شرح ریاض الصالحین - جلد ششم

فهرست کتاب

۲۶۴- باب: حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری

۲۶۴- باب: حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری

۱۵۵۹- عن أَبي زيدٍ ثابت بن الضَّحَّاك الأنصاريِّس، وَهُوَ من أهلِ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ، قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهج: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ بِمِلَّةٍ غَيْرِ الإسْلاَمِ كاذِباً مُتَعَمِّداً، فَهُوَ كَما قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَيءٍ، عُذِّبَ بِهِ يَومَ القِيَامَةِ، وَلَيْسَ عَلَى رَجُلٍ نَذْرٌ فيما لا يَمْلِكُهُ، وَلَعْنُ المُؤْمِنِ كَقَتْلِهِ».[متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۶۰۴۷؛ و صحیح مسلم، ش:۱۱۰.]

ترجمه: ابوزید، ثابت بن ضحاک انصاریس- یکی از اصحاب حاضر در بیعت‌ رضوان- می‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «هرکه به‌دروغ و به‌عمد به ديني غير از اسلام سوگند ياد كند، پس او همان‌گونه است كه می‌گويد. و هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، روز قیامت با آن عذاب می‌گردد و هرکه در‌باره‌ی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بی‌اساس است. و نفرین کردن مومن، همانند کشتن اوست».

شرح

مولف/بابی بدین عنوان گشوده است: «حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری».

لعن و نفرین به معنای دعای رانده شدن از رحمت الهی‌ست؛ لذا وقتی می‌گویی: «لعنت خدا بر فلانی»، بدین معناست که الله متعال او را از رحمت خویش برانَد یا او را از رحمت خود، دور بگرداند. لعنت یا نفرین کردن شخصی معین، جزو گناهان بزرگ است؛ یعنی گفتنِ عبارتِ «لعنت خدا بر فلانی» یا گفتنِ «خداوند، فلانی را لعنت کند»، جایز نیست؛ حتی اگر آن شخص، کافری‌ست که در حیات می‌باشد؛ زیرا هنگامی‌که پیامبرجافراد معینی را لعنت کرد، الله متعال به او فرمود:

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨[آل عمران: ١٢٨]

(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست. الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند؛ چراکه آنان ستم‌کارند.

برخی از مردم غیرتشان می‌گیرد و کسی را که کافر است، به‌طور مشخص لعنت می‌کنند؛ این، جایز نیست؛ زیرا چه می‌دانند؟ چه‌بسا الله متعال، آن کافر را هدایت کند. چه‌بسیار کسانی که جزو سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بوده‌اند، اما هدایت یافته و در شمارِ برترین بندگان الله متعال درآمده‌اند. دومین پیشوای این امت پس از رسول‌اللهجو ابوبکر صدیقس، کیست؟ آری؛ عمر فاروقس؛ همو که ابتدا در برابر اسلام سرسختی می‌کرد و از آن می‌گریخت و جزو سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بود؛ اما الله متعال، او را هدایت کرد و بدین‌ترتیب دومین خلیفه پس از رسول‌اللهجگردید. خالد بن ولید و عکرمه بن ابوجهل و بسیاری از اصحاب بزرگوارشدر ابتدا جزو سرسخت‌ترین دشمنان اسلام نبودند؛ ولی اللهآنان را هدایت کرد؛ از این‌رو به پیامبرش فرمود:

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨[آل عمران: ١٢٨]

(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست. الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند؛ چراکه آنان ستم‌کارند.

