شرح ریاض الصالحین - جلد ششم

فهرست کتاب

۲۸۸- باب: حرام بودن ریا

۲۸۸- باب: حرام بودن ریا

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ[البينة: ٥]

و فرمان نیافتند جز آن‌که الله را مخلصانه و بر پایه‌ی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژه‌ی او بدانند.

و می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ كَٱلَّذِي يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ[البقرة: ٢٦٤]

ای مؤمنان! صدقات و بخشش‌هایتان را با منت و آزار باطل نکنید؛ مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم انفاق می‏کند.

و نیز می‌فرماید:

﴿يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢[النساء : ١٤٢]

و در برابر مردم ریا و خودنمایی می‌کنند و الله را جز اندکی یاد نمی‌کنند.

شرح

امام نووی/بابی درباره‌ی حرام بودن ریا گشوده است؛ ریا به معنای خودنمایی‌ست؛ بدین‌سان که انسان هنگامِ عبادتِ پروردگارش چنین وانمود کند که عبادتش را به‌نیکی انجام می‌دهد تا مردم او را ببینند و بگویند: عجب آدمِ عبادت‌گزاری‌ست! چه خوب عبادت می‌کند! لذا هدفش از عبادت، این است که مردم از او تعریف کنند و عبادت را وسیله‌ای برای نزدیک شدن به مردم قرار می‌دهد؛ می‌دانید که اگر بخواهد مردم را عبادت کند تا به آن‌ها نزدیک شود، مرتکب شرک اکبر شده است؛ ولی هدفِ آدم ریاکار، این است که عبادتِ الله متعال را وسیله‌ای قرار دهد که مردم او را بستایند و بگویند: فلانی عابد و پارساست؛ یا بگویند: فلانی، زیاد روزه می‌گیرد! یا زیاد صدقه می‌دهد و آدمِ سخاوتمند و بخشنده‌ای‌ست! بدین‌سان عملی که انجام می‌دهد، خالص برای اللهنیست و در پیِ این است که مردم از او تعریف کنند؛ از این‌رو خودنمایی می‌کند. ریا و خودنمایی در صورتی که اندک باشد، شرک اصغر است و چنان‌چه مستمر و فراوان باشد، شرک اکبر به‌شمار می‌آید. سپس مولف/به آیاتی از قرآن کریم استدلال کرده است؛ از آن جمله این‌که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ[البينة: ٥]

و فرمان نیافتند جز آن‌که الله را مخلصانه و بر پایه‌ی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژه‌ی او بدانند.

آری؛ مردم فرمان یافته‌اند که تنها الله را مخلصانه و بدور از شرک و ریا عبادت کنند؛ بدین‌سان که دین و عبادت را ویژه‌ی اللهقرار دهند؛ نمازشان فقط برای الله متعال باشد؛ صدقه‌ای که می‌دهند، تنها برای الله متعال باشد و با اخلاص و پاکیِ نیت برای اللهروزه بگیرند؛ حجی که به‌جا می‌آورند، تنها برای اللهباشد و چون به کسی کمک می‌کنند، خالص برای اللهکمک نمایند؛ خلاصه این‌که هر کارِ نیکی که انجام می‌دهند، مخلصانه و تنها برای اللهباشد. اللهأدر ادامه‌ی این آیه می‌فرماید: ﴿وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ؛ یعنی: نماز را به کامل‌ترین شکل، ادا نمایند؛ این، معنای اقامه‌ی نماز است. ﴿وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ؛ یعنی: زکات اموالشان رابدهند. سپس می‌فرماید: ﴿وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ؛ یعنی: این، همان آیین استوار و راستین است.

در قلبِ آدمِ مخلص هیچ جایی برای ریا نیست؛ زیرا او با عبادتی که انجام می‌دهد، تنها رضایت و خشنودی اللهرا می‌جوید و خواهان اجر و ثواب الاهی و رستگاری در سرای آخرت است. الله متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ كَٱلَّذِي يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ[البقرة: ٢٦٤]

ای مؤمنان! صدقات و بخشش‌هایتان را با منت و آزار باطل نکنید؛ مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم انفاق می‏کند.

شاهدِ موضوع از این آیه، این‌جاست که می‌فرماید: ﴿كَٱلَّذِي يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ: مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم انفاق می‏کند»؛ یعنی مالش را انفاق می‌کند تا مردم از او تعریف کنند وبگویند: چه آدمِ بخشنده‌ای‌ست! چه همه صدقه می‌دهد!

الله متعال می‌فرماید:

﴿يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢[النساء : ١٤٢]

و در برابر مردم ریا و خودنمایی می‌کنند و الله را جز اندکی یاد نمی‌کنند.

این، جزو ویژگی‌های منافقان است که تنها از روی کسالت و تنبلی به‌نماز می‌ایستند و نمازی که می‌خوانند، از روی نشاط و علاقه نیست؛ بلکه برای خودنمایی و نشان دادن به مردم، به نماز می‌ایستند. از این‌رو سخت‌ترین و دشوارترین نمازها برای منافقان در آن زمان که برق و امکانات امروزی وجود نداشت، نمازهای صبح و عشا بود؛ زیرا معلوم نمی‌شد که چه کسی به مسجد آمده و چه کسی نیامده است؛ یعنی منافقان فقط برای خودنمایی و نشان دادن به مردم، در نمازها حاضر می‌شدند. انفاق و بذل و بخششِ آن‌ها و نیز خروجشان برای جهاد، فقط برای خودنمایی بود؛ از این‌رو آن‌که اهل ریا و خودنمایی‌ست، به منافقان شباهت دارد. الله متعال می‌فرماید:

﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦[الماعون: ٤، ٦]

پس وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند! آنان که خودنمایی می‌کنند.

