۲۸۴- باب: حرام بودن تأخیر توانگر در پرداخت بدهیاش (در زمان سررسیدِ آن یا) هنگامی که بستانکار حقش را مطالبه کند
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النساء : ٥٨]
الله به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بازپس دهید.
و میفرماید:
﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ﴾[البقرة: ٢٨٣]
و اگر به یکدیگر اطمینان داشتید، پس آنکه امین قرار گرفت، باید امانتش را پس دهد.
۱۶۱۹- وعن أَبي هريرةَس أنَّ رسول اللهج قَالَ: «مَطْلُ الغَنِيِّ ظُلْمٌ، وَإِذَا أُتْبعَ أَحَدُكُمْ عَلَى مَلِيءٍ فَلْيَتْبَعْ».[متفق عليه] [ صحيح بخاري، ش: ۲۲۸۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۵۶۴.]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهیاش، ظلم است؛ و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توانگری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند».
شرح
مولف/در کتابش بابی بدین عنوان گشوده است: «حرام بودن تأخیر توانگر در بازپرداخت بدهیاش»؛ یعنی کسی که توانایی پرداخت بدهیاش را دارد و آن را پرداخت نمیکند، ستمکار است؛ زیرا در انجام وظیفه یا حقی که بر گردن اوست، کوتاهی مینماید و این، حرام میباشد. در کشورهایی که نیروی کار از خارج میآورند، این آفت وجود دارد که کفیل یا صاحبِ کار از پرداخت حقوق کارگرش استنکاف میورزد و پرداخت حقوق کارگر یا کارگرانش را بهتأخیر میاندازد و امروز و فردا میکند؛ کارگر بینوا نیز که کشور و خانوادهاش را در طلب لقمهای نان رها کرده است، جرأت ندارد چیزی بگوید؛ زیرا از این میترسد که صاحب کارش، ویزا یا روادید کارِ او را لغو کند. آیا کسانی که چنین برخوردی با زیردستان و کارگران خود دارند، نمیدانند که اللهأفراتر از آنهاست و بیم آن میرود که ایشان را پیش از مرگشان به عذابی سخت و دردناک گرفتار کند؟! زیرا این کارگران بینوا، فقیر و درماندهاند و پیامبرجفرموده است: «الله متعال میفرماید: ثَلاَثَةٌ أنا خَصْمُهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ: رَجُلٌ أعْطَى بِي ثُمَّ غَدَرَ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرَّاً فَأَكَلَ ثَمَنَهُ، وَرَجُلٌ اسْتَأجَرَ أجيراً، فَاسْتَوْفَى مِنْهُ، وَلَمْ يُعْطِهِ أجْرَهُ»؛ [ ر.ک: حدیث شمارهی ۱۵۹۵. [مترجم]] یعنی: «سه نفرند که من در روز قیامت، دشمن و طرف حساب ایشان هستم: کسی که به نام من پیمان ببندد و سپس خیانت کند؛ آنکه شخصِ آزادی را بفروشد و پول فروش او را بخورد؛ شخصی که کارگری بگیرد و از او کار بکشد و مزدش را ندهد». این، ظلمِ آشکاریست که روز قیامت تاریکیهای فراوانی در پی خواهد داشت؛ هر ساعت یا هر لحظهای که بر چنین بدهکاری سپری میشود و او، نسبت به پرداخت بدهیاش اقدام نمیکند، در حقیقت بر بارِ گناهش میافزاید و هر آن امکان دارد تنگدست شود و از ادای بدهیاش بازبماند یا بخلش او را بهکلی از ادای بدهیاش بازدارد.
سپس مولف/به این آیه استدلال کرده است که اللهأمیفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النساء : ٥٨]
الله به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بازپس دهید.
