شمشیر بران بر اشراک و بدعات دوران

فهرست کتاب

بیانِ بعض اشیاء که اتصاف به آنها انسان رابه اعتماد علی غیر الله تحریک می‌کنند، و از آن در حصولِ توکل اجتناب لازم است

بیانِ بعض اشیاء که اتصاف به آنها انسان رابه اعتماد علی غیر الله تحریک می‌کنند، و از آن در حصولِ توکل اجتناب لازم است

۱- یکی از آنها نظرکردن به اسباب و تکیه بر آنها است. با وجود این که عقیده دارد که این عالم چون که عالمِ اسباب است، خداوند قدوس در اشیاء تأثیرات مودع فرموده است، ولی شریعتِ مقدس به ما تعلیم فرمود که در تغییر احوال و حوادث مؤثرِ حقیقی ذات پاک ذوالجلال را بدانید نه غیر، و در هر امر به او رجوع کنید نه غیر.

باری یک صحابی بر پشت مبارک آنحضرت جمهر نبوت دید، او فهمید که این دانۀ است، لذا گفت که: یا رسول الله من طبیبم، بگذار آن را معالجه کنم، آنحضرت جفوراً فرمود که: تو رفیقی آری، طبیب خدای ذوالجلال است. سبحان الله چه قدر نظر حکمت شارع برای ریشه‌های شرک حساس است که فوری کلمۀ موهم بالشرک را منع فرمود، اگرچه شریعتِ غراء معالجه را روا می‌دارد، اما به این درجه که مؤثر حقیقی و شافی اصلی خدا را اعتماد کند نه دوا و دکتر را و نه تعویذ و ملا را و نه دمِ شیخ را، و معالجه را هم به نوعی روا می‌دارد که طبق شریعت مقدس باشد، اثرِ همین تعلیم مبارک بود که چون خلیفه اول صدیقِ اکبر سمریض شد، کسی گفتش طبیب را بیاریم که ترا نگاه کند، فرمود: طبیبِ حقیقی به ما نگاه فرموده است، و فرموده است که من آنچه اراده دارم انجام می دهم. (تاریخ الخلفاء ص ۶۰).

و ابن مسعود سمریض شد او را چنان گفتند، فرمود که: خود طبیب مرا مریض کرده است، یعنی الله تعالی، پس که مرا به جز او معالجه می‌تواند!.

البدایة والنهایة

خلاصه: این که مرض و شفا و رشته شان در دستِ ذوالجلال است، اگرچه در ادویه تأثیر نهاده است، اما به جز از دستور او هیچ دوا کارگر نمی‌گردد.

۲- شریعت اسلامی از تمسک به تعویذهای نامشروع و منترهای بی‌اصل و رفتن نزد ملا یا شیخِ بی‌دیانت غیر متشرع و اعتماد بر اقوال و احوال او یا رفتن نزد فالی و رمال و ماسه بند و نجومی و شعبده باز و هواکننده و دیگر شیادهای گیسودراز و شاطرهای دم‌دراز سخت منع فرموده است. اما تعویذِ قرآنی و مشروع اگرچه جائز اند، لیکن مؤثرِ حقیقی خدای واحد جل شانه را بداند نه بالذات تعویذ را.

۳- اگر مگر گفتن هم از محرکاتِ شرک است، این احسانِ بزرگ شرع مقدس است که از چنین ریشه‌های باریک او ما را بیدار و متوجه فرموده است.

امام المفسرین حبرِ امت، سیدنا عبدالله بن عباس بدر تفسیر ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا[البقرة: ۲۲]. «پس براى خداوند همتایانى مقرّر مکنید» می‌فرماید که: شرک از نظر مردم از موری که در شبِ تاریک بر پشتِ سنگ برود پوشیده‌تر است ، مثلاً اگر کسی بگوید: قسم به خدا و زندگی تو. نوعی شرک است، یا بگوید که: اگر دیشب سگِ ما اینجا بود روباه یا شغال خروسِ ما را نمی‌برد، شرک است، و اگر گوید: دیشب اگر خروسِ ما بیدار می‌بود و اذان می‌کرد تهجدِ ما فوت نمی‌گردید، شرک است.

خلاصه: این که اگر کدام کاری خراب شد یا مصیبتی آمد، شیطان در نظر او مزین می‌کند که اگر چنین می‌کردی چنین می‌شد، نباید متوجه این امر بشود ورنه همین هم شرک می‌گردد که اعتماد از خدا دور می‌شود، مثلاً مصیبتی رسید، می‌گویدکه: اگر چنین می‌کردم این مصیبت نمی‌آمد، یا این مصیبت را فلانی به ما رسانید، اگر نزد فلان و پناه او، میرفتم این بلا نمی‌آمد یا اگر تعویذ می گرفتم یا به دکتر می رفتم این مصیبت نمی‌آمد، و این مرده نمی‌مُرد، و امثال اینها همه، شرک اند.

۴- یکی از محرکات سلسلۀ شرک سوال بشر از بشر است، و این نوعی اعراض از الله و توجه به بنده است. ازین سبب شریعت محمد جرا نیز ازین هم نفرت است، و در حرمتِ آن از رسول گرامی صاحادیثی بسیار و صحیح آمده است.

