۲۵۴- باب: حرام بودن غیبت و امر به حفظ زبان
شرح
مولف/در کتابش بابی پیرامون حرام بودن غیبت و وجوب حفظ زبان، گشوده و تعدادی آیه در اینباره ذکر کرده است.
پیامبرجبرای اینکه غیبت را برای یارانش تعریف کند، از آنان پرسید: «آیا میدانید که غیبت چیست؟» عرض کردند: الله و رسولش بهتر میدانند. فرمود: «ذِكرُكَ أَخَاكَ بما يكْرَهُ»؛ یعنی: «دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید». شخصی پرسید: اگر آنچه میگویم، در او وجود داشته باشد، چه؟ فرمود: «إنْ كانَ فِيهِ ما تقُولُ فَقَدِ اغْتَبْته، وإنْ لَمْ يكُن فِيهِ ما تَقُولُ فَقَدْ بَهَتَّهُ». [ مسلم، ش: ۲۵۸۹ بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «اگر آنچه میگویی در او وجود دارد، غیبتش را کردهای؛ و اگر آن صفت در او نباشد، بر او بهتان بستهای»؛ افزون بر اینکه غیبتش را هم کردهای. غیبت جزو گناهان کبیره است که با نماز و روزه و صدقه و دیگر کارهای شایسته بخشیده نمیشود؛ بلکه در نامهی اعمال انسان ماندگار میماند؛ مگر اینکه انسان با رعایت شرایط توبه، از اللهﻷآمرزش بخواهد. ابن عبدالقوی/میگوید:
وقد قیـل صغری غیبة ونمیمة وکلتاهما کبری علی نص أحمد
یعنی: «گفته شده که غیبت و سخنچینی جزو گناهان صغیره هستند؛ اما احمد بن حنبل/به اینکه هر دو گناه کبیرهاند، تصریح کرده است».
همانگونه که بیان شد، پیامبر÷در تعریف غیبت فرموده است: «ذِكرُكَ أَخَاكَ بما يكْرَهُ». یعنی: «دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید»؛ و این، شامل بازگوییِ هر عیب اخلاقی، جسمی و دینی میشود. به عبارت دیگر: هرچه که بازگوییِ آن برای برادر مسلمانتان در پشت سرش ناخوشایند باشد، غیبت بهشمار میرود. مثلاً اگر بگویید: فلانی لَنگ، یا کور یا بلندقامت یا قدکوتاه میباشد، این غیبت است. و همینطور در زمینهی مسایل اخلاقی؛ مثلاً بگویید: فلانی، چشمچران است یا عیبی دینی از او را بازگو کنید؛ بهعنوان مثال: خارج از ضوابط شرعی بگویید: فلانی، بدعتیست؛ یا بگویید: فلانی با جماعت نماز نمیخوانَد. یعنی هر عیبی که از او در غیاب وی بازگو کنید، غیبتش را کردهاید و علت نامگذاریِ غیبت بدین نام، همین است که در غیابِ شخص عیبش را بازگو میکنند؛ اما اگر پیشِ روی او عیبش را بگویند، این ناسزاگویی بهشمار میآید، نه غیبت. پیامبرجفرمود: «اگر آنچه میگویی در او وجود دارد، غیبتش را کردهای؛ و اگر آن صفت در او نباشد، بر او بهتان بستهای»؛ یعنی: علاوه بر اینکه غیبتش را کردهای، بر او بهتان نیز بستهای. بحث غیبت در این بخش حدیث از آن جهت ذکر نشد که ناگفته پیداست که در چنین مواردی، غیبت زیرمجموعهی بهتان بهشمار میآید. نظیرش را میتوانیم در این حدیث نبوی ببینیم که باری پیامبرجفرمود: «وَدِدْتُ أنَّا قَدْ رَأَيْنَا إخْوانَنَا»؛یعنی: «دوست داشتم برادران خود را میدیدیم». اصحابشعرض کردند: «ای رسولخدا! آیا مگر ما برادران شما نیستیم؟» فرمود: «أنْتُمْ أصْحَابِي، وَإخْوَانُنَا الَّذِينَ لَمْ يَأتُوا بَعْدُ»؛ [ ر.ک: حدیث ۱۰۳۶. [مترجم]] یعنی: «شما دوستان و یاران من هستید؛ و برادران ما، کسانی هستند که هنوز نیامدهاند». این از اصحابشنفی اخوت نمیکند و بدین معنا نیست که اصحابشبرادران رسولاللهجبهشمار نمیآیند؛ بلکه آنها، هم یاران پیامبرجبودند و هم برادرانش؛ ولی نسلهای بعد، فقط برادران پیامبرج، و اصحاب او محسوب نمیشوند. اینجا نیز که فرمود: «بر او بهتان بستهای»، بدین معناست که هم غیبتش را کردهای و هم بر او بهتان بستهای. بههر حال، غیبت، حرام است و یکی از گناهان بزرگ بهشمار میرود و هرچه پیامدهایش شدیدتر باشد، قبح و گناهش نیز بیشتر است؛ بهویژه غیبت حکام و علما؛ زیرا غیبت اینها، پیامدها و آثار منفی بیشتری دارد. غیبت علما از ارزش و اهمیت علمی که در سینه دارند یا به مردم آموزش میدهند، میکاهد و در نتیجه، مردم، از آنان حرفشنوی نخواهند داشت و این، برای دین زیانآور است. غیبت حکام نیز از هیبت آنها در چشم مردم میکاهد و آنان را به سرکشی در برابر حکام، وا میدارد و آنگاه که مردم، بر حکام بشورند، هرج و مرج و نابسامانی به وجود میآید.
اگر دلی جوشان، پردرد و آکنده از خشم دارید، پیش از آنکه آن را بر سرِ دیگران خالی کنید، بر سرِ خویش خالی نمایید و به خویشتن بنگرید که آیا خودتان از هر جهت کاملید و هیچ عیبی در شما نیست؟ نخستین عیب، همین است که از علما و حکام مسلمان بدگویی کنید. برخیها میگویند: هدفمان، امر به معروف و نهی از منکر است. میگوییم: آفرین؛ چه نیت خوبی! اما هر کاری، راهی دارد و راه امر به معروف و نهی از منکر، این نیست که کاستیها و معایب مسؤولان و زمامداران خویش را پخش و نشر کنید؛ زیرا این امر دامنهی منکرات را گستردهتر میگرداند و بر کاستیها میافزاید و دیگر، مردم به همه بدبین میشوند و آنگاه سنگ روی سنگ بند نمیآید. اگر عالِمی بگوید: این، کار ناشایستیست، مردم حرفش را نمیخوانند و میگویند: بیخیال! او یک چیزی گفت! همچنین مردم از حاکم یا مسؤولی که به او بدبین شدهاند، اطاعت نمیکنند و نتیجهاش آشوب و نابسامانی خواهد بود. شگفتا از کسانی که فقط کاستیهای علما و مسؤولان را میبینند و نیمهی پُر لیوان را نگاه نمیکنند و از خوبیهایشان هیچ نمیگویند تا نقد و انتقادشان، منصفانه باشد؛ الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْ﴾[المائدة: ٨]
ای مؤمنان! برای الله به داد برخیزید و به عدالت گواهی دهید؛ و نباید دشمنی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نورزید.
یعنی کینه و دشمنی با کسی، شما را بر آن ندارد که نسبت به او عدالت را رعایت نکنید. شگفتا از اینها که هیچگاه و در هیچ جلسهای، از زبانشان نمیشنویم که بگویند: ای مردم! خداترس و باتقوا باشید؛ دروغ نگویید و از خیانت و فریبکاری و کلاه برداری پروا کنید. اینها یک بار هم جامِ خشم خویش را برای اصلاح آحاد جامعه به روی مشکلات تودهی مردم خالی نمیکنند و بهرغم اینهمه خیانت و دروغی که در داد و ستدها، رایج شده است، یک بار هم برای اصلاحی فراگیر در سطح شهروندان جامعه، دهان نمیگشایند یا قلم نمیفرسایند! بهراستی جامعهی رشدیافته، جامعهایست که شهروندانش به وظایف فردی و مدنی خویش در چارچوب آموزههای دینی عمل میکنند؛ زیرا جامعه از یکایک شهروندانی تشکیل شده است که اگر درستکار باشند، جامعه نیز جامعهی شایسته و رشدیافتهای خواهد بود؛ پس حقیقت اصلاح این است که در متن جامعه صورت گیرد؛ ولی گویا برخی از مردم بیمارند و حتماً باید مشکلات و کاستیها را فاش کنند؛ در صورتی که اگر شخصی، واقعاً قصد اصلاح یا امر به معروف و نهی از منکر دارد، باید به جای ریختن آبروی علما و مسؤولان یا پوشاندن خوبیهایشان، سر بحث و گفتگو را باز کند و با کمال بیتکلفی و بهدور از هرگونه اِشکالتراشی، در حضور علما و مسؤولان به واکاوی و بازگوییِ مسایل مورد نظرش بپردازد؛ ولی برخیها باز هم بیتوجه به خدمتهای انجامشده، عادت کردهاند که خوبیها و خدمتهای زمامداران و مسؤولان را کتمان کنند و از کاه، کوه بسازند! پس عدل و انصاف کجاست؟ در صورتی که نباید از مسیر حق و بیان حقیقت خارج شویم. اللهﻷدر تعامل با مشرکان نیز حق را میگوید و راه درست را نشان میدهد؛ همانگونه که دربارهی مشرکان میفرماید:
﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾[الأعراف: ٢٨]
و چون کار زشتی انجام دهند، میگویند: پدرانمان را بر این کار یافتهایم و الله، ما را به انجام آن دستور داده است.
