شرح ریاض الصالحین - جلد ششم

فهرست کتاب

۳۶۷- باب: حرمت نسبت دادن انسان به غیر پدرش یا انتساب برده‌ی آزادشده به غیر آزادکننده‌اش

۳۶۷- باب: حرمت نسبت دادن انسان به غیر پدرش یا انتساب برده‌ی آزادشده به غیر آزادکننده‌اش

۱۸۱۱- عن سعدِ بن أَبي وقاصٍس أنَّ النَّبِيَّج قَالَ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُ أنَّهُ غَيْرُ أبِيهِ، فَالجَنَّةُ عَلَيْهِ حَرَامٌ».[متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: (۴۳۲۷، ۶۷۶۶)؛ و صحیح مسلم، ش: ۶۳.]

ترجمه: سعد بن ابی‌وقاصسمی‌گوید: پیامبرجفرمود: «هرکه آگاهانه خود را به کسی غیر از پدرش نسبت دهد، بهشت بر او حرام است».

۱۸۱۲- وعن أَبي هريرةَس عَنِ النَّبِيِّج قَالَ: «لا تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ أبِيهِ، فَهُوَ كُفْرٌ».[متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۶۷۶۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۶۲.]

ترجمه: ابوهريرهسمی‌گوید: پیامبرجفرمود: «از پدرانتان روی‌گردان نباشید- و خود را به کسی غیر از پدر خویش نسبت ندهید-؛ زیرا هرکه خود را به کسی غیر از پدرش نسبت دهد، مرتکب کفر و ناسپاسی شده است».

۱۸۱۳- وعن يزيد بن شريكِ بن طارِقٍ قَالَ : رَأيتُ عَلِيًّاس عَلَى المِنْبَرِ يَخْطُبُ، فَسَمِعْتُهُ يقُولُ: لا واللهِ مَا عِنْدَنَا مِنْ كِتَابٍ نَقْرؤُهُ إِلاَّ كِتَابَ اللهِ، وَمَا في هذِهِ الصَّحِيفَةِ، فَنَشَرَهَا فَإذَا فِيهَا أَسْنَانُ الإبِلِ وَأشْيَاءُ مِنَ الجَرَاحَاتِ، وَفِيهَا: قَالَ رسُولُ اللهِج: «المَدينَةُ حَرَمٌ مَا بَيْنَ عَيْرٍ إِلَى ثَوْرٍ، فَمَنْ أحْدَثَ فِيهَا حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً، فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أجْمَعِينَ، لا يَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ يَومَ القِيَامَةِ صَرْفاً وَلا عَدْلاً. ذِمَّةُ المُسْلِمينَ وَاحِدَةٌ، يَسْعَى بِهَا أَدْنَاهُمْ، فَمَنْ أَخْفَرَ مُسْلِماً، فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، لا يَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ يَومَ القِيَامَةِ صَرْفاً وَلا عَدْلاً. وَمَن ادَّعَى إِلَى غَيرِ أَبيهِ، أَوْ انْتَمَى إِلَى غَيرِ مَوَاليهِ، فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعينَ؛ لا يَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ يَومَ القِيَامَةِ صَرْفاً وَلا عَدْلاً».[متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: (۱۱۱، ۷۳۰۰)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۳۷۰.]