یکی از امانتها، قیمت یا پول کالاییست که انسان خریداری میکند و بر انسان واجب است که این پول را بدهد و در پرداختِ آن تأخیر نکند؛ سپس مولف/به حدیثی بدین مضمون استدلال کرده است که ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهیاش، ظلم است؛ و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توانگری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند». پیامبرجدر این حدیث هم جانبِ بستانکار را گرفته است و هم جانبِ بدهکار را؛ یعنی بازپرداخت نیک و بهموقع بدهی را مورد تأکید قرار داده و هم روشِ نیکِ مطالبهی حق یا بستانکاری را. آنجا که فرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهیاش، ظلم است»، اشارهایست به پرداختِ نیک و بهموقعِ بدهی؛ به عبارت دیگر: این فرمودهی نبوی بدین معناست که انسان باید نسبت به پرداخت بدهیاش مبادرت ورزد؛ نه اینکه پرداختِ آنرا بهتأخیر بیندازد. چه بسیارند بدهکارانی که از آنها قیمت کالایی که خریدهاند یا دستمزد خدمتی که دریافت کردهاند، مطالبه میشود و آنها بهرغم اینکه دستشان باز است و گاوصندوقشان پُر از پول، امروز و فردا میکنند! کسیکه در پرداخت بدهیاش چنین رویکردی دارد، ستمکار است؛ در واقع شیطان، این افراد را بهبازی گرفته است؛ اینها با خود چه فکر میکنند؟ انگار اگر پول را نزد خویش نگه دارند، بیشتر میگردد یا اینکه این دَیْن از گردنشان برداشته میشود! هرگز؛ بلکه این حق بر عهدهی آنهاست و باید سرانجام، بدهیِ خود را پرداخت کنند؛ در دنیا ندهند، در آخرت، از آنان میگیرند؛ اما بهراستی که اینها بازیچهی دست شیطان شدهاند.
رسولاللهجفرمود: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهیاش، ظلم است»؛ لذا فقیری که دست و بالش بسته است و نمیتواند بدهیاش را پرداخت کند ستمکار نیست؛ بلکه ستمکار، همان بستانکار است که شرایط بدهکارش را میداند و با این حال، طلب خود را از او مطالبه میکند؛ باید دانست که مهلت دادن به افراد تنگدست، واجب میباشد و برای بستانکار روا نیست که بدهکار تنگدست خود را زیر فشار قرار دهد؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖ﴾[البقرة: ٢٨٠]
باید تنگدست را تا زمانی که دستش باز شود، مُهلت داد.
این بخشِ حدیث که پیامبرجفرمود: «و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توانگری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند»، اشارهایست به روشِ نیکِ مطالبهی حق یا بستانکاری؛ بهعنوان مثال: سعید، سی هزار تومان از حسن بستانکار است؛ حسن نیز همین مبلغ را از عامر طلب دارد. حال حسن، سعید را به عامر حواله میدهد و میگوید: من از عامر بستانکارم؛ نزدِ او برو و طَلبت را از او بگیر. در این حالت برای سعید شایسته نیست که نه بگوید یا نپذیرد؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «و چون یکی از شما برای دریافت طلبش به شخص توانگری حواله داده شد، بپذیرد و به او مراجعه کند»؛ مگر اینکه عامر، فقیر و تنگدست یا بدحساب باشد و پرداختِ این مبلغ را بهتأخیر بیندازد یا اینکه عامر از نزدیکان سعید باشد و سعید نتواند به طرفیت عامر شکایت کند؛ ولی اگر مانعی وجود نداشت، پیامبرجدستور داده است که بستانکار، حوالهی بدهکارش را بپذیرد.
علما در اینباره که این دستور نبوی، جنبهی وجوبی دارد یا مستحب است، اختلاف نظر دارند:
حنبلیها این را واجب دانستهاند؛ یعنی بر این باورند که اگر بستانکاری به شخص دیگری حواله داده شد، بر او واجب است که بپذیرد و برای مطالبهی طلبش به آن شخص مراجعه کند؛ ولی بیشتر علما پذیرش این حواله را مستحب دانسته و گفتهاند: بر بستانکار واجب نیست که این حواله را بپذیرد؛ زیرا چهبسا مطالبهی بستانکاریاش از شخصِ اول، سادهتر باشد تا اینکه به شخصِ دومی که به او حواله داده شده است، مراجعه کند؛ اما شکی نیست که اگر مانعی وجود نداشت، بهتر است که حوالهی بدهکارش را بپذیرد.
***