اما لعن و نفرین کسی که بر کفر مرده است، جایز می‌باشد؛ زیرا دیگر امیدی به هدایتش نیست؛ چراکه فرصتش تمام شده و بر کفر مرده است؛ ولی به‌راستی لعن و نفرین کافرِ مرده چه فایده‌ای دارد؟ بلکه بیمِ آن نمی‌رود که لعن و نفرین کافری که مرده، در مفهوم این حدیث بگنجد که رسول‌اللهجفرموده است: «لا تَسُبُّوا الْأَمْوَاتَ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَفْضَوْا إلَى مَا قَدَّمُوا»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۱۳۹۳، ۶۵۱۶) به‌نقل از ام‌المؤمنین، عایشهل.] یعنی: «به مردگان ناسزا نگویید؛ زیرا آن‌ها به نتیجه‌ی اعمال خویش رسیده‌اند». لذا از کسی که کافرِ مرده را لعنت می‌کند، می‌پرسیم: این‌که او را لعن و نفرین کنی، چه فایده‌ای دارد و چه چیزی را عوض می‌کند؟ او که بدون لعن و نفرین تو، از رحمت الهی رانده شده و جزو دوزخیانی‌ست که برای همیشه در دوزخ می‌مانند. پس چه دلیلی دارد که او را نفرین کنی؟ لعنت کردن چارپایان و جانوران نیز جایز نیست. ان‌شاءالله حُکم این مسأله در احادیث بعدی خواهد آمد.

سپس مولف/حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوزید، ثابت بن ضحاک انصاریسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «هرکه به‌دروغ و به‌عمد به ديني غير از اسلام سوگند ياد كند، پس او همان‌گونه است كه می‌گويد». مثلاً شخصی می‌گوید: یهودی یا نصرانی باشم که ماجرا، چنین و چنان باشد. و اگر موضوع بر خلافِ سخنش باشد، همان‌گونه که خودش گفته است، یهودی یا نصرانی‌ست! این، نشان می‌دهد که سوگند دروغ و عمدی به آیینی غیر از اسلام، حرام و جزو گناهان بزرگ است؛ ولی کسی که صادقانه چنین سوگندی می‌خورد، نه به‌دروغ، مشمول این هشدار نمی‌شود؛ اما در عین حال به او می‌گوییم: اگر می‌خواهی سوگند یاد کنی، به نامِ الله سوگند یاد کن؛ همان‌گونه که پیامبرجفرموده است: «مَنْ كَانَ حَالِفًا فَلْيَحْلِفْ بِاللهِ أَوْ لِيَصْمُتْ». [ صحیح بخاری، ش: (۲۶۷۹، ۶۶۴۶)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۶۴۶ به‌نقل از عبدالله بن عمرب.] یعنی: «کسی که می‌خواهد سوگند بخورد، به نام الله سوگند یاد کند، یا سکوت نماید». هم‌چنین اگر با این گمان که سخنش درست است، به غیرعمد چنین سوگندی یاد کند، مشمول این وعید نیست. از این حدیث چنین برداشت می‌شود که اگر کسی به این پندار که موضوع همان‌گونه است که می‌گوید، قسم بخورد و سپس روشن شود که ماجرا بر خلاف پندارش بوده است، نه گنه‌کار می‌باشد و نه کفاره‌ای بر اوست؛ مثلاً شخصی بنا بر باور خود، می‌گوید: قسم می‌خورم که سعید فردا می‌آید؛ ولی فردایش سعید نمی‌آید. بر کسی که سوگند یاد کرده است، کفاره‌ای نیست؛ چنان‌که مردی در حضور پیامبرجسوگند یاد کرد که در میان دو سنگ‌لاخ مدینه، هیچ خانواده‌ای از خانواده‌ی او فقیر نیست؛ در حالی که او از اوضاع و احوال همه‌ی خانه‌های مدینه خبر نداشت؛ ولی بنا بر گمانِ غالبِ خود، سوگند یاد کرد که خانواده‌اش فقیرترین خانواده‌ی مدینه است و رسول‌اللهجنیز سوگندِ او را پذیرفت. [ ر.ک: صحیح بخاری، ش: (۱۹۳۷، ۲۶۰۰، ۵۳۶۸، ۶۰۸۷، ۶۷۱۰) به‌نقل از ابوهریرهس.]