ترجمه: یزید بن شریک بن طارق می‌گوید: علیسرا در حالِ سخنرانی بر روی منبر دیدم و شنیدم که می‌گفت: نه، به الله سوگند، جز کتاب‌الله و آن‌چه در این صحیفه است، کتاب دیگری نزدمان نیست که آن را بخوانیم. سپس آن صحیفه را باز کرد که در آن، عُمر شترهای زکات و پاره‌ای از احکامِ جراحات بیان شده و در آن آمده بود که رسول‌اللهجفرمود: «مدینه از کوه عیر تا کوه ثور، [ این کوه ثور، غیر از کوهی‌ست که در پنج میلی جنوب مکه قرار دارد. [مترجم]] حرم است و هرکه در آن بدعتی بیاورد یا بدعت‌گزاری را جای دهد، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و الله در روز قیامت، هیچ توبه و احسان و فدیه‌ای را از او قبول نمی‌کند. پیمان مسلمانان، یکی‌ست؛ بدین‌سان که کم‌ترینشان از این حق برخوردار است- و می‌تواند به غیرمسلمانان، امان دهد-. پس هرکه امان و پیمان مسلمانی را نقض کند، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و الله در روز رستاخیز، هیچ توبه و احسان و فدیه‌ای را از او نمی‌پذیرد. هرکس خود را به غیر از پدرش یا به غیر از آزادکنندگان خود نسبت دهد، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و الله در روز قیامت، هیچ توبه و احسان و فدیه‌ای را از او قبول نمی‌کند».

۱۸۱۴- وعن أَبي ذَرٍّس أنَّه سَمِعَ رَسُولَ اللهج يَقُولُ: «لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَيرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ كَفَرَ، وَمَنِ ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ، فَلَيْسَ مِنَّا، وَلَيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، وَمَنْ دَعَا رَجُلاً بالكُفْرِ، أَوْ قَالَ: عَدُو اللهِ، وَلَيْسَ كَذَلِكَ إِلاَّ حَارَ عَلَيْهِ».[متفق عليه] [ صحيح بخاري، ش: ۳۵۰۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۶۱. [بخشی از این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی ۱۷۴۲ آمده است. (مترجم] ]

ترجمه: از ابوذرسروایت است که وی از رسول‌اللهجشنید که می‌فرمود: «هرکه آگاهانه خود را به غیر از پدرش نسبت دهد، کفر و ناسپاسی کرده است؛ و هرکس مدعی چیزی شود که مالِ او نیست، از ما نمی‌باشد و باید جایگاه را در آتش دوزخ فراهم کند. و هرکه شخصی را کافر بخواند یا بگوید: ای دشمن خدا، و آن‌شخص این‌گونه نباشد، این ویژگی‌ها به خودِ وی برمی‌گردد».

شرح

مولف/می‌گوید: «حرمت نسبت دادن انسان به غیر پدرش یا انتساب برده‌ی آزادشده به غیر آزادکننده‌اش»؛ مولف/دو مورد ذکر کرده است که هر دو، درباره‌ی نسبت و نزدیکیِ برخی از انسان‌ها با یک‌دیگر است:

اول: نَسَب یا نسبت خانوادگی.

دوم: ولاء یا سرسپردگیِ برده به خانواده یا قبیله‌ای که او را آزاد کرده‌اند؛ پیامبرجفرموده است: «الْوَلاءُ لُحْمَةٌ كَلُحْمَةِ النَّسَبِ»؛ [ صحیح است؛ صحیح الجامع، ش: ۷۱۵۷.] یعنی: «ولاء، نسبتی مانند نسبت خانوادگی‌ست». بدین معنا که مانند نَسَب و تبار خانوادگیِ انسان، امری معنوی و غیرقابل انتقال به دیگران است. بر هر کسی واجب است که خود را از لحاظ نَسَب و تبار، تنها به ریشه‌ی خانوداگیِ خویش، یعنی به پدر و پدربزرگ و همین‌طور پدرِ پدربزرگش تا آخرِ منتسب بداند و جایز نیست که آگاهانه خود را به کسی غیر از پدرش نسبت دهد؛ مثلاً پدرش از فلان‌قبیله است و شخص، قبیله یا خانواده‌ی پدریِ خویش را کم‌تر از فلان‌قبیله یا خانواده می‌پندارد؛ لذا خود را به خانواده یا قبیله‌ای نسبت می‌دهد که از آن‌ها بالاترند؛ چنین شخصی، ملعون و نفرین‌شده می‌باشد و لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و الله متعال در روز قیامت، توبه و احسان او را نمی‌پذیرد و هیچ فدیه‌ای را از او قبول نمی‌کند.