آنها از این جهت که مدعی بودند که «ما نیاکانمان را بر این روش یافتهایم و از آنان پیروی میکنیم»، راست میگفتند؛ لذا الله متعال صحت این موضوع را پذیرفت؛ اما در این ادعا که بهدروغ میگفتند: «الله، ما را به انجام آن دستور داده است»، تکذیبشان کرد و فرمود:
﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾[الأعراف: ٢٨]
بگو: الله به کار زشت فرمان نمی-دهد.
لذا چه خوبست که ما نیز عدل و انصاف داشته باشیم و هر دو نیمهی لیوان را ببینیم؛ بهویژه زمانی که پیرامون مسألهای سخن میگوییم که ارتباط مستقیمی با آبروی مسلمانان دارد؛ بهخصوص دربارهی حکام و علما. از یاد نبریم که هرکس در پی ریختن آبروی برادر مسلمانش باشد، الله متعال نیز دیر یا زود، او را- حتی در خانهی مادرش- رسوا میگرداند.
خلاصه اینکه بر ما واجب است که از غیبت دوری کنیم و زبان خویش را از غیبت دیگران بازداریم و بدانیم که با هر غیبتی، از نیکیهایمان کاسته شده، بر نیکیهای کسی که از او غیبت میکنیم، افزوده میشود. چنانکه در حدیثی آمده است که پیامبرجپرسید: «أَتَدْرُون من الْمُفْلِس؟»؛ یعنی: «آیا میدانید که چه کسی مفلس است؟» پاسخ دادند: کسی که ثروت نقدی و غیرنقدی ندارد. فرمود: «إِنَّ الْمُفْلِسَ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَأْتِي يَوْمَ الْقيامةِ بِصَلاةٍ وَصِيَامٍ وزَكَاةٍ ، ويأْتِي وقَدْ شَتَمَ هذا، وقذَف هذَا وَأَكَلَ مالَ هَذَا، وسفَكَ دَم هذَا، وَضَرَبَ هذا، فيُعْطَى هذَا مِنْ حسَنَاتِه، وهَذا مِن حسَنَاتِه، فَإِنْ فَنِيَتْ حسناتُهُ قَبْلَ أَنْ يقْضِيَ مَا عَلَيْه، أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرحَتْ علَيْه، ثُمَّ طُرِح في النَّارِ»؛ [ ر.ک: حدیث شمارهی ۲۲۳. [مترجم]] یعنی: «مفلس در امت من، کسیست که روز قیامت، با انبوهی از (اعمال نیک، مانند) نماز و روزه و زکات، حاضر میشود؛ ولی این را هم با خود دارد که فلانی را دشنام داده و به آن یکی، تهمت زده است؛ مالِ این را خورده و خونِ آن یکی را ریخته و فلانی را زده است. لذا از نیکیهایش به هر یک از اینها داده میشود؛ و اگر نیکیهایش پیش از ادای حقوقِ حقداران تمام شد، از بدیهای آنان کسر میگردد و به حسابِ او منظور میشود و سپس او را در آتشِ دوزخ میاندازند». به یکی از سلف صالح گفتند: فلانی، غیبت تو را کرده است. آن بزرگوار پرسید: مطمئنید؟ گفتند: آری. لذا هدیهای برای غیبتکننده فرستاد. وی تعجب کرد که از آن شخص غیبت کرده و او، هدیهای برایش فرستاده است! هدیهدهنده به غیبتکننده فرمود: تو نیکیهای خود را به من هدیه دادی و نیکیها، ماندگارند؛ اما هدیهای که من به تو دادهام، از میان میرود و چیز ماندگاری نیست. این، پاداش هدیهای است که به من دادهای. ببینید که سلف صالحشچه بینشی داشتهاند.
لذا از روی خیرخواهی از خواهران و برادران گرامی میخواهم که از غیبت دوری کنید و خود را در ورطهی بدگویی و غیبت از علما و مسؤولان گرفتار نکنید. اگر قصد اصلاح دارید و امکان ارتباط با مسؤولان وجود دارد، مسایل و مشکلات را به گوشِ آنها برسانید و یا از طریق مجاری و راههای دیگر مسؤولان امر را در جریان مشکلات و نارساییها قرار دهید و بدین نکته توجه داشته باشید که مگر غیبت علما و مسؤولان چه نفعی دارد و گره از کدامین مشکل میگشاید؟ بلکه بدبینیِ مردم نسبت به علما و زمامدارانشان را در پی دارد. همانگونه که پیشتر گفتم، نقد و انتقادِ رو در رو، باید منصفانه نیز باشد؛ یعنی خدمتها و کارهای انجامشده از سوی مسؤولان را نادیده نگیریم و اگر به نشر و پخش کاستیها دچار شدهایم، لااقل خوبیها را هم بیان کنیم.
***
الله متعال میفرماید:
﴿يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ ١٢﴾[الحجرات: ١٢]
و از یکدیگر غیبت نکنید. آیا هیچیک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ بیگمان از این کار نفرت دارید. و تقوای الله پیشه کنید. به یقین الله، توبهپذیر مهرورز است.
شرح
پیشتر بیان شد که بازگوییِ هر ویژگی دینی، اخلاقی و جسمیِ برادر مسلمان- در صورتی که راضی نباشد- غیبت است؛ لذا هیچگاه در غیاب برادر مسلمانتان چیزی که خوشَش نمیآید، نگویید. همچنین یادآوری شد که غیبت، جزو گناهان کبیره است و نماز، زکات، روزه و حج، باعث بخشش آن نمیشود؛ بلکه همسان کارهای نیک و شایسته، مورد سنجش قرار میگیرد. این نکته هم بیان گردید که قبح و گناه این عمل، به میزان پیامدها و مفاسد آن بستگی دارد؛ لذا از آنجا که پیامدهای منفی ناشی از غیبت علما و مسؤولان، شدید است، گناهش نیز بیشتر میباشد. و اما نخستین آیهای که مولف/در این باب آورده است؛ الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًا﴾؛ یعنی: «و از یکدیگر غیبت نکنید». این، معطوف به دستورهاییست که در ابتدای این آیه آمده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ ١٢﴾[الحجرات: ١٢]
ای مؤمنان! از بسیاری از گمانهای بد بپرهیزید که بیشک برخی از گمانها، گناه است. و به کنجکاوی و تجسس (در کارهای دیگران) نپردازید و از یکدیگر غیبت نکنید. آیا هیچیک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ بیگمان از این کار نفرت دارید. و تقوای الله پیشه کنید. به یقین الله، توبهپذیر مهرورز است.
بدینسان الله متعال از غیبت منع فرموده و سپس بدیِ غیبت کردن را به کاری نفرتانگیز تشبیه نموده است که همه از آن میگریزند؛ چنانکه میفرماید: ﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُ﴾؛ یعنی: «آیا هیچیک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ بیگمان از این کار نفرت دارید». روشن است که هیچکس حاضر نیست گوشت برادر مردهاش را بخورد؛ بلکه از این کار نفرت دارد. ولی این چه ربطی به غیبت دارد؟ میگوییم: کسی که غیبتش را میکنی، حضور ندارد و نمیتواند از خودش دفاع کند؛ مانند مردهای که اگر او را قطعهقطعه کنید، هیچ واکنشی از او سر نمیزند و هیچ کاری از او ساخته نیست. علت نامگذاریِ غیبت بدین نام، همین است که در غیابِ شخص عیبش را بازگو میکنند؛ اما اگر پیشِ روی او عیبش را بگویند، این ناسزاگویی بهشمار میآید، نه غیبت. الله متعال در ادامهی این آیه میفرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ﴾؛ یعنی: «و تقوای الله پیشه سازید؛ بهیقین الله، توبهپذیر مهرورز است». الله متعال پس از اینکه از غیبت نهی فرمود، به تقوا و پرهیزگاری دستور داد. این اشارهایست به اینکه آنانکه غیبت میکنند، تقوا ندارند. لذا اگر عیبی در برادر مسلمان خویش دیدی و آن را فاش کردی و آبرویش را ریختی، بدان که الله متعال کسی را بر تو میگمارد که در زندگی یا پس از مرگت، تو را بدنام و رسوا نماید؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «لا تُؤذُوا الْمُسْلِمِينَ وَلا تَتَّبِعُوا عَوْرَاتِهِمْ، فَإِنَّهُ مَن تتبع عَوْرَاتِهِمْ، فضحهُ اللّهُ وَلَوْ فِي بَيْتِ أمِّهِ»؛ یعنی: «مسلمانان را میازارید و در پی عیبجویی و ریختن آبروی آنها نباشید؛ بهیقین هرکس، در پی ریختن آبروی برادرش باشد، الله متعال او را رسوا میگرداند؛ اگرچه در خانهی مادرش باشد».
