۲۸۲- باب: نهی از زدنِ زن و فرزند، و برده و حیوان بدون سبب شرعی یا افزون بر حدّ تأدیب
الله متعال میفرماید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾[النساء : ٣٦]
و به پدر و مادر نیکی نمایید و به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید (نیز نیکی کنید). بیگمان الله هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد.
۱۶۰۸- وعن ابن عمرَب أنَّ رسول اللهج قَالَ: «عُذِّبَتِ امْرَأَةٌ في هِرَّةٍ سَجَنَتْها حَتَّى مَاتَتْ، فَدَخَلَتْ فِيهَا النَّارَ، لا هِيَ أَطْعَمَتْهَا وَسَقَتْهَا، إذْ هِيَ حَبَسَتْهَا، وَلا هِيَ تَرَكَتْهَا تَأكُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ».[متفق عليه][صحيح بخاري، ش: (۲۳۶۵، ۳۴۸۲)؛ و صحیح مسلم، ش:۲۲۴۲]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: رسولاللهجفرمود: «زنی بهخاطر یک گربه عذاب داده شد؛ زیرا گربه را زندانی نمود تا اينكه گربه مُرد و بدینخاطر آن زن وارد دوزخ گردید. آنگاه که گربه را زندانی کرد، به او آب و غذا نداد و آزادش نکرد که از جانوران زمین- شکار کند و- بخورد».
۱۶۰۹- وَعَنْهُ أنَّهُ مَرَّ بِفِتْيَانٍ مِنْ قُرَيْشٍ قَدْ نَصَبُوا طَيراً وَهُمْ يَرْمُونَهُ، وَقَدْ جَعَلُوا لِصَاحِبِ الطَّيْرِ كُلَّ خَاطِئَةٍ مِنْ نَبْلِهمْ، فَلَمَّا رَأَوْا ابْنَ عُمَرَ تَفَرَّقُوا، فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا؟ لَعَنَ اللهُ مَنْ فَعَلَ هَذَا، إنَّ رسولَ اللهج لَعَنَ مَنِ اتَّخَذَ شَيْئاً فِيهِ الرُّوحُ غَرَضاً.[متفق عليه][صحيح بخاري، ش: ۵۵۱۳؛ و صحیح مسلم، ش:۱۹۵۸]
ترجمه: از ابنعمربروايت است كه وی از کنار تعدادی از جوانان قریش گذشت که پرندهای را- به عنوان نشانه- آویزان کرده بودند و به سوی او تیراندازی مینمودند. آنها همینکه ابنعمربرا دیدند، پراکنده شدند. ابنعمربفرمود: چه کسی این کار را کرده است؟ لعنت الله بر کسی که این عمل را انجام داده است؛ رسولاللهجبر کسی که از جانداری بهعنوان هدف و نشانهی تیراندازی استفاده کند، لعنت فرستاد.
۱۶۱۰- وعن أنسٍس قَالَ: نَهَى رسُولُ اللهج أن تُصْبَرَ البَهَائِمُ.[متفق عليه][صحيح بخاري، ش: ۵۵۱۵؛ و صحیح مسلم، ش:۱۹۵۶]
ترجمه: انسسمیگوید: رسولاللهجاز اینکه جانوران زنده و دربند را هدف و نشانهی تیراندازی قرار دهند، نهی فرمود.
۱۶۱۱- وعن أَبي عليٍّ سويدِ بن مُقَرِّنٍس قَالَ : لَقَدْ رَأَيْتُنِي سَابِعَ سَبْعَةٍ مِنْ بَنِي مُقَرِّنٍ مَا لَنَا خَادِمٌ إِلاّ وَاحِدَةٌ لَطَمَهَا أصْغَرُنَا فَأَمَرَنَا رسولُ اللهج أنْ نُعْتِقَهَا.[روايت مسلم][صحیح مسلم، ش:۱۶۵۸]
ترجمه: ابوعلي، سوید بن مقرِّنسمیگوید: من یکی از هفت پسر مقرّن بودم؛ ما فقط یک خدمتکار داشتیم. بهیاد دارم که کوچکترین برادر، به آن کنیز سیلی زد؛ لذا رسولاللهجبه ما امر فرمود که آن کنیز را آزاد کنیم.
