مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله نحمده و نستعينه و نستغفره، و نعوذ به من شرور أنفسنا و من سيّئات أعمالنا من يهده الله فلا مضل له و من يضلله فلا هادي له، و أشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، و أشهد أنَّ محمداً عبده و رسوله، صلی الله عليه و علی آله و سلم
بیتردید، یکی از اصول مهم و بزرگ اسلام، تمسک به ریسمان ناگسستنی خداوند و دوری از پراکندگی است؛ خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾[آل عمران: ۱۰۳]
یعنی: «همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید».
و نیز خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ﴾ [الأنعام:۱۵۹]
«به راستی کسانی که آيين خود را پراکنده ساختند و دستهدسته شدند، تو را با آنان هيچ کاری نيست؛ کار آنها تنها با خداست؛ سپس آنها را از آنچه انجام میدادند آگاه میسازد».
مسلمانان بر دین حق و راه و روشی بودند که خداوند متعال پیامبرش ج را با آن فرستاده بود؛ دین و راه و روشی که بر مبنای نقل صحیح و عقل صریح بود. ولی پس از قتل عثمانسو ظهورِ فتنه و آشوب، مسلمانان در «صفین» درگیر شدند و سپس «خَوارج» خروج کرد [۴۰]؛ خوارجی که پیامبرجدر مورد آنها فرمود: «تمرق مارقة على حين فرقة من المسلمين، يقتلهم أولى الطائفتين بالحق» [۴۱]«در زمان تفرقه و اختلاف مردم، گروهی خروج میكنند كه به دست گروهی كه به حق نزديكتر است به قتل میرسند».
پس از ماجرای «حکمیّت»، خوارج [از امت اسلام] جدا شدند و مردم بدون رسیدن به توافق، متفرق شدند. پس از بدعت خوارج، بدعتهای تشیع بروز کرد [۴۲]و پس از آن چنانکه پیامبرجخبر داده بود، پیدر پی فرقهها از دایرۀ اتحاد خارج شدند.
در واقع تشیع در کوفه بروز کرد [۴۳]و به همین دلیل، در روایات شیعه آمده است که دعوت شیعه، جز در کوفه، در هیچیک از سرزمینهای مسلمانان پذیرفته نشد [۴۴]. سپس شیعهگری در دیگر شهرها منتشر شد؛ چنانکه اعتقاد «ارجاء» نیز در کوفه به وجود آمد، «قَدَریه»، «مُعتزله» و زُهدگراییِ فاسد در بصره سر برآورد و «جَهمیه» نیز از خراسان برخاست.
ظهور این بدعتها بر حسب دوری و فاصلۀ از مدینه بوده است [۴۵]؛ چرا که بدعت، تنها در سایۀ جهل و در نبود اهل علم و ایمان رشد نموده و گسترش مییابد؛ و از این جهت است که برخی از سلف صالح گفتهاند: «از جمله سعادتهای تازهمسلمانان و مسلمانان غیرعرب این است که خدا آنها را موفق به ملاقات [و استفاده از محضرِ] یکی از علمای اهلسنت نموده است» [۴۶]؛ زیرا تازهمسلمانان و غیرعربها به سرعت تحت تأثیر طوفانهای فتنه و بدعت قرار میگیرند؛ چون توانایی تشخیص بدعت و شناسایی اشکالات آن [افکار بدعتآمیز] را ندارند؛ بنابراین بهترین روش برای مقابله با بدعت و دفع تفرقه، ترویج سنت در میان مردم و بیان وضعیت گمراهانی است که از مسیر سنت خارج شدهاند». بدین سبب، پیشوایان اهلسنت برای تحقق این هدف به پا خاستهاند و عقاید و افکار اهل بدعت را آشکارا بیان نموده و به شبهات آنان پاسخ دادهاند؛ چنانکه امام احمد بن حنبل در رد زنادقه و «جَهمیه» قلمفرساییکردهاند؛ همچنین امام بخاری در رد «جَهمیه»، ابنقُتَیبه در ردّ «جهمیه» و «مَشَبِّهه» و نیز «امام دارمی» در رد «بِشر مریسی» و دیگران چنین عمل کردهاند.
بیتردید، بیان حال و روشنگری در مورد فرقههای جداشده از جماعت مسلمانان و کسانی که از سنت نبوی فاصله گرفتهاند و نیز بیان حقیقت برای مردم و نشر و تبلیغ دین خداوند متعال و اقامۀ حجت بر این فرقهها، برای دفع شُبهه ضروری است تا هرکس که قرار است گمراه و هلاک گردد، حجت علیه او اقامه شده باشد و آنان که راه حق را میپذیرند، با آگاهی و دلیل آشکار باشد؛ چرا که حق بر کسی پوشیده نمیمانَد و تنها فرقههای اهل بدعت هستند که پیروان خود را با القای شبهات و توهمات به گمراهی میبرند؛ بنابراین در پیروانشان یا ملحدند و یا جاهل و نادان؛ و آموزش افراد نادان و آشکار کردن حال ملحدان برای پیروان گمراه، یک ضرورت اجتنابناپذیر است تا بدین وسیله، راه راست را تشخیص دهند و از انحراف بپرهیزند...
