شرح ریاض الصالحین - جلد ششم

فهرست کتاب

۲۸۰- باب: حرام بودن قهر کردن مسلمانان با یک‌دیگر بیش از سه روز؛ مگر به سبب مشاهده‌ی بدعت یا فسق آشکار از کسی که با او قهر کرده‌اند

۲۸۰- باب: حرام بودن قهر کردن مسلمانان با یک‌دیگر بیش از سه روز؛ مگر به سبب مشاهده‌ی بدعت یا فسق آشکار از کسی که با او قهر کرده‌اند

الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ[الحجرات: ١٠]

جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند؛ پس در میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ[المائ‍دة: ٢]

و هم‌دیگر را بر انجام گناه و تجاوز یاری نکنید.

۱۵۹۹- وعن أنسٍس قَالَ: قَالَ رسولُ اللهج: «لا تَقَاطَعُوا، وَلا تَدَابَرُوا، وَلا تَبَاغَضُوا، وَلا تَحَاسَدُوا، وَكُونُوا عِبَادَ اللهِ إخْوَاناً، وَلا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَث». [متفق عليه] [ صحيح بخاري، ش: ۶۰۶۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۵۹.]

ترجمه: انسسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «نسبت به یک‌دیگر کینه و دشمنی نداشته باشید، به هم‌دیگر حسادت نورزید، به هم پشت نکرده، با یک‌دیگر قطع رابطه نکنید و برادروار بندگانِ (نیک و عبادت‌گزارِ) الله باشید؛ و برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بیش از سه ‌روز با برادر مسلمانش قهر باشد».

۱۶۰۰- وعن أَبي أيوبَس أنَّ رسول اللهج قَالَ: «لا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ لَيَالٍ؛ يَلْتَقِيَانِ، فَيُعْرِضُ هَذَا، وَيُعْرِضُ هَذَا، وخَيْرُهُما الَّذِي يَبْدَأُ بِالسَّلاَمِ».[متفق عليه] [ صحيح بخاري، ش: ۶۰۷۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۶۰.]

ترجمه: ابوایوبسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «برای هيچ مسلمانی جايز نيست كه بيش از سه شبانه‌روز با برادر مسلمانش قهر باشد؛ به‌گونه‌ای كه وقتی هم‌دیگر را می‌بینند، از هم روي می‌گردانند. و بهترينشان، كسی‌ست كه سلام (و آشتی) را آغاز می‌کند».

۱۶۰۱- وعن أَبي هريرةَس قَالَ: قَالَ رسول اللهج: «تُعْرَضُ الأَعْمَالُ في كلِّ اثْنَيْنِ وَخَمْيسٍ، فَيَغْفِرُ اللهُ لِكُلِّ امْرِئٍ لا يُشْرِكُ باللهِ شَيْئاً، إِلاَّ امْرَءاً كَانَتْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أخِيهِ شَحْنَاءُ، فَيقُولُ: اتْرُكُوا هذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا».[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۶۵. [پیش‌تر روایتی به همین مضمون به‌شماره‌ی ۱۵۷۶ گذشت. (مترجم] ]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: ««اعمالِ (مردم) در روز دوشنبه و پنج‌شنبه- به الله متعال- عرضه می‌شود و الله، هرکه را به او شرک نیاورده باشد، می‌آمرزد؛ مگر کسی را که میان او و برادر مسلمانش دشمنی و کینه وجود دارد؛- الله- می‌فرماید: این دو را تا زمانی که آشتی کنند، واگذارید». [ یعنی: آمرزش این دو تا زمانی که آشتی کنند، به‌تأخیر می‌افتد. [مترجم]]

۱۶۰۲- وعن جابرٍس قَالَ: سَمِعْتُ رسول اللهج يقولُ: «إنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ أَيسَ أنْ يَعْبُدَهُ المُصَلُّونَ فِي جَزِيرَةِ العَرَبِ، وَلَكِنْ في التَّحْرِيشِ بَيْنَهُمْ».[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۸۱۲.]

