بیان یک مغالطه و فریب مبتدعین مر مسلمانان سادهلوح را
مشائخ و ملایانِ مبتدع در جلو عوام میگویند که: حضرات ما هم عبادت غیر الله را حرام و شرک میدانیم، لیکن دوستانِ خدا و انبیاء و اولیاء چون که محبوبِ خدا هستند در غیر الله داخل نیستند، مردانِ خدا اگر چه عین خدا نیستند، لیکن از خدا جدا هم نیستند [۴۴]، غیر الله بُت و شجر و حجر اند، اولیاء و انبیاء در تصرف داخل اند، لذا از ایشان طلبِ حاجات و ندایشان و غیره در ندای خدا داخل است، ظاهر است که چون این کلمات از زبانِ پیر با آمیزشِ لب و لهجۀ محبت و تقریر دلپذیر در گوش مرید عاشق میرسد از ساز و سوزِ طنبور آهنگِ حجازی، نغمۀ نو درین طنبور میفزاید، مریدزار عاشق وار بر یمین و یسار از وجدِ آن میغلطد و در قلب میگدازد و میسوزد، و اگر دیگری حرفی دیگر زند به قتل و کشتن او پروانهوار حمله میکند، پس وای و صد وای برین پیر و مریدانش.
تذکره: باید دانست که بعضی اشیاء اند که آن را خاصه و خواص میگویند، خاصۀ هرچیز، آنست که در غیر آن دیده نمیشود و مخصوص به آنست، مثل خنده که خاصۀ انسانست در غیر انسان دیده نمیشود و زنِ هر شخص که خاص است، برای همان یک شوهر، تا آن شوهر از او جدا نشده است، شوهری دیگر نمیتواند که او را در عقدِ خود بنکاحِ شرعی بیارود، حتی غیر او از جمله: پدر و برادرِ شوهر که گویا خود اصول و اجزای شوهر اند نه غیر، نمیتوانند که در زن او و آب منی او مشارکت کنند. انسان از غایتِ غیوری خود اگر پدر و برادر خود را مشارک زن خود بیند، فوراً او را به قتل می رساند، حالا متوجه باید شد که در یک خاصۀ انسانی اگر اصل و جزء او مشارکت کند غیرت متحملِ تسامحِ او نمیتواند شد. پس همینطور باید دانست که عبادت و اختیارات و تصرفاتِ امور هم در کارخانۀ واجب الوجود جل شأنه، خاص به او تعلق دارند نه غیر، حالا آن خالقِ غیرتها چگونه روا دارد که غیر او که نه از اصولِ اویند و نه از اجزاء او در کارش مشارک و مداخل گردند؟. بشرِ بیمایه اصل و جزء خود را نمیتواند که مشارک امور خاصِ خود ببیند، پس شرم باید داشت که به خالق کائنات این را روا میداری!.
در حالی که ما قبلا ثابت کردیم انبیاء و اولیاء همه غیر اند، و هیچ فردی به الله نسبتِ اصول و فروع هم ندارد. سبحانه، ما اعظم شأنه.
تبصره بر تذکره: این غلط فهمی و سوء تفاهم نیز ناشی از عدم فهم معنی صحیح توحید و شرکست، جلوتر گفته بودیم که: نوعِ بشر همیشه در فهم صحیح این دو شیئ، به اغواء و التباس پیر گمراه در فریب میافتد و همین پیر معنی صحیح را از او در پردۀ استتار میدارد تا مهتدی نگردد؛ چرا که مردمان فقط معرفت و عبادت واجب را توحید و عبادتِ بُتها را شرک فهمیده اند و بس. حالانکه این هردو غلط است، بلکه توحید ذات واحد است بغیر مشارکتِ غیر، و با نفی غیر و سزاواردانستن همان یک ذات مقدس است نه غیر. و شرک آن است که با عبادتِ آن ذاتِ واحد دیگری را نیز پرستش کند یا مستحق عبادت بداند. اگر کسی هزارها نماز و روزه و حج و زکات و تهجد و ریاضت و غیره کند، اما با این همه اگر غیری را مشارک و مستحقِ این کارخانه تصور کند بلاریب مشرک است و حشرِ او با مشرکان خواهد شد.