پس ریا، یکی از ویژگی‌های منافقان، و بخشی از شرک است و در پاره‌ای از موارد، شرک اکبر می‌باشد. از اللهمی‌خواهیم که همه‌ی ما را از شرک و نفاق در پناه خویش قرار دهد.

***

۱۶۲۴- وعن أَبي هريرةَس قَالَ: سَمِعْتُ رسول اللهج يَقُولُ: «قَالَ الله تَعَالَى: أنَا أغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلاً أشْرَكَ فِيهِ مَعِي غَيْرِي تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ».[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۹۸۵.]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: از رسول‌اللهجشنیدم که می‌فرمود: «الله متعال می‌فرماید: من، بر خلاف شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیازم؛ هر کس، عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل، شریکم بسازد، او را با شرکش (عمل شرک‌آمیزش) وامی‌‌گذارم».

۱۶۲۵- وعنه قَالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهج يَقُولُ: «إنَّ أَولَ النَّاسِ يُقْضَى يَومَ القِيَامَةِ عَلَيْهِ رَجُلٌ اسْتُشْهِدَ، فَأُتِيَ بِهِ، فَعَرَّفَهُ نِعْمَتَهُ، فَعَرَفَهَا، قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قَالَ: قَاتَلْتُ فِيكَ حَتَّى اسْتُشْهِدْتُ. قَالَ: كَذَبْتَ، وَلَكِنَّكَ قَاتَلْتَ لأَنْ يُقَالَ: جَرِيءٌ! فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ حَتَّى أُلْقِيَ في النَّارِ. وَرَجُلٌ تَعَلَّمَ العِلْمَ وَعَلَّمَهُ، وَقَرَأَ القُرآنَ، فَأُتِيَ بِهِ فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَهَا. قال: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قَالَ: تَعَلَّمْتُ العِلْمَ وَعَلَّمْتُهُ، وَقَرَأتُ فِيكَ القُرآنَ، قَالَ: كَذَبْتَ، وَلكِنَّكَ تَعَلَّمْتَ لِيُقَالَ: عَالِمٌ! وَقَرَأتَ القُرْآنَ لِيُقَالَ: هُوَ قَارِئٌ؛ فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ حَتَّى أُلْقِيَ في النَّارِ. وَرَجُلٌ وَسَّعَ اللهُ عَلَيْهِ، وَأعْطاهُ مِنْ أصْنَافِ المَالِ، فَأُتِيَ بِهِ فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ، فَعَرَفَهَا. قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قالَ: مَا تَرَكْتُ مِنْ سَبيلٍ تُحِبُّ أنْ يُنْفَقَ فِيهَا إِلاَّ أنْفَقْتُ فِيهَا لَكَ. قَالَ: كَذَبْتَ، وَلكِنَّكَ فَعَلْتَ لِيُقَالَ: هُوَ جَوَادٌ! فَقَدْ قِيلَ، ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ ثُمَّ أُلْقِيَ في النَّارِ».[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۱۹۰۵.]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: از رسول‌اللهجشنیدم که می‌فرمود: «نخستین کسی که روز قیامت درباره‌ی او حُکم می‌شود، مردی‌ست که شهید شده است؛ او را می‌آورند و پروردگار، نعمت‌هایش را به او یادآوری می‌نماید و او هم آن‌ها را می‌شناسد (و به آن‌ها اعتراف می‌کند. الله) می‌فرماید: در برابر این‌همه نعمت، چه کردی؟ می‌گوید: در راه تو جنگیدم تا این‌که شهید شدم. می‌فرماید: دروغ گفتی؛ بلکه پیکار کردی تا بگویند: فلانی، دلاور است! و گفته شد. آن‌گاه درباره‌اش فرمان می‌رسد که او را بر چهره‌اش بکشانند و در آتش دوزخ بیندازند. سپس درباره‌ی شخصی حُکم می‌شود که دانش آموخته و به دیگران نیز آموزش داده و قرآن خوانده است. او را می‌آورند و پروردگار، نعمت‌هایش را به او یادآوری می‌نماید و او هم آن‌ها را می‌شناسد (و به آن‌ها اعتراف می‌کند. الله) می‌فرماید: در برابر این‌همه نعمت، چه کردی؟ پاسخ می‌دهد: دانش آموختم و آن را به دیگران آموزش دادم و به‌خاطر تو قرآن خواندم. می‌فرماید: دروغ گفتی؛ بلکه دانش آموختی تا دیگران بگویند: فلانی، عالِم است! و گفته شد. آن‌گاه درباره‌اش فرمان می‌رسد که او را بر چهره‌اش بکشانند و در آتش دوزخ بیندازند. سپس درباره‌ی شخصی حُکم می‌شود که الله به او ثروت و روزیِ فراوان داده است. او را می‌آورند و پروردگار، نعمت‌هایش را به او یادآوری می‌نماید و او هم آن‌ها را می‌شناسد (و به آن‌ها اعتراف می‌کند. الله) می‌فرماید: در برابر این‌همه نعمت، چه کردی؟ پاسخ می‌دهد: هیچ موردی که انفاق در راه آن‌را دوست داشتی، فرو نگذاشتم، مگر آن‌که برای خشنودیِ تو انفاق کردم. می‌فرماید: دروغ گفتی؛ بلکه این کار را انجام دادی تا بگویند: فلانی، بخشنده است! و گفته شد. آن‌گاه درباره‌اش فرمان می‌رسد که او را بر چهره‌اش بکشانند و در آتش دوزخ بیندازند».

