شرح ریاض الصالحین - جلد ششم

فهرست کتاب

۳۵۵- باب: حرام بودن واسطه‌گریِ شهرنشین برای روستانشینی که کالاهای خود را به منظور فروش به شهر می‌آورد؛ و نیز حرام بودن دست گذاشتن روی معامله‌ و خواستگاریِ شخصی دیگر، مگر به اجازه‌ی او یا پس از رد شدن وی

۳۵۵- باب: حرام بودن واسطه‌گریِ شهرنشین برای روستانشینی که کالاهای خود را به منظور فروش به شهر می‌آورد؛ و نیز حرام بودن دست گذاشتن روی معامله‌ و خواستگاریِ شخصی دیگر، مگر به اجازه‌ی او یا پس از رد شدن وی

۱۷۸۴- عن أنسٍس قالَ: نَهَى رسُولُ اللهِج أنْ يَبيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ وإنْ كانَ أخَاهُ لأَبِيهِ وَأُمِّهِ.[متفق علیه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۱۶۱؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۵۲۳.]

ترجمه: انسسمی‌گوید: رسول‌اللهجاز این‌که شهرنشینی کالاهای روستانشینی را- به صورت دلالی- بفروشد، منع نمود؛ حتی اگر برادرِ تنیِ او باشد.

۱۷۸۵- وعن ابن عمرب قالَ: قالَ رسولُ اللهِج: «لا تَتَلَقَّوُا السِّلَعَ حَتَّى يُهْبَطَ بِهَا إلَى الأَسْوَاقِ».[متفق علیه] [ صحیح بخاری، ش: (۲۱۴۹، ۲۱۶۴، ۲۱۶۵)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۵۱۷.]

ترجمه: ابن‌عمربمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «پیش از رسیدن اجناس و کالاهای تجاری به بازارها، به پیش‎باز- فروشندگان غیرمقیم- آن‌ها نروید».

۱۷۸۶- وعن ابن عباسٍب قالَ: قالَ رسُولُ اللهج: «لا تَتَلَقَّوُا الرُّكْبَانَ، وَلا يَبِعْ حَاضِرٌ لِبَادٍ». فقالَ لَهُ طَاووسٌ: مَا قوله: «لا يَبع حَاضِرٌ لِبَادٍ»؟ قالَ: لا يَكُونُ لَهُ سِمْسَاراً.[متفق علیه] [ صحیح بخاری، ش: (۲۱۵۸، ۲۱۶۳)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۵۲۱.]

ترجمه: ابن‌عباسباز رسول‌اللهجروایت کرد که فرمود: «-‎ برای خرید کالا- به استقبال کاروان نروید و شهرنشین، کالای روستانشین را برای او نفروشد». طاووس/از ابن‌عباسبپرسید: منظور رسول‌اللهجاز این‌که فرمود: «شهرنشین، کالای روستانشین را برای او نفروشد»، چیست؟ ابن‌عباسبپاسخ داد: یعنی برای او دلالی نکند. [ حافظ/گوید: ابن‌المنیر گفته است: بخاری/دلالی شهرنشین برای روستانشین را حمل بر این کرده است که شهرنشین، این کار را در ازای گرفتن دست‌مُزد انجام دهد؛ اما اگر این کار را بدون دریافت مزد و از روی خیرخواهی یا به‌درخواست روستانشین به‌انجام برساند، ایرادی ندارد. [مترجم]]

۱۷۸۷- وعن أبي هريرةَ قالَ: نَهَى رسولُ اللهجأنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ، وَلا تَنَاجَشُوا وَلا يَبِيعُ الرَّجُلُ عَلَى بَيْعِ أخْيِهِ، وَلا يَخْطُبُ عَلَى خِطْبَةِ أخِيهِ، وَلا تَسْأَلُ المَرْأَةُ طَلاَقَ أُخْتِهَا لِتَكْفَأَ مَا فِي إنائِهَا.