گفتنیست که اگر غیبت از روی خیرخواهی و بیان حقیقت باشد، اشکالی ندارد؛ مثلاً شخصی میخواهد با دیگری معاملهای انجام دهد؛ لذا نزدتان میآید تا از شما نظر بخواهد و ازشما میپرسد که آیا با آن شخص معامله کند یا خیر؟ شما آن شخص را میشناسید و می دانید که آدمِ بدمعاملهایست. در این صورت بر شما واجب است که عیب آن شخص را از روی خیرخواهی به مشورتگیرنده بگویید. بدین دلیل که فاطمه بنت قیسلبرای مشورت و نظرخواهی نزد پیامبرجآمد و عرض کرد: اسامه بن زید، معاویه بن ابیسفیان و ابوجهم از او خواستگاری کردهاند. پیامبرجبه او فرمود: «ابوجهم دستِ بزنی دارد و زنان را میزند؛ معاویه فقیر است و چیزی ندارد؛ با اسامه ازدواج کن». [ ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۱۴۸۰.]
بدین ترتیب پیامبرجاز دو نفر نخست ویژگیهایی را بیان کرد که ذکرش برای آنان خوشایند نبود؛ اما رسولاللهجاین را از روی خیرخواهی بیان فرمود و قصدش، رسوا کردن یا عیبجویی نبود. این دو با هم تفاوت دارد. همچنین اگر کسی نزدتان بیاید و با شما مشورت کند که نزد فلان استاد، تلمذ نماید یا نزد فلانی؛ اگر استاد مورد نظر این شخص، انحراف فکری داشته باشد، بر شما واجب است که حقیقت را به او بگویید و به او مشورت دهید که از درس خواندن در نزد چنین کسی صرف نظر کند. نمونههای فراوانی در اینباره قابل ذکر میباشد؛ اما مهم، این است که ذکر معایب دیگران از روی خیرخواهی و در چارچوبی باشد که بیان شد. در میان مردم چنین رایج شده که میگویند: «غیبت فاسق، ایرادی ندارد»! این، نه حدیث است و نه سخنِ قابل قبولی؛ بلکه غیبت فاسق نیز مانند غیبت کردن از دیگران میباشد؛ البته اگر هدف، برحذر داشتن مردم از عقیده یا اندیشهی انحرافیاش باشد، نه تنها غیبت از چنین شخصی ایرادی ندارد، بلکه واجب است.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾[الإسراء: ٣٦]
و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بیگمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.
و میفرماید:
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾[ق: ١٨]
(انسان) هیچ سخنی بر زبان نمیآورد مگر آنکه نزدش، نگهبانی (برای نوشتن آن) حضور دارد.
شرح
دومین آیهای که مولف/در این باب ذکر کرده، این است که اللهﻷمیفرماید:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾[الإسراء: ٣٦]
و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بیگمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.
این نهی، شامل همه چیز میشود؛ یعنی دربارهی چیزی که دانش ندارید، سکوت کنید و حرفی نزنید؛ زیرا لازمهی صحت گفتار و کردار، این است که مبتنی بر علم و آگاهی باشد؛ و گرنه، بر خطا هستید و اشتباه میکنید. نسبت دادن سخن یا گفتاری از روی ناآگاهی به الله و فرستادهاش، جزو بزرگترین گناهان و عملی حرام است. مثلاً اگر بگویید: «الله متعال، چنین و چنان فرموده» و در حقیقت آنگونه که شما میگویید، نباشد یا آیهای از قرآن را خودسرانه و بدون علم و آگاهی تفسیر کنید، بر الله دروغ بستهاید؛ از اینرو حدیثی بدین مضمون خواهد آمد که: «مَن قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». [ رفعش، ضعیف میباشد و راجح، موقوف بودن آن است. روایت: ترمذی (۲۹۵۰)؛ و احمد در مسندش (۱/۲۳۳،۲۶۹)؛ و نسائی در الکبری (۵/۳۱)؛ [و ابوعمر] دانی در السنن (۱/۲۰۱)؛ و ابنحزم در الإحکام (۶/۲۱۰)، چاپ: دارالحدیث، از طریق سفیان ثوری از عبدالاعلی از سعید بن جبیر از ابنعباسببهصورت مرفوع. گفتنیست: عبدالاعلی، همان ابنعامر ثعلبیست که قوی نیست و ابوزرعه دربارهاش گفته است: در حدیث، ضعیف است و گاه، حدیث را مرفوع بیان میدارد و گاه، موقوف». ابنابیشیبه نیز (۶/۱۳۶) این حدیث را از وکیع از ابنعامر به صورت موقوف آورده است. و آنچه بهدرستی حفظ و ثبت شده، این است که این روایت، موقوف میباشد.] یعنی: «هرکس دربارهی قرآن مطابق برداشتهای شخصیِ خویش سخن گوید، جایگاه خود در دوزخ را آماده سازد». به عبارت دیگر: رفتنش به دوزخ، قطعیست. برای کسی که مفاهیم قرآنی را نمی داند، جایز نیست که آیهای از کتابالله را تفسیر کند یا اینکه آنرا بر اساس حدس و گمان یا برداشت شخصیِ خویش تفسیر نماید؛ زیرا تفسیر قرآن اهمیت فراوانی دارد؛ از آن جهت که وقتی آیهای را تفسیر میکنید، در حقیقت گواهی میدهید که مفهوم مورد نظرتان، همان مفهومیست که اللهﻷخواسته است و این، مسألهی کوچکی نیست. از اینرو بر انسان واجب است که دربارهی مسایل شرعی و احکامی که آگاهی ندارد، با شتابزدگی اظهار نظر نکند. الله متعال چنین رویکردی را در کنار شرک، ذکر فرموده است:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣﴾[الأعراف: ٣٣]
بگو: پروردگارم، کارهای زشت – چه آشکار و چه پنهانش - و گناه و تجاوز ناحق را حرام کرده است؛ و نیز اینکه چیزی را با الله شریک سازید که دلیلی بر درستی آن نازل نکرده است و اینکه چیزی را به الله نسبت دهید که نمیدانید.
دربارهی انسانها نیز نباید هر حرفی را که میشنوید، بدون دلیل و بدون آگاهی از صحت آن، بپذیرید؛ به هر سخنی که به دیگران نسبت داده میشود، اعتماد نکنید و تا زمانیکه مطمئن نشدهاید، نپذیرید؛ بهویژه در شرایطی که بگومگو و اختلافات در میان مردم افزایش یافته است. چهبسا امکان دارد که انتساب آن گفتار به دیگران، بیپایه باشد؛ زمانی که اختلافات افزایش مییابد، مردم یک کلاغ را چهل کلاغ میکنند و از کاه، کوه میسازند.
سپس مولف/به این آیات اشاره کرده است که اللهأمیفرماید:
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ ١٦ إِذۡ يَتَلَقَّى ٱلۡمُتَلَقِّيَانِ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِيدٞ ١٧ مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾[ق: ١٦، ١٨]
و بهراستی ما، انسان را آفریدهایم و وسوسههای نفس او را میدانیم؛ و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. آنگاه که آن دو فرشتهی نشسته در راست و چپِ (آدمی، نیکیها و بدیهایش را) دریافت میکنند (و مینویسند). (انسان) هیچ سخنی بر زبان نمیآورد مگر آنکه نزدش، نگهبانی (برای نوشتن آن) حضور دارد.