شرح

مولف/در باره‌ی حرام بودن شرک و ریا حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهسمی‌گوید: از رسول‌اللهجشنیدم که می‌فرمود: «الله متعال می‌فرماید: من، بر خلاف شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیازم؛ هر کس، عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل، شریکم بسازد، او را با شرکش (عمل شرک‌آمیزش) وا می‌‌گذارم». علما به چنین حدیثی، حدیث قدسی می‌گویند؛ یعنی حدیثی که پیامبرجاز پروردگارش روایت می‌کند و می‌گوید: الله متعال چنین فرموده است؛ زیرا احادیثی که از پیامبرجروایت می‌شود، یا بدین صورت است که رسول‌اللهجآن‌را از طرف الله متعال نقل می‌کند که به آن، حدیث قدسی گفته می‌شود؛ یا بدین‌شکل می‌باشد که پیامبرجآن‌را به الله متعال نسبت نمی‌دهد که در این صورت، حدیث نبوی نامیده می‌گردد.

در این حدیث قدسی آمده است: «الله متعال می‌فرماید: من، بر خلاف شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیازم؛ هر کس، عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل، شریکم بسازد، او را با شرکش (عمل شرک‌آمیزش) وامی‌‌گذارم». هر دو نفری که با هم شریکند، به یک‌دیگر نیاز دارند و هیچ‌یک از آن‌ها از سهم خود نمی‌گذرد. مثلاً دو نفر در یک خانه شریکند؛ اگر خانه به تعمیر نیاز داشته باشد، هریک از آن‌ها متناسب با سهمش هزینه می‌کند و به شریکش می‌گوید: سهمِ خود را بده تا خانه را تعمیر کنیم؛ اما الله متعال از هر چیزی، از همه‌ی جهانیان بی‌نیاز است و اگر انسان، عملی را برای الله انجام دهد و در آن، کسی را با اللهشریک بسازد، اللهاو را رها می‌کند؛ مثلاً اگر کسی برای الله و مردم نماز بخواند، الله متعال نمازش را نمی‌‌پذیرد و این‌طور نیست که الله متعال نصف چنین نمازی را قبول کند و نصفِ دیگرش را مپذیرد. هم‌چنین اگر انسان به‌خاطر ریا و خودنمایی صدقه دهد، صدقه‌اش قبول نمی‌گردد؛ زیرا الله متعال بر خلافِ شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیاز است و اگر کسی عملی انجام دهد و جز الله را در آن عمل، شریک بسازد، اللهآن‌شخص را با عمل شرک‌آمیزش رها می‌کند. این، بدین معناست که هر عبادتی که ریا در آن داخل شود، پذیرفته نمی‌گردد؛ لذا کسی که از همان ابتدا نیت نمازش را بر این استوار می‌گرداند که مردم بگویند: «ما شاءالله؛ فلانی چه همه نماز نافله می‌خواند»، هیچ بهره‌ای از نمازش نمی‌بَرَد و اللهآن‌را نمی‌پذیرد؛ اگرچه رکوع و سجود و قیام و قعودش را طولانی به‌جای آورَد و خاشع و بی‌حرکت باشد و به سجده‌گاهش نگاه کند، باز هم نمازش قبول نمی شود؛ زیرا در نمازی که برای خداست، مردم را شریک گردانیده است و الله متعال نیازی به عبادت این فرد ندارد؛ از این‌رو آن‌را نمی‌پذیرد. هم‌چنین کسی که به میان فقرا می‌رود و چیزی به آنان می‌بخشد تا مردم بگویند: «عجب آدمِ سخاوتمند و بخشنده‌ای‌ست»، هیچ بهره‌ای از صدقه‌اش نخواهد داشت؛ اگرچه همه‌ی مال و ثروتش را بذل و بخشش کند؛ زیرا الله متعال می‌فرماید: «من، بر خلاف شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیازم». همه‌ی اعمال را بر همین اساس، ارزیابی کنید؛ اما اگر فردِ مخلصی نمازش را با اخلاص آغاز کند و سپس چیزی از ریا در دلش بیاید، اگر آن‌را از خود دور نماید و به آن توجه نکند، وسوسه‌ای که در دلش خطور کرده است، زیانی ندارد؛ زیرا شیطان در هنگامی که انسان پروردگارش را مخلصانه عبادت می‌کند، به سراغش می‌آید تا عبادتش را به ریا بیالاید؛ ولی اگر انسان این وسوسه‌ها را دفع کند و به آن اهمیت ندهد، هیچ زیانی به او نمی‌رسد؛ البته شایسته نیست که انسان در برابر چنین وسوسه‌هایی از خود، خواری و سستی نشان دهد؛ بلکه باید استوار و پایدار باشد و به عبادتش ادامه دهد و نگوید: «ریا به دلم آمده است» یا بدین‌سان دست از عبادت بکشد؛ بلکه به عبادتش ادامه دهد. زیرا اگر شیطان را از خود براند، شیطان از او دور می‌شود:

﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ ٤[الناس: ٤]

از شرّ (شیطانِ) وسوسه‌گر و کمین‌گرفته که (چون انسان، الله را یاد نماید، دیگر توان وسوسه ندارد و) عقب‌نشینی می‌کند (به الله ببر).

