فصل پنجم بدعات قبور و متعلقاتِ آن
آوردنِ این باب از قبیل اعادۀ مامضی است، زیرا که در حصه بیان شرک قسمتی ازین موضوع بیان شده بود، ولی چون که نشیب و فرازِ این مسئله باقی بود دعوتکردن به آن خالی از فائده نیست.
فتنۀ قبرپرستی به قول امام الهند عارف الکبیر شاه ولی الله دهلوی قدس الله اسراره، ظلمتی است که قلوب مقلوببینایان را نابینا ساخته است و از نایافتگی نور ملت بیضاء حنیفی در مغاک ضلالت سر زیر و پا بالا انداخته، باید دانست که آن فتنه علت گورپرستی است که پرستاران آن را پیر پرست هم میگویند، و این فعل شنیع را بهتر از عبادت مفروضه و اورادِ مسنونه میپندارند، چنانچه این عمل در زعم شان می تواند عوض هر عبادت باشد و بدل آن هیچ عبادت دیگری نمیشمارند، روزی که به نام بزرگی عرس مینمایند بر قبر آن بزرگ ازدهام و انبوه میکنند و در آن روز رسیدن آنجا را مهمتر از بجاآوردنِ عبادتِ مفروضه و تحصیل علوم دینی میدانند، و باز شناعت قبیحه آنست که برای حل هر مشکل دنیوی به سوی آن قبور رجوع میآرند و تضرع و الحاح و اظهار نیازمندی آن قدر در آنجا باشد که گاهی عشر عشیر آن در مسجد نماز به سوی خدای تعالی حاضر و ناظر نکرده باشند. به نام صاحب قبر دعا و نداء میکنند و اولاد و رزق ازو میطلبند و با ادب متوجه شده عکوف در آنجا مینمایند و ملابسِ فاخره بر آن قبور میپوشند و آنها را به خوشبوئیهای میآلایند و استعمال بخور مینمایند، آنجا را چراغان نموده و شموع و دیگر اسباب تزئینات را بر مقابر ثواب دانسته در آنجا صرف مینمایند و بدین اسراف تقربِ آن بزرگ و خوشنودی روح وی میخواهند و دیگر افعال نسبت به قبورِ بزرگان به عمل میآرند که از آن جمله مشرکان هنود پیش اصنام خود میکردند. (البلاغ المبین).
و در ص ۴۲ میفرماید: پس حکم اسلام در آنها اینست که همه را منهدم ساخته زمینش هموار کرده شود، یعنی مسجد بر قبر و گنبد قبر را و همچنین قبههائی که بر قبور بنا شده اند، هدمِ آن واجب است؛ زیرا چه آنها بر عصیان پیغمبر جو برخلاف دین ایشان اساس نهاده شده است و هر بنائی که بنیاد نهاده شود بر معصیت و مخالفت رسول جپس آن بنیاد چون مسجد ضرار اولی به هدم است، و نیز سبب وجوب هدم چنین بنای آن است که آن سرور جبنا بر قبور را نهی فرموده و منع کرده و بر آنها که قبور را مساجد گیرند لعنت کرده است، پس واجب شد که به هدم آنچه از جانب رسول الله صممنوع است و بنا کننده ی آن لعنت شده مبادرت و مسارعت نماید.
ازینجا است که علماء اسلام گفته اند: جائز نیست که برای قبور شمعی و چراغی و روغنی و غذائی و غیره نذر شود چرا که این نذر نذرِ معصیت است و ایفای آن مباح نیست، و نیز جائز نیست چیزی ازین قبیل برای قبور وقف شود، زیرا که این وقف صحیح نیست و تنفیذ آن حلال نه.