در ادامه‌ی حدیث ثابتسآمده است که رسول‌اللهجفرمود: «هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، روز قیامت با آن عذاب می‌گردد»؛ یعنی: اگر کسی با خوردن سَم یا زهر خودکشی کند، در دوزخ همواره باید زهر بنوشد. یا اگر اگر خودش را از ارتفاع به پایین بیندازد و خودکشی کند، در دوزخ نیز به همین شکل عذاب داده می‌شود. کسی که با چاقو خودکشی نماید، در دوزخ به همان شکل مجازات می‌گردد؛ کسانی که بمب و مواد منفجره به خود می‌بندند و خود را در میان دشمن منفجر می‌کنند، در حقیقت مرتکب خودکشی می‌شوند و این، عملیات شهادت‌طلبانه نیست؛ بلکه عملیات انتحاری‌ست و کسی که مرتکب چنین عملی می‌شود، در حقیقت خودکشی کرده است؛ اگرچه کسی که مرتکب چنین اعمالی می‌شود، خود را شهادت‌طلب می‌پندارد، اما از آن‌جا که مرتکب عمل حرامی شده‌ و خودکشی کرده است، جزو شهدا به‌شمار نمی‌آید؛ زیرا شهید، کسی‌ست که مطابق فرمان الهی، به او نزدیکی می‌جوید؛ نه با انجام عملِ حرامی که اللهاز آن منع فرموده است؛ اللهمی‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا ٢٩[النساء : ٢٩]

و خویشتن را نکشید. به‌درستی که الله نسبت به شما مهرورز است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٩٥[البقرة: ١٩٥]

و خود را به هلاکت نیندازید و نیکی نمایید؛ بی‌گمان الله، نیکوکاران را دوست دارد.

البته ما، درباره‌ی این‌ها که به‌اشتباه و با تأویل عملیات انتحاری انجام می‌دهند، امیدواریم که به عذاب الاهی گرفتار نشوند؛ اما بدون شک هیچ اجری ندارند و در جرگه‌ی شهیدان نیستند؛ زیرا عملی انجام داده‌اند که الله به آن دستور نداده است؛ بلکه از آن نهی فرموده است. شاید کسی بپرسد: مگر صحابهشبه میان دشمن نمی‌زدند؟

می‌گوییم: بله؛ گاه یک صحابی به میان دشمن یورش می‌برد؛ اما آیا این، به معنای خودکشی‌ست؟ شکی نیست که خطر کشته شدن زیاد بود؛ اما احتمال نجات هم وجود داشت. از این‌رو یک مجاهد به صفوف دشمن یورش می‌بُرْد و پس از کشتن چندین نفر از پیکارجویان دشمن، به میان لشکر مسلمانان باز می‌گشت. به عنوان نمونه می‌توان به ماجرای براء بن مالکسدر جنگ "یمامه" اشاره کرد. براء، برادر انس بن مالکبو مردی شجاع بود؛ در جنگ یمامه، مسیلمه‌ی کذاب و پیروانش به باغی پناه بردند. براء بن مالكسگفت: «مرا از بالای ديوار در باغ بيفكنيد». مسلمانان، او را در سپري نهادند و با نيزه بالا دادند تا اين‌كه موفق شد خود را از بالای ديوار به درون باغ بيندازد. او، كنار درب شروع به جنگ كرد و در را باز نمود. مسلمانان، از دري كه براءسگشوده بود، وارد باغ شدند و آن‌گاه پیروزی مسلمانان بر مسیلمه‌ی کذاب رقم خورد و براءسنیز زنده ماند. لذا نمی‌توان با استدلال به چنین مجاهدت‌هایی از سوی صحابهش، عملیات انتحاری را جایز قلمداد کرد؛ در هر حال امیدواریم که الله متعال آن‌دسته از کسانی را که دچار این اشتباه شده‌اند، مؤاخذه نفرماید و از آنان درگذرد؛ زیرا آن‌ها از روی ناآگاهی و با نیت درست، این کار را کرده‌اند. ولی همان‌گونه که در حدیث آمده است: «هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، در آتش دوزخ با آن عذاب می‌گردد».