در روایتی آمده است: من هفتمین برادر بودم.
شرح
مولف/در این باب به این آیه استدلا کرده است که اللهﻷمیفرماید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾[النساء : ٣٦]
و به پدر و مادر نیکی نمایید و به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید (نیز نیکی کنید). بیگمان الله هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد.
برخی از علما ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾را یارِ همنشین و همسفر معنا کردهاند و برخی دیگر گفتهاند: منظور از ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾، «همسر» است.
شاهد موضوع از این آیه، اینجاست که الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾: «و به آنکه مالکش شدهاید، نیکی کنید» که هم شاملِ بردگان میشود و هم شامل چارپایان. انسان دستور دارد که به بردهی زرخرید خود یا به خدمتکار ویژهی خود که شبانهروز در خدمتش میباشد، نیکی کند؛ بدینسان که از همان غذایی که خود میخورد، به بردهاش نیز بخوراند و مانند لباسی که خود میپوشد، به او نیز بپوشاند و خانه و استراحتگاهی درخور و شایسته در اختیارش دهد و او را به کارهای که در توانش نیست، وادار نسازد. سپس مولف/حدیثی بدین مضمون آورده است که ابنعمربمیگوید: پیامبرجفرمود: «زنی بهخاطر یک گربه به دوزخ رفت؛ زیرا گربه را زندانی نمود و به او نه آب و غذا داد و نه آزادش کرد که از جانوران زمین شکار کند و بخورد؛ در نتیجه گربه مُرد و آن زن بهسزای این کردار به دوزخ رفت و مجازات شد». هرچند حیوانی که آن زن به او ستم کرد، یک گربه بود که عدد و رقمی بهشمار نمیآمد؛ اما همینکه به آن گربه آب و غذا نداد، کافی بود تا زمینهی ورودش به دوزخ فراهم شود. از این حدیث چنین برمیآید که اگر به گربه آب و غذای کافی میداد، ایرادی نداشت و به چنین فرجامی دچار نمیشد. نگه داشتن پرندگان در قفس نیز همین حُکم را دارد؛ یعنی نگهداری پرندگان در قفس در صورتی که آب و غذای کافی به آنها بدهند و آنها را از گرما و سرما حفاظت کنند، ایرادی ندارد؛ اما اگر کسی در نگهداری و مراقبت از حیوانات کوتاهی نماید و باعثِ مرگشان شود، باید پاسخگو باشد و مجازاتش را خواهد دید؛ مانند آن زن که گربه را زندانی کرد. این حدیث، نشان میدهد که بر انسان واجب است که حقّ آنکه را که مالکش شده است- چه انسان و چه حیوان- بهخوبی ادا کند؛ روشن است که ادای حقِ انسانها در اولویت قرار دارد؛ زیرا گرامیترند و شرافت انسانی دارند.
دومین حدیثی که مولف/ذکر کرده بدین مضمون است که ابنعمرباز کنار تعدادی از جوانان قریش گذشت که پرندهای را- به عنوان نشانه- بسته بودند و به سوی او تیراندازی میکردند. آنها همینکه ابنعمربرا دیدند، پراکنده شدند. ابنعمربفرمود: «چه کسی این کار را کرده است؟ لعنت الله بر کسی که این عمل را انجام داده است؛ رسولاللهجبر کسی که از جانداری بهعنوان هدف و نشانهی تیراندازی استفاده کند، لعنت فرستاد»؛ زیرا این کار باعث اذیت و آزار حیوان است و مرگش را سخت و دشوار میگرداند؛ یکی به بالش میزند و دیگری به سر و گردن پرنده و آن یکی، به سینه و پهلویش و بدینسان پرنده یا حیوان زبانبسته رنج و درد فراوانی میکشد و سپس میمیرد؛ اما حیوانی که مرده باشد، دردی حس نمیکند. در حدیث انسسآمده است: «رسولاللهجاز اینکه جانوران زنده و دربند را هدف و نشانهی تیراندازی قرار دهند، نهی فرمود»؛ یعنی این کار، جایز نیست؛ زیرا میتوان حیوان دربند و بسته را ذبح کرد؛ از اینرو نیازی به نشانهگیریاش نیست؛ تیراندازی به سوی چنین حیوانی علاوه بر اینکه برایش دردآور است، تباه شدن یک نعمت را هم در پی دارد.