اما انتساب انسان به پدربزرگ و جدّ پدری‌اش که مشهور و معروفند، در صورتی که نسبت خود با پدرش را نفی نکند، جایز است؛ چنان‌که پیامبرجفرمود: «أَنَا النَّبِيُّ لا كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبْ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۲۸۶۴، ۲۸۷۴، ۲۹۳۰، ۳۰۴۲، ۴۳۱۵، ۴۳۱۶)؛ و مسلم، ش: ۱۷۷۶ به‌نقل از براء بن عازبس.] یعنی: «به راستی که من، پیامبرم و این، دروغ نیست؛ من، فرزند عبدالمطّلب هستم»؛ در صورتی که آن بزرگوار، فرزند عبدالله بن عبدالمطلب می‌باشد و عبدالمطّلب نام جدّ اوست؛ اما پیامبرجاین را در غزوه‌ی حنین از آن جهت گفت که پدربزرگش از پدرش مشهورتر بود و جایگاه والایی در میان قریشیان و دیگر قبایل عرب داشت؛ لذا بی‌آن‌که نسبت خود با پدرش را نفی کند، خود را به پدربزرگ خویش نسبت داد. هم‌چنین افراد با نامِ قبیله [و نام خانوادگیِ] خود شناخته می‌شوند؛ آن‌چه نارواست این‌که کسی نسبت خود با پدرش را نفی کند و بخواهد از طریق انتسابش به کسی غیر از پدر خویش، ویژگی و شهرت خانوادگی‌اش را از خود نفی نماید. برخی از مردم به‌خاطر دست‌یابی به کالای ناچیز دنیا به‌جای این‌که خود را به پدرانشان نسبت دهند، به عموهایشان نسبت می‌دهند؛ مثلاً کسانی که می‌خواهند دو تابعیت‌ یا دو ملیت داشته باشند، خود را به دایی یا عموی خود نسبت می‌دهند تا به چیزی از دنیا دست یابند؛ این، حرام است و کسانی که چنین وضعیتی دارند، واجب است که بر همان تابعیت یا ملیتی باشند که هستند و بدین منظور مدارک شناسایی خود را اصلاح کنند و به یاد داشته باشند که هرکس، تقوا پیشه سازد، الله متعال، آسانی و گشایشی فرارویش می‌نهد و از آن‌جا که گمانش را هم ندارد، به او روزی می‌دهد.

سپس مولف/حدیثی بدین مضمون آورده است که علی بن ابی‌طالبسبر روی منبر سخنرانی کرد و فرمود: «به الله سوگند، جز کتاب‌الله و آن‌چه در این صحیفه است، کتاب دیگری نزدمان نیست که آن را بخوانیم». بدین‌سان علی مرتضیستصریح نمود که پیامبرجدست‌نوشته یا چیزِ خاصی به او نداده است؛ علیسبیان داشت که آن‌چه در اختیار دارد، کتاب‌الله می‌باشد که در اختیار همگان است؛ همان کتابی که کوچک‌ترین تحریفی در آن نیامده و همه‌ی مسلمانان، کوچک و بزرگشان، آن را تلاوت می‌کنند. این، ردی آشکار بر رافضیانی‌ست که ادعا می‌کنند که یک‌سوم قرآن و نیز سوره‌ی «ولایۀ» از آن حذف شده است! کسانی که چنین پنداری دارند، از جرگه‌ی مسلمانان خارج شده‌اند:

﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥[النساء : ١١٥]

و هر کس پس از آن‌که راه هدایت برایش روشن و آشکار شد، با پیامبر مخالفت نماید و راهی غیر از راه مومنان در پیش بگیرد، او را به همان راهی که در پیش گرفته، واگذار می‌کنیم و او را به دوزخ می‌اندازیم. و (این) چه بد سرنوشتی‌ست.