ترجمه: جابرسمی‌گوید: از رسول‌اللهجشنیدم که می‌فرمود: «شیطان از این‌که نمازگزاران شبه‌جزیره‌ی عرب او را عبادت و پرستش کنند، ناامید شده است؛ ولی برای خراب کردن آنان با یک‌دیگر و برپا کردن فتنه و آشوب در میان آن‌ها می‌کوشد».

۱۶۰۳- وعن أَبي هريرةَس قَالَ: قَالَ رسول اللهج: «لا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أنْ يَهْجُرَ أخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثٍ، فَمَنْ هَجَرَ فَوْقَ ثَلاَثٍ فَمَاتَ دَخَلَ النَّارَ».[روايت ابوداود با اِسنادی که مطابق شرط مسلم است.] [ صحیح الجامع، ش: ۷۶۵۹؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: ۴۱۰۶.]

ترجمه: ابوهريرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بیش از سه شبانه‌روز با برادر مسلمانش قهر باشد؛ و هرکه بیش از سه روز قهر کند و بمیرد، وارد دوزخ می‌شود».

۱۶۰۴- وعن أَبي خِراشٍ حَدْرَدِ بنِ أَبي حَدْرَدٍ الأسلميِّ، ويُقالُ: السُّلمِيُّ الصّحابيس: أنَّه سَمِعَ النَّبِيَّج يَقُولُ: «مَنْ هَجَرَ أخَاهُ سَنَةً فَهُوَ كَسَفْكِ دَمِهِ».[روايت ابوداود با اِسناد صحیح] [ صحیح الجامع، ش: ۶۵۸۱؛ السلسلة الصحیحة، ش: ۹۲۸؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: ۴۱۰۷.]

ترجمه: از ابوخِراش، حَدْرَد بن ابوحدرد اسلمی- و گفته می‌شود: سُلَمی صحابیس- روایت است که وی از پیامبرجشنید که می‌فرمود: «هرکه یک سال با برادر مسلمانش قهر کند، مانند ریختن خون اوست».

۱۶۰۵- وعن أَبي هريرةَس أنًّ رسولَ اللهج قَالَ: «لا يَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ أنْ يَهْجُرَ مُؤْمِناً فَوقَ ثَلاَثٍ، فإنْ مَرَّتْ بِهِ ثَلاَثٌ، فَلْيَلْقَهُ فَلْيُسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَإنْ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلامَ فَقَدِ اشْتَرَكَا في الأجْرِ، وَإنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِ فَقَدْ بَاءَ بِالإثْمِ، وَخَرَجَ المُسَلِّمُ مِنَ الهِجْرَةِ».[روايت ابوداود با اِسناد حسن] [ ضعيف است؛ ضعیف الجامع، ش: ۶۳۳۵؛ إرواء الغلیل، ش: ۲۰۲۹؛ و ضعیف أبی داود، از آلبانی/، ش: ۱۰۵۱.]

ترجمه: از ابوهریرهسروایت شده است که رسول‌اللهجفرمود: «برای هیچ مومنی جایز نیست که با مومنی دیگر، بیش از سه ‌روز قهر کند؛ پس از گذشتِ سه روز باید به دیدنش برود و به او سلام بگوید. اگر وی، جواب سلامش را داد، هر دو در پاداش شریک‌اند و اگر جواب نداد، مرتکب گناه شده و سلام‌کننده از قهر بودن، بیرون آمده است».

[ابوداود گوید: اگر قهر کردن به‌خاطر الله متعال باشد، مشمول این حُکم نمی‌شود.]