گفتنی‌ست که پیامبرجدرباره‌ی کسی که خودکشی می‌کند، فرموده است: «با همان چیزی که خودکشی کرده است، در آتش دوزخ، جاودانه و برای همیشه عذاب می‌گردد». آیا این‌که فرمود: «همیشه و جاوادنه عذاب می‌شود»، بدین معناست که آن شخص، کافر می‌باشد؟ پاسخ: خیر؛ کافر نیست؛ بلکه غسل داده می‌شود، کفن می‌گردد و بر او نماز می‌خوانند و برایش درخواست آمرزش می‌کنند. چنان‌که مردی در زمان پیامبرجخودکشی کرد؛ او را نزد پیامبرجآوردند تا بر او نماز بخوانند؛ اگرچه پیامبرجخود بر او نماز نخواند، اما دستور داد که بر او نماز بخوانند. و این، نشان می‌دهد که کسی که خودکشی می‌کند، کافر به‌شمار نمی‌آید و برای همیشه در دوزخ نخواهد ماند؛ لذا ذکر ابدی بودن عذاب در چنین احادیثی، بیان‌گر شدت تهدید و هشدار نسبت به چنین اعمالی‌ست؛ وگرنه مسلمانی که مرتکب خودکشی یا چنین اعمالی شود، کافر نیست.

نکته: اعتصاب غذا تا سرحدّ مرگ، خودکشی‌ست.

در ادامه‌ی حدیث ثابت بن ضحاکسآمده است که پیامبرجفرمود: «و نفرین کردن مومن، همانند کشتن اوست»؛ یعنی اگر به مومنی بگویی: «لعنت خدا بر تو»، گویا او را کُشته‌ای؛ زیرا لعن و نفرین، به معنای دعای محرومیت و دوری از رحمت الهی‌ست و کسی که از رحمت الله دور شود، مانند کسی‌ست که به‌قتل می‌رسد و از زندگی ساقط می‌گردد؛ وجه شباهتش این است که کسی که از رحمت الهی دور می‌شود، از حیات و سعادت اخروی محروم می‌گردد. لذا لعن و نفرینِ مومن، حرام و یکی از گناهان بزرگ است و هرکه مومنی را لعنت کند، نفرین وی به سوی کسی می‌رود که او را لعنت کرده است؛ و اگر آن‌شخص سزاوار لعن و نفرین نباشد، لعن و نفرین به سوی لعنت‌کننده برمی‌گردد و بدین‌سان خود کسی که نفرین کرده است، ملعون می‌شود! پناه بر الله.

***

۱۵۶۰- وعن أَبي هريرةَس أنَّ رسُولَ اللهج قَالَ: «لا يَنْبَغِي لِصِدِّيقٍ أنْ يَكُونَ لَعَّاناً». [روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش:۲۵۹۷.]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «شایسته‌ی هیچ صدّیقی نیست که لعنت‌کننده باشد».

۱۵۶۱- وعن أَبي الدرداءِس قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهج: «لا يَكُونُ اللَّعَانُونَ شُفَعَاءَ، وَلا شُهَدَاءَ يَوْمَ القِيَامَةِ».[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش:۲۵۹۸.]

ترجمه: ابودرداءسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «لعنت‌کنندگان در روز قیامت نه شفیع خواهند بود و نه گواه». [ یعنی نه شفاعتشان پذیرفته می‌شود و نه شهادتشان. [مترجم]]

شرح

پیش‌تر درباره‌ی حدیث ثابت بن ضحاک انصاریسسخن گفتیم و یک عبارتش باقی ماند؛ این‌که رسول‌اللهجفرمود: «و هرکه در‌باره‌ی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بی‌اساس است»؛ یعنی انسان نباید درباره‌ی چیزی که مالکش نیست یا آن را در اختیار ندارد، نذر کند و به‌فرض این‌که نذر نماید، نذرش باطل است؛ مثلاً کسی نذر می‌کند و می‌گوید: به‌خاطرِ الله نذر می‌کنم که مالِ فلانی را صدقه دهم! این، نذری بیهوده است که منعقد نمی‌شود؛ زیرا مالِ فلانی، هیچ ربطی به این آقا ندارد. گفتنی‌ست که نذر کردن، مکروه می‌باشد و پیامبرجاز نذر کردن، نهی نموده و فرموده است: «إنَّ النَّذْرَ لا يَأْتِي بِخَيْرٍ وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ». [ صحیح بخاری، ش: (۶۱۱۸، ۶۱۹۸، ۶۱۹۹)؛ و مسلم، ش: (۳۰۹۳، ۳۰۹۴، ۳۰۹۵) به نقل از ابن‌عمرس.] یعنی: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد (و تقدیر را تغییر نمی‌دهد) و تنها به‌وسیله‌ی آن، چیزی از دست بخیل، بیرون می‌آید». فراوان دیده می‌شود که شخصی، مریضی دارد یا زیانی مالی می‌بیند؛ لذا نذر می‌کند که اگر الله متعال، بیمارش را شفا دهد، روزه بگیرد، یا حج بگزارد یا صدقه دهد یا مثلاً فلان عمل نیک را انجام دهد؛ سپس وقتی که الله، عزیزِ آن شخص را شفا می‌دهد، این آقا برای این‌که خود را از این نذر خلاص کند، پیش علما می‌رود تا راهی بیابد و به نذرش عمل نکند! حتی گاه تنبلی کرده، نذرش را ادا نمی‌کند؛ این، گناه بزرگی‌ست؛ وقتی نذر می‌کنید که اگر خداوندچیزی را برای شما محقق سازد، فلان عمل نیک را انجام دهید و خواسته‌ی شما برآورده می‌شود، اگر به نذر خود عمل نکنید، مرتکب عمل زشتی شده‌اید؛ همان‌گونه الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ يَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ٧٧[التوبة: ٧٥، ٧٧]

