شرح ریاض الصالحین - جلد ششم

فهرست کتاب

۳۶۱- باب: کراهت خروج یا فرار از شهر و منطقه‌ای که در آن وبا شیوع پیدا کرده است؛ و نیز کراهت ورود به آن

۳۶۱- باب: کراهت خروج یا فرار از شهر و منطقه‌ای که در آن وبا شیوع پیدا کرده است؛ و نیز کراهت ورود به آن

الله متعال می‌فرماید:

﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖ[النساء : ٧٨]

هر جا که باشید، مرگ شما را در می‌یابد؛ هرچند در دژهای استوار باشید.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ[البقرة: ١٩٥]

و خود را به هلاکت نیندازید.

۱۸۰۰- وعن ابن عباسٍب أنَّ عمرَ بنَ الخطّابس خَرَجَ إِلَى الشَّامِ حَتَّى إذا كَانَ بسَرْغَ لَقِيَهُ أُمَرَاءُ الأَجْنَادِ- أَبُو عُبَيْدَةَ بنُ الجَرَّاحِ وأصْحَابُهُ- فَأخْبَرُوهُ أنَّ الوَبَاءَ قَدْ وَقَعَ بِالشَّامِ. قَال ابنُ عباسٍ: فقال لي عمرس: ادْعُ لِي المُهَاجِرِينَ الأَوَّلِينَ، فَدَعَوْتُهُمْ فَاسْتَشَارَهُمْ وَأخْبَرَهُمْ أنَّ الوَبَاءَ قَدْ وَقَعَ بالشَّامِ، فَاخْتَلَفُوا، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: خَرَجْتَ لأَمْرٍ، وَلا نَرَى أنْ تَرْجِعَ عَنْهُ. وَقَالَ بَعضُهُم: مَعَكَ بَقِيَّةُ النَّاسِ وأصْحَابُ رسُولِ اللهِج وَلا نَرَى أنْ تُقْدِمَهُمْ عَلَى هَذَا الوَبَاء. فَقَالَ: ارْتَفِعُوا عَنِّي. ثُمَّ قَالَ: ادْعُ لِي الأَنْصَارَ، فَدَعَوْتُهُمْ، فَاسْتَشَارَهُمْ، فَسَلَكُوا سَبيلَ المُهَاجِرينَ، وَاخْتَلَفُوا كاخْتِلاَفِهِمْ، فقالَ: ارْتَفِعُوا عَنِّي. ثُمَّ قَالَ: ادْعُ لِي مَنْ كَانَ ها هُنَا مِنْ مَشْيَخَةِ قُريشٍ مِنْ مُهَاجِرَةِ الفَتْحِ، فَدَعَوْتُهُمْ، فَلَمْ يَخْتَلِفْ عَلَيْهِ مِنْهُمْ رَجُلاَنِ، فَقَالُوا: نَرَى أنْ تَرْجِعَ بِالنَّاسِ، وَلا تُقْدِمَهُمْ عَلَى هَذَا الوَبَاءِ، فَنَادَى عُمَرُس فِي النَّاسِ: إنِّي مُصْبِحٌ عَلَى ظَهْرٍ، فَأَصْبِحُوا عليْهِ، فقالَ أبو عبيدةَ بنُ الجَرّاحِس: أفِراراً مِنْ قَدَرِ الله؟ فقالَ عُمرُس: لو غَيْرُكَ قَالَهَا يا أبا عبيدَةَ!- وَكَانَ عُمَرُ يَكْرَهُ خِلاَفَهُ- نَعَمْ، نَفِرُّ مِنْ قَدَرِ اللهِ إلى قَدَرِ اللهِ، أرَأيْتَ لَو كَانَ لَكَ إبِلٌ، فَهَبَطَتْ وَادِياً لَهُ عُدْوَتَانِ، إحْدَاهُمَا خَصْبَةٌ، وَالأُخْرَى جَدْبَةٌ، أَلَيسَ إنْ رَعَيْتَ الخصْبَةَ رَعَيْتَهَا بِقَدَرِ اللهِ، وَإنْ رَعَيْتَ الجَدْبَةَ رَعَيْتَهَا بِقَدَرِ اللهِ؟ قَالَ: فَجَاءَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍس وَكَانَ مُتَغَيِّباً في بَعْضِ حاجَتِهِ، فقالَ: إنَّ عِنْدِي من هَذَا علماً، سَمِعْتُ رسولَ اللهِج يَقُولُ: «إِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بأرْضٍ فَلا تَقْدِمُوا عَلَيْهِ، وَإِذَا وَقَعَ بِأرْضٍ وَأنْتُمْ بِهَا فَلا تَخْرُجُوا فِراراً مِنْهُ»؛ فحمِدَ اللهَ تَعَالَى عمرُس وانصَرَفَ.[متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۵۷۲۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲۱۹.]