به اجماع مسلمانان بیان احوال پیشوایان بدعت و مخالفان قرآن و سنت، واجب است؛ تا جایی که از امام احمد/سئوال شد: «کسی که نماز میخواند و روزه میگیرد و به اعتکاف مینشیند نزد شما محبوبتر است یا کسی که احوال اهل بدعت را بیان میکند و در این مورد سخن میگوید؟» ایشان در جواب گفت: «چون نماز خوانده و اعتکاف کند (منفعت آن تنها) برای خودِ اوست؛ ولی سخن گفتن وی دربارۀ (رسواییهای) اهلبدعت، به نفع مسلمانان است که این کار بهتر است». پس روشن شد که نفع چنین عملی برای عموم مسلمانان است و در امر دینشان، از جنس جهاد در راه خدا میباشد؛ زیرا پاک نگهداشتن و حفاظت از دین و شریعت خداوند متعال و دفع ظلم و دشمنیِ اهلبدعت، به اجماع تمام مسلمانان، از واجبات است؛ و اگر خداوند برای دفع زیان آنها، کسانی را برنیانگیزد، بیتردید، دین را به فساد و تباهی میکشند و ناگفته پیداست که فساد و تخریبِ بدعت، از سیطرۀ دشمن حربی بر مملکت اسلامی خطرناکتر است؛ چرا که دشمن ستیزهجو، چون بر سرزمین مسلمانان چیره گردد، بلافاصله قلب و اعتقادات مردم را فاسد نمیکند، بلکه فسادِ دین و اعتقاد مردم، تدریجی است و درنتیجۀ عوامل دیگر صورت میگیرد، اما اهلبدعت در نخستین قدم و پیش از هر چیز، اعتقادات درونی مردم را فاسد و تباه میکنند [۴۷].
دشمنانِ در کمیننشستۀ امت اسلامی، این فرقهها را ابزاری برای فتنهانگیزیِ خود میان مسلمانان قرار دادهاند و بعید نیست که امروز و در این شرایط بحرانی مسلمین، دشمن از چنین حربهای استفاده کند تا با جماعتهای اسلامی که در تمام نقاط جهان رشد و موفقیت روزافزون دارند مقابله نماید و موج بیداری اسلامی را که بانگش در سراسر جهان بلند گشته منحرف سازد. آنان برای ایجاد تفرقه و گسترش بدعت بین مسلمانان و موضعگیری لازم در برابر مسلمانان و دولتهای اسلامی به گزارشها و مشاهدات مستشارهای خود متکی هستند؛ کسانی که آنها توجه ویژهای به تاریخ و عقاید این فرقههای انحرافی دارند؛ لذا ملاحظه میکنیم دشمنان اسلام و مسلمین، برخی از این فرقهها را تقویت و تغذیه میکنند تا با استفاده از امکانات و ابزار مهیا شده، قدرت را در سرزمینهای اسلامی به دست گیرند.
بیتردید، روشنگری و بیان حقیقتِ عملکرد این فرقهها فرصت را از دست دشمن میگیرد و مانع گسترش دامنۀ اختلاف بین امت اسلامی و استمرار تفرقه خواهد شد؛ زیرا اگر سران کافران و بدعتگذاران به حال خود رها شوند و مانعی برای فعالیتهایشان نباشد، مردم را به گمراهی میکشانند و برای افزایش هواداران و فریبخوردگان خود تلاش میکنند و به خاطر پیروانشان مغرور شده و ادعا میکنند اسلام واقعی، همان راه و روش و نوع دینداری آنهاست. و این از باب بازداشتن از دین پروردگارِ متعال و بازداشتن انسانها از شریعت پاک و صحیح اسلام است؛ و به جرات میتوان گفت: «یکی از عوامل رویگردانی ملحدان از اسلام، این است که گمان میبرند اسلام همان آیین و راه و روش اهل بدعت است؛ و چون میبینند که چنین باور و راه و روشی از دیدگاه عقل، فاسد و نادرست است، اصل دین را انکار میکنند».
بسیاری از فرقههایی که از اسلام جدا شدهاند، امروزه از لحاظ رشد و بالندگی ضعیف شدهاند و شور و نشاط کمتریدارند؛ زیرا پیروانشان رو به کاستی نهاده است و کمتر با اهلسنت سرِ ستیز و درگیری دارند. اما حملات فرهنگی شیعه علیه اهلسنت، اهانت نسبت به بزرگان صحابه و علمای اهلسنت و نیز تلاش برای تبلیغ تشیع در میان عوام اهلسنت که سواد و بینش دینی چندانی ندارند، روز به روز بیشتر و بیشتر میگردد.