برخی از ایشان با الله پیمان بستند که اگر (الله) از فضل خویش به ما ببخشاید، حتماً زکات می‌دهیم و از نیکوکاران می‌شویم. و هنگامی که الله از فضل خویش به آنان بخشید، در آن بخل ورزیدند و روی‌گردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) روی‌گردانند. پس بدان سبب که در پیمانشان با الله خلاف کردند و بدان سبب که دروغ می‌گفتند، (پروردگار نیز) نفاق را تا روزی که با او دیدار کنند، سرانجامِ ایشان قرار داد.

یعنی: الله متعال، نفاق را تا زمان مرگشان در دل‌هایشان انداخت. این، وعید بسیار سختی‌ست؛ از این‌رو پیامبرجاز نذر نهی نموده است؛ زیرا وقتی انسان نذر می‌کند، خود را به انجامِ کاری وادار می‌سازد که الله او را بدان مکلّف نکرده است. اگر می‌خواهید که اللهبیمارتان را شفا دهد یا مالی را که از دست داده‌اید، به شما برگرداند، دعا کنید و بگویید: یا الله! بیمارم را شفا بده؛ یا الله! مالَم را به من برگردان. راهِ دعا که باز است و این‌طور نیست که رفع مشکلتان فقط به نذر کردن بستگی داشته باشد. در هر حال علما گفته‌اند: نذر بر سه نوع است: یک نوع نذر، حکم سوگند را دارد؛ و نوع دوم، نذر معصیت است و نوع سوم، نذر اطاعت می‌باشد.

نوع نخست: نذر اطاعت است؛ مثلاً کسی، نذر می‌کند که نماز بخواند، روزه بگیرد، صدقه دهد و حج یا عمره بگزارد. ادای چنین نذری، بر انسان، واجب می‌باشد؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللهَ فَلْيُطِعْهُ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۶۲۰۲، ۶۲۰۶) به‌نقل از عایشهل. این حدیث در همین کتاب به‌شماره‌ی ۱۸۷۱ آمده است. [مترجم]] یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». فرقی نمی‌کند که نذرش وابسته به شرطی باشد یا خیر.

دوم: نذرِ معصیت یا نذرِ حرام است؛ و به نذری گفته می‌شود که ادای آن، جایز نیست. مثلاً کسی به‌خاطر سوءتفاهمی که میان او برادر دینی‌اش پیش آمده است، نذر کند که با او قهر نماید. ‌چنین نذری، حرام است و برای او روا نیست که به چنین نذری عمل کند؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «وَمَنْ نَذَرَ أَنْ يَعْصِيَهُ فَلا يَعْصِهِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۶۶۹۶، ۶۷۰۰) به‌نقل از مادر مومنان، عایشهل.] یعنی: «هرکه نذر کرد که از الله نافرمانی نماید، از او نافرمانی نکند»؛ به عبارت دیگر: نذرش را ادا نکند. البته بنا بر قول راجح، کفاره‌ی سوگند بر او واجب می‌شود.