این را با مثالی واضح مینمایم: مثلاً زنی باشد که همه خدمات خانگی شوهر را به شایستگی انجام میدهد و فرزندان او را به نوعِ احسن پرورش میکند و با شوهرِ خود محبتِ کامل اظهار کرده و خوب نزد شوهر تملق میکند، خدمتِ مهمانِ او را بطریقِ اعلی انجام میدهد، مگر بدکرداری و فاحشگی و بدچشمی با و ارتباط با مردانِ بیگانه را نیز برقرار می کرده و دیگران را در صحبت شوهر شریک میکند و غیر را بر رخت خواب شوهر میخواباند، آیا وجدانت چه فیصله میکند که اگر شوهر از قضیۀ او پی بَرد، نظرش به خدمات و احسانات زن میافتد که یا که قضیه دگرگون خواهد شد؟ و آیا این خدمات جبرانِ آبروی برباد دادۀ شوهر را میکند.
آبی است آبرو که نه آید به جوی باز
از تشنگی بمیر و مریز آبروی خویش
همینطور اگر هر قدر عبادت و بندگی در کار بری و به شرک مبتلا باشی مبغوضِ خدا و راندۀ بارگاهِ او هستی نه خدمت ارزش دارد و نه عبادتِتان کاری میکشاید و روزانه خسرانت در ازدیاد میگردد، خوب تدبر باید کرد.
۳- عنوان ﴿وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾[النساء: ۳۶]. «و با او چیزی را شریک نکنید» اعم العام است، بنا بر مقتضی رحمت خود، بندگان را از شریک آوردن غیر در عبادت خود مطلقاً نهی و منع صریح فرموده، تا در اغواء شیطان سرگردان نشوند.
و در این موضوع الله بزرگ آیاتِ مختلف نازل فرموده است:
۱- ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [آل عمران: ۶۴].
«بگو: اى اهل کتاب به سوى سخنى آیید که بین ما و شما برابر است: که جز خدا را بندگى نکنیم و چیزى را با او شریک نیاوریم و برخى از ما برخى دیگر را به جاى خداوند پروردگار برنگیرد».
۲- ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾[النساء: ۳۶].
«و خداوند را پرستش کنید و چیزى را با او شریک نیاورید».
۳- ﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾[الأنعام: ۱۵۱].
«بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام نموده است، بر خوانم، آنکه چیزى را با او شریک مسازید».
۴- ﴿وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِكَ بِٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ﴾[یوسف: ۳۸].
«و از آیین نیاکانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروى کردهام، ما را نشاید که چیزى را به خداوند شرک آوریم».
۵- ﴿أَن لَّا تُشۡرِكۡ بِي شَيۡٔٗا﴾[الحج: ۲۶].
«چیزی را به من شریک نسازی».
۶- ﴿يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗا﴾[النور: ۵۵].
«مرا پرستش میکنند و چیزی را شریک من نمیسازند».
۷- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡٔٗا﴾[الممتحنة: ۱۲].
«اى پیامبر، چون زنان مؤمن به نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند بر آنکه چیزى را با خداوند شرک نیاورند».
خلاصه درین هفت جا نفیِ شرک به لفظِ اعم العام یعنی «شئ» شده است، پس بعد این کوچکترین گنجائش برای شریک قرار دادن مخلوق با الله باقی نمی نماند.
در احادیثِ نبوی جدر تمام صحاح و مسانید و غیره نهی از شرک بهمین لفظ مکررا به اندازِ گوناگون آمده است.
در روایت انس چند جا، و روایتِ صدیقه و روایتِ ابوایوب انصاری و روایتِ عبدالله یشکری و روایت ابوصالح و روایتِ ابن عباس و روایت ابن مسعود و روایتِ معاذ و روایتِ ابوالدرداء و روایتِ ابوهریره و روایت ابوذر غفاری و روایت سلمه بن قیس و روایتِ عقبه بن عامر و روایتِ ربیعه بن عباد و روایتِ جریر بن عبدالله و روایتِ اسماء بنت عمیس رضوان الله علیهم أجمعین.