شیطان وسوسه‌گر کمین می‌گیرد تا در هر فرصتی انسان را وسوسه کند؛ اما اگر انسان به وسوسه‌های شیطان توجه نکند، شیطان به هدفش نمی‌رسد و توان وسوسه را از دست می‌دهد و عقب‌نشینی می‌کند؛ لذا اگر به وسوسه‌های شیطان، توجه نکنیم، بی‌اثر می‌شوند. گفتنی‌ست: اگر کسی نمازی را مخلصانه آغاز کند و در اثنای نماز ریا به دلش بیاید و او نیز به این ریا توجه کرده، نمازش را با ریا ادامه دهد، نمازش از ابتدا تا انتها باطل می‌گردد. پس به‌هوش باشید که عبادت خویش را به ریا آلوده نکنید؛ هم‌چنین مبادا از ترسِ ریا، عبادت را ترک نمایید؛ زیرا چه‌بسا شیطان به‌سراغ انسان می‌رود و او را وسوسه می‌کند و می‌گوید: به نماز نایست یا قرآن نخوان که ریا می‌شود! یا به او می‌گوید: سر به‌زیر و وخاشعانه و با تواضع و فروتنی راه نرو که ریا می‌شود! شیطان از آن جهت انسان را بدین شکل وسوسه می‌کند که او را از عبادت و انجامِ کار شایسته باز دارَد؛ لذا عرصه را بر شیطان تنگ کنیم و به او مجال وسوسه ندهیم؛ در این صورت، شیطان عقب‌نشینی می‌کند و توان وسوسه را از دست می‌دهد. بنابراین انسان از دو جهت در احاطه‌ی وسوسه‌ی شیطان قرار دارد:

نخست، پیش از شروع عبادت؛ یعنی پیش از ان‌که انسان عبادتی را آغاز کند، شیطان او را از انجام عبادت باز می‌دارد و می‌گوید: «این عمل را انجام نده که ریا می‌شود؛ چون مردم تو را می‌بینند و از تو تعریف می‌کنند».

دوم، پس از این‌که انسان عبادتی را آغاز می‌کند، شیطان دوباره به سراغش می‌آید و او را وسوسه می‌کند. در این حالت نیز انسان باید به اللهپناه ببرد و به عبادتش ادامه دهد و خسته و درمانده نشود.

حال این پرسش به میان می‌آید که اگر کسی عبادتی را انجام دهد و سپس از مردم بشنود که از او تعریف می‌کنند، آیا این امر برایش زیان دارد؟

پاسخ: خیر؛ زیرا عبادت، سالم و بدور از ریا انجام شده و پایان یافته است؛ بلکه مدح و تعریف مردم، جزو مژده‌های زودهنگامی‌ست که به مومن می‌رسد؛ البته شایسته است که انسان در چنین حالتی متوجه اللهشود و باری‌تعالی را حمد و ستایش کند که بر سرِ زبان دیگران افتاده و دیگران از او تعریف می‌کنند.

هم‌چنین کسی که عبادتی را انجام می‌دهد و پس از فراغت از عبادت، خشنود می‌شود، آیا این خشنودی، نشانه‌ی غرور و خودبزرگ‌بینی نیست؟ و آیا عبادتش باطل نمی‌شود؟

پاسخ: خیر؛ عُجب و غرور، این است که انسان با انجام عملی، منتش را بر الله متعال بگذارد؛ ولی کسی که به‌طور عادی از انجام عبادتی خشنود می‌شود و اللهرا به‌خاطر توفیقی که به او داده است، حمد و سپاس می‌گوید، این‌گونه نیست و این شادی، هیچ زیانی به عبادتش نمی‌رساند؛ از این‌رو در حدیث آمده است: «مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَسَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ»؛ [ صحیح الجامع، ش: ۶۲۹۴.] یعنی: «کسی که نیکی‌اش او را خوش‌حال و بدی‌اش او را ناراحت کند، مومن است».