خلاصه: کسی که قوت شبانه روزی داشته باشد یا نداشته باشد، ولی جسم او قوی و او را شغل اجیری می‌رسد، سوال کردن برایش حرام و کبیره است، و دهندۀ آن هم گنهگار است و بعضی گفته اند: همان مال کسب شده هم حرام است، اما در مشتبه‌بودنِ آن شکی نیست، ولی سوالی امورِ دین و اغراضِ خیر جائز است، و حقیقتاً آن سؤال نیست، بلکه تبلیغ و تحریض است برای صدقه که این خود عبادت است و ثواب. اما الحاح نکند و مجبور نکند که درو غرضِ نفس و نفع مادی خود در نظر گشته مکروه می‌گردد. مثلاً شخصی برای جهاد یا مدارس یا مساجد یا غرباء، فقراء یا تبلیغ چنده به طریقِ صحیح و مشروع می‌گیرد، عبادت و ثواب است، و خود اصلش در احادیث به کثرت موجود است، اما اگر به حیله بگیرد دزد و رهزنی بزرگ تر از او عالم نیست، به قول خواجه:

حافظا مَی خور و رندی کن و خوش باش و لیک دام تزویر مکن چون دگران قرآن را یا به قولِ اقبال (لاهوری):

از شگرفی‌های این قرآن فروش
دیده‌ام روح الأمین را در خروش

امام احمد در دعا فرمودند: ای خدا! چنانکه پیشانی مرا از سجدۀ غیر نگهداشته ای، از سوال غیر هم محفوظ کن.

۵- شغف و انهماک کثیر به تبرکاتِ اکابر هم از محرکاتِ شرک است، که آن را بیش از حد تعظیم‌کردن و آن را به مردمان به طریق شهرت و اجتماع‌نمودن و برای دیدنِ آن روز و تاریخ مقررکردن یا عکس بزرگی را به طورِ تبرک نهادن در اخیر مردمان را به شرک می‌رساند.

تنبیه: درین زمانه کسانی که از پدر و مادر و خویشانِ خویش دور و در سرزمینِ غربت اند، عکس‌های خود را می‌فرستند و اینها اینجا به طور تحفه می‌نهند و گاهی بیرون کرده بوسه می‌دهند و بدل متصل و به سینه می‌نهند، این کاری بس‌خطیر است، آن فرستنده هم ملعون است و این تعظیم‌کننده خطرۀ کفر و حرمت زن، و زن خطرۀ افتراق شوهر دارد، خیلی خیلی ترسان باید شد، بلکه هرجا که خوفِ شرک در تبرک پیدا گردد آن را نیست و نابود باید کرد.

فاروق اعظم سرا چون معلوم شد که مردمان درخت مغیلان که بیعة الرضوان زیر او شده بود را به تبرک می‌گیرند و برگِ او می‌خورند، نزد او نماز می‌خوانند، امر کرده که بریده شد و جایش مستور شد، چنانچه در طبقاتِ ابن سعد ج ۲ ص ۱۰۰ باب غزوۀ احد – و فتح الباری شرح بخاری ج ۶ ص ۷۳ کتاب الجهاد باب البیعة فی الحرب.

حالا تدبر باید کرد که چون در تبرکِ آنحضرت جصحابه شچنین کردند به تبرکات دیگران چه رسد که اهمیتِ شان موجب شرک گردد.

۶- یکی از شعب شرک وطن‌پرستی است، آن این است که کسی که در خود وطن اصلی و محلِ تولد و مسقط رأسش نتواند که خدمتِ دین کند و جای دیگر غیر از ملک او امکان و امید خدمتِ دین موجود است، ولی او تصور می‌کند که از مال و اقوام و خویشان و اقران و امکنۀ خود دور می‌مانم یا از زوالِ شان می‌ترسد یا خوف می‌کند که ملامت می‌شود نمیرود و دنیا را بر دین ترجیح می‌دهد و همانجا بی‌کار می‌نشیند و سفر نمی‌کند، این هم یکی از بتانِ راهِ حق است، خداوند فرموده است که: در زمین وسعت و محلِ رزق هست سفر کنید، اقبال می‌گوید به اردو:

اِن تازه خداؤن مین برا سب سی وطن هی
جو پیرهن اس کا هی وه مذهب کا کفن هی [۱۲۸]

جای دیگر می‌گوید به فارسی:

ملت از یک رنگی دلهاست
روشن از یک جلوۀ سیناست
اصل ملت در وطن دیدن که چه
یعنی آب و گِل پرستیدن که چه

اگر خدمتِ دین در وطن باشد خیر و اگر نه سفر باید کرد تا در جای دیگر خدمتی از خدماتِ دین انجام دهد.

۷- یکی از شعبِ شرک ترجیحِ دنیا و کثرتِ آن بر خدمتِ دین است، مثلاً شخصی در جایی خدمتِ دین او را میسر است ولی او را نفع مادی چندان نمی‌رسد و جائی دیگر هست که آنجا خدمتِ دین هست ولی کم، اما نفعِ مادی بسیار دارد، این شخص جای دوم را برای ازدیادِ نفع مادی ترجیح می‌دهد، این هم شعبه‌ای از اعتماد علی غیر الله است.

شعر از احقر:

ختم کردم یا الهی بحث توحیدِ ترا
خاتمه گردان تو هم ما را به توحید آن سرا

«اللهم منا البلاغ ومنك الهداية».

این پایان حصۀ اول است، بعد از این حصۀ دوم که در آن بحث بدعاتست شروع می‌گردد، و اکثر موارد و مضامینِ این حصه از کتاب «حقیقتِ توحید و شرک» از علامه نورالحسن بخاری اخذ شده است، و قسمتی دیگر از کتبِ معتبره که حواله موجود است.

[۱۲۸] ترجمة شعر علامه اقبال لاهوری: وطن پرستی در بین خدایان جدید از همه بزرگتر است، پیراهن وطن پرستی کفن دین و مذهب است. [مصحح].