ترجمه: ابن‌عباسبمی‌گوید: عمر بن خطابسبه سوي شام حركت كرد و چون به "سَرغ" [ سَرغ، نام یک آبادی در مسیر حجاز و شام است. [مترجم]] رسيد، فرماندهان و سپاهيان اسلام- ابوعبيدهسو همراهانش- با او ديدار كردند و به او خبر دادند كه در شام، وبا شيوع پيدا كرده است. ابن‌عباسسمی‌گويد: عمرسبه من فرمود: «مهاجران نخستين [ منظور از مهاجران نخستین، مهاجرانی هستند که به سوی دو قبله نماز گزاردند. [مترجم]] را به حضورم بخوان». آنان را به حضور عمرسخواستم؛ وی به آن‌ها خبر داد که در شام، وبا شیوع پیدا کرده است و از آنان نظرخواهي كرد- که با وجود شیوع وبا در شام، چه كنيم؟- مهاجران، در اين باره با هم اختلاف نظر داشتند؛ برخي گفتند: «ما برای كار (مهم و بزرگـ)ي بيرون آمده‌ايم و سزاوار نمی‌بينيم كه بازگرديم». برخی دیگر گفتند: «عده‌ای از مردم و ياران رسول‌اللهجبا شما هستند و ما، صلاح نمی‌بينيم كه آنان را در معرض خطر وبا قرار دهيد». عمرسفرمود: «از پيشم برخيزيد و (برويد)». و سپس به من گفت: «انصار را به حضورم بخوان». من، آنان را به حضور عمرسخواندم. عمرساز آن‌ها مشورت خواست و آنان نيز همانند مهاجران (بر سر اين موضوع كه با شيوع وبا به شام بروند و يا بازگردند)، اختلاف نظر داشتند. عمرسبه آن‌ها فرمود: «از نزدم برخيزيد و (برويد)». آن‌گاه به من گفت: «آن دسته از بزرگان و ريش‌سفيدان قريش را كه پس از فتح مكه هجرت كردند، احضار كن». آنان را به حضور عمر خواستم. آن‌ها بی‌آن‌كه دو نفرشان هم با يك‌ديگر اختلاف نظر داشته باشند، نظر دادند و گفتند: «ما صلاح می‌بينيم كه مردم را بازگرداني و آنان را در معرض ابتلا به وبا قرار ندهي». عمرسدرميان مردم بانگ برآورد كه: «من، بامداد سوار بر مركبم باز می‌گردم؛ شما نیز آماده‌ی بازگشت باشید». ابوعبيده بن جرّاحسفرمود: «آيا از تقدير الهي می‌گريزي؟» عمرسپاسخ داد: «ای اباعبیده! ای كاش (تو اين حرف را نمی‌زدي و) شخص ديگري اين حرف را می‌گفت. آري، از تقدير الهي به سوی حُکم و تقدیر الهی می‌گريزيم. آيا غير از اين است كه اگر شتري داشته باشي و به شيله‌ای بروي كه دو كناره دارد: يكي، سرسبز و (بی‌خطر) و ديگري، خشك (و پرخطر)؛ در هر يك از اين قسمت‌ها كه شترت را بچراني، به حكم و مشيت الهي، شترت را چرانده‌اي؟» ابن‌عباسسمی‌گويد: عبدالرحمن بن عوفسكه تا آن هنگام به خاطر ضرورتي حضور نداشت، آمد و گفت: «من در اين‌باره خبر دارم؛ از رسول‌اللهجشنيدم كه می‌فرمود: «هرگاه شنيديد كه در جايي وبا آمده است، به آن‌جا نرويد و هرگاه در جايي بوديد كه وبا آمد، به‌خاطر گريز از آن، آن‌جا را ترك نكنيد». عمرس- که مطابق دستورِ پیامبرجتصمیم گرفته بود- الله متعال را حمد و ستایش گفت و سپس بازگشت.