دومین حدیث ابوهریرهسبدین مضمون است که روز قیامت ابتدا درباره‌ی سه گروه حُکم می‌شود: دانش‌آموخته، رزمنده، و صدقه‌دهنده؛ کسی که علم و دانش آموخته و قرآن را فراگرفته و آموخته‌هایش را به دیگران آموزش داده است، آورده می‌شود و آن‌گاه الله متعال نعمت‌هایش را به او یادآوری می‌نماید و او نیز به نعمت‌های الاهی اعتراف می‌کند؛ سپس اللهاز او می‌پرسد: در برابر این‌همه نعمت چه کرده است؟ یعنی: آیا شکر این‌همه نعمت را به‌جای آورده است؟ و او پاسخ می‌دهد: به‌خاطر تو دانش آموختم و قرآن را فراگرفتم. الله متعال به او می‌فرماید: دروغ گفتی؛ بلکه دانش آموختی تا به تو عالِم بگویند و قرآن را خواندی تا بگویند: فلانی، قاری‌ست. تو این کارها را به‌خاطر الله نکردی؛ بلکه این کارها از روی ریا و خودنمایی انجام دادی. سپس او را به دستور پروردگار، بر چهره‌اش به‌سوی دوزخ می‌کشانند و او را در آتش می‌اندازند. این، نشان می‌دهد که طلبه ودانشجو یا پژوهش‌گر علوم اسلامی، باید نیتش را برای اللهقرار دهد و به این نیندیشد که آیا مردم او را با عناوینی چون: عالِم و استاد یاد می‌کنند یا خیر؟ فقط به رضایت و خشنودی اللهاهمیت دهد و چیزی جز پاسداری از شریعت الهی و زدودن جهل و نادانی برایش مهم نباشد و بکوشد که آموخته‌هایش را به دیگران منتقل سازد تا بدین‌سان در جرگه‌ی شهیدانی قرار گیرد که رتبه و جایگاهشان پس از جایگاه صدیقان است:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩[النساء : ٦٩]

آنان که از الله و پیامبر اطاعت می‌کنند، هم‌نشین پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان خواهند بود که الله به آنان نعمت داده است؛ و چه رفیقان نیکی هستند!

اما کسی که به کسب علم و دانش می‌پردازد تا به او عالِم، استاد و یا علامه بگویند، عملش برباد است و او نخستین کسی‌ست که روز قیامت درباره‌اش حُکم می‌شود و اورا به فرمان پروردگار متعال بر چهره به سوی دوزخ می‌کشانند و او را در آتش می‌اندازند. دومین کسی که درباره‌اش حُکم می‌گردد، رزمنده‌ای‌ست که در میدان نبرد و جهاد، پیکار کرده و کشته شده است؛ روز قیامت او را نزد پروردگارمی‌آورند. آن‌گاه الله متعال نعمت‌هایش را به او یادآوری می‌نماید و او نیز به نعمت‌های الهی اعتراف می‌کند؛ سپس اللهاز او می‌پرسد: در برابر این‌همه نعمت چه کرده است؟ و او پاسخ می‌دهد: پروردگارا! به‌خاطر تو جهاد کردم و جان بر کف، در راه تو جنگیدم تا این‌که کشته شدم. الله متعال به او می‌فرماید: دروغ گفتی؛ بلکه جنگیدی تا دیگران بگویند: فلانی، چه دلاور است! سپس او را به دستور پروردگار، بر چهره‌اش به‌سوی دوزخ می‌کشانند و در آتش می‌اندازند. انگیزه‌های و نیت‌های گوناگونی برای رزمندگان وجود دارد؛ اما به فرموده‌ی پیامبر اکرمجرزمنده و مجاهد، کسی‌ست که در راه الله پیکار می‌کند تا کلمه و شریعتِ الله برتر و چیره باشد؛ اما کسی که از روی وطن‌دوستی و بدون انگیزه‌ی ایمانی می‌جنگد، جنگش در راه طاغوت است؛ هم‌چنین کسی که از روی تعصب نژادی و قومی پیکار می‌کند، نبردش در راه طاغوت و معبودان باطل می‌باشد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ[النساء : ٧٦]

مومنان در راه الله می‌جنگند و کافران در راه معبودان باطل.

گفتنی‌ست: اگر مسلمان برای دفاع از سرزمین اسلامی خود بجنگد، پیکارش در راه الله متعال است؛ زیرا ثمره‌ی دفاع از سرزمین اسلامی در برابر کفار، پاس‌داری از شریعت الهی و سرافرازی و غلبه‌ی کلمه و شریعت اللهمی‌باشد؛ اما کسی که فقط با نیت کُشته شدن می‌جنگد، پیکارش در راه الله متعال نیست؛ امروزه برخی از جوانان به جنگ می‌روند و هدفی جز این ندارند که کُشته شوند تا به گمان خودشان به رتبه‌ی شهدا برسند؛ این، نیت نادرستی‌ست؛ بلکه هدف فقط باید اعلای کلمۀ‌الله باشد؛ در این صورت اگر رزمنده زنده هم بماند، پیکارش در راه اللهبوده است.

سومین شخصی که درباره‌اش حُکم می‌شود، شخص توان‌گر و ثروتمندی‌ست که الله متعال نعمت و ثروت فراوانی به او داده است و او صدقه می‌دهد و بذل و بخشش می‌کند؛ روز قیامت او را نزد پروردگار می‌آورند؛ آن‌گاه پروردگارنعمت‌هایش را به او یادآوری می‌نماید و او نیز به نعمت‌های الهی اعتراف می‌کند. الله متعال از او می‌پرسد: در برابر این‌همه نعمت چه کرده‌ای؟ و او پاسخ می‌دهد: صدقه دادم و چنین و چنان کردم. می‌فرماید: دروغ گفتی؛ تو این کارها را انجام دادی تا درباره‌ات گفته شود: فلانی، آدمِ بخشنده‌ای‌ست! و گفته شد. سپس او را به دستور پروردگار، بر چهره‌اش به‌سوی دوزخ می‌کشانند و در آتش می‌اندازند. چنین کسی نیز جزو سه گروهی‌ست که آتش دوزخ برای آنان برافروخته می‌گردد. از این حدیث چنین برمی‌آید که انسان باید نیتش را در همه‌ی کارهای بدنی، مالی و علمی و امثال آن، خالص بگرداند و چنانچه هدفی جز رضایت و خشنودیِ الله داشته باشد، گنه‎کار است.