***
۱۶۱۲- وعن أَبي مسعودٍ البدْرِيِّسقال: كُنْتُ أضْرِبُ غُلامَاً لِي بالسَّوْطِ، فَسَمِعْتُ صَوْتاً مِنْ خَلْفِي: «اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ» فَلَمْ أفْهَمِ الصَّوْتِ مِنَ الغَضَبِ، فَلَمَّا دَنَا مِنِّي إِذَا هُوَ رسولُ اللهجفإذا هُوَ يَقُولُ: «اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ أنَّ اللهَ أقْدَرُ عَلَيْكَ مِنْكَ عَلَى هَذَا الغُلامِ». فَقُلتُ: لا أضْرِبُ مَمْلُوكاً بَعْدَهُ أَبَداً.
وَفِي روايةٍ: فَسَقَطَ مِنْ يَدِي السَّوْطُ مِنْ هَيْبَتِهِ.
وفي روايةٍ: فَقُلتُ: يَا رسولَ الله، هُوَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ تَعَالَى، فَقَالَ: «أمَا لَوْ لَمْ تَفْعَلْ، لَلَفَحَتْكَ النَّارُ، أَوْ لَمَسَّتْكَ النَّارُ».[روايت مسلم][صحیح مسلم، ش:۱۶۵۹]
ترجمه: ابومسعود بدریسمیگوید: غلام خود را با شلاق میزدم که از پُشت سر صدایی شنیدم که به من میگفت: «هان! ای ابومسعود!»؛ اما از شدت خشم صدا را نشناختم. وقتی نزدیک شد، دریافتم که رسولاللهجاست و میفرماید: «ای ابومسعود! بدان که الله نسبت به تو از قدرت و توانی که نسبت به این غلام داری، تواناتر است». گفتم: پس از این، هرگز هیچ غلامی را نمیزنم.
و در روایتی آمده است: از هیبتش شلاق از دستم افتاد.
و در روایت آمده است: گفتم: ای رسولخدا! او برای رضای الله متعال، آزاد است. پیامبرجفرمود: «اگر این کار را نمیکردی، آتش تو را میسوزاند یا آتش تو را لمس میکرد».
۱۶۱۳- وعن ابن عمرب أنَّ النَّبِيَّج قَالَ: «مَنْ ضَرَبَ غُلاَمَاً لَهُ حَدّاً لَمْ يَأتِهِ، أَوْ لَطَمَهُ، فإنَّ كَفَارَتَهُ أنْ يُعْتِقَهُ».[روايت مسلم][صحیح مسلم، ش:۱۶۵۷]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: پیامبرجفرمود: «هرکه غلامی را به جُرم نکرده، حد یا سیلی بزند، کفارهاش این است که او را آزاد کند».