۱۸۰۱- وعن أسامة بن زيدٍب عَنِ النَّبِيِّج قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمُ الطَّاعُونَ بِأَرْضٍ، فَلا تَدْخُلُوهَا، وَإِذَا وَقَعَ بِأرْضٍ وأنْتُمْ فِيهَا، فَلا تَخْرُجُوا مِنْهَا».[متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: (۴۳۷۳، ۵۷۲۸)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲۱۸.]

ترجمه: اسامه بن زیدبمی‌گوید: پیامبرجفرمود: «هرگاه شنيديد كه در سرزمینی طاعون آمده است، به آن‌جا نرويد و هرگاه در سرزمینی بوديد و طاعون در آن‌جا شیوع پیدا کرد، آن‌جا را ترك نكنيد».

شرح

مولف/در کتابش «ریاض‌الصالحین» به موضوع مهمی و بابی بدین عنوان گشوده است: «کراهت خروج یا فرار از شهر و منطقه‌ای که در آن وبا شیوع پیدا کرده است؛ و نیز کراهت ورود به آن». وی سپس به این آیه استدلال نموده که اللهمی‌فرماید:

﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖ[النساء : ٧٨]

هر جا که باشید، مرگ شما را در می‌یابد؛ هرچند در دژهای استوار باشید.

مولف/با استدلال به این آیه، بدین نکته اشاره دارد که نباید از شهر یا سرزمینی که در آن، وبا شیوع پیدا کرده است، گریخت؛ زیرا انسان هرجا که باشد، در زمانی که مرگش مقدر شده است، می‌میرد؛ اگرچه در دژهای استوار و مستحکم باشد. الله متعال در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡ[الجمعة: ٨]

بگو: بی‌گمان مرگی که از آن می‌گریزید، از روبه‌رو به شما می‌رسد.

فرمود: ﴿فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡ؛ یعنی: «از روبه‌رو به شما می‌رسد»؛ نه این‌که در تعقیب شما باشد؛ بلکه از جلویِ شما درمی‌آید؛ پس هیچ راهِ فراری از مرگ وجود ندارد. از این‌رو چرا از سرزمینی که در آن وبا شیوع پیدا کرده است، به‌خاطر فرار از مرگ، بگریزیم؟ آیا اصلاً امکان فرار وجود دارد؟ هرگز؛ بنگرید که اللهمی‌فرماید:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡيَٰهُمۡ[البقرة: ٢٤٣]

آیا از آن جمعیت چند هزار نفری باخبر نشدی که از ترس مرگ (و به قصد فرار از جهاد، بیماری طاعون را بهانه قرار دادند و) سرزمینشان را ترک کردند. الله به آنان فرمود: بمیرید (و بیماری طاعون، هلاکشان کرد و) سپس آنان را زنده نمود.

آن‌ها جمعیتی چندهزار نفری بودند که برای فرار از بیماری وبا، سرزمینی را در آن وبا آمده بود، ترک گفتند و گریختند؛ آن‌گاه اللهعجایب قدرت خویش را به آنان نشان داد و برایشان نمایان ساخت که او بر همه چیز احاطه دارد و هرچه اراده کند، به‌انجام می‌رساند؛ لذا به آنان فرمود: بمیرید؛ این، یک فرمان تقدیری بود. از این‌رو مردند؛ زیرا اللههرچه اراده کند، فقط کافی‌ست که بگوید: پدید آی؛ آن‌گاه همان می‌شود که او، اراده کرده است. آن جمعیت چندهزار نفری به تقدیر الهی مردند؛ سپس الله متعال آنان را زنده ساخت و به‌راستی که او بر هر کاری تواناست؛ بدین‌سان الله متعال به آنان نشان داد که هیچ گریزگاهی از تقدیر الهی وجود ندارد.

سپس مولف/در این‌باره که نباید وارد سرزمین وبا زده شد، به این آیه استدلال کرده است که اللهمی‌فرماید:

﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ[البقرة: ١٩٥]

و خود را به هلاکت نیندازید.

