفۀ شان و مقام شان انذار و تبشیر، و ابلاغ و تبلیغ است و بس، این امور را حاضری و ناضری ضرورت نیست، چنانچه الله متعال فرموده است: ﴿لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ٢٢﴾[الغاشیة: ۲۲]. این امور علم غیب هم نمیخواهند.
دلیل عقلی برین مقصود: این از اصولِ مسلمه است که اربابِ سلطنت هر افسر و هر شخص را مناسب مقامِ او آلات و وسائلی تحویل میکنند که متعلق به همان وظیفه و مأموریتِ و مقدار استعداد و صلاحیتِ اوست، مثلاً مأمور ارتش و پولیس را توفنگ و شمشیر و اسپر و توپ و غیره اسلحه میدهند؛ زیرا که ایشان مأمور انتظامی اند که دزدان و رهزنان و دشمنان و قاچاق فروشان و عناصر مفسده را تعاقب کنند و ایشان را به چنگال قانون بسپارند، اما معلم فرهنگ و مدیرِ مدرسه و دبیرستان/ لیسه را کتابچه و قلم و کاغذ و غیره آلات تحصیل سواد و دانش محول میکنند، و همچنان دادگاه و قاضی را دستگاه و آلاتِ آن و دکتر را راهنمائی کار او وسایل می دهند.
حالا اگر شخصی بر قانون مؤسسه و تنظیم امور سلطنت مداخلت کرده، بگوید: چرا به مأمور ارتش کتابچه و تختۀ سیاه نداده اند و دکتر را چرا توپ نداده اند، آیا حکومت و ملت بر عقلِ فاسد این بیشعور میخندند یا نه و این شخص را مجنون و مزخرف میگویند، یا نه؟.
همینطور باید دانست که چون وظیفۀ انبیاء ‡انذار و تبشیر است نه انتظام جمیع امور خلائق، ایشان را چه ضرورت علم غیب، حاضری و ناظری و ادراک جمیع امور است؟ و امام و ولی هم نائب رسول اند، درین مأموریت وقتی که افسر ایشان را ضرورت این امور نیست، ما تحت ایشان را نیز ضرورتی به این امور نیست. و به ایشان علم غیب و غیره را ثابتکردن مرادف گذرانیدن مقام شانست از جای خود و به جای سلطان کل رسانیدن است، آیا بادشاهی این را گوارا میکند که فردی از مأمورینِ سلطنت او را مداخل در امورِ سلطنت خاصۀ او کنی؟!. بلکه این اعلانِ تو دچار هلاکی و رسوائی تو میگردد و تدبر باید کرد.
تبصره: الله متعال خود در قرآن و حدیث اصول را تعلیم فرموده است:
۱- ﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا٤٢ فِيمَ أَنتَ مِن ذِكۡرَىٰهَآ٤٣ إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ٤٤ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخۡشَىٰهَا٤٥﴾[النازعات: ۴۲-۴۵].
«درباره قیامت از تو مىپرسند که تحقّق آن چه زمانى است؟ تو در چه مقامى که هنگام وقوع آن را یاد کنى؟ منتهاى [دانش] آن به [نزد] پروردگار توست. تو تنها بیم دهنده کسى هستى که از آن بیمناک باشد».
۲- ﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٥ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٞ٢٦﴾[الملک: ۲۵-۲۶].
«و مىگویند: اگر راستگویید این وعده چه زمانى است؟ بگو: علم [آن] تنها نزد خداست. و جز این نیست که من هشدار دهندهاى آشکار هستم».
۳- ﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُۥٓۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ وَقُرۡءَانٞ مُّبِينٞ٦٩ لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّٗا وَيَحِقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٠﴾[یس: ۶۹-۷۰] [۷۱].
۴- ﴿قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾[اسراء: ۹۳].
«بگو: پروردگارم پاک است. آیا چیزى فراتر از بشرى پیام آورم»؟
باید دید که خداوند متعال وظیفۀ نبی را از وظیفۀ خود جدا فرمود، فرقِ مراتب هریک قائم فرمود، مزید باید دید:
۵- ﴿فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ﴾[الرعد: ۴۰]. «در هر حال بر [عهده] تو تنها رساندن [پیام الهى] است و حساب بر [عهده] ماست».
۶- ﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ٢٢﴾[الغاشیة: ۲۱-۲۲]. «پس پند ده که تو تنها پند دهندهاى. بر آنان چیره نیستى».
۷- ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ١٥٩﴾[الأنعام: ۱۵۹] [۷۲].
خلاصه، شانِ خدای بزرگ دیگریست و مقامِ نبی و ولی و امام و فرشته، دیگریست. مصرع:
گر فرقِ مراتب نه کنی زندیقی.
[۷۰] هدف از این عبارات این است که الله متعال از احاطۀ ادراک مخلوقات خیلی بالاتر می باشد و کُنه وجودش را به هیچ صورت درک کرده نمی توانند. [مُصحح]. [۷۱] ترجمه: «و به او شعر نیاموختیم و سزاوار او نیست. آن جز پندى و قرآنى آشکار نیست. تا هر کس را که زنده [دل] باشد هشدار دهد و حجّت بر کافران ثابت شود». [۷۲] ترجمه: «آنان که دین خود را بخش بخش کردند و گروه گروه شدند تو را با کار آنان کارى [و مسئولیتى] نیست، کارشان فقط به خداوند واگذار شده است. آن گاه آنان را به [سرانجام] آنچه مىکردند، خبر مىدهد».