۱۶۱۴- وعن هِشام بن حكيمِ بن حِزَامٍب أنَّه مَرَّ بالشَّامِ عَلَى أُنَاسٍ مِنَ الأَنْبَاطِ، وَقَدْ أُقيِمُوا فِي الشَّمْسِ، وَصُبَّ عَلَى رُؤُوسِهِمُ الزَّيْتُ! فَقَالَ: مَا هَذَا؟ قيل: يُعَذَّبُونَ في الخَرَاجِ- وفي رواية: حُبِسُوا في الجِزْيَةِ- فَقَالَ هِشَامٌ: أشهدُ لَسَمِعْتُ رسولَ اللهج يقولُ: «إنَّ اللهَ يُعَذِّبُ الَّذِينَ يُعَذِّبُونَ النَّاس في الدُّنْيَا». فَدَخَلَ عَلَى الأمِيرِ، فَحَدَّثَهُ، فَأَمَرَ بِهِمْ فَخُلُّوا.[روايت مسلم][صحیح مسلم، ش:۲۶۱۳]
ترجمه: از هشام بن حكيم بن حزامبروایت است که وی در شام بر عدهای از کشاورزان غیرعرب گذشت که آنها را در آفتاب نگه داشته و روی سرشان روغن ریخته بودند! پرسید: ماجرا چیست؟ گفتند: بهخاطر خراج، مجازات میشوند.- و در روایتی آمده است: بهخاطر جزیه حبس شدهاند.- هشامسگفت: گواهی میدهم که از رسولاللهجشنیدم که میفرمود: «همانا الله، کسانی را که در دنیا مردم را شکنجه میکنند، عذاب میدهد». آنگاه نزد امیر رفت و حدیث را بازگو کرد. امیر دستور آزادی آنان را صادر نمود و بدین ترتیب آزاد شدند.
۱۶۱۵- عن ابن عباسٍب قَالَ: رأى رسولُ اللهج حِمَاراً مَوْسُومَ الوَجْهِ، فَأَنْكَرَ ذَلِكَ؛ فَقَالَ: «واللهِ لا أسِمُهُ إِلا أقْصَى شَيْءٍ مِنَ الوَجْهِ»؛ وأمَرَ بِحِمَارِهِ فَكُوِيَ في جَاعِرَتَيْهِ، فَهُوَ أوَّلُ مَنْ كَوَى الجَاعِرَتَيْنِ.[روايت مسلم][صحیح مسلم، ش:۲۱۱۸]
ترجمه: ابنعباسبمیگوید: رسولاللهجدرازگوشی دید که صورتش داغ شده بود و این كار- يعني داغ کردن صورت- را ناپسند شمرد. ابنعباسبگفت: «به الله سوگند که من فقط جایی را داغ میکنم که از صورت حیوان دور باشد».[از ظاهر این روایت چنین برمیآید که گویندهی این سخن، ابن عباسببوده است که وقتی از زشتی و حرمت داغ کردن صورت حیوان، اطلاع یافت، این سخن را از جهت فرمانبرداری از پیامبرجبر زبان آورد؛ شایان ذکر است: بنا بر روایتی که بخاری در «التاریخ» آورده، گویندهی این سخن، عباس، پدر عبدالله بوده است؛ و همو نخستین کسی بود که داغ کردن کپل حیوانات را انجام داد. [مترجم] سپس دستور داد که الاغش را بیاورند و آنگاه دو کَپَلش را داغ کردند. و او، نخستین کسی بود که داغ کردن دو کپل حیوانات را- برای نشانهگذاری- انجام داد.
۱۶۱۶- وعنهب أنَّ النَّبِيَّج مَرَّ عَلَيْهِ حِمَارٌ قَدْ وُسِمَ في وَجْهِهِ، فَقَالَ: «لَعَنَ اللهُ الَّذِي وَسَمَهُ».[روايت مسلم][صحیح مسلم، ش:۲۱۱۷. بهنقل از جابرس
وفي رواية لمسلم أَيضاً: نَهَى رسولُ اللهجعَنِ الضَّرْبِ في الوَجْهِ، وَعَنِ الوَسْمِ في الوَجْهِ.
ترجمه: ابنعباسبمیگوید: [ همانگونه که در تخریج این حدیث آمده است، راوی این حدیث جابرسمیباشد، نه ابنعباسب. [مترجم]] درازگوشی که صورتش داغ شده بود، از کنار رسولاللهجگذشت. رسولاللهجفرمود: «لعنت الله بر کسی که او را داغ کرده است».