البته مولف، فقط آیهی هجدهم را ذکر کرده است و اگر همهی این آیات را ذکر میکرد، بهتر بود. الله متعال خبر میدهد که او، انسان را آفریده است و این، امریست فطری و قطعی که کاملاً هویداست. تنها الله یکتا، آفریننده است و آفریننده، اسرار و رموز آفریدههایش را میداند؛ همانگونه که میفرماید:
﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٤﴾[الملك: ١٤]
آیا ذاتی که (همه چیز را) آفریده، (اسرار و رموز را) نمیداند؟ و او، باریکبین آگاه است.
پس اللهأاز احوال، نیتها، و آیندهی ما و نیز از همهی چیزهایی که به ما مربوط میشود، آگاه است؛ از اینرو فرمود: ﴿وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥ﴾: «ما از وسوسههای درونی انسان آگاهیم». پیش از آنکه سخن بگوییم، الله متعال میداند که در درون ما چه می گذرد؛ اما آیا ما را بهخاطر این وسوسههای درونی مؤاخذه میکند؟ این، موضوعی مفصل است؛ اگر به وسوسهی درونی خویش توجه کنید و در نتیجه این وسوسه به یک پندار و باور درونی تبدیل شود، باید بهخاطرِ آن در برابر اللهﻷپاسخگو باشید؛ وگرنه، هیچ گناهی بر شما نیست؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِي مَا حدّثَتْ بِهِ أنفُسُهَا مَا لَمْ تَعْمَلْ أَوْ تَتَكَلَّمْ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۲۵۲۸، ۵۲۶۹،۶۶۶۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۲۷ بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «الله، وسوسههایی را که در دل امت من خطور میکند، معاف فرموده است؛ البته تا زمانی که این وسوسهها را عملی نکنند یا سخنی دربارهی آن، به میان نیاورند».
مثلاً اگر کسی به طلاق دادن همسرش بیندیشد، آیا همسرش طلاق میشود؟ چنین مسألهای در میان مردم، فراوان پیبش میآید. خیر؛ همسرش طلاق نمیشود؛ حتی اگر در درون خویش تصمیم بگیرد که او را طلاق دهد؛ مگر اینکه تصمیمش را بر زبان بیاورد یا بنویسد یا بهگونهای به تصمیم خود، اشاره نماید که نشان از قصد و گفتار او داشته باشد. الله متعال میفرماید:
﴿إِذۡ يَتَلَقَّى ٱلۡمُتَلَقِّيَانِ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِيدٞ ١٧ مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾[ق: ١٧، ١٨]
و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. آنگاه که آن دو فرشتهی نشسته در راست و چپِ (آدمی، نیکیها و بدیهایش را) دریافت میکنند (و مینویسند). (انسان) هیچ سخنی بر زبان نمیآورد مگر آنکه نزدش، نگهبانی (برای نوشتن آن) حضور دارد.
الله متعال دو فرشته را بر انسان گماشته است که همواره با او هستند؛ یکی از آنها در سمت راست اوست و دیگری در سمت چپش؛ این دو فرشته همهی سخنان و کارهای انسان را ثبت میکنند و مینویسند. از اینرو الله متعال فرمود: ﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ﴾: یعنی: «انسان هیچ سخنی نمیگوید مگر آنکه نزدش نگهبانی (برای نوشتنِ) آن حضور دارد». با وجود حرفِ ﴿مِن﴾مفهوم آیه، این است که همهی سخنان انسان، ثبت و ضبط میشود. ﴿رَقِيبٌ﴾، یعنی مراقب و نگهبان؛ به عبارت دیگر: فرشتهای که هر لحظه انسان را زیر نظر دارد. و ﴿عَتِيدٞ﴾، یعنی فرشتهای که همیشه با توست و هیچگاه غایب نمیشود و همهی سخنانت را مینویسد. اگر یک ضبط صوت با خود داشته باشید، در کمال تعجب خواهید دید که گاه از روی بیفکری سخنانی گفتهاید که خودتان هم انتظارش را نداشتهاید! گاه انسان از روی بیخیالی و بیتوجهی، سخنی میگوید که اصلاً به آن اهمیت نمیدهد؛ اما همین سخن، سبب خشم پروردگار میگردد و انسان را بهسوی دوزخ میکشاند. گفته میشود: امام احمد بن حنبل/بیمار بود از شدتِ درد مینالید؛ یکی از پیروانش به عیادتش آمد و گفت: فلان تابعی میفرمود: فرشتهی نگهبان، حتی آه و نالهی بیمار را هم مینویسد. امام احمدسکه از این بابت ترسید، دیگر آه و ناله نکرد. از اینرو شایسته است که انسان، تا آنجا که میتواند سکوت کند؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ»؛ [ صحیح بخاری، ش: ۶۰۱۸ و...؛ صحیح مسلم، ش:۴۷.] یعنی: «کسی که به الله و روز قیامت ایمان دارد، سخن نیک بگوید و یا سکوت نماید». بهعبارت دیگر: انسان سخنی بگوید که در ذات خود نیکوست یا نتیجهی نیکی داشته و مایهی الفت و محبت دوستان و همنشینان با یکدیگر باشد؛ زیرا اگر در مجلسی بنشینید و هیچ نگویید، سکوت شما همنشینانتان را آزار میدهد؛ اما گفتن سخنان مباح، الفت و محبت میآورد و این، خوب است. لذا سخن نیک دو جنبه دارد: یا در اصل خود نیکوست؛ یا سخن مباحیست که نتیجهاش نیکوست.
خلاصه اینکه غیبت کردن نیز مانند سایر سخنان انسان، ثبت میشود؛ از اینرو بههوش باشید که مبادا چنین چیزی در کارنامهی شما ثبت گردد! زیرا اگر از کسی غیبت کنید، روز قیامت از بهترین و ارزشمندترین داراییِ شما در آنوقت، یعنی از نیکیهایتان برداشته شده، به کسی که از او غبیت کردهاید، داده میشود؛ و اگر چیزی از نیکیهایتان باقی نماند، از بدیهای طرف مقابل برمیدارند و روی بدیهای شما میاندازند و آنگاه نتیجهاش چیزی جز دوزخ نخواهد بود. پناه بر الله.
***
بدان که شایسته است که هر مکلفی زبانش را از هر گفتاری حفظ کند؛ مگر سخنی که مصلحتش آشکار باشد. و چنانچه مصلحت سخن گفتن و سکوت برابر بود، سنت این است که انسان از گفتن آن سخن خودداری نماید؛ زیرا چهبسا سخنِ مباح، به حرام یا مکروهی میانجامد و این، در روند عادی زندگی، مشهود و فراوان است و هیچ چیزی با سلامتی از گناه، برابری نمیکند.
۱۵۱۹- وعن أَبي هريرةَس عَنِ النَّبِيِّج قَالَ: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ لِيَصْمُتْ».[متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۶۰۱۸؛ و صحیح مسلم، ش:۴۷. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۳۱۳ گذشت.]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».
[این حدیث، بهروشنی بیانگر این است که انسان فقط باید سخن نیک بگوید؛ سخنی که درستی و مصلحتش نمایان است و هرگاه در آشکار بودن مصلحت شک کرد، نباید سخن بگوید.]
۱۵۲۰- وعن أَبي موسىس قَالَ: قُلْتُ: يَا رسولَ اللهِ أَيُّ المُسْلمِينَ أفْضَلُ؟ قَالَ: «مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ».[متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۱۱؛ و صحیح مسلم، ش:۴۲.]
ترجمه: ابوموسيسمیگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! چه مسلمانی برتر است؟ فرمود: «کسی که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند».
شرح
مولف/در باب حرام بودن غیبت و امر به حفظ زبان، میگوید: «بدان که شایسته است که هر مکلفی زبانش را از هر گفتاری حفظ کند؛ مگر سخنی که مصلحتش آشکار باشد»؛ یعنی منفعتی دنیوی یا دینی داشته باشد. این سخن، برگرفته از حدیث پیامبرجمیباشد که خود مولف/نیز در این باب آورده است: «هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد». پیشتر بیان شد که سخن نیک دو جنبه دارد: یا در اصل خود نیکو باشد؛ مانندِ قرائت قرآن، تسبیح، تکبیر، تهلیل، و آموزش علوم شرعی و امثال آن؛ و یا سخن مباحی باشد که نتیجهاش نیکوست؛ مانند سخن مباحی که انسان برای انس و الفت در میان جمع میگوید؛ زیرا اگر انسان در مجلسی ساکت باشد، سکوتش برای همنشینان وی رنجآور است و مردم دوست ندارند که رفیقشان، مثلِ اخمو و ترشروی باشد. البته هنگامی که سخن میگوید، سخنان درست و شایسته و مباح بگوید؛ نه اینکه برای خنداندن مردم، هرچه میتواند، حتی سخن دروغ بر زبان بیاورد! برخی برای خنداندن دیگران، به زبانِ «طنز» دروغ میگویند. این، اشتباه است؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «وَيْلٌ لِلَّذِي يُحَدِّثُ فَيَكْذِبُ لِيُضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ، وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَهُ»؛ یعنی: «وای به حالِ کسی که برای خنداندن دیگران دروغ میگوید! وای به حالش! وای به حالش!» اگر میخواهید دیگران را شادمان کنید، سخن درست و مباح بگویید و بهیاد داشته باشید که دروغ گفتن، حرام است.