***

۱۶۲۶- وعن ابن عمرَب: أن نَاساً قَالُوا لَهُ: إنَّا نَدْخُلُ عَلَى سَلاَطِيننَا فَنَقُولُ لَهُمْ بِخِلاَفِ مَا نَتَكَلَّمُ إِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِندِْهِمْ. قَالَ ابنُ عُمَرَب: كُنَّا نَعُدُّ هَذَا نِفاقاً عَلَى عَهْدِ رسول اللهج.[روايت بخاري] [ صحيح بخاري، ش: ۷۱۷۸، بی‌آن‌که در آن لفظ «عَهْدِ رسُولِ اللهج» آمده باشد. این روایت پیش‌تر به‌شماره‌ی ۱۵۴۹ گذشت.]

ترجمه: از ابن‌عمربروایت است که عده‌ای از مردم به او گفتند: ما هنگامی که نزد حاکمان خویش هستیم، سخنانی بر زبان می‌رانیم که بر خلاف سخنانی‌ست که در غیابِ آن‌ها می‌گوییم. ابن‌عمربفرمود: «ما این را در دوران رسول‌اللهجنفاق می‌دانستیم».

شرح

مولف/روایتی بدین مضمون آورده است که عده‌ای از مردم به ابن‌عمربگفتند: ما هنگامی که نزد حاکمان خویش هستیم، سخنانی بر زبان می‌رانیم که بر خلاف سخنانی‌ست که در غیابِ آن‌ها می‌گوییم. ابن‌عمربفرمود: «ما این را در دوران رسول‌اللهجنفاق می‌دانستیم»؛ زیرا چنین روی کردی درباره‌ی حاکمان، از نصیحت و و خیرخواهی به‌دور می‌باشد؛ بلکه بر کسی که نزد حاکم یا کارگزاری می‌رود، واجب است که حقایق را بگوید و واقعیت‌های جامعه را برای حاکمان و مسؤولان بازگو کند و وضعیت دینی، اجتماعی و اقتصادیِ مردم را به‌درستی و همان‌گونه که هست، به آن‌ها برساند؛ نه این‌که به‌دروغ بگوید که مساجد، پُر از نمازگزار است یا مردم وضعیت اقتصادی خوبی دارند؛ این، یعنی فریفتن حکام که حرام است؛ زیرا حاکم، خورشید نیست که به همه جا سر بزند؛ حتی خورشید نیز به همه جا نمی‌تابد. ادراک و اطلاعات هر حاکمی مانند سایر انسان‌ها محدود است و اگر آدمی دغل‌باز و دروغ‌گو، گزارش‌های دروغینی از وضعیت مردم به حاکم برساند، باعث می‌شود که حاکم به چنین گزارش‌هایی فریفته شود و چه‌بسا تصمیم‌هایی بگیرد که با وضعیت واقعی مردم، سازگار نباشد یا برای اصلاح کم‌بودها و مشکلاتی که از آن بی‌اطلاع است، هیچ اقدامی نکند. لذا صراحت و راست‌گویی با حکام، ضرورت ویژه‌ای دارد و نباید چنین پنداشت که درمان زخم‌ها و مشکلات جامعه، با کتمان واقعیت‌ها ممکن می‌باشد؛ بلکه برای درمان هر زخمی، آن را ابتدا می‌شکافند تا خون و چرک از آن خارج شود و سپس آن را پانسمان می‌کنند؛ درمان زخم‌های جامعه نیز همین‌گونه است؛ یعنی کتمان مشکلات، راه‌کار مناسبی برای رویارویی با چالش‌ها و مشکلات موجود در جامعه نیست؛ لذا وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها، خیانت و نفاق است و جایز نمی‌باشد. از سطح کلان سیاسی و حکومتی که بگذریم، در یک محیط دانشجویی نیز همین‌گونه است؛ یعنی واجب است که واقعیت‌ها همان‌گونه که هستند، به مسؤولان خوابگاه و دانشگاه منتقل شوند و کتمان مشکلات و حقایق، روا نیست؛ بلکه ضروری‌ست که مشکلات هر دانشجو و طلبه‌ای به‌طور دقیق به مسؤولان ذی‌ربط منعکس شود تا تصمیم‌های درست و شایسته‌ای برای رفع مشکلات، اتخاذ گردد؛ زیرا ذکر معایب و کاستی‌ها برای رفع آن‌ها، عینِ اصلاح و خیرخواهی‌ست و غیبت به‌شمار نمی‌آید؛ چنان‌که فاطمه بنت قیسلبرای مشورت و نظرخواهی نزد پیامبرجآمد و عرض کرد: اسامه بن زید، معاویه بن ابی‌سفیان و ابوجهم از او خواستگاری کرده‌اند. پیامبرجبه او فرمود: «ابوجهم دستِ بزنی دارد و زنان را می‌زند؛ معاویه فقیر است و چیزی ندارد؛ با اسامه ازدواج کن». [ ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۱۴۸۰.]