و در ص ۴۸ تحریر میفرماید: افسوس که مردم درین زمانه راهِ راست را گذاشته کجروی اختیار کرده اند، هر سنگی و هر مکانی را که به سوی بزرگی منسوب میشنوند، آن را به تعظیم و تکریم پیش میآیند و از مظنۀ فتنۀ شرک اندیشه نمیدارند و آن جا را قبلۀ توجه و مقام حاجات روائی خود دانسته از دور و نزدیک میدوند و به شیرینی و گلهای و خوشبو تقرب روح منسوب الیه میجویند، و همچنین تسبیح خاک شفا و عصای پیران را به جای پیر میگویند، اگر عصا و نعلین چوبی و کلاه و جبّه و دستار و تسبیح و غیر آنها که از مشائخ به مریدان میرسد و به دست کسی افتد، آن را زیارتگاهِ مردم سازند، نام آن را درگاه شریف نهند، چنانچه کسی میگوید که: مرا از گلیم خاص فلان بزرگ فیضی رسیده است که از احیای زمانه آنقدر حاصل نمیتواند شد، و بعضی میگویند که: وقت در برکردن جبه فلان بزرگ بر من حالتی عجیب روی مینماید که در غیر آنوقت آنچنان نمیباشد، و اکثر از افراط تعظیم آن وسایل را استعمال نمینمایند و به عطریات و خوشبوئیها آلایند و یک سو نگاه میدارند و روزی در سال تمام برای زیارتِ آن اذنِ عام مینمایند الخ.
و در ص ۵۱ مینویسد: مخفی نماند که تعظیم اشیای منسوبه به بزرگان دفعةً موجبِ کفر و شرک نیست، اما رفته رفته این داء عضال از حدِّ خود گذشته بیماری نفاق پیدا میکند و این نفاق آن است که چون علماء این جاهلان را زا این تعظیم ها باز دارند، ایشان حیله و اعتذار غلبۀ محبت نسبت به بزرگانِ دین میکنند و میگویند: حرکاتِ ما از ما به سبب غلبۀ حال صادر میشود، پس هرگاهی که این بیماری از حدِ خود میگذرد در دامِ شرکِ جلی گرفتار میشوند و برملا میگویند که: این مانعانِ خیر از کوچۀ معروف اولیاء الله آشنا نیستند، و ایشان را منکر کرامت اولیاء الله میگویند الخ.
و در ص ۵۸ مرقوم میفرماید: و از آنجمله است سخنهای دروغ که مرده پرستان بر رسول گرامی اسلام افترا نموده اند، از جمله: «إذَا أَعْيَتْكُمْ الْأُمُورُ فَعَلَيْكُمْ بِأَصْحَابِ الْقُبُورِ». «هر گاه در کارها درمانده شدید به اصحاب قبور (مردهها) مراجعه کنید» مثلاً حدیث «لَوْ أَحْسَنَ أَحَدُكُمْ ظَنَّهُ بِحَجَرِ لَنَفَعَهُ» «اگر یکی از شما به سنگی گمان نیک کرد، آن سنگ به او فایده میرساند». و امثالِ این روایت های موضوعی که صراحتا مناقضِ دین اسلام اند، این دروغها به سبب وضع عابدانِ اصنام و مقابر در جهان و نزد اهل ضلال رواج یافته اند، این جاهلان نمیفهمند که جز این نیست که خدای تعالی رسول الله جرا بر عکسِ عقائد آنها فرستاده تا آنانکه به سنگ و درخت و مرده حسن ظن داشته اند را به قتل برساند، پس آنحضرت جبه هر طریقه که یافت امتِ خود را از شیفتگی به قبور یک سو نمود.
