سوم: تعلق عبدی و قربی
بعضی مشرکین بندگان خاص و مقبول و مقربان بارگاه کبریائی از قبیل انبیاء و اولیاء را به علت همین بندگی کامل و قرب عبادت با خدا شریک کرده، در کارخانۀ قدرت و اختیارات و علوم او دخیل میدانند (العیاذ بالله ما للتراب ولرب الأرباب [۱۱۲].
و این فتنه درین زمان از همه فتَن شرک، اوسع و جهانگیرتر گردیده است، بلکه تمام تاریخ انسانیت ازین فتنه مجروح و داغدار شده است.
از دور نوح ÷تا امروز، فتنه اکثر عوام عالم همین قسم بوده است، افسوس و هزار بار افسوس است که این بندگان خدا (پیامبران و صالحان) که در نفی شرک و اثبات توحید جان و اولاد و مال خود باختند! باز هم این ظالمان (مرده پرستان و مجاوران) خودآنان را مرجع شرک و آلۀ باطل گردانیده اند. بر قبور و در معابد و خانقاهان ایشان، انواع شرک و رسوم را تأسیس کرده و برای آنان گنبد و بارگاه درست کردند، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».
بلکه اولین سبب شرک در عالم، اولیاء، صلحاء و تصویر و نقش قدمشان بود. شیخ المفسرین علامه ابن جریر طبری در سورۀ نوح، و حافظ ابن کثیر [۱۱۳]در البدایة والنهایة ج ۱ ص ۱۰۵ و ۱۰۶ می نویسند: ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر بندگان نیک از اولاد آدم ÷بودند، بعد از مردن چون که متعلقینشان از غایت محبت در پی تبرکاتشان شدند شیطان بر ایشان ظاهر شده تصویر این اکابر کشیده دعوت داد که آنها را احترام کنید، رفته رفته بعد از یکی دو نسل مردم سجده ایشان را شروع کردند، و بتپرستی از آنجا شروع شد، گویا همین بتپرستی و مجسمهسازی ظاهر از جذبۀ شوق و ولولۀ محبت خدائی شروع شده است.
در حقیقت بتها مقصود نبودند، بلکه مقصود صرف اولیاء و صلحاء بودند و بتها قبله و ذریعۀ آنها و وسیلۀ تقرب شان بودند.
اکابر مفسرین و علماء اعلام این امر را منکشف کرده توضیح داده اند که غرض از عبادت بتها همین بود که رضای همان ذوات که، اینها مجسمۀ اوشان اند، حاصل گردد و حوائج ما را اوشان برآرند و به وسیلۀ همین احترام ما به آنان مشکلات ما را حل کنند.
در تفسیر کبیر ج ۷ ص ۲۳۰ مینویسد: «إن العاقل لا يعبد الصنم من حيث إنه خشب أو حجر، وإنما يعبدونه لاعتقادهم أنها تماثيل الكواكب أو تماثيل الأرواح السماوية، أو تماثيل الأنبياء والصالحين الذين مضوا، ويكون مقصودهم من عبادتها توجيه تلك العبادات إلى تلك الأشياء التي جعلوا هذه التماثيل صوراً لها».
«شخص عاقل بت و مجسمه را نمی پرستد بخاطر اینکه آن چوب و سنگ است، بلکه (مشرکین) آنها را بخاطر این می پرستند که اعتقاد دارند آنها مجسمه های ستارگان یا مجسمه های ارواح آسمانی هستند و یا مجسمه های پیامبران و صالحین گذشته، و مقصود آنها از عبادتشان توجیه این عبادت ها به سوی همان چیزهایی است که مجسمه ها و تماثیل را جانشین آنها قرار داده اند».
و نیز در جلد ۶ ص ۲۶۱ هم همین مضمون را مینویسد:
مثلاً هبل که در مکه بود به نام هابیل شهید فرزند آدم ÷بود. فیض الباری شرح بخاری ج ۴ کتاب المغازی.
و برهمای هندوان به نام ابراهیم ÷بود که اهل کتاب او را ابراهام میخواندند.
و نیز علامه آلوسی در روح پارۀ ۲۴ تحت آیۀ ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَ﴾[الزمر: ۴۳]. «آیا به جاى خداوند شفیعانى گرفتهان»؟ و نیز عارف کبیر شاه ولی الله دهلوی در حجة الله البالغه ج ۱ ص ۱۰۸ طبع لاهور این موضوع را به تفصیل شرح داده اند. از این همه واضح شد که مقصود مشرکین فقط آن سنگ و چوب نبود، بلکه نظرشان بسته به همان اصل بود و این را قبله توجه گردانیده بودند، این همه بلا ازین جا آمد و بس.
چنانچه درین زمان قبر و خانقاه و معبد و محل وضوء و غیره بزرگان را سجده میکنند و خاکش مثل مار میخورند، مقصودشان هم بالذات جلب رضای همان روح بزرگ بوده و این مقام مقصود نیست.
سید شریف جرجانی در شرح مواقف، این موضوع را به توضیح نوشته است و صاحب روح و کبیر، بار بار این موضوع را در تفاسیر خود در جاهای مختلف نوشته اند، کبیر در جلد ۳۰ ص ۱۴۳ و در جزء ۱۷ ص ۵۹ و ص ۶۰ و صاحب روح در ج ۱۱ ص ۸۸ نیز نوشته اند.
فهم و فکر مسلمانان حال با مشرکین سابقین کاملا توافق و تطابق دارد، همچنانکه اوشان میگفتند که: ما چون که قابل آن دربار نیستیم، و عبادات و دعاء و غیره ما به آنحضرت ارزشی ندارد، لذا ما این بزرگواران را تعظیم و سجده و غیره میکنیم تا ایشان حال ما را و عرض حوائج ما را، به آن در برسانند و خداوند از قول اوشان ذکر میکند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾[زمر: ۳]. «آنان را نمىپرستیم جز براى آنکه ما را گامى به خدا نزدیک سازند». مشرکین امروزی همین کلمه را نطق میکنند و عین همین حرف مدرک ایشانست. در تفسیر کبیر جلد ۱۷ ص ۵۹ و جلد ۷ ص ۲۳۰ و حجة الله البالغه ج ۱ ص ۱۰۸ عقائدشان مذکور است.
[۱۱۲] ما للتراب ولرب الأرباب! = یعنی خاک (= انسان اگرچه پیامبر باشد) را چطور می توان با پروردگار مقایسه کرد و نسبت های غلو آمیز داد. در فارسی می گویند: چه نسبت خاک را به عالم پاک. [مصحح]. [۱۱۳] او عماد الدین أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی دمشقی شافعی بوده، در سال ۷۰۰ هجری در جنوب دمشق (سوریة کنونی) متولد شد. و در بیست و ششم ماه شعبان سال ۷۷۴ هجری در همانجا وفات نمود. ایشان صاحب تألیفات بسیار مفید بوده و نکتة جالب در زندگی اش اینست که یکی از رشیدترین شاگردان شیخ الإسلام ابن تیمیه (متوفى سنة ۷۲۷هـ) به حساب می رود. [مصحح].