وفي روايةٍ قالَ: نَهَى رَسُولُ اللهج عَنِ التَّلَقِّي، وَأَنْ يَبْتَاعَ المُهَاجِرُ لِلأعْرَابِيِّ، وَأَنْ تَشْتَرِطَ المَرْأةُ طَلاَقَ أُخْتِهَا، وأنْ يَسْتَامَ الرَّجُلُ على سَوْمِ أخِيهِ، وَنَهَى عَنِ النَّجْشِ والتَّصْرِيَةِ.[متفق علیه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۱۴۰؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۵۱۵.]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجاز این‌که شهرنشینی کالاهای روستانشینی را- به صورت دلالی- بفروشد، منع نمود- و فرمود:- «قیمت کالاها را بدون این‌که قصد خرید داشته باشید، بالا نبرید [ یعنی «نَجَش» نکنید. نَجَش، بدین معناست که شخصی، بی‌آن‌که قصد خریدِ کالایی را داشته باشد، برای فریب دادن خریدار یا به‌قصد بالا بردن سودِ فروشنده یا به‌ هر دو نیت، چنین وانمود می‌کند که می‌خواهد این کالا را به فلان‌قیمت خریداری نماید. به عنوان مثال: کالایی را در بازار در معرضِ فروش می‌گذارید و هرکس، قیمتی می‌گوید و بدین‌سان، کالای شما، عملاً به مزایده گذاشته می‌شود. آخرین قیمتی که برای این کالا گفته‌اند، صدهزار تومان است؛ در این میان، شخصی برمی‌خیزد و قصد خرید ندارد؛ ولی صد و ده‌هزار تومان قیمت‌گذاری می‌کند. قصدش، فقط این است که مشتری را به خریدِ آن جنس، تحریک نماید و به‌اصطلاح بازارگرمی کند و قیمت کالا را به‌نفع فروشنده بالا ببرد. این، حرام است. اما اگر کسی، واقعاً از ابتدا قصد خرید داشته باشد، ولی در جریان قیمت‌های پیشنهادی، قیمت آن جنس به‌اندازه‌ای بالا برود که از خریدِ آن منصرف شود، اشکالی ندارد؛ زیرا بسیاری از مردم، هنگام مزایده، قیمتِ پیشنهادیِ خود را مناسب می‌دانند، ولی وقتی قیمت، بالا می‌رود، از خریدِ آن جنس منصرف می‌شوند؛ هیچ ایرادی بر این کار وارد نیست و اشکالی ندارد. [ر.ک: شرح حدیث شماره‌ی ۱۵۷۵.]] و هیچ‌کس روی معامله‌ی برادرش معامله و نیز روی خواستگاری‌اش، خواستگاری نکند؛ و هیچ زنی- به نفع خود- خواهان طلاق خواهر مسلمانش نشود».

و در روایتی آمده است: رسول‌اللهجاز این امور منع فرمود: از این‌که انسان پیش از رسیدن کالاها به بازار، به استقبال فروشندگان غیرمقیم برود و از این‌که شهرنشین، کالای روستانشین را- به‌صورت دلالی- بفروشد و از این‌که زنی ازدواج خود با مردی را به طلاق دادن زن اولش مشروط کند و از این‌که کسی- با پیشنهاد قیمت بیش‌تر به فروشنده- بر قیمت کالای خریداری‌شده‌ی برادر مسلمانش بیفزاید [ بدین صورت که مثلاً عمر، بر سر قیمت کالایی با حسن به توافق می‌رسد؛ آن‌گاه شخصی می‌آید و به حسن می‌گوید: من، این کالا را این‌قدر بیش‌تر از قیمتی که با حسن توافق کرده‌ای، از تو می‌خرم. [مترجم]] و از معامله‌ی «نَجَش» و از نگه داشتن شیر در پستان حیوان شیرده به‌قصد فریفتن خریدار- تا چنین تصور کند که پرشیر است- منع فرمود.

۱۷۸۸- وعن ابن عمرَب أنَّ رسُولَ اللهج قالَ: «لا يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ، وَلا يَخْطُبْ عَلَى خِطْبَةِ أخِيهِ إلا أنْ يَأذَنَ لَهُ».[متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.] [ صحیح بخاری، ش: (۲۱۳۹، ۵۱۴۲)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۴۱۲.]

ترجمه: ابن‌عمربمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «هیچ‌یک از شما روی معامله‌ی دیگری، دست نگذارد و هیچ‌کس روی خواستگاری برادرِ مسلمانش خواستگاری نکند؛ مگر آن‌که خواستگار اول اجازه دهد».

۱۷۸۹- وعن عقبة بن عامرٍس أنَّ رسُولَ اللهج قالَ: «المُؤْمِنُ أَخُو المُؤْمِنِ، فَلا يَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ أنْ يَبْتَاعَ عَلَى بَيْعِ أخِيهِ وَلا يَخْطُبَ عَلَى خِطْبَةِ أخِيهِ حَتَّى يذَرَ».[روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۱۴۱۴.]