گویم: این احمقان زمانه در مقابلۀ آن ذات گرامی امت را دوباره دعوتِ قبرپرستی میدهند، چنانچه نزد احقر بارها مریدان و معتقدان مشائخ پیری بیان کرده اند که تو از رفتن بر سرِ قبور و غیره سخت منع میکنی، اما مشائخِ ما خود هم میروند و ما را هم امر میکنند، بلکه بارها ما برای استشفای امراض نزدشان رفته ایم، ما را گفته که: این مرض از شامتِ آن است که فلان صاحبِ قبر که استادِ قدیم شما بوده حالا شما به قولِ ملایان عمل کردهاید و احترام و تعظیمشان نمیکنید، شما را دعای بد کرده اند، دوباره رجوع کنید. نعوذ بالله کسی که به این درجه مقابلِ صاحبِ رسالت است او را چگونه مسلمان تصور کنیم، چه جای بزرگی و شیخیت!!.
و در ص ۵۹ میفرماید: و از آنجمله است حکایات دروغی که از عُباد مقابر منقول شده است که، فلان شخص به فلان قبر رسید و استعانت کرده بود از شدتی که داشت رهائی یافت و بر فلان شخص آفتی نازل شده بود، اما او آمده مستدعی به صاحبِ این قبر گشت، پس صاحبِ قبر ضررِ او را کشف کرد، و فلان شخص در حاجتی که داشت، نزد فلان قبر دعا کرد پس حاجتش روا شد و نزدیک این خادمان و مجاوران ازین قسم چیزها است که ذکرِ آن طولی دارد.
غرض که ایشان کاذبترینِ خلق الله اند که بر زنده و مرده دروغ میبندند، و نفوس بنی آدم بالطبع شیداء اند برای قضای حوائجِ خویش و ازالۀ ضروریات خصوصاً هرکه فرد مضطر به هر سبب فلاح خود میجوید، اگرچه اندران کراهتی باشد، پس چون کسی میشنود که فلان قبر در حقِ حاجت روائی تریاقِ مجرب است به سوی آن قبر، یا آن دکتر، یا آن ملا، یا آن آب میدود و آنجا رفته به سوزِ سینه تضرع و زاری و مسکنت و دعا و التجا مینماید، پس خدای تعالی نظر بر مذلتِ او نهد و مدعای او برمیآرد و حاجتش روا میکند آن احمق میفهمد که ازین قبر کارِ من انجام گرفت و او نمیداند که از مولای کل است.
اگر این شخص بر دوکان و یا بازار و یا در حمام به ذلت و انکساری دعا میکرد حاجتش روا میگردید، پس این جاهل میپندارد که این قبر را تأثیر است در اجابتِ دعاء، و نمیداند که خداوند دعای مضطر را اگرچه کافر باشد قبول میفرماید و حاجتش روا میکند درین امر تأثیر قبر فهمیدن بیعقلی است و نیز هر کسی که دعای او قبول شود رضای خدای تعالی برای او لازم نیست و نه محبتِ او؛ زیرا که خدای تعالی دعای مؤمن و کافر و فاجر را قبول میکند. یسرنا الله تعالى من الدعاء والعمل ما یکون موافقا لرضائه وبلطفه وکرمه، انتهى.
حدیث مرتضی سدر بارۀ هدم قبور: امام مسلم بن حجاج نیشابوری /در صحیح خود از ابی الهیاج الاسدی میآرد که گفت: علی مرتضی شیر خدا سبرایم فرمود: آیا نفرستم ترا بر آن عمل لازم که لزوماً فرستاده و مأمور کرده بود مرا بر آن رسول الله ج، آن این است که مگذار هیچ عکسی مگر این که آن را محو کن و مگذار هیچ قبری بلند شده، مگر این که آن را هموار کن. و نیز ابوالهیاج از جابر سمیآرد که آن حضرت جاز آن که بر قبر نشسته شود نهی فرمود که آن منافی عزت و اکرامِ مؤمن است الخ.
آگهی: خیلی افسوس است برای اهل بدعت که خود را محب و عاشق شیر خدا سمیدانند بازهم به این قولِ او عامل نیستند، و بیشتر از همه در عکسپرستی و قبرپرستی اشتغال دارند، خداوند متعال ما را و ایشان همه را هدایت فرماید.