شرح

پیش‌تر درباره‌ی بیش‌تر این احادیث توضیح دادیم و اینک به نکات مهمی می‌پردازیم که در این بخش آمده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که ابوهريرهسمی‌گوید: پیامبرجفرمود: «هرگاه کسی بگوید: مردم هلاک شدند، خودش بیش از همه در هلاکت و نابودی‌ست». این سخن، دو وجه دارد که هر دو وجهش را نووی/به‌نقل از ائمه رحمهم‌الله ذکر کرده است. یک وجهش این است که فردی می‌گوید: مردم هلاک شدند؛ یعنی در ورطه‌ی گناهان و معاصی افتادند و هدفش از گفتنِ چنین سخنی، خودستایی و طعنه زدن به دیگران می‌باشد؛ چنین کسی بیش از همه در ورطه‌ی هلاکت و نابودی‌ست؛ زیرا بی‌آن‌که درک کند، اعمال خویشتن را تباه می‌گرداند. همان‌گونه که پیش‌تر حدیثی بدین مضمون گذشت که جندب بن عبداللهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «مردی گفت: قسم به الله که الله، فلانی را نمی‌آمرزد؛ اللهفرمود: چه کسی به نام من سوگند یاد می‌کند که من فلانی را نمی‌بخشم؟ حال آن‌که من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم»؛ [ ر.ک: حدیث شماره‌ی ۱۵۸۴. [مترجم]] زیرا آن شخص، این سخن را از روی تکبر و خودبزرگ‌بینی و به‌خاطر تحقیر شخص گنه‌کار بر زبان آورد و چنین می‌پنداشت که آن مرد از رحمت الاهی، به‌دور است! در صورتی که فقط افراد بی‌خرد، چنین پنداری دارند؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ ٥٦[الحجر: ٥٦]

کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید نمی‌شود.

لذا کسی که به‌قصد تحقیر دیگران یا برای خودستایی، از هلاکت و فسق و فجور مردم سخن می‌گوید، خودش بیش از همه در ورطه‌ی هلاکت و نابودی‌ست.

مولف/احادیثی درباره‌ی حرام بودن قهر کردن آورده است که پیش‌تر درباره‌ی آن‌ها به‌طور مفصل توضیح دادیم و بیان کردیم که برای هیچ مسلمانی روا نیست که بیش از سه روز با برادر مسلمانش قهر کند؛ این، بدین معناست که ترک سخن در کم‌تر سه روز جایز می‌باشد؛ اگرچه این هم کار شایسته‌ای نیست؛ ولی اگر کسی از برادر مسلمانش دل‌خور شد، تا سه روز می‌تواند با او حرف نزند و پیامبرجچنین اجازه‌ای به او داده است؛ اما با گذشت سه روز، باید به او سلام کند. اما اگر قهر کردن به‌خاطر مصلحتی دینی باشد، مثلاً برای این‌که طرف مقابل به خود بیاید و به اشتباهش پی ببرد و دست از معصیت بردارد، قهر کردن با او هیچ ایرادی ندارد؛ بلکه در پاره‌ای از موارد، واجب است. همان‌گونه که پیامبرجبه یارانش دستور داد که با کعب بن مالک و هلال بن امیه و مراره بن ربیعشکه از غزوه‌ی تبوک تخلف کرده بودند، قطع رابطه کنند. هنگامی که پیامبرجاز تبوک بازگشت، منافقان نزد آن بزرگوار می‌آمدند و به‌خاطر تخلف از شرکت در این غزوه عذر و بهانه می‌آوردند و سوگند یاد می‌کردند که معذور بوده‌اند. الله متعال می‌فرماید:

﴿سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ إِنَّهُمۡ رِجۡسٞۖ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٥ يَحۡلِفُونَ لَكُمۡ لِتَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡۖ فَإِن تَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٩٦[التوبة: ٩٥، ٩٦]

هنگامی که (از تبوک) به نزدشان بازگردید، برایتان به نام الله سوگند یاد می‌کنند تا از آنان صرف نظر کنید؛ پس از آنان روی بگردانید؛ همانا آن‌ها، پلیدند و جایگاهشان به سبب آنچه مرتکب می‌شدند، دوزخ است. برایتان سوگند می‌خورند تا از آنان راضی شوید. اگر شما از آنان راضی شوید، به‌طور قطع الله، از مردم فاسق و نابکار راضی نخواهد شد.