امکان نداشت که پیامبرجاز کسی غیبت کند؛ پس این، از سرِ خیرخواهی و راهنمایی بود؛ لذا اگر با کسی نه از سرِ کینه و بدخواهی، بلکه به‌قصد اصلاح و به‌کردِ وضعیتش در نزد ولی یا سرپرست او سخن بگویید و به سرپرست وی خبر دهید که فلانی، چنین مشکلی دارد، در حقیقت برایش خیرخواهی کرده‌اید و این کارتان ثواب دارد. لذا اصلاح مشکلات و رفع چالش‌های هر محیط و جامعه‌ای، با بیان حقایق و ترسیم صورتِ واقعیِ آن امکان‌پذیر است و کتمان مسایل و مشکلات، روا نیست؛ لذا اگر یک دانشجو مشکلی اخلاقی یا انحرافِ رفتاری دارد، بر شما واجب است که ابتدا او را نصیحت کنید و اگر افاده نکرد، موضوعش را به مدیر یا ناظم دانشکده خبر دهید تا تا نسبت به اصلاحِ وضعیتش اقدام کنند؛ زیرا چنین دانشجو یا طلبه‌ای مانند میکروب، سایر دانشجویان و طلاب را هم خراب می‌کند. اگرچه در همه‌ی این موارد، بهتر است که پیش از رسیدن خبرها و مشکلات به مسؤولان، نسبت به رفع یا اصلاحِ آن‌ها اقدام شود و اگر اقدامی جدّی از سوی کارگزاران محلی و رده‌ی پایین برای رفع مشکلات صورت نگرفت، در این صورت، همان بهتر که مسایل را به مسؤولان رده‌ی بالا خبر دهیم تا اقدامات لازم را انجام دهد. در هر حال از این روایت، چنین برداشت می‌شود که انسان نباید نزد کسی، یک رو و پُشت سرش، روی دیگری داشته باشد؛ این، خصلتی از نفاق است که حرام می‌باشد. بدترش، این است که شخصی پیش روی کسی دیگر بگوید: تو آدم خوب و شایسته‌ای هستی؛ و بدین‌سان با چاپلوسی و زبان‌بازی و البته با دلی پر از کینه، در صدد فریفتن آن فرد باشد تا او را خام کند و چیزی از او بگیرد؛ و چه‌بسا آن فرد، آدم پاک‌دلی باشد و به شخص متملق و چاپلوس، احسان کند! شگفتا از چنین فردی که پیشِ روی آن شخص چاپلوسی می‌کند و پشت سرش از او بد می‌گوید! لذا بر انسان واجب است که از پروردگارش بترسد و تقوا پیشه کند و از دروغ‌گویی و دغل‌بازی بپرهیزد و رُک و صریح باشد تا الله متعال، اصلاح مشکلات را به‌دست او رقم بزند.

***

۱۶۲۷- وعن جُندب بن عبد اللهِ بن سفيانس قَالَ: قَالَ النَّبِيُّج: «مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ الله بِهِ، وَمَنْ يُرائِي يُرائي اللهُ بِهِ».[متفق عليه؛ و نیز روایت مسلم به‌نقل از ابن‌عباسب] [ صحيح بخاري، ش: ۶۴۹۹؛ و صحیح مسلم، ش: (۲۹۷۸، ۲۹۸۷).]

ترجمه: جندب بن عبدالله بن سفیانسمی‌گوید: پیامبرجفرمود: «هرکس (با بازگو کردن کارهای نیکش) به دنبال شهرت باشد، الله، دستش را رو می‌کند؛ و هرکس ریاکاری یا خودنمایی کند، الله، ریاکاری‌اش را آشکار می‌سازد».

۱۶۲۸- وعن أَبي هريرةَس قَالَ: قَالَ رسول اللهج: «مَنْ تَعَلَّمَ عِلْماً مِمَّا يُبْتَغَى بِهِ وَجْهُ اللهِ لا يَتَعَلَّمُهُ إِلاَّ لِيُصِيبَ بِهِ عَرَضاً مِنَ الدُّنْيَا، لَمْ يَجِدْ عَرْفَ الجَنَّةِ يَوْمَ القِيَامَةِ».[روایت ابوداود با اِسناد صحيح] [ صحیح الجامع، ش: ۶۱۵۹؛ آلبانی/در مشکاۀ المصابیح، ش: ۲۲۷ این حدیث را صحیح دانسته است. این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی ۱۳۹۹ گذشت.]

ترجمه: ابوهريرهسمی‌گوید: ‌رسول‌اللهجفرمود: «هرکس علمی را که تنها برای رضای اللهفرا گرفته می‌شود، به‌خاطر دست‌یابی به چیزی از دنیا بیاموزد، روز قیامت بوی بهشت به مشامش نمی‌رسد».

احادیث فراوان و مشهوری در این‌باره وجود دارد.