این روایات در کتبِ مختلف مثل صحاح سته و مسانید و مستدرکات و غیره به طرق گوناگون آمده است، و در بعضی: «مَنْ لَقِيَ اللَّهَ لا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ». «هر کس در روز قیامت در مقابل خداوند قرار گیرد در حالی که برای او شریک قرار نداده باشد، برای همیشه داخل جنت میشود» در بعضی: «غفر لمن لم يشرك من أمته شيئا» «هر که از امت ایشان که به خداوند شریک قرار ندهد، آمرزیده شده است». در بعضی: «لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ شَيْئًا وَإِنْ قُطِّعْتَ» «اگر قطعه قطعه نیز شدی به خداوند شریک میاور» و غیره.
۴- عنوان﴿وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾. «و با او (خدا) هیچ یکی را شریک نمیکنم» به این نمط در شش آیه ذکر فرموده است، پ ۱۶ آخر کهف و پ ۲۹ جن، ابتداء و پ ۲۹ ایضاً جن و پ ۲۹ ایضاً جن و پ ۱۵، کهف ع ۵ و پ ۱۵ ایضاً کهف ع ۵.
۵- عنوان﴿إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾«معبود شما یکی است و بس».
باید دید که درین آیت بطرزی دیگر معبودیت را صرف برای ذات خود ثابت فرمود، این مضمون را تقریباً در ۱۸ جا ذکر فرموده است که به همرای، إله و الله واحد را مقید فرموده است، (۱) جزء ۲، بقره، ع ۱۹. (۲) و جزء ۶ ، نساء، ع ۲۳. (۳) و جزء ۶، مائده، ع ۱۰. (۴) و جزء ۷، انعام، ع ۲. (۵) و جزء ۱۰، توبه، ع ۵. (۶) و جزء ۱۳، آخر ابراهیم. (۷) و جزء ۱۴، ع ۳. (۸) و جزء ۱۴، نحل، ع ۷. (۹) و جزء ۱۶، کهف اخیر. (۱۰) و جزء ۱۷، آخر انبیاء. (۱۱) و جزء ۲۴، حم السجده. (۱۲) و جزء ۱۷، حج، ع ۵. (۱۳) و جزء ۲۳، آغاز صافات. (۱۴) و جزء ۲۱، عنکبوت، ع ۵. (۱۵) و جزء ۱۳، یوسف، ع ۵. (۱۶) و جزء ۲۳، ص، ع ۵. (۱۷) وجزء ۲۳، زمر، ع ۱. (۱۸) و جزء ۲۴، مؤمن، ع ۲.
۶- عنوان﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘ﴾[القصص: ۸۸] «به همراهِ الله معبود دیگر را ندا و عبادت مکن» درین جا بنوعی دیگر عبادت و ندا را بذات پاک خود مخصوص نموده و دیگر معبودان را به شدت و تأکید نفی فرموده است.
این مضمون را تقریباً در ده آیت بیان فرموده است: (۱) جزء ۷، انعام، ع ۲. (۲) و جزء ۱۵، بنی اسرائیل، ع ۲. (۳) و جزء ۱۵، بنی اسرائیل، ع ۴. (۴) و جزء ۱۸، مؤمنون، ع آخر. (۵) و جزء ۱۹، فرقان اخیر. (۶) و جزء ۱۹، شعراء، ع اخیر. (۷) و جزء ۱۴، آخر حجر. (۸) و جزء ۲۰، آخر قصص. (۹) و جزء ۲۶، ق، ع ۲. (۱۰) و جزء ۲۷، ذاریات، اخیر.
یک نکته: در قرآن پاک و حدیث منوّر هرجا که ذکر شرک و منع آن آمده به اسلوبی ذکر شده است که معلوم میگردد که اولاً و بالإصاله، مشرک خدا را عبادت میکند و به مرتبۀ ثانویه و گاه گاهی دیگران را شریک میکند، چنین نیست که بالذات عبادتِ غیر الله میکند و ضمناً عبادت خدا میکند، مثل عوام مشرکین زمانِ ما که در اصل ادعای مسلمانی میکنند، و ضمناً و وقتاً فوقتاً در اعتقادات یا عبادات یا نذور یا نداء و غیره دیگران را شریک میگردانند، چنانچه میفرماید: ﴿لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ﴾[لقمان: ۱۳]. - ﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ﴾- ﴿لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ﴾[الممتحنة: ۱۲] وغیرها.
