استدلال قفاری و مراجع فراری
واکنش حضرات آیات عظام و مراجع تقلید به کتاب دکتر قفاری، داستان دیگری دارد. اجازه دهید ماجرا را از زبان قزوینی بخوانیم: «آیت الله العظمی فاضل لنکرانی [در سال ۱۳۸۵] حدود یک سال قبل از رحلتشان بنده را خواست و گفت که "من این کتاب را دیدهام؛ خیلی بد نسبت به شیعه شبهه وارد کرده و در این زمینه خیلی قوی است. ده سال از نوشتن این کتاب میگذرد، اما جواب محکمی ـ نه در حوزه و نه در دانشگاه ـ به این کتاب داده نشده است". با حضرت آیتالله سبحانی هم صحبت کردم و ایشان گفتند که "من گرفتاری و درس و بحثم زیاد است و نمیتوانم"؛ و به بنده با این تعبیر گفتند که "شما اهلیّت [= شایستگی] دارید؛ آستین بالا بزنید و یک جوابی به این کتاب بنویسید و از جدتان ـ امیرالمؤمنین ـ و جدهتان ـ حضرت زهرا ـ دفاع کنید و آنها هم قطعاً به شما کمک میکنند [۴]... کتاب را خدمت آیتالله العظمی شبیری زنجانی بردم و ایشان گفت که "یک هفته پیش من بمانَد". بعد از یک هفته که برای گرفتن کتاب به خدمتشان رفتم؛ دیدم خیلی ناراحت بود و گفت: "این کتابِ آقای قفاری، بدجوری نسبت به شیعه پیله کرده و شبهات خیلی ناجوانمردانهای وارد کرده؛ به نظر من شما درسهای حوزه و تدریس را تعطیل کنید و به جوابِ این کتاب بپردازید».
از خلال صحبتهای این مراجعِ ـ به اصطلاح ـ طراز اول شیعه، دو نتیجه به دست میآید: نخست اینکه کتاب «نقد اصول مذهب شیعه» تا چه اندازه تأثیرگذار و مهم است؛ و دیگر اینکه حتی آیات عظام از پاسخگویی به این کتاب شانه خالی کرده و به بهانههای واهی از جواب دادن طفره رفتهاند. کاش میتوانستیم از آقای فاضل لنکرانی بپرسیم: اگر این کتاب، آنچنان با قوّت و قدرت به عقاید شیعه شبهه وارد کرده که به مدت ده سال، حوزه و دانشگاه را به خفقان برده، شما چرا برای پاسخگویی پیشقدم نشدید؟ شاید ایشان نمیدانستند که پرداختن به این موضوع، مهمتر از تحقیق دربارۀ حُکم استعمال تریاک در ماه رمضان بوده است که به جای آن، به این مشغول شدهاند. حضرت آیتالله سبحانی هم آنقدر مشغول درس و بحث بودند که دفاع از علی و فاطمه را به عهدۀ شاگرد خود گذاشتند. اصلاً مگر در این کتاب به آن دو بزرگوار توهین شده که حضرت آقا خواستار پاسخی شایسته به آن شدند؟ اگر ـ بر فرض محال ـ چنین بود، آیا درس و بحث حاج آقا، حیاتیتر از دفاع از علی و فاطمه بوده است؟ از جناب شبیری زنجانی میپرسیم که چه کاری ضروریتر از پاسخ به شبهاتِ ـ به قول شما ـ ناجوانمردانۀ قفاری است؟ شما چرا خود درسهای حوزه را تعطیل نکردید تا از هویت مذهبی و عقیدتیتان دفاع کنید؟ از اینها گذشته، حال که به تأیید مراجع شیعه این کتاب شبهاتی بسیار جدی و بزرگ به عقاید شیعه وارد کرده و بنیانِ سستِ آنرا به لرزه درآورده است، چرا ولی فقیه و جانشین امام زمان ـ مهدی موهوم ـ دستور نمیدهد تا کارگروهی برای پاسخ به این کتاب تشکیل گردد؟ مگر آقا از میلیاردها دلار فروش نفت و معادن که از کیسۀ ایرانیان میرُباید، بخشی را برای این کار اختصاص نداده که دکتر قزوینی ناچار شده برای جمع کردن اعانه به دریوزگیِ مراجع برود؟ وقتی گنبدِ قبر امامین عسکریین در سامرا تخریب شد [۵]، مراجع تقلید و نهادهای شیعه، خاک بر سر کردند، ندای عزا و ماتم سر دادند و چون طفلِ مادرمرده ضجه زدند که مُشتی گل و خاک از سقف قبرِ ائمه بر زمین ریخته است؛ پس چرا در برابر این کتاب که بنیان عقاید شیعه را نابود کرده و دمار از شرک و بدعتِ روافض درآورده، چنین سکوت کردهاند؟ آیا دلیلش این نیست که خود میدانند هرگز نمیتوانند برای این کتاب پاسخی بیابند؟ سردمداران رافضی حکومت ایران که همواره در حال جنگافروزی و فتنهانگیزی در کشورهای اسلامی هستند، اگر توان علمی مبارزه و مقابله داشتند، بدون توجه به بارِ مالیِ این کار، به آن مبادرت میکردند؛ اما اینجا که جانِ مبارزه و توانِ مناظره ندارند، فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