ترجمه: عقبه بن عامرسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «مومن، برادر مومن است و برای هیچ مومنی حلال نیست که روی معامله‌ی برادرش معامله کند یا روی خواستگاریِ برادر مسلمانش، به خواستگاری برود؛ مگر آن‌که برادر مسلمانش، خود- معامله یا- خواستگاری را ترک کند».

شرح

مولف/ در این باب به سه موضوع پرداخته است:

• حرام بودن دست گذاشتن روی معامله‌‌ی شخصی دیگر.

• حرام بودن خواستگاری بر روی خواستگاریِ شخصی دیگر، مگر به اجازه‌ی او یا پس از رد شدن وی.

• حرام بودن واسطه‌گریِ شهرنشین برای روستانشینی که کالاهای خود را به منظور فروش به شهر می‌آورد.

این دلالی، چندین صورت دارد که در احادیث این باب، بیان شده است؛ از آن جمله این‌که روستانشینی شتر یا گوسفند یا ماست و شیر خود را برای فروش به شهر می‌آورَد؛ یکی از ساکنان شهر، نزدش می‌آید و می‌گوید: «فلانی! من، این‌ها را برای تو می‌فروشم». این، جایز نیست؛ زیرا رسول‌اللهجفرموده است: «دَعُوا النَّاسَ يَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۵۲۲ به‌نقل از جابر بن عبداللهب.] یعنی: «مردم را بگذارید- که معامله‌ی خود را انجام دهند-. الله آنان را به‌واسطه‌ی یک‌دیگر روزی می‌دهد». پس بگذارید تا روستانشین کالای خود را بفروشد؛ چه‌بسا ارزان‌فروش باشد و پول زیادی از مردم نخواهد؛ زیرا می‌خواهد هرچه زودتر کارش تمام شود و به آبادیِ خود برگردد. هم‌چنین پولش را هم نقدا دریافت می‌کند؛ زیرا خریدارِ شهری می‌داند که روستانشین قصد بازگشت دارد و پولش را می‌خواهد؛ بدین‌سان هر دو فایده می‌برند: هم خریدار شهری که کالای مورد نظرش را ارزان می‌خرد و هم فروشنده‌ی روستایی که پولش را به‌صورت نقدی دریافت می‌کند. اما وقتی پای دلال به میان می‌آید، هم قیمت کالا بالا می‌رود و هم فروشنده‌ی روستایی دیرتر به پولش می‌رسد؛ از این‌رو پیامبرجاز این‌که شهرنشین، کالای روستانشین را- به‌صورت دلالی- بفروشد، منع نمود.

برخی از علما با توجه به این علت، گفته‌اند: اگر خودِ روستانشین از شهرنشین درخواست دلالی کرد یا از او خواست که کالای وی را بفروشد، ایرادی ندارد؛ زیرا فروشنده‌ی روستایی با علم به این‌که فرد شهرنشین، کالای او را با قیمت بیش‌تری می‌فروشد و دو سه روزی هم برای رسیدن به پولش معطل خواهد شد، چنین درخواستی کرده است؛ اما از ظاهر حدیث چنین برمی‌آید که شهرنشین حق ندارد که کالای روستانشینی را به صورت دلالی بفروشد و اگر روستانشین هم چنین درخواستی کرد، به او بگوید: خودت کالای خویش را بفروش.

هم‌چنین برخی از علما بر پایه‌ی علت و نیز حدیثی که ذکر شد، [ اشاره‌ای‌ست به این حدیث که: «دَعُوا النَّاسَ يَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛ یعنی: «مردم را بگذارید- که معامله‌ی خود را انجام دهند-. الله آنان را به‌واسطه‌ی یک‌دیگر روزی می‌دهد».] چنین استنباط کرده‌اند: اگر قیمت برای فروشنده‌ی شهری و روستایی یک‌سان باشد، در این صورت ایرادی ندارد که فرد شهرنشین، کالای روستانشین را بفروشد؛ زیرا در این صورت، قیمت تغییر نمی‌کند؛ به‌عنوان مثال: قیمت کالایی از سوی دولت تعیین شده است و کم و زیاد نمی‌شود. در این حالت فرقی نمی‌کند که شهرنشین آن کالا را بفروشد یا روستانشین؛ لذا دلالی برای فروش چنین کالایی، نفعی برای شهرنشین ندارد.