سپس مولف/حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوموسي اشعريسمیگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! چه مسلمانی برتر است؟ فرمود: «کسی که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند»؛ یعنی با زبان خویش به سایر مسلمانان تعدی نمیکند، نه با غیبت و نه با سخنچینی یا ناسزاگویی و امثالِ آن؛ و نیز با دست خویش به دیگر مسلمانان آزار نمیرساند، اموالشان را نمیگیرد و کتکشان نمیزند و رفتار خشوتآمیزی با آنان ندارد؛ بلکه خویشتندار و عادل است و همواره به دیگران خیر و نیکی میرساند. مسلمان، اینگونه است؛ یعنی باید دست و زبان خویش را حفظ کند و از بندگان اللهﻷفقط بهنیکی یاد نماید و به اموال، آبرو و حرمت آنان تجاوز نکند؛ بهعبارت دیگر: رفتار سالمی دارد و سایر مسلمانان از او راضی و خرسند هستند؛ چنین کسی، بهترین مسلمان است.
***
۱۵۲۱- عن سهل بن سعدٍس قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهِج: «مَنْ يَضْمَنْ لِي مَا بَيْنَ لَحْيَيْهِ وَمَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ أَضْمَنْ لَهُ الجَنَّةَ».[متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۶۴۷۴.]
ترجمه: سهل بن سعدسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «هرکس برایم ضمانت کند که پارهگوشت میان دو فَک و پارهگوشت میان دو پایش را حفظ نماید، من نیز بهشت را برای او ضمانت میکنم».
۱۵۲۲- وعن أَبي هريرةَس: أنَّه سَمِعَ النَّبِيَّج يَقُولُ: «إنَّ العَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بالكَلِمَةِ مَا يَتَبَيَّنُ فِيهَا يَزِلُّ بِهَا إِلَى النَّارِ أبْعَدَ مِمَّا بَيْنَ المَشْرِقِ والمَغْرِبِ».[متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: (۶۴۷۷، ۶۴۷۸)؛ و صحیح مسلم، ش:۲۹۸۸.]
ترجمه: از ابوهريرهسروايت است كه او از پیامبرجشنید که میفرمود: «بنده با بیفکری- و بیتوجه به اینکه سخنش درست است یا خیر- سخنی بر زبان میآورد که به موجب آن از فاصلهای بیش از فاصلهی میان مشرق و مغرب در آتش دوزخ میافتد».
۱۵۲۳- وَعَنْهُ عَنِ النَّبِيِّج قَالَ: «إنَّ العَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ الله تَعَالَى مَا يُلْقِي لَهَا بَالاً يَرْفَعُهُ اللهُ بِهَا دَرَجاتٍ، وإنَّ العَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلَمَةِ مِنْ سَخَطِ اللهِ تَعَالَى لا يُلْقِي لَهَا بَالاً يَهْوِي بِهَا فِي جَهَنَّمَ».[روايت بخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۶۴۷۸.]
ترجمه: ابوهريرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «بنده بدون اینکه فکر کند، سخنی در جهت رضایت الله متعال میگوید که الله به موجبِ آن، بر درجاتش میافزاید. و بنده با بیفکری سخنی بر زبان میآورد که موجب خشم الله متعال است و به سببش در دوزخ سقوط میکند».
شرح
این سه حدیث، دربارهی اهمیت زبان است و نشان میدهد که زبان یکی از مهمترین اندام بدن است که نقشی جدی در فرجام انسان دارد؛ در حدیث نخست آمده است که پیامبرجفرمود: «هرکس برایم ضمانت کند که پارهگوشت میان دو فَک و پارهگوشت میان دو پایش را حفظ نماید، من نیز بهشت را برای او ضمانت میکنم»؛ یعنی هرکس زبان و شرمگاهش را از گناه و معصیت حفظ کند، به ضمانت رسولاللهجبه بهشت میرود. حفظ زبان بدین معناست که سخن حرام نگوید که شامل دروغ، غیبت، سخن چینی و امثال آن میباشد. و حفظ شرمگاه این است که مرتکب زنا، لواط و مقدمات آن نشود. لذا لغزش زبان، همانند لغزش شرمگاه و بسیار زشت میباشد؛ زیرا پیامبرجاین دو را با هم ذکر کرده است. زبان نیز شهوت سخن دارد؛ چنانکه بسیاری از مردم، با لذت دربارهی آبروی دیگران سخن میگویند! پناه بر الله.
﴿وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَكِهِينَ ٣١﴾[المطففين: ٣١]
و آنگاه که نزد خانوادهی خویش باز میگشتند، به ناز و نعمتی که داشتند (و به سبب مسخره کردن مؤمنان) شادمان میگشتند.
لذا چنین افرادی خیلی دوست دارند که آبروی دیگران را بهبازی بگیرند؛ برخی هم علاقهی فراوانی به دروغ گفتن دارند؛ در صورتی که دروغ گفتن، یکی از گناهان بزرگ است؛ بهویژه اگر کسی برای خنداندن دیگران، دروغ بگوید. رسولاللهجفرموده است: «وَيْلٌ لِلَّذِي يُحَدِّثُ فَيَكْذِبُ لِيُضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ، وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَهُ»؛ [ حسن است؛ ترمذی، ش: ۲۳۱۵؛ ابوداود، ش: ۴۴۹۰؛ دارمی در سنن خود (۲۷۰۲) و احمد در مسند خود (۵/۵،۷) و... این حدیث را از طریق بهز بن حکیم از پدرش از جدش بهصورت مرفوع رویت کردهاند.] یعنی: «وای به حالِ کسی که برای خنداندن دیگران دروغ میگوید! وای به حالش! وای به حالش!»
دومین موردی که با شهوت سخن ذکر شده است، شهوت و تمایلات جنسیست. این تمایلات در دوران جوانی شدیدتر است؛ لذا پیامبرجبرای کسی که این دو شهوت را در کنترل خویش درآورد و زبان و شرمگاهش را از حرام حفظ کند، بهشت را ضمانت کرده است؛ یعنی بهشت، پاداش کسیست که زبان و شرمگاه خویش را گناه حفظ میکند.
در حدیث دوم آمده است: «بنده با بیفکری- و بیتوجه به اینکه سخنش درست است یا خیر- سخنی بر زبان میآورد که به موجب آن از فاصلهای بیش از فاصلهی میان مشرق و مغرب در آتش دوزخ میافتد»؛ یعنی سخنی میگوید که نسبت به درستیِ آن مطمئن نیست یا هر سخنی را که بشنود، بازگو میکند؛ رسولاللهجفرموده است: «كَفَى بِالْمَرْءِ كَذِبًا أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِعَ». [ مسلم در مقدمهی صحیح خود؛ و ابوداود، ش: ۴۹۹۲.] یعنی: «برای دروغگو بودن شخص، همین کافیست که هرچه میشنود، بازگو کند». آدم با فکری حرفی میزند و نگاه نمیکند که حرفش چه نتیجه یا بازتابی خواهد داشت؛ لذا به موجب آن از فاصلهای بیش از فاصلهی میان مشرق و مغرب در آتش دوزخ میافتد. فصالهی میان مغرب و مشرق، بسیار طولانی و بهاندازهی نصف کرهی زمین است؛ با این حال یک حرف که انسان به آن توجه نمیکند، باعث میشود که آدمی از فاصلهای بیشتر از فاصلهی میان مشرق و مغرب در دوزخ سقوط کند. پس باید مواظب حرف زدن خود باشیم و سنجیده و درست سخن بگوییم؛ چه آنگاه که سخنی را از کسی نقل میکنیم و چه آنگاه که سخنی را به دیگری میگوییم؛ در هر دو صورت، با صبر و تأنی رفتار نماییم و شتابزده سخن نگوییم یا با عجله و شتاب و از روی بیفکری حرفی را بازگو نکنیم. وقتی خوب دقت کردیم و برایمان روشن شد که نفع یا مصلحتی در آن سخن وجود دارد، آنرا بر زبان بیاوریم؛ و گرنه سکوت کنیم که پیامبرجفرموده است: «هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».