کسی که از اسلوبِ عربیت خبردار است فوری میفهمد ازین الفاظ که در عبادت خدا شرک نکن، یعنی تو در اصل و بالذات عابد خدا هستی، و ضمناً یا وقتاً دیگری را -همچنان که در اصل شریک نکرده ای- با خدا شریک مگردان.
۷- عنوان ﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِ﴾«آیا با الله معبودی هست»؟ یعنی نه. در جزء ۲۰، نمل، ع ۵ این کلمه مقدسه به صورت استفهام انکاری پنج مرتبه آمده است.
۸- عنوان ﴿فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ﴾[الزمر: ۲] «پس خدا را پرستش کن در حالی که دین خود را برای او خالص می گردانی»، یعنی خبردار غیری را شریک نکن.
غالباً این مضمون را یازده جا ارشاد فرموده است، (۱ و ۲) دو جا پ (جزء) ۲۳، زمر آغازش، و (۳ و ۴) پ ۲۳، زمر، ع ۲. (۵) و پ ۲۴، مؤمن، ع ۲. (۶) و پ ۲۴، مؤمن، ع ۷. (۷) و پ ۸، اعراف، ع ۳. (۸) و پ ۳۰، بینه. (۹) و پ ۲۰، عنکبوت اخیر. (۱۰) و پ ۲۱، لقمان، ع ۴. (۱۱) و پ ۱۱، یونس، ع ۳.
۹- عنوان ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[محمد: ۱۹]. بصورتِ کلمۀ طیبه.
اولاً نفی معبودیتِ غیر فرموده، مرتبۀ دوم اثباتِ وحدانیت و معبودیت خود کرده و سه جا این مضمون ارشاد فرموده است: پ ۲۳، صافات، ع ۲. و پ ۲۶، محمد، و پ ۳، آل عمران، ع ۲.
و در احادیث رسول گرامی اسلام به کثرت در ادعیهی مختلف این مضمون را ارشاد فرموده اند، همین کلمه را افضل شعب ایمان و افضل الذکر و خزانه و اجر عظیم و دفعیه کرب [۴۵]و موجب جنت و باعث نجات آخرت و کلمه اخلاص و ذریعۀ فوز و فلاح و مقصد بعثتِ نبوی و مدارِ شفاعت ملقب فرموده؛ زیرا که کلمه توحید و نفی غیر الله به اَشدّ درجه است.
۱۰- عنوان ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا﴾ هُوَنیست معبودی غیر او.
این کلمه مقدس به اسم ضمیر غائب و اشاری اثبات اله واحد و معبود محض را به نوعی میکند که عارف از آن به وجد میآید و نفی معبودانِ باطل به صورت واضح از آن به نظر می رسد. تقریباً از پارۀ دوم تا ۲۰ از بقره و آل عمران و نساء و انعام و اعراف و توبه و هود و رعد و طه و مؤمنون و قصص و فاطر و زمر و مؤمن و دخان و حشر و تغابن و مزمل ۲۸ جا تکرار شده است.
۱۱- عنوان ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠﴾«غیر من معبودی نیست». اظهارِ ربوبیت و استغنای کامل است، در سه جا: پ ۱۴ آغازِ نحل، و پ ۱۶ طه، و پ ۱۷ انبیاء ع ۲ این مقصود را مکرر آورده است.
۱۲- عنوان ﴿أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ﴾[الأنبیاء: ۸۷]. به ضمیرِ مخاطب. در پ ۱۷ انبیاء، ع ۶ آورده است، و در احادیث این صیغه بکثرت آمده است.
۱۳- عنوان «لا إِلَهَ غَيْرُكَ» در احادیث این این صیغه چندجا آمده است.