هم‌چنین برخی از علما از علت مذکور، چنین استنباط کرده‌اند که نهی از واسطه‌گریِ شهرنشین برای فروش کالای روستانشین، فقط درباره‌ی کالاهای ضروری و مورد نیاز مردم است، نه درباره‌ی کالاهای غیراساسی. اما این، استنباطی ضعیف است و فرقی میان کالاهای اساسی و غیراساسی وجود ندارد.

نمونه‌ی دوم از این دلالی یا واسطه‌گری، رفتن به پیش‎باز کاروان‌های تجاری یا فروشندگانی‌ست که از روستا به شهر می‌آمدند؛ زیرا همان‌گونه که می‌دانید، در گذشته، مردم در یک یا دو روز هفته، از روستا به شهر می‌آمدند تا کالاها و تولیدات خود را بفروشند؛ لذا برخی از مردم پیش از رسیدنِ این‌ها به شهر، به استقبالشان می‌رفتند و کالاهای آن‌ها را پیش از رسیدن به بازار، خریداری می‌کردند؛ در صورتی که مردم در شهر منتظرِ رسیدن این کالاها بودند. در این کار دو زیان وجود داشت:

اول: مردم شهر ناگزیر می‌شدند کالای مورد نیاز خود را با قیمتِ بیش‌تری از دلالان خریداری کنند.

دوم: فروشندگان روستایی نیز ضرر می‌کردند؛ زیرا از قیمت بازار بی‌اطلاع بودند و دلالان، کالاهای ایشان را ارزان‌تر از قیمت بازار می‌خریدند؛ از این‌رو پیامبرجفرموده است: «لا تَلَقَّوا الْجَلَبَ فَمَنْ تَلَقَّاهُ فَاشْتَرَى مِنْهُ فَإِذَا أَتَى سَيِّدُهُ السُّوقَ فَهُوَ بِالْخِيَارِ»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۵۱۹. [مترجم]] یعنی: «به استقبال کالایی که از روستا یا شهری دیگر آورده می‌شود، نروید؛ پس اگر کسی به استقبال برود و از آن بخرد، هنگامی که فروشنده به بازار برسد- و ببیند که ضرر کرده است-، اختیار دارد که کالایش را پس بگیرد».

موضوع دیگری که در این باب مورد بررسی قرار گرفته، حرام بودن دست گذاشتن روی معامله‌‌ی شخصی دیگر است. مثلاً شخصی، کالایی را به ده هزار تومان خریده است؛ اینک فردی می‌آید و می‌گوید: من، این کالا را به هشت هزار تومان به تو می‌دهم؛ این، حرام است؛ زیرا خریدار را تحریک می‌کند که معامله را فسخ کند و همان کالا را با قیمت کم‌تری بخرد و این، به معنای به‌هم زدن معامله‌ی دیگران است که حرام می‌باشد.

هم‌چنین خواستگاری کردن از دختر یا زنی که فردی دیگر از او خواستگاری کرده و هنوز جوابش را نگرفته یا منصرف نشده است، حرام می‌باشد؛ مثلاً به شما خبر می‌رسد که از دختر فلانی خواستگاری کرده‌اند؛ حال شما هم قدم پیش گذاشته، از او خواستگاری می‌کنید. این، حرام است؛ مگر آن‌که خواستگار اول به شما اجازه دهد؛ بدین معنا که نزدش بروید و بگویید: شنیده‌ام که به خواستگاریِ فلانی رفته‌ای؛ من نیز همین قصد را دارم؛ آیا به من اجازه می‌دهی؟ حق با اوست که اجازه دهد یا خیر.

البته اگر مطمئن شدید که خانواده‌ی دختر، خواستگار اول را رد کردند، ایرادی ندارد که برای خواستگاری اقدام کنید؛ ولی ناگفته نماند که باید از رد شدن خواستگار اول مطمئن شوید؛ و گرنه، جایز نیست که پیش از اطمینان کامل از این موضوع، به خواستگاری بروید؛ زیرا چه‌بسا قصد قبول کردن او را داشته باشند؛ اما همین‌که شما خواستگاری کنید، او را رد کنند و بدین‌سان خواستگار اول را از حقش محروم بگردانید.

***