اما الله متعال بر این سه نفر- کعب بن مالک، مراره بن ربیع، هلال بن امیه- منت نهاد و توفیقشان داد که راست بگویند؛ لذا با صداقت به رسول‌اللهجعرض کردند که هیچ عذری نداشته‌اند. در این میان، کعب بن مالکسکه جوانی چابک بود، با صداقت تمام اظهار داشت که هیچ عذری نداشته است؛ زمانی که اصحابشرهسپار تبوک شدند، دو شتر داشت و از هر زمانی آماده‌تر بود؛ اما آن‌قدر امروز و فردا کرد که از حضور در این غزوه بازماند تا این‌که رسول‌اللهجاز تبوک بازگشت و کعب بن مالکسنزد آن بزرگوار رفت و گفت: «به الله سوگند که اگر نزد کسی جز شما نشسته بودم، می‌توانستم عذري بیاورم و خود را از خشمش برهانم؛ زیرا من از فن سخنوری برخوردارم، ولي به الله سوگند، يقين دارم كه اگر امروز با کذب و دروغ، رضایت شما را جلب کنم، به‌زودي خداوند شما را از من ناخشنود می‌گرداند. و اگر به شما راست بگويم، از من می‌رنجيد؛ اما راست می‌گويم و اميدوارم كه خداوند مرا ببخشد. والله که هیچ عذري نداشتم. به‌خدا سوگند، هنگامي كه از جهاد بازماندم، از هر زمان ديگری قوی‌تر و سرمايه‌دارتر بودم. رسول‌الله جفرمود: «اين شخص راست گفت. برخيز (و برو) تا خداوند درباره‌ات قضاوت كند». و آن‌گاه مسلمانان را از سخن گفتن با این سه نفر که تخلف کرده بودند، منع فرمود؛ حتی خویشاوندان و نزدیکانشان نیز با این‌ها قطع رابطه کردند و شخص پیامبرجکه از همه خوش‌اخلاق‌تر بود، با ایشان سخن نمی‌گفت. کعب بن مالکسمی‌گوید: «وقتی رسول‌اللهجپس از نماز می‌نشست، نزدش می‌رفتم و به او سلام می‌کردم و با خود می‌گفتم: آيا لب‌هايش را برای جواب سلام حركت می‌دهد يا خير؟ آن‌گاه نزديكش نماز می‌خواندم و زیرچشمی به او نگاه می‌كردم. هنگامي كه نماز می‌خواندم، به من نگاه می‌كرد؛ ولي وقتي زیرچشمی، نگاهش می‌نمودم، صورتش را از من برمی‌گرداند». پنجاه شب را بدین‌حال سپری کردند. كعبسمی‌گوید: «باری از ديوار باغ ابوقتاده كه پسرعمويم و محبوب‌ترين مردم نزد من بود، بالا رفتم و به او سلام کردم؛ ولی به‌خدا سوگند كه جواب سلامم را نداد». ابوقتادهسبه‌خاطر فرمان‌برداری از الله و رسولش، جواب سلامِ کعبسرا نداد:

﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ[النساء : ٨٠]

کسی که از پیامبر اطاعت کند، از الله اطاعت نموده است.

کعبسگریست و گفت: «ای ابوقتاده! تو را به‌خدا سوگند، آيا می‌داني كه من، الله و رسولش را دوست دارم؟» او، هیچ نگفت. كعبساو را دوباره سوگند داد. باز هم ابوقتادهسسكوت كرد و كعبسبار ديگر او را سوگند داد. اين بار ابوقتادهسگفت: الله و رسولش بهتر می‌دانند. اشك از چشمان كعبسجاري شد و برگشتم و از باغ بيرون رفت؛ اما با آزمون دیگری مواجه شد. نامه‌ای از پادشاه «غسان» به كعبسرسيد که در آن نوشته بود: «به ما خبر رسيده كه رفیقت (محمد)، به تو ستم كرده است. خداوند، تو را در وضعیتی قرار نداده که خوار و زبون شوی و حقّت ضايع گردد. نزد ما بيا تا از تو قدرداني كنيم». كعبسمی‌گوید: «پس از خواندن نامه، با خود گفتم: اين هم بخشي از آزمايش است. پس آن‌را در تنور انداختم و سوزاندم». وي، نامه را از آن جهت سوزاند که هرگونه روزنه‌ای را ببندد تا مبادا وسوسه شود و به این دعوت پادشاه غسان تن دهد.