شرح

مؤلف/حدیثی بدین مضمون روایت کرده است که جندب بن عبداللهسمی‌گوید: پیامبرجفرمود: «هرکس (با بازگو کردن کارهای نیکش) به دنبال شهرت باشد، الله، دستش را رو می‌کند؛ و هرکس ریاکاری یا خودنمایی کند، الله، ریاکاری‌اش را آشکار می‌سازد»؛ یعنی اگر کسی هنگام قرائت قرآن یا ذکرِ اللهصدایش را بلند کند تا دیگران بشنوند و بگویند که فلانی آدم عبادت‌گزاری‌ست، اللهاو را رسوا می‌گرداند و عیبش را برای مردم برملا می‌سازد و بدین‌سان مردم درمی‌یابند که آدم ریاکاری‌ست. در این حدیث قید نشده که این رسوایی در دنیا خواهد بود یا در آخرت؛ لذا احتمال می‌رود که در دنیا یا در آخرت یا در هر دو سرا باشد؛ اما به‌طور قطع رسواییِ آخرت، شدیدتر و خفت‌بارتر است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا يُنصَرُونَ ١٦[فصلت: ١٦]

و به‌طور قطع عذاب آخرت، خفت‌بارتر است؛ و آنان یاری نخواهند شد.

هم‌چنین هرکه ریاکاری یا خودنمای کند، الله متعال ریاکاریِ او را برملا می‌سازد و او را نزد مردم رسوا می‌گرداند و بدین‌سان برای مردم روشن می‌شود که او، آدم ریاکاری‌ست. این حدیث، هشداری جدی‌ست که ریا هرطور که باشد و ریاکار هرچه نیت باطلش را پنهان کند، باز هم حقیقت امرش برملا می‌شود؛ زیرا الله متعال برملا کردن عیب و نیت چنین فردی را بر عهده گرفته است.

و اما حدیث ابوهریرهسبدین مضمون است که پیامبرجفرمود: «هرکس علمی را که تنها برای رضای اللهفرا گرفته می‌شود، به‌خاطر دست‌یابی به چیزی از دنیا بیاموزد، روز قیامت بوی بهشت به مشامش نمی‌رسد».

علوم بر دو گونه است: نوعی از آن تنها برای رضای اللهفرا گرفته می‌شود که همان علوم دینی و علوم پایه‌ی آن، مانند زبان عربی‌ست. و نوعِ دیگر علومی مانند هندسه، معماری، میکانیک و امثال آن است که از آن، به علوم دنیوی یاد می‌شود و کسب آن با هدف دست‌یابی به مال و ثروت دنیا و امثال آن، هیچ ایرادی ندارد؛ مثلاً کسی در یکی از رشته‌های مهندسی تحصیل می‌کند تا به شغل مورد علاقه‌اش دست یابد یا در رشته‌ی میکانیک درس می‌خواند تا به کار و حقوق دل‌خواه خود برسد. لذا ایرادی ندارد که انسان از فرا گرفتن چنین علومی، هدف دنیوی داشته باشد؛ اما چه خوب است که در تحصیل این علوم، نیت نماید که علاوه بر اشتغال، به مسلمانان نیز خدمت نماید و هدفش این باشد که وابستگیِ مسلمانان در رشته‌ی مورد نظرش به کفار برداشته شود و دیگر ناگزیر نباشند که برای پیش‌برد برنامه‌ها و فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی خود و امثال آن، از نیروهای بیگانه کار بگیرند. با این حال اگر هدف کسی از تحصیل در چنین علومی، صرفا اشتغال و دست‌یابی به کار و حقوق باشد، ایرادی ندارد و گناهی بر او نیست که چرا با هدف دنیوی درس خوانده است و مانند کسی‌ست که برای افزایش مال و ثروتش داد و ستد می‌کند؛ اما علوم شرعی را تنها باید برای رضایت اللهفرا گرفت و اگر کسی با هدف دست‌یابی به چیزی از دنیا به تحصیل در این علوم بپردازد، بوی بهشت به مشامش نمی‌رسد؛ این، هشدار شدیدی‌ست و نشان می‌دهد که هرکس دین و علوم دینی را وسیله‌ی ارتزاق خود قرار دهد یا با هدفی دنیوی به کسب این علوم بپردازد، مرتکب گناه کبیره شده است و هیچ برکتی در علمِ او نیست؛ مثلاً کسی بگوید: «برای این‌که توجه مردم را به‌سوی خود جلب کنم یا به نام و نانی برسم، به تحصیل در این علوم می‌پردازم»؛ یا بگوید: «در این رشته درس می‌خوانم تا مدرکی بگیرم و مشغول تدریس شوم و حقوقی بگیرم» یا با چنین اهدافی به تحصیل علوم دینی بپردازد؛ بوی بهشت به مشام چنین کسی نخواهد رسید. در رابطه با نظام‌های آموزشیِ فعلی که کسی در دانشکده‌ها و مراکز آموزش عالی به تحصیل در رشته‌های علوم اسلامی می‌پردازد و مدرکی می‌گیرد، قابل یادآوری‌ست که گرفتن مدرک نباید فقط به‌خاطر دنیا باشد؛ لذا اگر دانش‌جویی بگوید: «من درس می‌خوانم تا مدرکی بگیرم و به کرسی تدریس دست یابم و از این طریق به مردم خدمت کنم» یا با چنین اهدافی مدرک بگیرد، این، نیت خوب و پسندیده‌ای‌ست و هیچ ایرادی ندارد.