همچنین در روایتی دیگر از مسلم آمده است: رسولاللهجاز زدن به صورت و از داغ کردن آن نهی فرمود.
شرح
میدانید که هدف از زدن، اصلاح و ادب کردن است؛ نه ایجاد درد و رنج یا اذیت و آزارِ کسی که او را میزنند؛ به همین خاطر نیز از کتک زدن به "تنبیه" تعبیر میشود. لذا تا زمانی که ادب کردن فرزند با روشی غیر از زدن ممکن باشد، زدنش جایز نیست؛ اما اگر واقعاً راهِ دیگری نبود، ایرادی ندارد که او را کتک بزنند؛ البته مشروط به اینکه زدن، خشونتآمیز نباشد و آسیبی به او نرساند. بهیاد داشته باشید که الله متعال دربارهی تنبیه زنان میفرماید:
﴿وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًا﴾[النساء : ٣٤]
و زنانی را که از نافرمانیشان بیم دارید، ابتدا نصیحت نمایید و آنگاه از همخوابی با آنها دوری کنید و (اگر مطیع نشدند) تنبیهشان نمایید؛ آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، برای ستم به آنان در پی بهانه نباشید.
میبینید که الله متعال تنبیه کردن زنانِ نافرمان را در مرحلهی سوم قرار داده است. همانگونه که بیان شد، هدف از زدن، اصلاح است و نباید به مرز درد و آسیب برسد.
مولف/در این باب حدیثی بدین مضمون آورده است که ابومسعود بدریسغلام خود را با شلاق میزد که از پُشت سر صدایی شنید که به او میگفت: «هان! ای ابومسعود!»؛ اما ابومسعودساز شدت خشم صدا را نشناخت. وقتی گویندهی این سخن نزدیک شد، ابومسعود دریافت که رسولاللهجاست و میفرماید: «ای ابومسعود! بدان که الله نسبت به تو از قدرت و توانی که نسبت به این غلام داری، تواناتر است»؛ یعنی توان و قدرت پروردگار متعال را به او یادآوری کرد. این، همان مفهومیست که الله متعال در آیهای که پیشتر ذکر کردم، بیان فرموده است:
﴿فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا ٣٤﴾[النساء : ٣٤]
آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، برای ستم به آنان در پی بهانه نباشید. همانا الله بلندمرتبهی بزرگ است.
بدینسان رسولاللهجبه ابومسعودسیادآوری کرد که قدرت پروردگار بلندمرتبه و بزرگ را بهخاطر بیاورد و دست از زدن غلامش بردارد؛ هیبت رسولاللهجو تذکرش باعث شد که هماندم شلاق از دست ابومسعودسبه زمین بیفتد؛ از اینرو ابومسعودسغلامش را آزاد کرد. این، بیانگر فهم و بینش دقیق آن بزرگوار است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾[هود: ١١٤]
بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرند.
لذا ابومسعودسکه غلامش را زده بود، به جبران این کار ناسزا به او نیکی کرد و آزادش نمود؛ پیامبرجنیز بیان فرموده است که «هرکس غلامش را به جُرم نکرده، حد یا سیلی بزند، کفارهاش این است که او را آزاد کند».
سپس مولف/روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که هشام بن حكيم بن حزامبدر شام بر عدهای از کشاورزان غیرعرب گذشت که آنها را در آفتاب نگه داشته و روی سرشان روغن ریخته بودند! پرسید: ماجرا چیست؟ گفتند: بهخاطر خراج، مجازات میشوند گویا آنها خراج و مالیات نداده بودند؛ از اینرو برای مجازاتشان روی سرشان روغن ریخته و آنها را در آفتاب نگه داشته بودند؛ و این، شکنجهی دردآوری بود؛ زیرا روغن آغشته به سر باعث میشد که حرارت خورشید را بیشتر احساس کنند. هشامسگفت: گواهی میدهم که از رسولاللهجشنیدم که میفرمود: «همانا الله، کسانی را که در دنیا مردم را شکنجه میکنند، عذاب میدهد». آنگاه نزد امیر رفت و حدیث را بازگو کرد. امیر دستور آزادی آنان را صادر نمود و بدین ترتیب آزاد شدند.