پس از اين‌كه چهل شب از پنجاه شب گذشت، پیک رسول‌اللهجنزد كعبسرفت و گفت: رسول‌اللهr به تو دستور داده است كه از همسرت، كناره‌گيري كني. كعب پرسيد: چه كار كنم؟ او را طلاق دهم؟ گفت: خیر؛ بلكه با او نزدیکی نکن. قاصد رسول‌اللهجبه همسر كعببگفت: نزد خانواده‌ات برو و آن‌جا باش تا اين‌كه خداوند در اين‎باره، حکم كند. همسر كعبسنزد خانواده‌اش رفت و کعب ده روز دیگر را نیز در سختی و تنگنا سپری کرد؛ الله متعال در توصیف حال و روزِ این سه نفر در این ایام می‌فرماید:

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ[التوبة: ١١٨]

آن‌گاه که زمین با همه‌ی گستردگی‌اش بر آنان تنگ شد و از خود به تنگ آمدند و دریافتند که در برابر الله هیچ پناهگاهی جز او نیست.

کعبسمی‌گوید: «بدین‌سان ده شب ديگر نيز صبر كردم و پنجاه شب كامل، از زماني كه رسول‌خدا‌r مردم را از سخن گفتن با ما منع کرده بود، گذشت. نماز صبح پنجاهمين شب را خوانده و بر بام يكي از خانه‌هايم نشسته بودم و همان حالی را داشتم كه الله متعال، ذكر کرده است؛ يعني زمين با تمام وسعتش بر من تنگ شده بود و از خود، به‌تنگ آمده بودم. ناگهان فریاد شخصی را شنيدم كه بالای كوه «سَلع» رفته بود و با صدای بلند می‌گفت: ای كعب بن مالك! تو را بشارت باد. از شنيدن اين سخن، به سجده افتادم و دانستم كه گشايشي حاصل شده و رسول‌اللهr پس از نماز صبح، پذيرش توبه‌ی ما را از سوی الله، به مردم اعلام نموده است. لذا مردم، به‌راه افتادند تا به ما مژده دهند. مژده‌دهندگان، نزد دوستانم (هلال و مرارهب) رفتند. مردي به‌قصد مژده، سوار بر اسبش به‌سوي من تاخت و شخص ديگري از طايفه‌ی «اسلم»، پياده دويد و بر بالای کوه رفت و صدايش زودتر از سوارکار به من رسيد. وقتی آن شخصي كه صدايش را شنيده بودم، برای تبريك نزدم آمد، لباس‌هايم را درآوردم و به‌خاطر مژده‌ای كه به من داده بود، به او بخشیدم. به‌خدا سوگند، در آن وقت، لباس ديگري نداشتم؛ از این‌رو دو لباس (ازار و ردايي) به‌امانت گرفتم و پوشيدم و به‌سوي رسول‌خداr به‌راه افتادم. مردم، گروه‌گروه برای تبریک و تهنیت به خاطر قبولی توبه‌ام، به استقبالم می‌آمدند و می‌گفتند: پذيرش توبه‌ات از سوی الله، مباركت باد. تا اين‌كه وارد مسجد شدم. ديدم رسول‌اللهr نشسته و مردم، اطرافش را گرفته‌اند. هنگامي كه به پیامبرجسلام کردم، در حالي كه چهره‌اش از خوش‌حالي می‌درخشيد، فرمود: «تو را به بهترين روزي مژده باد كه از وقتی متولد شده‌ای، چنین روزی بر تو نگذشته است». پرسيدم: ای رسول‌خدا!‌ آيا اين مژده، از سوی شماست يا از سوي الله؟ فرمود: «خير؛ بلكه از سوی الله».