و سومین نوع نذر، نذری‌ست که حکم سوگند را دارد و انسان به‌قصد تأکید بر یک موضوع، بیان می‌کند؛ چه برای نفیِ آن باشد و چه برای اثبات و یا تصدیق آن. مثلاً به شخصی می‌گویند: خبری که به ما داده بودی، دروغ بود؛ و او، در پاسخ می‌گوید: اگر دروغ گفته باشم، نذر می‌کنم که یک سال، روزه بگیرم. روشن است که قصدش از چنین نذری تأکید بر این است که راست گفته و خبرش، دروغ نیست و می‌خواهد مردم، حرفش را باور کنند. این، حکم سوگند را دارد. هم‌چنین اگر قصد انسان، تشویق یا برانگیختن باشد، باز هم نذرش، حکم قَسَم را دارد. مثلاً می‌گوید: اگر فلان‌کار را انجام ندهم، نذر روزه‌ی یک سال، بر من واجب است. این هم، حکم سوگند را دارد؛ زیرا قصدش، این است که به‌نحوی خود را به انجام کاری، مُلزَم نماید. در این صورت به خودش بستگی دارد که آن کار را انجام دهد یا این‌که به جای انجام آن کار، کفاره‌ی سوگند بدهد. اگر آن را انجام داد که هیچ، و گرنه، کفاره‌ی سوگند بر او واجب می‌شود.

نوعِ چهارمی هم وجود دارد که نذر مطلق نامیده می‌شود؛ یعنی نذر معینی نیست و انسان به‌طور مطلق می‌گوید: به‌خاطر الله، نذر می‌کنم؛ این هم کفاره‌ی سوگند دارد؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «كَفَّارَةُ النَّذْرِ إذَا لَمْ يُسَمَّ كَفَّارَةُ يَمِينٍ»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۶۴۵ به‌نقل از عقبه بن عامرس.] یعنی: «کفاره‌ی نذری که معیّن نشود، کفاره‌ی سوگند است».

در هر حال شایسته نیست که انسان برای دست‌یابی به خواسته‌اش نذرکند؛ زیرا آن‌چه از خیر و نیکی مقدر شده باشد، بدون نذر نیز می‌رسد؛ همان‌گونه که پیامبرجفرموده است: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد و تقدیر را تغییر نمی‌دهد». بسیاری از مردم، امروزه نذر می‌کنند که اگر کارشان در آینده، سر و سامان یابد یا مشکلشان حل شود، فلان کار نیک را انجام دهند. مثلاً وقتی یکی از عزیزان آن‌ها بیمار می‌شود، می‌گویند: اگر بیمارمان بهبود یافت و الله، او را شفا بخشید، هفت گوسفند سر می‌بُرم. و اگر بیمارشان بهبود یافت، باید این کار را بکنند و خودشان از این گوشت نخورند و همه را صدقه دهند. هم‌چنین اگر کسی برای پیدا شدن گم‌شده‌اش نذر نماید که گوسفندی ذبح می‌کند، در صورتی که الله متعال گم‌شده‌اش را به او برگرداند، بر وی واجب است که به نذر خویش وفا نماید و همه‌اش را صدقه دهد و خودش از آن نخورَد. لذا از اساس، نذر نکنید و چنان‌چه نذر اطاعت کردید، بر شما واجب است که آن‌را ادا نمایید.

***

۱۵۶۲- وعن سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍس قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهِج: «لا تَلاَعَنُوا بِلَعْنَةِ اللهِ، وَلا بِغَضَبِهِ، وَلا بِالنَّارِ». [روايت ابوداود و ترمذي؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحيح دانسته است.] [ صحیح الجامع، ش: ۷۴۴۳؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۸۹۰.]

ترجمه: سمره بن جندبسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «یک‌دیگر را به دوری از رحمتِ الله، و خشمِ او و به آتش دوزخ، لعن و نفرین نکنید».

۱۵۶۳- وعن ابن مسعودٍس قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهج: «لَيْسَ المُؤْمِنُ بالطَّعَّانِ، وَلا اللَّعَّانِ، وَلا الفَاحِشِ، وَلا البَذِيِّ». [ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.] [ صحیح الجامع، از آلبانی/، ش: ۵۳۸۱؛ و السلسلة الصحیحة، ش: ۳۲۰.]