و چه بسا اگر نگوییم از میان فرقههای مختلف شیعه، اثناعشریه تنها فرقهای است که پیوسته در راستای گمراهی اهلسنت گام برمیدارد و همواره در حال پیریزی مکر و نیرنگ در برابر اهلسنت است، به جرئت میتوان گفت پرتلاشترین فرقهای است که به صورت مداوم، تجاوز و گستاخی خود را در برابر اهلسنت افزایش داده است و عمامهبهسرهای امروز در ایران، از نیرنگها و ترفندهایی استفاده میکنند که [زاییدۀ شیطان است و] نزد هیچیک از فرقههای دیگر شیعه یافت نمیشود.
ارتباط نگارنده با قضیۀ شیعه، به دوران تدوینِ پایاننامۀ کارشناسی ارشد برمیگردد که موضوع آن «اندیشۀ تقریب بین اهلسنت و شیعه» بود. پس از اتمام پژوهش در این مسئله، در دورۀ دکترا به تحقیق و پژوهش در میراث اسلامی علاقهمند شدم؛ لذا به دانشگاه پیشنهاد کردم که در مورد جلد اول کتاب: «الجواب الصحیح لِمَن بَدّل دین المسیح» نوشتۀ شیخالاسلام ابنتیمیه تحقیق کنم؛ اما برخی اساتید گرامی پیشنهاد کردند با توجه به اهمیت و ضرورت بحث شیعه، بررسیهای خود را در بحث تشیع به صورت موضوعی ادامه دهم. من نیز پس از مشاوره و استخاره، تصمیم گرفتم به بررسی و مطالعۀ «اصول و مبانی اعتقادی مذهب اثناعشریه» بپردازم؛ هرچند میدانستم این موضوع تلاش و پژوهشی بیش از موضوع قبلی میطلبد؛ زیرا در این تحقیق ـ چنانکه بعداً روشن خواهد شد ـ در پیِ پژوهش و بررسی یک مذهب به صورت کامل هستم، نه فقط بررسی افکار و آثارِ یک شخص معین.
نگارنده به چند دلیل در بین فرقههای مختلف شیعه، فرقۀ «اثناعشریه» را برگزیده است:
نخست: این گروه با توجه به منابعی که از آنها تغذیۀ فکری میکند و کتابها و آثاری که از خود به جا گذاشته است، خود را مهمترین و مُحقترین فرقۀ شیعه جلوه میدهد؛ حتی مسائل اعتقادی خود را «دین امامیه» نامیدهاند [۴۸]نه «مذهب امامیه». این رویکرد، به دلیل جدا شدن آنان از دین امت اسلامی است. کافی است برای درک این موضوع بدانیم که یکی از منابع حدیثی آنها به نام «بحار الانوار» بیش از صد و ده جلد دارد و شیخ شیعه محمدباقر مجلسی (م ۱۱۱۱ق) روایات آنرا به ائمه اهلبیت نسبت داده و با این ادعا آنها را جمعآوری [و در بسیاری موارد، جعل] کرده است؛
دوم: این فرقه، برای نشر مذهب خود و دعوت به سوی آن اهمیت بسیاری قائل است و دعوتگرانشان به صورت فردی و سازمانی خود را موظف و متعهد به انجام چنین کاری میدانند و تقریبا همه جا در تلاش و جنب و جوشند؛ و جالب اینجاست که بیشترین توجهشان در نشر دعوت و عقاید تشیع در میان عوام اهلسنت متمرکز شده است و گمان نمیکنم که هیچ فرقهای از اهلبدعت همچون این فرقه برای نشر و گسترش اعتقادات واهیِ خود در تلاش باشد و چنین عنایتی بدان داشته باشد. شیعیان اثناعشری، امروزه در دنیای اسلام به صورت بسیار جدی به نشر مذهب خویش مشغولند و با صرف اموال و سرمایهگذاریهای بسیار کلان و استفاده از وسایل و اسباب گوناگون، به دنبال برپایی دولتی بسیار بزرگ هستند. و در نتیجۀ تلاش علمای اثناعشریه، بسیاری از جوانان مسلمان به تشیع گرویدهاند و هرکس کتاب «عنوان المَجد في تاريخ البصرة و النَّجد» را مطالعه کند، متعجب خواهد شد که چگونه برخی از اقوام و قبایل، به طور کامل به مذهب تشیع گرویده [و گمراه گشتهاند]. در واقع، مراکز فرهنگی و سفارتخانههای دولت شیعۀ ایران در خارج از کشور، به مرکز شیعهپروریِ دانشجویان و کارگران مسلمان در جهان تبدیل شده است؛ و جای بسی شگفتی است که آخوندهای شیعه، بیش از آنکه در اندیشه دعوت کافران به اسلام باشند و به این مهم اهمیت نشان دهند، در اندیشۀ دعوت مسلمانان به شیعهگری هستند [۴۹]. تردیدی نیست که روشن کردن حقیقت برای مردم، وظیفۀ بسیار بزرگی است؛ به ویژه آگاه نمودن کسانی که به تشیع تمایل یافته و به خاطر محبت اهلبیت گمان میکنند تشیع، همان مذهب حق و راه درست است؛