در سومین حدیث آمده است: «بنده بدون اینکه- به نتیجهی سخنش- فکر کند، سخنی در جهت رضایت الله متعال میگوید که الله به موجبِ آن، بر درجاتش میافزاید»؛ یعنی قرآن میخواند، تسبیح میگوید، امر به معروف و نهی از منکر میکند، میان دو نفر آشتی برقرار نموده یا دانشی را به دیگران منتقل مینماید و فکرش را هم نمیکند که عملش چه نتیجهای خواهد داشت یا گمانش را هم ندارد که با چنین اعمالی اینهمه بر درجاتش افزوده خواهد شد. همچنین «بنده با بیفکری سخنی بر زبان میآورد که موجب خشم الله متعال است و به سببش در دوزخ سقوط میکند». چنین مواردی فراوان به چشم میخورد؛ بسیاری از مردم همینکه سخن از یک انسان گنهکار به میان میآید، میگویند: وِلَش کن؛ اصلاً فلانی را نام مبر؛ او که اصلاً سر به راه نیست؛ بیشک خدا او را نخواهد بخشید»! این چه حرفیست؟ از کجا میداند که خداوندﻷآن شخص را نخواهد بخشید؟! چنانکه در حدیثی صحیح از پیامبرجآمده است که شخصی دربارهی انسانِ گنهکاری میگوید: «قسم به الله که او، فلانی را نمیآمرزد». و اللهﻷمیفرماید: «مَن ذَا الَّذِي يَتَأَلَّى عَلَيَّ أَلَّا أَغْفِر لِفُلانٍ وقَدْ غَفَرْت لِفُلانٍ ، وَأَبْطلْت عَمَلك». [ صحیح است؛ علامه آلبانی/، این حدیث را در السلسلة الصحیحة، ش: ۱۶۸۵ صحیح دانسته است.] یعنی: «چه کسی به نام من سوگند یاد میکند که من فلانی را نمیبخشم؟ حال آنکه من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم». فرمانروایی و حکمرانی از آنِ کیست؟ آری؛ از آنِ اللهﻷ. پس تو چه حقی داری که میگویی: سوگند به الله که او، فلانی را نمیآمرزد؟ هرکه پا از گلیم خود درازتر کند و در این زمینه که هیچ ربطی به او ندارد، اظهار نظر نماید، در حقیقت در زمینهی فرمانروایی و سلطهی الاهی نزاع کرده است و الله متعال چنین کسی را خوار و زبون میگرداند؛ از اینرو اللهﻷفرمود: «چه کسی به نام من سوگند یاد میکند که من فلانی را نمیبخشم؟ حال آنکه من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم». آن بیچاره سخنی گفت که با آن، همهی اعمال نیکش تباه شد. پس باید نسبت به لغزش زبان هوشیار باشیم. یکی از نمونههای لغزش زبان، این است که فردی میگوید: آقای فلانی! همسایهی ما نماز نمیخوانَد؛ اگر نصیحتش کنید، امید است که نماز بخواند. اما این شخص میگوید: «امکان ندارد که فلانی هدایت یابد؛ او، سرکش و فاسق است». پناه بر الله؛ مگر دلها در دست کیست؟ همانگونه که پیامبرجبه ما خبر داده، دلها در در دست الله متعال است: «إِنَّ قُلُوب بَنِي آدَم كُلّهَا بَيْن إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِع الرَّحْمَن كَقَلْبٍ وَاحِد يُصَرِّفهُ حَيْثُ يَشَاء». [ صحیح مسلم، ش: ۴۷۹۸ بهنقل از ابنعمروس] یعنی: «دلهای همهی انسانها همانند یک قلب در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان است و هرگونه که بخواهد، آن را دگرگون میگرداند».
این، امری مسلّم است؛ حتی گاهی اوقات انسان در قلب خویش چیزهایی احساس میکند که خودش میداند که از سوی شیطان است و اگر اللهﻷاو را ثابت و استوار نگرداند، دچار لغزش میشود. وقتی دلها به دست الله متعال است، چگونه و بر چه مبنایی میگویی که فلانی هدایتبشو نیست و نصیحت و ارشادش فایدهای ندارد؟! این، سخنی نارواست؛ بلکه دعوت بده و ناامید مشو. مگر در این امت کسانی نبودند که بیشترین سرسختی و دشمنی را داشتند، اما مسلمان شدند؛ آنهم چه مسلمانانی؟! دومین پیشوای این امت پس از رسولاللهجو ابوبکر صدیقس، کیست؟ آری؛ عمر فاروقس؛ همو که ابتدا در برابر اسلام سرسختی میکرد و از آن میگریخت و جزو سرسختترین دشمنان اسلام بود؛ اما الله متعال، او را هدایت کرد و بدینترتیب دومین خلیفه پس از رسولاللهجگردید. مگر خالد بن ولید و عکرمه بن ابوجهل در جنگ اُحُد در برابر مسلمانان چه کردند؟ آن دو سوار بر اسبهایشان با دیگر سوارکاران قریش، مسلمانان را از پشت سر غافلگیر نمودند و به صفوف مسلمانان تاختند و مسلمانان را تا آستانهی شکست به پیش بردند؛ ولی در نهایت چه شد؟ آری؛ هر دوی این بزرگوار جزو فرماندهان فاتح اسلام گردیدند. پس تو ای برادر و خواهر دعوتگر! خسته و ناامید مشو و در مسیر دعوت، از پا منشین.
***
۱۵۲۴- وعن أَبي عبد الرحمن بِلالِ بن الحارِثِ المُزَنِيِّس أنَّ رسول اللهج قَالَ: «إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللهِ تَعَالَى مَا كَانَ يَظُنُّ أنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ يَكْتُبُ اللّهُ لَهُ بِهَا رِضْوَانَهُ إِلَى يَومِ يَلْقَاهُ، وإنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللهِ مَا كَانَ يَظُنُّ أنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ يَكْتُبُ الله لَهُ بِهَا سَخَطَهُ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ».[روايت مالك در الموطأ؛ و ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حسن صحیح میباشد.] [ صحیح الجامع، ش: ۱۶۱۹؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۸۸۸.]
ترجمه: ابوعبدالرحمن، بلال بن حارث مُزَنیسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «شخص سخنی در جهت رضایت الله متعال میگوید که خودش گمان نمیکند که این سخن به آنجا برسد که میرسد؛ بدینسان که الله با آن، رضایت خویش را برای وی تا روزی که پروردگارش را دیدار کند، مینویسد. و شخص سخنی میگوید که مایهی خشم الله میباشد و خودش گمان نمیکند که این سخن به درجهای برسد که میرسد؛ بدین ترتیب که الله به سببِ آن خشم خویش را بر او تا روزی که با پروردگارش دیدار کند، حتمی میگرداند».
۱۵۲۵- وعن سفيان بن عبد اللهس قَالَ: قُلْتُ: يَا رسولَ الله حدِّثني بأَمْرٍ أَعْتَصِمُ بِهِ؛ قَالَ: «قلْ: رَبِّيَ اللهُ ثُمَّ اسْتَقِمْ»؛ قُلْتُ: يَا رسولَ اللهِ، مَا أخْوَفُ مَا تَخَافُ عَلَيَّ؟ فَأَخَذَ بِلِسانِ نَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ: «هَذَا».[ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حسن صحیح میباشد.] [ صحیح الجامع، ش: ۴۳۹۵؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/، ش: ۳۲۰۸؛ اصل این راویت در صحیح مسلم با این لفظ آمده است: «قلْ: آمنْتُ بِاللهِ ثُمَّ اسْتَقِمْ».]
ترجمه: سفیان بن عبداللهسمیگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! به من کاری بفرمایید که به آن چنگ بزنم. فرمود: «بگو: پروردگار من، الله است و سپس- بر اوامر و نواهی الهی- استقامت کن». گفتم: ای رسولخدا! بیشتر از چه بابت بر من بیمناکی؟ آن بزرگوار زبان خویش را گرفت و فرمود: «این».
۱۵۲۶- وعن ابن عمرَب قَالَ: قَالَ رسول اللهج: «لا تُكْثِرُوا الكَلاَمَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللهِ؛ فَإنَّ كَثْرَةَ الكَلاَمِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللهِ تَعَالَى قَسْوَةٌ لِلقَلْبِ! وإنَّ أبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللهِ تعالى القَلْبُ القَاسِي».[روايت ترمذی] [ ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: ۶۲۶۵؛ و السلسلۀ الضعیفۀ، از آلبانی/، ش: ۹۲۰.]
ترجمه: از ابنعمربروايت شده است که رسولاللهجفرمود: «جز به ذکر الله، بسیار سخن نگویید که زیاد سخن گفتن به غیر ذکرِ الله متعال، موجب سنگدلیست و دورترین مردم از الله متعال، افراد سنگدلاند».