ترجمه: ابن‌مسعودسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «مومن طعنه‌زن، لعنت‌كننده، بددهن و بدرفتار (و بی‌شرم) نیست».

۱۵۶۴- وعن أَبي الدرداءس قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهج: «إنَّ العَبْدَ إِذَا لَعَنَ شَيْئاً، صَعدَتِ اللَّعْنَةُ إِلَى السَّماءِ، فَتُغْلَقُ أبْوابُ السَّماءِ دُونَهَا، ثُمَّ تَهْبِطُ إِلَى الأرْضِ، فَتُغْلَقُ أبْوابُهَا دُونَها، ثُمَّ تَأخُذُ يَميناً وَشِمالاً، فَإذا لَمْ تَجِدْ مَسَاغاً رَجَعَتْ إِلَى الَّذِي لُعِنَ، فإنْ كَانَ أهْلاً لِذلِكَ، وإلا رَجَعَتْ إِلَى قَائِلِهَا». [روايت ابوداود و ترمذي] [ صحیح الجامع، ش: ۱۶۷۲؛ و السلسلة الصحیحة، ش: ۱۲۶۹؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: ۴۰۹۹.]

ترجمه: ابودرداءسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «وقتی بنده چیزی- یا کسی- را لعنت می‌کند، آن نفرین به آسمان بالا می‌رود و دروازه‌های آسمان بر آن بسته می‌شود؛ آن‌گاه به زمین می‌آید و درهای زمین هم بر آن بسته می‌گردد؛ پس به چپ و راست می‌رود و چون راهی نمی‌یابد، به کسی که لعنت شده است، بازمی‌گردد؛ اگر سزاوارش باشد؛ و گرنه، لعنت به گوینده‌اش برمی‌گردد».

۱۵۶۵- وعن عمران بن الحُصَيْنِب قَالَ: بَيْنَمَا رسُولُ اللهِج في بَعْضِ أسْفَارِهِ، وَامْرأةٌ مِنَ الأنْصَارِ عَلَى نَاقَةٍ، فَضَجِرَتْ فَلَعَنَتْهَا، فَسَمِعَ ذَلِكَ رسُولُ اللهج فقالَ: «خُذُوا مَا عَلَيْهَا وَدَعُوهَا؛ فَإنَّهَا مَلْعُونَةٌ». قَآل عمران: فَكَأنِّي أَرَاهَا الآنَ تَمْشِي في النَّاسِ مَا يَعْرِضُ لَهَا أحَدٌ.[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۹۵.]

ترجمه: عمران بن حصینبمی‌گوید: رسول‌اللهجدر یکی از سفرهایش تشریف داشت و زنی از انصار بر شتری سوار بود که از راندن شتر به تنگ آمد و لعنتش کرد. رسول‌اللهجآن را شنید و فرمود: «بارِ شتر را بردارید و رهایش کنید که لعنت شده است». عمرانسمی‌گوید: گویی که اینک آن شتر را می‌بینم که در میان مردم راه می‌رود و کسی به آن توجه نمی‌کند.

۱۵۶۶- وعن أَبي بَرْزَةَ نَضْلَةَ بْنِ عُبَيْدٍ الأَسْلَمِيِّس قَالَ: بَيْنَمَا جَارِيَةٌ عَلَى نَاقَةٍ عَلَيْهَا بَعْضُ مَتَاعِ القَوْمِ، إِذْ بَصُرَتْ بِالنَّبِيِّج وَتَضَايَقَ بِهِمُ الجَبَلُ فَقَالَتْ: حَلْ، اللَّهُمَّ الْعَنْهَا؛ فَقَالَ النَّبِيُّج: «لا تُصَاحِبْنَا نَاقَةٌ عَلَيْهَا لَعْنَةٌ».[روايت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۹۶.]

ترجمه: ابوبرزه، نضله بن عُبید اسلمیسمی‌گوید:- در یک سفر- دختری بر شتری که مقداری از وسایل قوم را حمل می‌کرد، سوار بود که ناگهان چشمش به پیامبرجافتاد (و دست و پایش را گم کرد؛ در همان هنگام) به کوهی رسیدند که ادامه‌ی راه را بر آنان دشوار کرد. آن دختر برای راندن شتر بانگ برآورد و گفت: خدا، لعنتت کند! پیامبرجفرمود: «شتری که لعنت شده است، نباید با ما باشد».