این روایت، بیانگر خیرخواهی و حُسن رفتار سلفشدر تعامل با حکام است؛ چنانکه نزدشان میرفتند و نصیحتشان میکردند؛ بدینسان اگر حاکم، حرفشان را میپذیرفت و سر بهراه میشد، خوب و پسندیده بود؛ و گرنه، تکلیف یا مسؤولیت خیرخواهی، از دوشِ نصیحتکننده برداشته میشد و مسؤولیت متوجه حاکم میگردید؛ حکام خداترس همینکه با آیات الهی پند داده شوند یا احکام الهی به آنها یادآوری گردد، از کنارش بیتوجه نمیگذرند؛ بلکه به آن عمل میکنند؛ مانند همین حاکم که به نصیحت هشامسعمل کرد و دستور آزادیِ کشاورزان را صادر نمود.
همچنین از این حدیث چنین برمیآید که شکنجه و مجازاتی که از حدّ تنبیه و اصلاح خارج شود و به این حد برسد، جایز نیست.
مولف/احادیثی هم دربارهی نهی از داغ کردن صورت حیوانات ذکر کرده است؛ داغ کردن صورت حیوانات، حرام و جزو گناهان کبیره میباشد؛ زیرا پیامبرجبر کسی که صورت حیوانات را داغ کند، لعنت فرستاد. داغ کردن حیوانات بهقصد نشانهگذاری و شناساییِ آنها انجام میشود؛ در عربی به این عمل «وَسم» میگویند که همخانوادهی واژهی «السِّمْة»میباشد که به معنای نشانه و علامت است. دامداران برای نشانهگذاریِ دامهایشان، آنها را داغ میکنند و هر ایل و طایفهای، علامت ویژهی خودش را دارد تا در صورتیکه دامهایشان با گله یا حیوانات دیگری درآمیزند، بتوانند آنها را شناسایی کنند. همچنین وجود این نشانهی مخصوص، سند مالکیت نیز محسوب میشود؛ لذا اگر کسی، دامی را در دست شخص دیگری ببیند و ادعای مالکیت آن حیوان را بکند، وجود داغ مخصوصش بر روی دام، بیانگر صداقت مدعیست. داغ کردن حیوانات بهقصد نشانهگذاری، در سنت پیامبرجو خلفای راشدینشثابت است؛ چنانکه در آن زمان شترهای زکات را علامتگذاری و داغ میکردند؛ اما همانگونه که بیان شد، داغ کردن صورت حیوانات، جایز نیست؛ بلکه بدین منظور، ران، کَپَل و گردن شترها را داغ میکنند.
گفتنیست: اگر کسی، حیوانی ببیند که صورتش را داغ کرده بودند، میتواند بر کسی که صورت حیوان را داغ کرده است، لعنت بفرستد و بگوید: «لعنت الله بر کسی که صورت حیوان را داغ کرده است»؛ البته ذکر نامِ شخص، جایز نیست؛ یعنی روا نیست که بگوییم: خداوند، فلانی را لعنت کند! بلکه همانند پیامبرج، بهطور کلی و بدون ذکر نامِ کسی میگوییم: لعنت الله بر آنکه صورت حیوان را داغ کرده است. همچنین اگر در کوچه و بازار، مدفوع یا نجاستی دیدیم، می توانیم بدون ذکر نام کسی، بگوییم: لعنت الله بر کسی که این کار را کرده است؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «اتَّقُوا الْمَلاعِنَ الثَّلاثَةَ: الْبَرَازَ فِي الْمَوَارِدِ وَقَارِعَةِ الطَّرِيقِ وَالظِّلِّ»؛ یعنی: از سه کار که مایهی لعن و نفرین است، دوری کنید: مدفوع کردن بر سرِ چشمهها، در راهها و گذرگاهها و نیز در سایهها».
***