سوم: اثناعشریه، بزرگترین فرقۀ شیعه در دنیای امروز و دربرگیرندۀ اکثر فرقههای شیعهای است که در طول تاریخ وجود داشتهاند و منابع علمی و فکری آنان، گزیدهای از گرایشهای مختلف شیعه است. این فرقه، خاستگاه ظهور و وجود آنان را در طول تاریخ شیعه به تصویر میکشد؛ تا جایی که گفته شده چون لفظ «شیعه» به صورت مطلق استفاده شود منظور از آن فقط اثناعشریه میباشد؛
چهارم: شیعۀ اثناعشریه، در ظاهر، توجه ویژهای برای نزدیک شدن به اهلسنت و ایجاد وحدت نشان میدهد و نیز چندین مرکز به این امر اختصاص داده و مبلغانی [با عنوان سفیران تقریب] و انجمنهایی جهت سردادنِ شعار وحدت اسلامی تشکیل داده است [۵۰]؛
پنجم: شیعیان اثناعشریه همواره ادعا میکنند مذهب آنان تفاوتی با مذاهب اهلسنت ندارد و آنان مورد ظلم و افترا واقع شدهاند. و توجه ویژهای به دفاع از مذهب خود دارند و برای تبلیغ آن، کتابها و مقالات بسیاری منتشر میکنند؛ همچنین کتابهای اهلسنت را بررسی میکنند و در پیِ رد و نقد عقاید آنها هستند. تلاشهایی که مانند آنها در میان فرقههای دیگر دیده نمیشود؛
ششم: از سوی این فرقه، هجوم و توهین بسیاری نسبت به اهلسنت ـ به ویژه صحابۀ رسولاللهجـ صورت میگیرد و سالانه با نشر دهها کتاب و مقاله، معتبرترین منابع عقیدتی مسلمانان را زیر سئوال میبرند؛ از سوی دیگر، هرکس بخواهد در نقد عقاید و اعتراض به مذهب شیعه مطلبی بنویسد، او را آماج شدیدترین حملات خود قرار میدهند تحت این شعار که چنین کتابهایی، مانع تقریب میگردد و تلاش برای برپایی وحدت اسلامی را متوقف میسازد؛ به همین علت میبینیم که بسیاری از نویسندگان، از نوشتن در مورد آنان منصرف گشتهاند؛
هفتم: گسترش اختلاف پیرامون حقیقت «اثناعشریه» نزد نویسندگان معاصر، توجه بنده را به این موضوع جلب کرد: دستهای آنها را کافر میدانند و معتقدند که غلو و زیادهرویهای آنان از حدود اسلامی تجاوز کرده است؛ این رویکرد، در نوشتههای محبالدین خطیب، احسان الهی ظهیر و ابراهیم جبهان و ... آمده است [۵۱].گروه دیگری معتقد است که اثناعشریه فرقهای میانهرو و معتدل است؛ زیرا به غلو و افراطی که فرقههای باطنیه در آن غرق شدهاند تمایل ندارد. افرادی همچون النشّار و سلیمان دنیا و مصطفی شکعه و... چنین دیدگاهی دارند [۵۲]. دسته دیگری هست که این موضوع نزد آنان مبهم و پیچیده است و حتی از علمای شیعۀ اثناعشریه، در مورد آنچه احسان الهی ظهیر و محبالدین خطیب نوشتهاند، تحقیق و استفتا میکنند. این قضیه در نوشتۀ بهنساوی در کتاب «السنة المفتری علیها» یافت میشود.
در خلال اینگونه اختلافات است که حقیقت گم میشود یا بر بسیاری از اشخاص مخفی خواهد ماند؛ لذا در این کتاب ـ به ویژه در فصل شیعیان معاصرـ سخنان شیعیانی را آوردهام که از مذهب خود دفاع میکنند؛ همچنین نوشتههای برخی از منتقدین اهلسنت نسبت به اعتقادات شیعه را نیز نقل کردهام و آنرا به بحث و مناقشه گذاشتهام.