۱۴- عنوان «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ» این جمله در احادیث بکثرت وارد شده است، این کلمه بنای اسلام و عین اسلام و غیره لقب دارد.
۱۵- عنوان «وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ» جزء کلمه توحید بوده و در احادیث بکثرت وارد شده است.
۱۶- عنوان ﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ﴾[هود: ۲]. در ۶ جا آمده است: پ ۱، بقره، ع ۱۰. و پ ۳، آل عمران، ع ۷، و پ ۱۱، هود. و پ ۱۲ هود، ع ۳، و پ ۲۴، حم السجده، ع ۲ و پ ۲۶، احقاف، ع ۳.
۱۷- عنوان ﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ﴾[الإسراء: ۲۳]. ۴ جا این موضوع وارد شده است: پ ۱۲ یوسف، ع ۵، و پ ۲، بقره، ع ۲۱، و پ ۱۴، نحل، ع ۱۵، و پ ۱۵، بنی اسرائیل، ع ۳.
۱۸- عنوان فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ[العنکبوت: ۵۶].دو جا وارد است؛ در سورۀ فاتحه: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾[الفاتحة: ۵]. و در سورۀ عنکبوت به همان لفظ بالا بصورتِ تخصیص است. به قول ابن کثیر فاتحه، سِرّ قرآنست و سر فاتحه همین لفظ است.
۱۹- عنوان ﴿فَٱعۡبُدُونِ﴾در سه جای قرآن آمده است، در پ ۱۷ انبیاء ع ۲، و پ ۱۷ انبیاء، ع ۶ و پ ۲۷ آخر ذاریات.
۲۰- عنوان ﴿فَٱعۡبُدۡنِي﴾دو جا بصورت واحد و جمع آمده است؛ اول طه دوم یسین وارد است.
۲۱- ﴿عنوان فَٱعۡبُدُوهُ﴾در ۹ جا واقع است: پاره ۷، انعام، ع ۱۳، و پ ۱۱ آغاز یونس، و پ ۲۵ زخرف، ع ۶، و پ ۳ آل عمران، ع ۵، و پ ۱۵ مریم، ع ۲، و پ ۲۰ عنکبوت، ع ۲، و پ ۱۲، آخر هود، و پ ۱۶ مریم، ع ۴ و پ ۲۴ زمر، ع ۷.
۲۲- ﴿عنوان وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾[یونس: ۱۰۶]. به همین مضمون در ده جای قرآن کریم وارد شده است: پ ۱۱، یونس، ع ۱۱، و پ ۷ انعام ع ۷، و پ ۲۴ مؤمن ع ۹، و پ ۷ انعام ع ۹، و پ ۸ اعراف ع ۴، و پ ۱۶ مریم ع ۳، و پ ۱۳ حج، ع ۸، و پ ۱۷ حج ع ۹، و پ ۱۴ نحل ع ۲، و پ ۱۴ نحل ع ۱۰.
مغالطه: بعض گمراهان مردم عوام را در فریب و مغالطه میاندازند که مِن دون الله [۴۶]فقط بت یا درخت یا حیوانات و خلاصه غیر ذوی العقول اند. حضرات انبیاء و اولیاء، بندگانِ مقرب و دوستانِ خدا هستند در من دون الله داخل نیستند، برای دفع این مغالطه ما چند شاهد ذکر میکنیم، تا بر تو دروغ و افتراء این جماعت ثابت گردد که از من دون الله، مراد خود انبیاء و ملائکه و اولیاء اند:
۱- ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا٥٧﴾[الإسراء: ۵۶-۵۷] [۴۷].
حالا درین آیه نظر کنید که از ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ﴾تا آخر مراد غیر ذوی العقول اند یا انبیاء و اولیاء؟ آیا غیر ذوی العقول دعا میکنند و به دربارِ خداوندی ابتغاء وسیله میکنند؟ و می توانند امیدِ رحمت و خوف عذاب داشته باشند؟ ظاهر است که این هر چهار عمل کارِ مقربین و صالحین میباشد نه غیر. و باز هم از آنها در آیتِ اولی به مِن دُونِهِ تعبیر شد.