۱۵۲۷- وعن أَبي هريرةَس قَالَ: قَالَ رسول اللهج: «مَنْ وَقَاهُ اللهُ شَرَّ مَا بَيْنَ لَحْيَيْهِ، وَشَرَّ مَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ دَخَلَ الجَنَّةَ».[ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حدیثی حسن میباشد.] [ صحیح الجامع، ش: ۱۳۹۲؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۵۱۰.]
ترجمه: ابوهريرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «هرکه الله، او را از شرّ پارهگوشت میان دو فکش و نیز از شرّ پارهگوشت میان دو پاهایش حفاظت کند، وارد بهشت میشود».
۱۵۲۸- وعن عقبة بن عامرٍس قَالَ: قُلْتُ: يَا رسولَ اللهِ مَا النَّجَاةُ؟ قَالَ: «أَمْسِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ، وَلْيَسَعْكَ بَيْتُكَ، وابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ».[ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حدیثی حسن میباشد.] [ صحیح الجامع، ش: ۶۵۹۳؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۸۹۰ و صحیح الترمذی، ش: ۲۴۰۶ با این لفظ: «أَمْلِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ».]
ترجمه: عقبه بن عامرسمیگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! نجات در چیست؟ فرمود: «زبانت را از گفتن سخنان زیانبار حفظ کن و خلوت و عبادت خانهات را بر خود لازم بگیر و بر گناهان خویش گریه کن».
۱۵۲۹- وعن أَبي سعيد الخدريس عَنِ النَّبِيِّج قَالَ: «إِذَا أصْبَحَ ابْنُ آدَمَ، فَإنَّ الأعْضَاءَ كُلَّهَا تُكَفِّرُ اللِّسانَ، تَقُولُ: اتَّقِ اللهَ فِينَا، فَإنَّما نَحنُ بِكَ؛ فَإنِ اسْتَقَمْتَ اسْتَقَمْنَا، وإنِ اعْوَجَجْتَ اعْوَجَجْنَا».[روايت ترمذی] [ صحیح الجامع، ش: ۳۵۱؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: ۱۹۶۲.]
ترجمه: ابوسعيد خدریسمیگوید: پیامبرجفرمود: «هر روز صبح اندام انسان به زبان او خواهش و التماس میکنند و میگویند: دربارهی ما از الله پروا کن که پاداش و کیفر ما به تو بستگی دارد؛ اگر تو راست باشی، ما نیز راست هستیم و اگر تو کجی کنی، ما هم دچار کجی میشویم».
۱۵۳۰- وعن مُعَاذٍس قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلُني الجَنَّةَ وَيُبَاعِدُنِي مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: «لَقَدْ سَألتَ عَنْ عَظيمٍ، وإنَّهُ لَيَسيرٌ عَلَى مَنْ يَسَّرَهُ اللهُ تَعَالَى عَلَيْهِ: تَعْبُدُ الله لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وَتُقِيمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتِي الزَّكَاةَ، وتَصُومُ رَمَضَانَ، وتَحُجُّ البَيْتَ»، ثُمَّ قَالَ: «ألا أدُلُّكَ عَلَى أبْوابِ الخَيْرِ؟ الصَّوْمُ جُنَّةٌ، وَالصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الخَطِيئَةَ كَما يُطْفِئُ المَاءُ النَّارَ، وَصَلاَةُ الرَّجُلِ مِنْ جَوْفِ اللَّيْلِ»، ثُمَّ تَلا: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ﴾حَتَّى بَلَغَ ﴿يَعۡمَلُونَ﴾[السجدة: ۱۶،۱۷] ثُمَّ قَالَ: «ألا أُخْبِرُكَ بِرَأسِ الأَمْرِ، وَعَمُودِهِ، وَذِرْوَةِ سِنَامِهِ؟» قُلْتُ: بَلَى يَا رسولَ اللهِ، قَالَ: « رَأسُ الأمْر الإسْلامُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ، وَذِرْوَةِ سِنَامِهِ الجِهادُ»؛ ثُمَّ قَالَ: «ألا أُخْبِرُكَ بِمِلاكِ ذَلِكَ كُلِّهِ!» قُلْتُ: بلَى يَا رَسولَ اللهِ، فَأخَذَ بِلِسانِهِ قال: «كُفَّ عَلَيْكَ هَذَا»؛ قُلْتُ: يَا رسولَ الله وإنَّا لَمُؤاخَذُونَ بِما نَتَكَلَّمُ بِهِ؟ فقالَ: «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! وَهَلْ يَكُبُّ الناسَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلاّ حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ؟». [ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حسن صحیح میباشد.] [ صحیح الجامع، ش: ۱۳۹۲؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۸۹۰؛ آلبانی در الإرواء، ش: ۴۱۳ این حدیث را صحیح دانسته است.]
ترجمه: معاذسمیگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! مرا از عملی آگاه کن که مرا وارد بهشت سازد و از آتش دوزخ دور کند. فرمود: «دربارهی امر بزرگی پرسیدی؛ و بهراستی این امر بر کسی که الله متعال آنرا بر او آسان بگرداند، سهل است: اینکه الله را عبادت کنی و هیچ چیز و هیچکس را شریکش نگردانی، و نماز بگزاری، زکات دهی، ماه رمضان را روزه بگیری و اگر توانایی رفتن به حج را داشتی، حج بیتالله را بهجای آوری»؛ سپس فرمود: «آیا تو را به سوی دروازههای خیر و نیکی رهنمون شوم؟ روزه، سپر ی (در برابر آتش دوزخ) میباشد و صدقه، آتش گناهان را خاموش میکند، آنگونه که آب، آتش را فرو مینشاند. و نماز خواندن شخص در دل شب (نیز جزو دروازههای خیر و نیکیست)». سپس این آیات را تلاوت کرد:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة : ١٦، ١٧]
(شبانگاهان) پهلوهایشان از بسترها دور میماند و با بیم و امید، پروردگارشان را میخوانند و از آنچه نصیبشان کردهایم، انفاق میکنند. هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
سپس فرمود: «آیا تو را از اساس دین، و ستون و بالاترین بخش آن، آگاه گنم؟» عرض کردم: بله، ای رسولخدا! فرمود: «اساس دین، اسلام (= شهادتین) است و ستونش، نماز؛ و بالاترین بخشِ آن، جهاد میباشد». سپس افزود: «آیا تو را از پایه و زیرساختِ همهی این امور، آگاه سازم؟» گفتم: بله، ای رسولخدا! رسولاللهجزبانش را گرفت و فرمود: «مواظبِ این باش». پرسیدم: ای رسولخدا! مگر ما بهخاطر سخنانی که میگوییم، بازخواست میشویم؟ فرمود: «مادرت، به سوگَت بنشیند! مگر مردم را چیزی جز سخنانشان بر چهره در دوزخ، واژگون میکند؟»
شرح
این احادیث دربارهی زبان و آفتهای آن هشدار میدهند. گاه انسان با بیپروایی و از روی بیتوجهی سخنی میگوید که او را تا روز قیامت سزاوار خشم پروردگار میگرداند؛ از اینرو چه بهجا گفتهاند که: «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد»!
برخی از مردم در کمال بیتوجهی و ناآگاهی، بر ضدّ خود و اموال خویش و حتی بر ضدّ فرزند یا دوست خود، دعا میکنند و اصلاً به عواقب کار خویش توجه ندارند؛ زیرا ممکن است که این بددعایی با لحظهی اجابت دعا از سوی الله، همزمان گردد و آنگاه آن دعا پذیرفته شود. در حدیث معاذ بن جبلسآمده است که پیامبرجبه او فرمود: «آیا تو را از پایه و زیرساختِ همهی این امور، آگاه سازم؟» یعنی آیا به تو بگویم که همهی این امور به چیزی بستگی دارد؟ سپس رسولاللهجزبان خویش را گرفت و فرمود: «مواظبِ این باش» که همهی این امور به زبان بستگی دارد. معاذسپرسید: ای رسولخدا! مگر ما بهخاطر سخنانی که میگوییم، بازخواست میشویم؟ پیامبرجفرمود: «بگویم: خدا چهکارَت کند؟! مگر جز محصولات زبان (یا سخنانی که مردم میگویند)، چیزِ دیگری آنها را بر چهرههایشان در دوزخ، واژگون میکند؟» حفظ زبان بدین معناست که انسان از دروغگویی، سخنچینی، غیبت و هر سخنی که او را از الله متعال، دور میکند یا او را سزاوار عذاب میگرداند، پرهیز نماید.