یعنی کاری که مایه‌ی هلاکت شماست، انجام ندهید؛ سپس مولف/داستان عمر بن خطابرا آورده است که آن بزرگوار به سوي شام حركت كرد و در بین راه به او خبر رسید که در شام، طاعون شیوع پیدا کرده است. در پایان این داستان به حدیثی از رسول‌‌اللهجاشاره شده که فرموده است: «هرگاه شنيديد كه در سرزمینی طاعون آمده است، به آن‌جا نرويد». طاعون، نوعی وبای مهلک است که زخم‌ها و عفونت‌های چرکینی در بدن ایجاد می‌کند و به مرگ انسان می‌انجامد؛ طاعون، معمولاً با درد شکم همراه است. هم‌چنین گفته‌اند: طاعون، وبایی مسری‌ست که به‌سرعت شیوع پیدا می‌کند و همین، کامل‌ترین تعریف درباره‌ی این بیماری‌ست؛ لذا اگرچه طاعون و وبا در ساختار لغتی با هم تفاوت دارند، اما از لحاط نوع بیماری و آثار و عوارض، یک‌سان هستند. هم‌چنین اگر در سرزمینی که انسان در آن ساکن است، وبا یا طاعون شیوع پیدا کند، جایز نیست که انسان به‌خاطر فرار از آن آنجا را ترک نماید؛ اما اگر قصدِ انسان فرار نباشد و به‌ضرورت، به منطقه‌ی دیگری برود و پس از انجام کار و نیاز خود برگردد، ایرادی ندارد. [ این، دیدگاه شارح بزرگوار و شمار دیگری از علماست؛ اما در حدیث نهی، چنین قیدی نیامده است؛ لذا تحت هر شرایطی ترک سرزمینی که در آن وبا آمده است، ممنوع می‌باشد. [مترجم]]

مولف/به ماجرای خروج عمر بن خطابسبه سوی شام اشاره کرده است؛ گویا این سفر، برای فتح بیت‌المقدس بوده است؛ والله اعلم.

ابن‌عباسبمی‌گوید: عمر بن خطابسبه سوي شام حركت كرد و چون به "سَرغ" [ سَرغ، نام یک آبادی در مسیر حجاز و شام است. [مترجم]] رسيد، فرماندهان و سپاهيان اسلام- ابوعبيدهسو همراهانش- با او ديدار كردند و به او خبر دادند كه در شام، وبا شيوع پيدا كرده است. ابن‌عباسسمی‌گويد: عمرسبه من فرمود: «مهاجران نخستين [ منظور از مهاجران نخستین، مهاجرانی هستند که به سوی دو قبله نماز گزاردند. [مترجم]] را به حضورم بخوان». آنان را به حضور عمرسخواستم؛ وی به آن‌ها خبر داد که در شام، وبا شیوع پیدا کرده است و از آنان نظرخواهي كرد- که با وجود شیوع وبا در شام، چه كنيم؟- مهاجران، در اين باره با هم اختلاف نظر داشتند؛ برخي گفتند: «ما برای كار (مهم و بزرگـ)ي بيرون آمده‌ايم و سزاوار نمی‌بينيم كه بازگرديم». برخی دیگر گفتند: «عده‌ای از مردم و ياران رسول‌اللهجبا شما هستند و ما، صلاح نمی‌بينيم كه آنان را در معرض خطر وبا قرار دهيد». عمرسفرمود: «از پيشم برخيزيد و (برويد)». و سپس به من گفت: «انصار را به حضورم بخوان». من، آنان را به حضور عمرسخواندم. عمرساز آن‌ها مشورت خواست و آنان نيز همانند مهاجران (بر سر اين موضوع كه با شيوع وبا به شام بروند و يا بازگردند)، اختلاف نظر داشتند. عمرسبه آن‌ها فرمود: «از نزدم برخيزيد و (برويد)». آن‌گاه به من گفت: «آن دسته از بزرگان و ريش‌سفيدان قريش را كه پس از فتح مكه هجرت كردند، احضار كن». آنان را به حضور عمر خواستم. آن‌ها بی‌آن‌كه دو نفرشان هم با يك‌ديگر اختلاف نظر داشته باشند، نظر دادند و گفتند: «ما صلاح می‌بينيم كه مردم را بازگرداني و آنان را در معرض ابتلا به وبا قرار ندهي». عمرسدرميان مردم بانگ برآورد كه: «من، بامداد سوار بر مركبم باز می‌گردم؛ شما نیز آماده‌ی بازگشت باشید». ابوعبيده بن جرّاحسفرمود: «آيا از تقدير الهي می‌گريزي؟» عمرسپاسخ داد: «ای اباعبیده! ای كاش (تو اين حرف را نمی‌زدي و) شخص ديگري اين حرف را می‌گفت. آري، از تقدير الهي به سوی حُکم و تقدیر الهی می‌گريزيم. آيا غير از اين است كه اگر شتري داشته باشي و به شيله‌ای بروي كه دو كناره دارد: يكي، سرسبز و پُرگیاه و ديگري، خشك و بدون گیاه؛ در هر يك از اين قسمت‌ها كه شترت را بچراني، به حكم و مشيت الهي، شترت را چرانده‌اي؟» ابن‌عباسسمی‌گويد: عبدالرحمن بن عوفسكه تا آن هنگام به خاطر ضرورتي حضور نداشت، آمد و گفت: «من در اين‌باره خبر دارم؛ از رسول‌اللهجشنيدم كه می‌فرمود: «هرگاه شنيديد كه در جايي وبا آمده است، به آن‌جا نرويد و هرگاه در جايي بوديد كه وبا آمد، به‌خاطر گريز از آن، آن‌جا را ترك نكنيد». عمرس- که مطابق دستورِ پیامبرجتصمیم گرفته بود- الله متعال را حمد و ستایش گفت و سپس بازگشت.