علمای سلف ما در مورد شیعۀ دوازدهامامی که آنها را رافضی مینامند، کتابهایی نوشتهاند و تألیفاتشان تأثیراتی شایانی داشته است؛ چنانکه این مساله در نوشتههای ابونعیم، شیخالاسلام ابنتیمیه، مَقدسی، فیروزآبادی و کتابهای با رویکرد فرقهشناسی و اعتقادی به چشم میخورد؛ اما زمان نگارش این کتابها پیش از شیوع عقیده و انتشار کتابهای شیعه بوده است. در مجموع، این کتابها دربردارنده رد بخشی از نوشتههای شیعه میباشند و به بررسی و تحلیل تمام عقاید و اندیشههای آنان نمیپردازند.
حقیقتِ اثناعشریه، به سبب مهارتی که در تقیه دارند، پوشیده مانده است؛ تا جایی که حتی در شرح صحیح مسلم این عبارت را میبینیم: «امامیه اصحاب را تکفیر نمیکنند؛ بلکه بر این باورند که صحابه در قضیۀ مقدّم دانستن ابوبکر، دچار اشتباه شدهاند» [۵۳]. همچنین میبینیم که شیخالاسلام ابنتیمیه، با وجود عنایت خاصی که به تحقیق در مورد مذهب رافضی و نقد آن داشته است میگوید: «اشخاص مورد اعتماد، به من گفتهاند که در میان رافضیان، کسانی بر این باورند که رفتن به زیارت آرامگاه اولیا از حج خانۀ خدا والاتر است» [۵۴]. این در حالی است که امروزه این قضیه، در منابع معتبر و اصلی شیعه، در قالب دهها روایت و چندین فصل یافت میشود. چنانکه از مهمترین و معتبرترین مرجعِ امروز اثناعشریه یعنی «اصول کافی» کلینی که احادیث امامان خود را از آن نقل میکنندـ و اصلاً اساس مذهب شیعه را تشکیل میدهد ـ نزد علمایی چون اشعری، ابنحزم و ابنتیمیه ذکری از این کتاب به میان نیامده است.
طبیعت این مذهب چنین است که در گذر زمان دگرگون میشود و از نسلی به نسل دیگر تغییر مییابد. حتی مامقانی [۵۵]میگوید: «آنچه در گذشته نزد شیعیان غلو به حساب میآمد، امروزه به یکی از ضروریات این مذهب تبدیل شده است» [۵۶]. این طبیعتِ متغیر، اقتضا میکند در این روزگار، به صورت حقیقی و دقیق در مورد عقاید اثناعشریه شناخت پیدا کنیم.
بسیاری از ردّیهها و جوابهایی که پیشوایان گذشته در پاسخ به عقاید و ادعاهای رافضیان نوشتهاند، علیه شبهات و اشکالاتی است که علمای شیعه به کتابهای اهلسنت وارد کردهاند؛ در مقابل، اهلسنت نیز به آنها پاسخ داده و میگویند: «آن نصوصی که شیعه برای ایراد و طرح شُبهه بدان تمسک میجویند، یا جعلی هستند یا ضعیف و یا با استدلالِ فاسد آنها فاصلۀ بسیار دارند». با این همه، شیعیان هیچیک از کتابهای اهلسنت را باور ندارد و تا به امروز این شُبهات و اشکالات را برای تحقق دو هدف مطرح کردهاند:
نخست: علمای اهلسنت را با این شبهات مشغول کنند تا فرصت نقد کتابها، نصوص و رجال روایات شیعه را نداشته باشند؛
دوم: شیعیان مردد و سرگردان را با این ادعا قانع کرده و فریب دهند که تکرویها و موارد شاذ و نادری که اعتقادات و باورهای ایشان را تشکیل میدهد در بین اهل سنت و شیعه مورد اتفاق است.
در سالهای اخیر، انتشار کتابهای شیعه به شکل بیسابقهای افزایش یافته است؛ پس شایسته است به عنوان مهمترین موضوعات، مورد نقد و تحقیق قرار گیرند؛ زیرا اقامه حجت بر هر فرقهای باید بر اساس منابعی باشد که مورد قبول آنهاست.
کتابهایی که علمای معاصر اهلسنت در مورد عقاید شیعه نوشتهاند، نسبت به آنچه علمای شیعه در مورد اهلسنت نوشتهاند، بسیار اندک است؛ و این نوشتهها در مقابل شیعه کافی نیست؛ زیرا مذهبشان بر صدها کتاب استوار است که در خدمت مذهبشان میباشد و به آن فراخوانده و اندیشه و دیدگاه آنان را بیان میدارد؛ و تحقیق و بررسی همۀ آنها نیازمند کوشش فراوان و فراگیر است. بنده برخی از این تألیفات را دیدهام که در بررسی و تحقیق در عقاید شیعه، موارد مهمی را نادیده گرفتهاند؛ از جمله اعتقاداتشان در اصول دین که بنده در باب دوم این کتاب آنرا بررسی کردهام؛ همچنین شناخت آرا و دیدگاه شیعیان معاصر و ارتباط ایشان با شیعیان قدیم و کتابهای سابقشان را در باب چهارم مورد بحث قرار دادهام.