[گفتنی‌ست که گاه در مفهوم این حدیث اشکالی پیش می‌آید که در حقیقت، هیچ اشکالی در آن نیست. از این‌که آن شتر با آنان باشد، نهی شد؛ نه این‌که فروختن، سوار شدن یا ذبحِ آن در نبودِ پیامبرجنیز ممنوع شده باشد؛ بلکه همه‌ی این‌ها و دیگر تصرفات، جایز بود و از هیچ‌یک منع نشد؛ و فقط از همراهی با پیامبرجنهی گردید.]

شرح

این‌ها، احادیثی‌ست که مولف/درباره‌ی ممنوعیت لعنت کردن آورده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که سمره بن جندبسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «یک‌دیگر را به دوری از رحمتِ الله، و خشمِ او و به آتش دوزخ، لعن و نفرین نکنید»؛ یعنی به کسی نگویید که «خدا لعنتت کند»؛ یا «خداوند بر تو خشم بگیرد»؛ یا «خداوند تو را به دوزخ ببرد». پیامبرجاز همه‌ی این‌ها منع فرمود؛ زیرا ممکن است این سخنان به کسی گفته شود که سزاوارش نیست. هم‌چنین حدیثی بدین مضمون گذشت که پیامبرجفرموده است: «مومن طعنه‌زن، لعنت‌كننده، بددهن و بی‌شرم نیست». این حدیث نشان می‌دهد که یک از این کارها، نقصی در ایمان به‌شمار می‌آید و حقیقت و کمال ایمان را از مومن، سلب می‌کند؛ لذا مومن طعنه‌زن نیست و به هیچ‌کس زخم زبان نمی‌زند؛ یعنی از نَسَب، آبرو، شکل و قیافه و آرزوهای کسی، بد نمی‌گوید. لعن و نفرین هم نمی‌کند و این‌طور نیست که با هر جمله‌ای، به مخاطبش بگوید: «لعنتی!» یا «خدا لعنتت کند»! مانند برخی از پدرها که عادت کرده‌اند که باید فرزندانشان را با لعن و نفرین، صدا بزنند! مثلاً می‌گویند: خدا لعنتتان کند؛ فلان چیز را بیاورید!

مومن، نه بددهن است و نه بدرفتار؛ یعنی ناسزا نمی‌گوید و صدابلندی نمی‌کند و رفتارِ بدی با دیگران ندارد؛ بلکه گفتار و رفتارش، نیک و پسندیده است.

و نیز حدیثی بدین مضمون گذشت که «وقتی بنده چیزی- یا کسی- را لعنت می‌کند، آن نفرین به آسمان بالا می‌رود و دروازه‌های آسمان بر آن بسته می‌شود؛ آن‌گاه به زمین می‌آید و درهای زمین هم بر آن بسته می‌گردد؛ پس به چپ و راست می‌رود و چون راهی نمی‌یابد، به کسی که لعنت شده است، بازمی‌گردد؛ اگر سزاوارش باشد؛ و گرنه، لعنت به گوینده‌اش برمی‌گردد».

مولف/حدیثی ذکر کرده است که عمران بن حصینبمی‌گوید: رسول‌اللهجدر یکی از سفرهایش تشریف داشت و زنی از انصار بر شتری سوار بود و چون از راندن شتر به تنگ آمد، لعنتش کرد. رسول‌اللهجآن را شنید و فرمود: «بارِ شتر را بردارید و رهایش کنید که لعنت شده است». عمرانسمی‌گوید: «گویی که اینک آن شتر را می‌بینم که در میان مردم راه می‌رود و کسی به آن توجه نمی‌کند». یعنی در همان سفر، کسی به آن شتر توجه نمی‌کرد؛ زیرا این، نوعی تنبیه برای آن زن بود تا بداند که نباید جانوری را که سزاوارِ لعن و نفرین نیست، لعنت کند؛ چنان‌که پیامبرجفرمود: «شتری که لعنت شده است، نباید با ما باشد».

***