۲- در تذکرۀ «عبادٌ مُّكْرَمِيْن» میفرماید: ﴿وَمَن يَقُلۡ مِنۡهُمۡ إِنِّيٓ إِلَٰهٞ مِّن دُونِهِۦ فَذَٰلِكَ نَجۡزِيهِ جَهَنَّمَ﴾[الأنبیاء: ۲۹] [۴۸].
تدبر کنید آیا غیر ذوی العقول گفته میتواند که من خدایم؟. آیا قول صفتِ غیر ذو العقول بوده و عذابِ جهنم به آنها راجع است؟. ضمیر «منهم» که ضمیر ذوی العقول و مرجعش عبادٌ مکرمون است، چگونه امکان دارد به غیر ذوالعقول ارجاع داده شود؟.
۳- ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِيلَ١٧ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ﴾[الفرقان: ۱۷-۱۸] [۴۹].
متوجه باید شد که امکان دارد اینقدر ضمائر ذوی العقول و گفتن سُبحَانَکَ به غیر ذوالعقول منسوب گردد؟. باید گفت به هیچ وجه امکان ندارد.
۴- ﴿يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾[المائدة: ۱۱۶] [۵۰].
آیا ازین هم صریحتر آیتی میخواهی؟ آیت کریمه به صراحت عیسی و مادرش علیهما السلام را در من دون الله داخل نموده است. پس علاجِ این مبتدعین و کودنهای ازلی را که ممسوخ العقل اند که میتواند کرد؟.
۵- ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ﴾[التوبة: ۳۱].
«احبار و راهبانشان را به جاى خداوند، به خدایى گرفتهاند. و [نیز] مسیح بن مریم [را به خدایى گرفتهاند]».
۶- ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۷۹].
«هیچ بشرى را [روا] نیست که خداوند به او کتاب و دانش و پیامبرى بدهد آن گاه به مردم بگوید که: به جاى خدا بندگان من باشید».
درین دو آیه نظر باید کرد که به چه صراحت همه را در «من دون الله» داخل فرمود که برای مؤمن جای انکار باقی نمیماند، بلکه انکار «من دون الله» نبودنِ ایشان خود انکارِ نصِ صریح قرآن و کفر است.
خلاصه: این تمام نصوص دلیل صریح اند که حضراتِ انبیاء و ملائکه و اولیاء همه، در «من دون الله» داخل اند، و عبادتِ ایشان و نذر به نام ایشان همه، عبادت و نذر برای غیر الله بوده و کفر می باشد.
[۴۴] و نیمه شعری را هم برای اثبات مدعای خویش می آورند: دوستان خدا، خدا نباشند یک لحظه از او جدا نباشند. [مُصحح]. [۴۵] دفعیه کرب = ازاله نمودن اندوه و غصه. [مُصحح]. [۴۶]﴿مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾ به معنای کسانی که غیر از خدایند. [مُصحح]. [۴۷] ترجمه: «بگو: کسانى را که به جاى او [معبود] مىپندارید، فرا خوانید، پس به گرداندن بلایى از شما و تغییر دادن، توانا نیستند.کسانى که [کافران] آنان را [به نیایش] مىخوانند، [خود] هر کدام که نزدیکترند، به سوى پروردگارشان وسیله [تقرّب] مىجویند. و به رحمت او امید مىدارند و از عذابش بیمناکند. بى گمان باید از عذاب پروردگارت بر حذر بود». [۴۸] ترجمه: «و هر کس از آنان که بگوید: من به جاى او خدا هستم، جهنّم را سزاى او مىگردانیم». [۴۹] ترجمه: «و روزى که [خداوند] آنان و آنچه را به جاى خداوند مىپرستند، بر مىانگیزد، آن گاه [به معبودان باطل] مىگوید: آیا شما این بندگانم را گمراه کردید یا خود راه را گم کردند؟.گویند: تو را به پاکى یاد مىکنیم، ما را نسزد که به جاى تو دوستانى برگیریم». [۵۰] ترجمه: «اى عیسى بن مریم، آیا تو به مردم گفتى که مرا و مادرم را به عنوان دو معبود به جاى خداوند بگیرید»؟.