امیرالمؤمنین، علی مرتضیسسوگند یاد کرد که پیامبرجچیزِ خاصّی به او نداده است. این، ردّ آشکاری بر کسانی‌ست که می‌گویند: پیامبرجخلافت را به علیسواگذار کرد و ابوبکر و عمر(ب) خلافت را غصب کردند و- العیاذ بالله- کافر و منافق بودند! شگفتا از این‌ها که چه اتهام‌هایی بر بهترین‌های امت وارد می‌کنند! از الله متعال می‌خواهیم که این‌ها را با عدل خویش به سزای اعمالشان برساند؛ به‌یقین که او بر هر کاری تواناست. این‌ها اگر در ادعای دوستی با علی بن ابی‌طالبسراست‌گو هستند و به‌راستی خود را پیرو او می‌دانند، پس بنگردند که آن بزرگوار آشکارا بر فراز منبر اعلام نمود که پیامبرجموقعیت یا مقام منحصر به فردی به اهل بیت نداده است؛ بلکه بیان داشت که آن‌چه در اختیار داریم، همان کتابی‌ست که همه‌ی مسلمانان دارند؛ سپس عُمر شترهای زکات و پاره‌ای از احکامِ جراحات را بیان نمود که البته در این روایت، به‌‌تفصیل نیامده و فقط به آن اشاره شده است؛ آن‌گاه به بیان این حدیث پرداخت که رسول‌اللهجفرمود: «مدینه از کوه عیر تا کوه ثور، [ این کوه ثور، غیر از کوهی‌ست که در پنج میلی جنوب مکه قرار دارد. [مترجم]] حرم است»؛ بنابراین، همه‌ی مدینه همانند مکه حَرَم می‌باشد؛ البته در فضیلت و جایگاه، به حَرَم مکی نمی‌رسد؛ زیرا حَرَم مکه آن‌چنان جایگاهی دارد که کمالِ ایمان مومن- در صورتی که شرایطش را داشته باشد- به این است که به‌قصد حج و عمره رهسپار مکه شود؛ اما حَرَم مدینه این‌گونه نیست؛ هم‌چنین ارتکاب گناه و معصیت در حَرَم مدینه، از ارتکاب محرمات در حرم مکه]، سبک‌تر است؛ قصدِ شکار در حَرم مکه، کیفر دارد؛ اما در حرم مدینه این‌گونه نیست؛ خلاصه این‌که تقریباً تفاوت این دو حرم، شش یا هفت مورد می‌باشد. ناگفته نماند که مساحت حرم مدینه، حدّ فاصل کوه‌های عیر و ثور است که چهار فرسنگ در چهار فرسنگ می‌باشد؛ پیامبرجدرباره‌ی حرمِ مدنی فرمود: «هرکه در آن بدعتی بیاورد یا بدعت‌گزاری را جای دهد، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و الله در روز قیامت، هیچ توبه و احسان و فدیه‌ای را از او قبول نمی‌کند»؛ منظور از بدعت، نوآوری در عقیده، منهج و سلوک مسلمانان و مخالفت با آن‌هاست؛ در این حدیث بیان شد: هرکه در آن بدعتی بیاورد یا دانسته بدعت‌گزاری را جای دهد یا یاری‌اش کند، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست؛ زیرا در گناهش شریک می‌باشد. در ادامه‌ی این حدیث آمده است: «و پیمان مسلمانان، یکی‌ست؛ بدین‌سان که کم‌ترینشان از این حق برخوردار است- و می‌تواند به غیرمسلمانان، امان دهد-. پس هرکه امان و پیمان مسلمانی را نقض کند، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و الله در روز رستاخیز، هیچ توبه و احسان و فدیه‌ای را از او نمی‌پذیرد». لذا اگر کافری، با ضمانت و کفالت یک مسلمان و در امانِ او وارد سرزمین اسلامی شود و سپس شخصی بیاید و بگوید که این شخص، کافر است و باید او را کُشت، و سپس او را بکشد، لعنتِ الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر قاتل خواهد بود؛ زیرا امان و پیمانِ مسلمانی را نقض کرده است؛ حال اگر کسی، امان و پیمانِ حاکم و زمام‌دارِ مسلمانان را نقض کند، چه حُکمی دارد؟ زیرا امان و پیمان حکومت یا همان روادیدی که از سوی حکومت صادر می‌شود، حُکم امان‌نامه را برای کافران دارد و مسلمانی که این امان‌نامه را نقض کند، به لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم گرفتار می‌شود.