***
۱۵۳۱- وعن أَبي هريرةَس أنَّ رسُولَ اللهج قَالَ: «أَتَدْرُونَ مَا الْغِيبَةُ»؟ قالوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أعْلَمُ، قَالَ: «ذِكْرُكَ أخَاكَ بِما يَكْرَهُ»؛ قِيلَ: أفَرَأيْتَ إنْ كَانَ في أخِي مَا أقُولُ؟ قَالَ: «إنْ كَانَ فِيهِ مَا تَقُولُ، فقد اغْتَبْتَهُ؛ وإنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ مَا تَقُولُ فَقَدْ بَهَتَّهُ».[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۹.]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «آیا میدانید که غیبت چیست؟» عرض کردند: الله و رسولش بهتر میدانند. فرمود: «دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید». شخصی پرسید: اگر آنچه میگویم، در او وجود داشته باشد، چه؟ فرمود: «اگر آنچه میگویی در او وجود دارد، غیبتش را کردهای؛ و اگر آن صفت در او نباشد، بر او بهتان بستهای».
۱۵۳۲- وعن أَبي بَكْرةَس أنَّ رَسُولَ اللهج قَالَ في خُطْبَتِهِ يَوْمَ النَّحْرِ بِمِنًى في حَجَّةِ الوَدَاعِ: «إنَّ دِماءكُمْ، وَأمْوَالَكُمْ، وأعْرَاضَكُمْ، حَرَامٌ عَلَيْكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا في شَهْرِكُمْ هَذَا، في بَلَدِكُمْ هَذَا، ألا هَلْ بَلَّغْتُ».[متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۶۷، ۴۴۶۲، ۸۰۷۸) و صحیح مسلم، ش: ۱۶۷۹. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۲۱۸ آمده است.]
ترجمه: ابوبکره [نُفَیع بن حارثس] میگوید: رسولاللهجدر حج وداع، در خطبهی عید قربان در "منا" فرمود: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، حرمت دارند و تعرض به جان و مال و آبروی یکدیگر، بر شما حرام است؛ گواه باشید که آیا تبلیغ کردم؟»
۱۵۳۳- وعن عائشةَل قالَت: قُلْتُ لِلنَّبِيّج: حَسْبُكَ مِنْ صَفِيَّةَ كذَا وكَذَا. قَالَ بعضُ الرواةِ: تَعْنِي قَصيرَةً، فقالَ: «لَقَدْ قُلْتِ كَلِمَةً لَوْ مُزِجَتْ بِمَاءِ البَحْرِ لَمَزَجَتْهُ»! قَالَت: وَحَكَيْتُ لَهُ إنْسَاناً فَقَالَ: «مَا أُحِبُّ أنِّي حَكَيْتُ إنْساناً وإنَّ لِي كَذَا وَكَذَا».[روايت ابوداود و ترمذي؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحيح دانسته است.] [ صحیح الجامع، ش: ۵۱۴۰؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: ۴۰۸۰.]
ترجمه: عايشهلمیگوید: به پیامبرجگفتم: برای شما همین بس که صفیه، فلان عیب را دارد. برخی از راویان گفتهاند: منظورش، این بود که صفیهلکوتاه قامت است. پیامبرجفرمود: «همانا سخنی گفتی که اگر با آب دریا آمیخته شود، آنرا تلخ و نامطبوع میگرداند». عایشهلمیگوید: و ادای کسی را برای ایشان درآوردم. فرمود: «دوست ندارم که در قبال مالی فراوان، ادای کسی را درآورم (یا عیب کسی را بازگو کنم)».
[این، یکی از رساترین فرمودههای نبوی در نهی از غیبت است؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم : ٣، ٤]
(پیامبر) از روی هوای نفس سخن نمیگوید. سخنش، چیزی جز وحی نیست که به او نازل میشود.]
۱۵۳۴- وعن أنسٍس قَالَ: قَالَ رسول اللهج: «لَمَّا عُرِجَ بِي مَرَرْتُ بِقَومٍ لَهُمْ أظْفَارٌ مِنْ نُحَاسٍ يَخْمِشُونَ بِها وُجُوهَهُمْ وَصُدُورَهُمْ؛ فَقُلْتُ: مَنْ هؤُلاءِ يَا جِبرِيلُ؟ قَالَ: هؤُلاءِ الَّذِينَ يَأكُلُونَ لُحُومَ النَّاسِ، وَيَقَعُونَ في أعْرَاضِهِمْ».[روايت ابوداود] [ صحیح الجامع، ش: ۵۲۱۳؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۵۳۳.]
ترجمه: انسسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «آنگاه که مرا به معراج بردند، گذرم به گروهی افتاد که ناخنهایی از مس داشتند و با آن، صورت و سینهي خويش را میخراشیدند. گفتم: ای جبرئیل! اینها کیستند؟ گفت: اینها کسانی هستند که گوشت مردم را میخورند و با آبروی آنها بازی میکنند».
۱۵۳۵- وعن أَبي هريرةس أنَّ رسُولَ اللهج قَالَ: «كُلُّ المُسْلِمِ عَلَى المُسْلِمِ حَرَامٌ: دَمُهُ وَعِرْضُهُ وَمَالُهُ».[روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۶۴.]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «آبرو، مال و خون (=جانِ) هر مسلمانی بر سایر مسلمانان، حرام است».
شرح
اين، بقیهی احادیثیست که مولف/در باب حرام بودن غیبت و امر به حفظ زبان آورده است. پیشتر بیان شد که غیبت، شامل بازگوییِ هر عیب اخلاقی، جسمی و دینی میشود؛ مگر آنکه بازگویی عیوبِ کسی، از روی نصیحت و خیرخواهی باشد؛ مثلاً کسی دربارهی داد و ستد با شخصی دیگر از شما نظر بخواهد و شما میدانید که آن شخص اهل معامله نیست؛ مثلاً کلاهبردار یا دروغگوست. در این صورت باید عیب آن شخص را به کسی که از شما نظر خواسته است، بگویید؛ بدین دلیل که فاطمه بنت قیسلبرای مشورت و نظرخواهی نزد پیامبرجآمد و عرض کرد: اسامه بن زید، معاویه بن ابیسفیان و ابوجهم از او خواستگاری کردهاند. پیامبرجبه او فرمود: «ابوجهم دستِ بزنی دارد و زنان را میزند؛ معاویه فقیر است و مالی ندارد؛ با اسامه ازدواج کن». [ ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۱۴۸۰.] این، از باب نصیحت است و ایرادی ندارد.
در احادیثی که اینک بیان شد، به حرمت خون، آبرو و اموال مسلمانان نسبت به یکدیگر تصریح شده است؛ پیامبرجاین موضوع را در بزرگترین جمعی که میان او و یارانش شکل گرفت، یعنی در حج وداع بیان نمود؛ زیرا در آن حج نزدیک به صدهزار نفر جمع شده بودند. پیامبرجفرمود: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، حرمت دارند و تعرض به جان و مال و آبروی یکدیگر، بر شما حرام است؛ گواه باشید که آیا تبلیغ کردم؟» و سپس افزود: «یا الله! تو شاهد باش».
در حدیث عایشهلبیان شده است که ذکرِ مسایلی که به خلقت شخص مربوط میشود، غیبت است؛ چنانکه عایشهلبه پیامبرجگفت: «نزد شما همین عیب برای صفیه(ل) کافیست که قامتی کوتاه دارد». رسولاللهجبه همسرش، عایشهلفرمود: «همانا سخنی گفتی که اگر با آب دریا آمیخته شود، آنرا تلخ و نامطبوع میگرداند». اگرچه سخنت بهظاهر کماهمیت بود، اما اثر بدش اینهمه زیاد است! چهبسا این سخن باعث میشد که پیامبرجنسبت به صفیهلطورِ دیگری شود و از او خوشَش نیاید. همچنین پیامبرجدر شب معراج مشاهده فرمود که جُرم غیبت، بسیار بزرگ است و عذاب بزرگی دارد؛ چنانکه در آن شب از کنار گروهی گذر فرمود که ناخنهایی از مس داشتند و با آن، صورت و سینهی خود را میخراشیدند. از جبرئیل÷پرسید: «اینها کیستند؟» پاسخ داد: «اینها کسانی هستند که گوشت مردم را میخورند و با آبروی آنها بازی میکنند». لذا بر انسان واجب است که که از سستزبانی و پُرگویی و غیبت دیگران و دیگر آفتهای زبان بپرهیزد و جز بهنیکی سخن نگوید؛ همانگونه که پیامبرجفرموده است: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ». [ صحیح بخاری، ش: ۶۰۱۸ و...؛ صحیح مسلم، ش:۴۷.] یعنی: «کسی که به الله و روز قیامت ایمان دارد، سخن نیک بگوید و یا سکوت نماید».
***