مشائخ طریقت به اجماع گورپرستی را شرک فرمودهاند
خواجه بزرگ میفرماید:
شعر:
یک گربۀ زنده پیش عارف
بهتر ز هزار شیر مُرده
شیخ عبدالقادر جیلانی و شیخ شهاب الدین سهروردی [۱۵۴]و خواجه معین الدین اجمیری که شافعیان اند و شیخ گیلانی حنبلی بود و فتوی به مذهب شافعی میداد و خواجه عبدالخالق غجدوانی [۱۵۵]و خواجه احمد بسوی و خواجه بهاؤ الدین بخاری رحمهم الله و قدس اسرارهم، و غیر از ایشان همه اتفاق دارند که گورپرستی بزرگترین شرک و مانع راهِ خدای ذوالجلال است.
حالا این صوفیانِ گورپرست از کدام مذهب و کدام سلسله اند که اتباعِ یکی نمیکنند، بسا است که انسان به فریب شیطان استدراج را هم کرامت میفهمد و اعتقاد میکند که این بزرگ و کاملی است.
محدث هند شاه ولی الله دهلوی /در بلاغ المبین نقلاً از «اخبار الأخیار» شیخ عبدالحق محدث دهلوی /میآرد که ایشان از احوال شیخ خود شیخ عبدالوهاب متقی فرمودند: که وقتی سخن در استدراج رفت، فرمودند که:گاهی خداوند فاسقان و مبتدعان را نیز قوتی میدهد که بدان جذب قلوب عوام میتوانند کرد، آنها را که در شریعت قدم راسخ ندارند از جا میبرند، حکایتی از سرگذشت خود بیان فرمود که: وقتی در ایامِ سفر در شهری از دیارِ دکن افتادیم، قاضی شهر عبدالعزیز نامی شافعی مذهب بود، از او پرسیدم که در شهرِ شما مردی از جنس علماء و فقراء باشد که با وی صحبت توان کرد، گفت: شخصی است از اهل باطن مشهور اکثر مردم معتقدِ او هستند، لیکن به علت اینکه مرتکب بعضی نواهی می شود روابط ما و او خوب نیست، بر نشانی که قاضی داده بود بدیدنِ او رفتم، دیدم که بر مکانی مرتفع با جماعتی از مردان و زنان نشسته است از آمدنِ ما خوشحال شد و مرحبا گفت، بعد از آن شرابخوری شروع کرد و ما را نیز اشارتی به خوردنِ آن کرد، گفتم: این حرام است، خوردنی نیست، هرچند مبالغه کرد امتناعِ ما بیشتر شد و گفت: نمیخوری ببین که ترا چه کنم؟ از وی مکدر برخاستم و پیشِ یاران آمدم، لیکن قصه آن به میان نیاوردم، و همچنان مغموم به خواب رفتم، دیدم که بستانی بسلطیف و پُر از اشجار و فواکه و انهار زیادهتر از آنچه تصور توان کرد و در راه وی خارها و محنتها و شدتها است که وصول بدان متعذر است، و همان مرد پیالۀ شراب در دست گرفته پیش آمده میگوید که: بخور، من ترا درین بُستان میرسانم در خواب نیز از ارتکابِ آن به طور بیداری امتناعی و ابائی رفت و بیدار شدم و لاحول گفتم، باز به خواب رفتم، چنان دیدم، و الله اعلم چهل، تا پنجاه بار همین حالت دیدم برخاستم و بعد درود بر آنحضرت جخواندم و به جناب خداوند تعالی دعا و التجا کردم باز به خواب رفتم، دیدم که من در خدمتِ آنحضرت جحاضرم و در دستِ آنحضرت جعصائی است، ناگاه آن مبتدع پیدا شد، آنحضرت جعصا به جانبِ وی انداخت و او به صورت سگی گشت و از پیشِ آنحضرت جگریخته رفت و آن وقت به من فرمود: وی گریخت آینده درین شهر نخواهد ماند، پگاه به منزل آن رفتم دیدم که آن نیرنگ باز آنجا نیست، مردم میگفتند که: وی خانه ویران کرد و رخت اقامت ازینجا بربست و رفت (ص ۱۸۱ تا ۱۸۲).
اینجا ببین این بدبخت سگ را استدراجاً چه کرامت و جذب قلوب داده بودند که به قاضی هم منکشف نمیشد، و خلق او را کامل میدانستند، و در حقیقت آن سگ مبتدع بود.
شعر:
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس بهر دستی نباید داد دست
کار شیطان میکند نامش ولی
گر ولی اینست لعنت بر ولی
کارِ پاکان مردی است و گرمی است
کار دونان حیله و بیشرمی است
ولی اگر هرقدر کمالش بزرگ گردد بازهم به انبیاء †و صحابه شو ائمه رحمهم الله نمیرسد، و احکامِ شرع از او ساقط نمیگردد، همیشه او تحت احکام شرع مکلف است مثل عوام.
در روایات است که در زمانِ فاروق اعظم سشخصی را از اصحاب بدر به تهمت شرابنوشی گرفتند، چون نزد فاروق سآوردند، گفت: من از مغفورینِ بدرم به نص قطعی ارشادِ نبوی: «اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ» لذا بر من حدِ شراب نیست، فاروق و اصحاب رضوان الله علیهم با وجود صحتِ این روایت او را معذور ندانستند، بلکه حدِ شراب زدند، معلوم شد که هیچ ولی و کامل به کمال خود از دائره تکلیفِ شرع بیرون نخواهد شد.
[۱۵۴] شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول، (۵۴۹ - ۵۷۸ ق) یا (۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار و از بزرگان تصوف بودهاست. [مصحح]. [۱۵۵] خواجه عبدالخالق بن عبدالجمیل غجدوانی (متوفی۵۷۵) از خلفای خواجه یوسف همدانی، سر سلسله ی طریقت خواجگانیه و از مروجان طریقت نقشبندیه است. [مصحح].