پاره‌ای از نکاتی که از این روایت برداشت می‌شود:

خلیفه در صورتی که ضرورت ایجاب کند، شخصا فرماندهیِ جنگ و جهاد را بر عهده می‌گیرد.

هم‌چنین از این روایت، به درایت و حُسن سیاست امیرالمؤمنین، عمر فاروقسپی می‌بریم که به‌رغم دین، دانش و ژرف‌نگری و خردی که داشت، برای تصمیم‌گیری نهایی به مشورت و رایزنی با اهل مشورت روی آورد.

از این روایت چنین برمی‌آید که باید در انتخاب مشاور، اولویت‌ها را در نظر گرفت؛ چنان‌که عمر فاروقسنظرخواهی و مشورت را از برترین مردم آغاز کرد و این اولویت را در انتخاب مشاور، رعایت نمود و چون مشورت یا دیدگاه شایسته‌ای دریافت کرد، دیگران را در این مشورت و رایزنی، دخیل نکرد.

نکته‌ی دیگری که از این حدیث برداشت می‌شود، این است که مشاوره یا مشورت با دیگران، یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی مومنان است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ[الشورى: ٣٨]

و کارهایشان در میان آن‌ها با مشورت است

یعنی در کارها با یک‌دیگر مشورت می‌کنند.

لذا شایسته است که زمام‌دار مسلمانان یا کسی که مسؤولیتی را بر عهده می‌گیرد، در مواردی که دچار تردید می‌شود، با صاحب‌نظران و افراد باتجربه مشورت کند؛ هم‌چنین در مواردی که مصلحت عموم مردم در میان می‌باشد، شایسته است که نظرِ آن‌ها را هم جویا شود تا تصمیمی که می‌گیرد، مبتنی بر خواست همگان باشد.

از این روایت چنین برداشت می‌شود که اظهار نظر و ارائه‌ی نظر مخالف در برابر خلیفه و زمام‌دار مسلمانان، ایرادی ندارد؛ البته به‌شرطی که ارائه‌ی دیدگاه یا نظر مخالف، در حضورِ خودِ حاکم یا خلیفه باشد؛ چنان‌که ابوعبیده بن جراحسدر حضور عمر بن خطابسفرمان آن بزرگوار را مورد واکاوی و بازنگری قرار داد. شرط دیگرش این است که این بازنگری یا اظهار نظر مخالف، از سوی فردی انجام شود که دارای علم و دین و دانش باشد؛ نه از سوی کسانی که احساسی و عاطفی با قضایا برخورد می‌کنند؛ بلکه بررسی و واکاوی مسایل و قضایا، باید توسط افراد صاحب‌نظر و متعهد و در حضور شخصِ حاکم، انجام شود؛ نه در پُشت سرش یا در غیاب او.