كعبسبه‌شكرانه‌ي اين لطف پروردگار، سجده‌ی شُکر به‌جای آورد. آری؛ در نتیجه‌ی شکیبایی بر تنگنایی که به‌خاطر پایداری بر صداقت و ایمانشان متحمل شدند، آیاتی نازل گردید که تا روز قیامت تلاوت می‌شود و مسلمانان داستانشان را در خلوت و تنهایی خویش در تهجدها و نمازهایشان می‌خوانند و با تلاوت این آیات به اللهنزدیکی می‌جویند و با خواندن هر یک از حروفش ده نیکی به‌دست می‌آورند. به‌راستی چه کسی به چنین امتیازی دست می‌یابد؟ آری؛ این دست‌آورد بازگشت به سوی الله متعال است و الله متعال، کسی را که به سوی او روی بیاورد، ناامید نمی‌گرداند. خلاصه این‌که قهر کردن مسلمانان با کعب بن مالک و دو دوستش که به فرمان رسول‌اللهجبود، این فایده‌ی بزرگ را در پی داشت که آنان به اللهپناه ببرند و با الله و رسولش صادق باشند و بر ایمانشان پایداری کنند. بنابراین اگر قهر کردن یا قطع رابطه با کسی که واجبی شرعی را ترک می‌کند یا مرتکب معصیتی می‌شود، او را بر آن دارد که به خود بیاید، باید با او قهر یا قطع رابطه کنیم تا این نتیجه‌ی بزرگ به‌دست آید؛ ولی اگر قهر کردن هیچ نتیجه‌ای نداشت یا شرایط را بدتر می‌کرد و آن فرد را از نیکوکاران و مصلحان دور می‌گردانید، در این صورت با او قهر و قطع رابطه نمی‌کنیم؛ بلکه به او سلام می‌گوییم و جواب سلامش را هم می‌دهیم؛ هرچند به نافرمانی از اللهادامه دهد؛ زیرا قهر کردن با مسلمان بیش از سه روز روا نیست.

مایه‌ی تأسف است که امروزه دو مسلمان از کنار یک‌دیگر رد می‌شوند و حتی شانه‌هایشان به هم می‌خورد، اما به هم سلام نمی‌کنند؛ گویا هر یک از آن‌ها از کنار یک مردار یا از کنار یک یهودی یا نصرانی می‌گذرد! در صورتی که برادر دینیِ اوست و اگر به او سلام کند، ده نیکی می‌برد و ایمان و الفت و محبت در دلش جای می‌گیرد و نتیجه‌اش بهشت برین خواهد بود؛ پیامبرجفرموده است: «وَاللَّهِ لا تَدْخُلُوا الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَفَلا أُخْبِرُكُمْ بِشَيءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُم؟ أَفْشُوا السَّلامَ بينَكم».[ر.ک: حدیث شماره‌ی ۳۸۳ همین کتاب. [مترجم] یعنی: «سوگند به الله که وارد بهشت نمی‌شوید تا این‌که ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یک‌دیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید، هم‌دیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید». بدین‌سان پیامبرجبیان فرمود که سلام کردن مردم به یک‌دیگر و ترویج آن در میانشان، یکی از زمینه‌های افزایش محبت و ورود به بهشت است. واقعا تأسف‌آور است که مسلمانان به این رهنمود نبوی و ارزش اخلاقی، اهمیت نمی‌دهند؛ حتی گاه دو هم‌کلاسی در مسجد یا دانشکده‌ی علوم دینی از کنار هم بی‌تفاوت می‌گذرند و به یک‌دیگر سلام نمی‌کنند! پس فایده‌ی کسب علم چیست؟ وقتی یک دانشجوی علوم دینی نسبت به آموزه‌ها و رهنمودهای کتاب و سنت بی‌توجه باشد، پس، از دیگران چه انتظاری‌ست؟ از این‌رو از شما می‌خواهم که به سلام کردن به برادران دینی خود اهمیت دهید که نه تنها ضرری ندارد، بلکه دارای فواید فراوانی‌ست؛ یک جمله به زبان می‌گویید و به نیکی‌های بسیاری دست می‌یابید؛ کارِ خسته‌کننده‌ای هم نیست.

***