این موضوع، بسیار وسیع و پراکنده است و نیازمند بررسی جدیدی است تا بتواند جوانب و گوشههایی از مذهب اثناعشریه را که هنوز هم ناشناخته مانده است بازگو نماید؛ لذا تحقیق خود را در این موضوع به شیوهای علمی انجام دادهام و از مسایل جدیدی پرده برداشتهام که شاید ارزشمندترین آنها به شرح زیر باشد:
یک: بررسی اصول اساسی مذهب اثناعشریه که بسیاری از مسایل آن هنوز نامعلوم است؛ چرا که علمای شیعه آنها را مخفی نگه داشتهاند و پژوهشگران اهلسنت به آنها دست نیافتهاند. این موضوع، باب دوم کتاب حاضر را به طور کامل به خود اختصاص داده است؛
دو: این پژوهش، از عقاید و باورهایی رازگشایی میکند که ـ بنا بر اطلاع من ـ در گذشته کسی بدان نپرداخته است؛ مواردی همچون: اعتقاد به اینکه قرآن بدون وجود قیّم (امام معصوم) حجت نیست و اینکه قسمت عمدۀ قرآن در مورد شیعیان و دشمنانشان نازل شده است؛ اعتقاد به ظهور، اعتقاد به خمیرۀ اولیه آفرینش شیعه و سنّی [۵۷]و نیز ادعاى نازل شدن کتابهای آسمانى بر امامان شیعه [۵۸].
در این اثر، همچنین به افشای این موضوع پرداختهام که از چه زمانی افترای «تحریف قرآن» در مذهب اثناعشریه آغاز شد و این دروغِ کفرآمیز، برای نخستین بار، کِی و در کدام کتاب بیان شد؛ به علاوه، بررسی مفصلی انجام دادهام دربارۀ تأثیرگذاریِ شیخالاسلام ابنتیمیه و کتاب «منهاج السّنة» بر بزرگترین تحول در مذهب تشیع در ارزیابی نصوص و روایات و تقسیم آنها به صحیح، ضعیف و موثق؛ به علاوه، در این کتاب، به عقیده مهدویت پرداختهام که امروز مذهب شیعۀ اثناعشریه بر آن استوار است و گواهی و دلایل مهمی از خانوادۀ حسن عسکری و اهلبیت و نیز خود حسن عسکری ارائه دادهام که همگی از کتابهای معتبر شیعه نقل شدهاند و نشان از دروغ بودن این ادعا دارند.
و به دیگر مواردی پرداختم که هر پژوهشگری آنها را در این رساله مییابد.
در حقیقت، بنده از این جهت این مسایل را ذکر میکنم تا خواننده محترم بداند که از مطالب این کتاب، برای پژوهش در چه زمینههایی میتواند استفاده کند؛ بدین جهت، تلاش کردهام در بررسی مسایل، به اشاره و یا آوردن نصوصی جدید اکتفا کنم؛ از جمله موضوع تکفیرِ شیخین (ابوبکر و عمرب). نصوصی در این زمینه، در خلال نوشتههای «شیخ موسی جارالله» و «احسان الهی ظهیر» یافت میشود و خواننده از لابلای کتابهای آنان درمییابد که شیعیان تا چه اندازه به این موضوع پرداختهاند؛ لذا سعی کردهام نصوصی از کتابهای شیعه نقل کنم که با عبارتها و کنایههای خاصی از شیخین سخن میگویند؛ سپس تفسیر آنها را از خود کتابهای شیعه آوردهام.