از این حدیث چنین برمی‌آید که مثال زدن، درک معانی و مفاهیم را برای مخاطب، آسان‌تر می‌گرداند؛ چنان‌که عمر فاروقسبرای ابوعبیدهساین‌چنین مثال زد و فرمود: «آيا غير از اين است كه اگر شتري داشته باشي و به شيله‌ای بروي كه دو كناره دارد: يكي، سرسبز و پُرگیاه و ديگري، خشك و بدون گیاه؛ در هر يك از اين قسمت‌ها كه شترت را بچراني، به حكم و مشيت الهي، شترت را چرانده‌اي؟»

این حدیث، ردی‌ست روشن بر قدری‌های معتزلی که می‌گویند: انسان در عملِ خویش، مستقل است و اللههیچ نقشی در عمل انسان ندارد؛ پناه بر الله! از این‌رو مجوسِ این امت نامیده شده‌اند؛ زیرا پندارشان به پندار مجوسیان می‌مانَد؛ در صورتی‌که انسان هر عملی را به تقدیر و اراده‌ی اللهانجام می‌دهد.

یکی از نکات بارز در این حدیث، این است که گاه پاره‌ای از نکات و علوم شرعی بر بزرگان و سرآمدان مردم نیز پنهان می‌مانَد؛ از این‌رو چه‌بسا فردی که از لحاظ علمی و دینی در رده‌ی پایین‌تری‌ست، نکته‌ای علمی می‌داند که افرادِ عالِم‌تر از او نمی‌دانند؛ زیرا بدون شک عمر بن خطابسو بسیاری دیگر از صحابهشاز عبدالرحمن بن عوفسداناتر بودند؛ اما خبر مربوط به این موضوع که آیا ورود به سرزمین طاعون‌زده درست است یا خیر، نزد عبدالرحمن بن عوفسبود و او بر خلاف عمر فاروقس، از این مسأله آگاهی داشت.

نکته‌ی دیگری که در این حدیث نمایان می‌باشد، حکمت نبوی‌ست؛ چنان‌که پیامبر حکیم و فرزانه‌ی ما، محمد مصطفیجبیان فرمود که انسان خود را در معرض ضرر و زیان قرار نمی‌دهد و خویشتن را به هلاکت نمی‌اندازد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ[النساء : ٢٩]

و خویشتن را نکشید.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ[البقرة: ١٩٥]

و خود را به هلاکت نیندازید.

لذا برای انسان جایز نیست که نسبت به کارهایی که بیمِ هلاکتش وجود دارد، خطر کند یا کاری انجام دهد که در معرض هلاکت و نابودی قرار گیرد؛ اگرچه همه چیز به خواست و تقدیر الهی‌ست، اما نباید تأثیر اسباب را از نظر دور داشت؛ چراکه تأثیر اسباب نیز به تقدیر پروردگار متعال و سنتی الهی‌ست.

در این حدیث، به روشنی بیان شده است که «هرگاه در جايي بوديد كه وبا آمد، به‌خاطر گريز از آن، آن‌جا را ترك نكنيد»؛ یعنی فرار کردن از سرزمینی در آن وبا آمده است، جایز نیست؛ مگر این‌که ضرورتی گریزناپذیر در کار باشد.

گفتنی‌ست: انجام اقدامات پیش‌گیرانه مانند استفاده از واکسن و رعایت نکات بهداشتی برای جلوگیری از شیوع وبا، ایرادی ندارد؛ هم‌چنان‌که استفاده از دارو برای درمان بیماری‌ها، جایز است و نقص در توکل به‌شمار نمی‌آید و هیچ منافاتی با توکل ندارد؛ بلکه جزو توکل است؛ زیرا استفاده از اسباب پیش‌گیرانه و نیز اقدامات درمانی، امر پسندیده‌ای‌ست و کسی که با ادعای توکل، اسباب را کنار می‌زند و از اسباب استفاده نمی‌کند، در حقیقت، متوکل نیست؛ بلکه به حکمتِ اللهطعنه می‌زند؛ زیرا بنا بر حکمت الهی امکان ندارد که امری جز با سببی که اللهآن را مقدر کرده است، پدید آید یا محقق گردد.

***