این، نشان‌گر حمایت دین اسلامی از کسی‌ست که در امان و پیمان یا پناه یک مسلمان وارد قلمرو اسلام می‌شود و نشان می‌دهد که دین اسلام، هیچ ربطی به خیانت، ترور و جنایت ندارد؛ بلکه دین اسلام، آیین واضح و روشنی‌ست که با صراحت تمام بیان داشته است که هر انسانی که مسلمانان به او امان و پناه دهند، حتماً باید در امنیت کامل باشد؛ این حدیث هم‌چنین بیان‌گر نادرستیِ پندار و روی‌کرد کسانی‌ست که مردمانی را که از سوی مسلمانان عهد و امان دارند، به‌قتل می‌‌رسانند؛ چنین کسانی سزاوار لعن و نفرین پروردگار و فرشتگان و همه‌ی مردم هستند.

آری؛ اگر یک کافر ستیزه‌گر یا حربی، پنهانی و بدون امان‌نامه‌ی مسلمانان، با هدف جاسوسی یا خراب‌کاری وارد قلمرو اسلامی شود، اعدام می‌گردد؛ زیرا هیچ عهد و امانی ندارد؛ اما کافری که با روادید حکومت یا با امان و کفالت شخصیت‌های حقیقی و حقوقیِ مسلمان، به سرزمین اسلامی می‌آید، جانش حرمت دارد و نباید کسی به او تعرض کند؛ و هرکس این پیمان را نقض نماید، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست؛ اما شگفتا از کسانی که به نامِ اسلام و بلکه به نامِ جهاد اسلامی، عهدشکنی می‌کنند! در صورتی‌که اسلام، خیانت و عهدشکنی را رد نموده است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَيۡكُمۡ كَفِيلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ ٩١ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّتِي نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٍ أَنكَٰثٗا تَتَّخِذُونَ أَيۡمَٰنَكُمۡ دَخَلَۢا بَيۡنَكُمۡ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرۡبَىٰ مِنۡ أُمَّةٍۚ إِنَّمَا يَبۡلُوكُمُ ٱللَّهُ بِهِۦۚ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٩٢[النحل: ٩١، ٩٢]

و چون با الله پیمان بستید، به پیمان الاهی وفا کنید و سوگندهای استواری را که یاد می‌کنید، نشکنید؛ در حالی که شما، الله را شاهد و نگهبانتان قرار داده‌اید. بی‌گمان الله از کردارتان آگاه است. و مانند آن زنی نباشید که نخ‌های تابیده‌اش را پس از تابیدن محکم، باز می‌کرد؛ بدین‌سان که به بهانه‌ی بیش‌تر بودن یک گروه (=مشرکان) از گروه دیگر (=مومنان)، سوگندهایتان را در میان یک‌دیگر دستاویز نیرنگ و خیانت قرار دهید.

در اسلام، پای‌بندی به عهد و پیمان اهمیت فراوانی دارد و پیمان‌شکنی، کار بسیار زشتی‌ست و هیچ جایی در اسلام ندارد؛ اما برخی از افراد بی‌خرد و نادان، می‌خواهند غیرت خود را در چیزی که هیچ مطابقتی با کتاب و سنت ندارد، سبک کنند و با روشی که بر خلاف رهنمودهای کتاب و سنت می‌باشد، عقده‌گشایی نمایند! این، اشتباه بسیار بزرگی‌ست؛ بلکه مومن به رهنمود و دستورهای شرعی پای‌بند است و می‌داند که دین اسلام، دین امیال و خواسته‌های نفسانی نیست:

﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّ[المؤمنون : ٧١]

و اگر حق، پیرو خواسته‌های نفسانی آنان بود، بی‌گمان آسمان‌ها و زمین و موجودات آن‌ها تباه می‌شدند.

اما راه اسلام، واضح و روشن است و هیچ ابهامی در آن وجود ندارد.

***