دربارۀ شیوۀ پرداختن به موضوع باید بگویم ابواب این کتاب، به روشنی بیانگرِ این موضوع است و نکاتی که در مقدمه نیاز به یادآوری دارد از این قرار است:
در ابتدای تحقیق و پژوهش در مورد شیعه و کتابهایش، تصمیم گرفتم به واسطهها و منابعی که از کتابهای آنها مطلبی را نقل میکنند توجه نداشته باشم؛ بلکه به طور مستقیم به کتابهای مرجع و دستاول شیعه مراجعه کنم تا بحث به سمت دیگری کشیده نشود. در این مسیر تلاش کردم ضمن رعایت چهارچوبی که لازم است دنبال شود و ارتباط محکم با موضوع عقیده داشته باشد، جانب بیطرفی و انصاف را نیز رعایت نمایم. بیطرفیِ واقعی این است که در نقل مطالب از کتابهای شیعه، با امانت کامل از منابع معتبر آنان استفاده شود و در قضاوت و داوری، از مسیر عدل و انصاف خارج نگردم و تا حد امکان، تنها از روایات مورداعتماد شیعه یا آنچه در منابع آنان آمده است استفاده کنم. ذکر این نکته نیز لازم است که اگر به سخنی منکر و عقیدهای نادرست پاسخ داده شود و فساد و پوچیِ آن به اثبات برسد، این کار، هرگز مصداق بیانصافی و جانبداری نیست و نباید بر آن خرده گرفت؛ زیرا وظیفۀ هر مسلمانی است که در برابر شرک و باطل قیام کند؛ مثلاً هرگاه دیدیم یا خواندیم که کسی به قرآن بیحرمتی نموده و ادعای تحریف و نقص در آن دارد یا میگوید: «علی اول و آخر و ظاهر و باطن است»، شایسته است به امثال اینگونه کفرهای آشکار، جواب قطعی دهیم و بزرگیِ جرم و زشتیِ این باورِ گناهآلود را برملا سازیم؛ در غیر این صورت، حیلهای در کار است و به خوانندۀ مسلمان خیانت شده است. از اینرو، بنده با روش انتقادی به بررسی عقاید شیعه پرداختهام و هرجا که مسئله به بررسی، نقد و تفصیل بیشتری نیاز داشته است، در برخی موارد، بحث مستقلی را به آن اختصاص دادهام؛ زیرا برای شناسایی حقیقتِ برخی از عقاید شیعه [و اثباتِ پوچی و بدعتِ آنها]، فقط کافی است که آنرا نقل کنیم؛ لذا شیخالاسلام ابنتیمیه میگوید: «آشنایی با دیدگاه و اندیشیدن در مذهب باطل، برای روشن شدن فسادش کافی است؛ زیرا تصور خوب و درست، نیازی به دلیل ندارد؛ تنها چیزی که در اینجا اتفاق میافتد، وقوع شُبهه است که بیشتر مردم، حقیقتِ سخنان و اهداف درونیِ آنان را به خاطر الفاظ عمومی و مشترک درک نمیکنند» [۵۹]. بنده نیز به ویژه در مسایل جزئی، فقط به نقل حقیقت گفتارشان و اشاره به باطل بودن آن بسنده کردهام؛ اما در مسایل بزرگ مذهب چون مسئله منصوص بودن امامت یا حکم بر صحابه، مطلب را با استناد به کتاب، سنت، دیدگاههای پیشوایانشان و امور معلوم و مورد اتفاق، نقد و بررسی کردهام.
در کتاب حاضر، عموماً در مناقشه با اعتقادات شیعه برای نقد نصوص، از روش نقد درونی استفاده کردهام؛ آن هم از طریق مقارنه و مقایسۀ نصوص با یکدیگر و بیان تناقضات و تفاوتهایی که میان آنها وجود دارد. این توضیح نیز لازم است که اگرچه در برخی موارد، مطابق منطق، قواعد، مقررات و روایات شیعه با آنان به بحث و مناقشه میپردازم، اما این به معنای تأیید و پذیرش اصول و روایات آنان نیست؛ بلکه فقط یک روش انتقادی است برای کشف حقیقتِ این مذهب و اثبات انحراف شیعیان از اصول مذهبشان با عمل به برخی روایات و ترک برخی دیگر.
در نقل عقاید و سخنان بزرگان شیعه، به نقل از منابع معتبرشان ملتزم بودهام؛ اما آنچه را منابع دیگر ذکر کردهاند نیز نادیده نگرفتهام. قرار دادن این دو مسئله در برابر خواننده، برای ارزیابی، مقایسه و آشنایی نسبت به آگاهی پیشینیان از اعتقادات شیعه و میزان دگرگونی عقاید این مذهب طی سدههای گذشته، بسیار مفید است. همچنین تلاش کردهام احادیث و آثاری را که در این بحث استفاده میشوند استخراج کنم و فرقهها و مذاهب و اصطلاحات را بیان نمایم؛ به علاوه، شرح حال افراد مشهوری را که در طرح برخی از عقاید شیعه نقش داشتهاند بیان کردهام و هر آنچه را که برای روشن شدن زوایای مختلف بحث مورد نیاز بوده توضیح دادهام. اما بیان شرح حال هریک از افرادی که اسمی از او برده شده، خواننده را از اصل موضوع بازمیداشت؛ چرا که جای طرح این موضوعات، کتابهای تاریخ و شرح حال است؛ لذا تنها به معرفی هر فرقهای که در کتاب آمده است اکتفا کردهام چراکه این به تخصص و موضوع نزدیکتر است.