بجز تلاش ناقص و ناکامِ قزوینی در پاسخ به کتاب دکتر قفاری، چند مطلب پراکنده و سادهتر نیز در نقد این اثر وجود دارد؛ نخست: پایاننامۀ کارشناسی ارشد علیرضا برادران در دانشگاه ادیان و مذاهب قم در سال ۱۳۹۰ با عنوانِ: «نقد شبهات مهدویت در کتابهای اصول مذهب الشیعه الاثنیعشریه (القفاری) و امام المهدی (احمد کاتب)». این اثر به قدری ضعیف و سطحی است که حتی ارزش مطرح شدن ندارد. وانگهی، دکتر قفاری در کتاب خود، دهها شبهه و سئوال مطرح کرده و در مقابل، بررسی ناشیانه و غیرعلمیِ بدعتِ مهدویت، نه تنها دردی از رافضیان دوا نمیکند که نمک بر زخمِ موجود میپاشد. نقد دیگر، پایاننامۀ نصرتالله آیتی است که در سال ۱۳۹۰ با عنوان «نقد و بررسی شبهات دکتر ناصر القفاری درباره اندیشه مهدویت» در مدرسۀ دارالشفای قم تدوین شده و برای دریافت مدرک سطح چهار حوزه (دکتری) ارائه شده است. این نقد نیز نقدی ناقص است که فقط به یک موضوع پرداخته و جالب است با همان احادیثی که دکتر قفاری نادرستیشان را نشان داده، سعی کرده تا هویت و ماهیت مهدی موهوم را اثبات نماید. البته از پایاننامهای که حسینی قزوینی استاد مشاورش باشد، بیش از این نباید انتظار داشت؛ زیرا کوری عصاکشِ کور دگر شده است.
جامعیت و قدرت استدلالهای کتاب حاضر، هنگامی روشنتر میشود که قزوینی اعتراف دیگری میکند: «از طرف دولت یا بیت علما، حتی یک برگ کاغذ هم در اختیار ما قرار نگرفت [چه رسد به پول]. ما در ابتدای کار به درخواست اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم یک نامه نوشتیم که پاسخی داده نشد و ما هم پیگیری نکردیم». مشکل قزوینی و دیگر کسانی که در اندیشۀ پاسخ به این کتاب یا دیگر آثار مشابه هستند، نه معضل بیپولی، بلکه دردِ بیمایگی و پوچی است. او و دیگر مدعیان مکتب رفض، همواره مورد الطاف مقامات حکومتی و مراجع بودهاند و خواستههایشان تأمین شده است. آنچه آنان را از پاسخگویی باز داشته است، نه کمبود نیروی انسانی است و نه محدودیت منابع مالی. این عجز و ناتوانی، از آنجا سرچشمه میگیرد که آنان میخواهند از موهوماتِ بیریشهای دفاع کنند که ساخته و پرداختۀ دشمنان اسلام است؛ و ناگفته پیداست که هرگز نمیتوانند نور حقیقت ربانی را خاموش کنند:
﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٣٢﴾[التوبة: ۳۲]
«آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند».
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پُف کند، ریشش بسوزد
مطالب کتاب دکتر قفاری، چنان موثق و مستند شدهاند و از طرفی خرافات و شرکیات روافض چنان بیاساسند که حوزهها و مراجع تقلید، با تمام دانشی که مدعیِ آن هستند، نه در برابر این شبهات گزیری دارند و نه از آن گریزی؛ پس یا باید به راه توحید و حقیقت بازگردند یا خاموش بنشینند؛ چرا که:
زبانبریده به کُنجی نشسته صُمٌّ بُکم
بِه از کسی که نباشد زبانش اندر حُکم
[۴] ظاهراً امر بر آقایان مشتبه شده است. آنان به پیروان خود چنین القا کردهاند که هرگاه کسی از غلو و شرکگوییِ شیعیان افراطی ایراد گرفت و به رویکرد نادرست ایشان اعتراض کرد، قصدش توهین به خاندان پیامبرجاست. رافضیان غالی، با چنان تعابیری از ائمه اهلبیت صحبت میکنند که گویی آن بزرگواران متعلق به ایشان بوده و فقط آنها هستند که خانوادۀ پیامبر را دوست دارند. ذکر این توضیح لازم است که ارزش و احترامی که امت اسلام برای خاندان پیامبر و اهلبیت قائلند، به مراتب بیش از شیعیان غالی است؛ زیرا سخن آنان، ادعایی بیش نیست و رفتارشان گویای کذبشان است. از نظر امت اسلام، امام باقر و امام صادق و پدران و فرزندان آنان†بزرگانی هستند که احترامشان واجب و علمشان ستودنی است. ائمه اهلبیت†هر روز بارها در ذکر و دعای اهلسنت، به بزرگی و احترام یاد میشوند و نزد امت اسلام عزیز و گرامی هستند. [۵] این حادثه، در سالهای اخیر دو بار رخ داده است: یکی در سوم اسفند ۱۳۸۴ و دیگری در بیست و سوم خرداد ۱۳۸۶؛ و جالب است که ائمه شیعه که ـ به اعتقاد روافضـ لنگرِ آسمان و زمین هستند و قدرت مطلق دارند، نمیتوانند حتی مانع تخریب قبر خود شوند. به ادعای شیعه، در طول تاریخ سیزده بار قبر ائمه در سامرا ویران شده است.