این پژوهش با موانع و دشواریهایی مواجه بود؛ از جمله:
نخست: کتابهای روایی و حدیثی شیعه ـ برخلاف اهلسنت ـ فهرست و ترتیب منظمی ندارند [۶۰]. این مسئله مرا واداشت تا بسیاری از کتابهای حدیثی شیعه را مطالعه کنم؛ چنانکه تمام جلدهای کتاب «بحار الانوار» را ورق زدهام و بعضاً تمام روایات هر باب را یکبهیک خواندهام؛ همچنین «اصول کافی» و «وسائل الشیعه» را به صورت کامل مطالعه کردم؛ غالباً روایاتی که به آنها نیاز داشتم در هر مسئلهای به صدها روایت میرسید و تا این روایات و اخبار به طور کامل مطالعه نشود، نمیتوان دربارۀ این مسئله چیزی نوشت؛ ضمناً برای فهم و شناخت دیدگاه و برداشت علمای آنان در این روایات، بیشتر به توضیحات و شرحهای کتاب کافی، مانند «شرح جامع مازندرانی» مراجعه کردم؛
دوم: برای تحقیق در کتابهای شیعه، به مصر، عراق، بحرین، کویت و پاکستان سفر کردم و طی این سفرها به منابع مهمی دست یافتم که در ابواب و فصلهای این کتاب از آنها استفاده کردهام؛
سوم: فاصلۀ زمانی گستردۀ این موضوع که از زمان پیدایش شیعه تا به امروز ادامه دارد، نیازمند بررسی دهها کتاب شیعه مربوط به عصرهای مختلف بود؛ لذا برای مطالعه و بررسی سیر گسترش و تحول اعتقاد شیعه، زمان زیادی صرف شد.
[۴۰] «مارقین» یكی از لقبهای خَوارجی است كه پس از به خلافت رسیدنِ امام علیسو پس از پذیرفتن تحکیم علیه ایشان قیام كردند و آنحضرت در «نهروان» با آنان جنگید. پیامبرجدر احادیث صحیح به جنگیدن با آنان دستور داده بود؛ در صحیحین مسلم و بخاری دهها حدیث در مورد آنان ذکر شده است كه از این میان، سه حدیث در «صحیح بخاری» و مابقی در «صحیح مسلم» میباشد؛ نگا: شرح الطحاویة، ص ۵۳۰ و ابنقیم، تهذیب السنن: ۴/۱۴۸ تا ۱۵۳. همچنین برای آشنایی با عقاید و گروههای آنان بنگرید به: الفَرق بین الفِرَق: ص ۷۲؛ الملل و النحل: جلد ۱/۱۴۸ به بعد؛ الفصل: ج ۵ ص ۵۱ تا ۵۶. [۴۱] بنگرید به: صحیح مسلم با شرح نووی، كتاب زكات، باب ذكر خوارج و اوصافشان: ۷/۱۶۸. [۴۲] بنگرید به: ابنتیمیه، منهاج السنة: ۱/ ۲۱۸ و ۲۱۹. [۴۳] مجموعه فتاوای شیخالاسلام ابنتیمیه: ۲۰/۳۰۱. [۴۴] بحار الانوار:۱۰۰/۲۵۹. [۴۵] مجموعۀ فتاوای شیخالاسلام ابنتیمیه:۲۰/۳۰۰ و ۳۰۱. [۴۶] لالكائی، شرح اصول اعتقاد اهلسنت: ۱/۶۰. این سخن، از ایوب سختیانی است. [۴۷] ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل: ۵/۱۱۰. [۴۸] ابنبابویه در كتاب الاعتقادات خود آنرا «دین الامامیه» مینامد؛ بنگرید به: طوسی، الفهرست: ص ۱۸۹؛ شیخ آقابزرگ تهرانی، الذریعة: ۲/۲۲۶. [۴۹] برای اطلاع از دلیل این کار، بنگرید به: مجموعه فتاوای ابنتیمیه: ۲۸/۴۷۸. [۵۰] بنگرید به: فکرة التقريب بين اهل السّنة و الشيعة: ص ۵۱۱ به بعد. [۵۱] بنگرید به: محب الدین خطیب، الخطوط العريضة؛ احسان الهی ظهير، الشيعة و السنة؛ جبهان، تبدید الظلام. [۵۲] بنگرید به: نشار، نشأة الفكر الفلسفي، بخش دوم، ص ۱۳؛ سليمان دنيا، الشیعة و اهل السنة؛ مصطفی شكعة، اسلام بلا مذاهب: ص ۱۹۴. [۵۳] شرح صحیح مسلم: ۱۵/۱۷۴. [۵۴] منهاج السنة: ۲/۱۲۴. [۵۵] او از جمله علمای بزرگ معاصر شیعه و صاحب کتاب «تَنقیح المَقال فی علم الرجال» است. [۵۶] در بخشهای بعدی به طور مفصل به این سخن خواهیم پرداخت. [۵۷] شیخ تونسوی در كتاب «عقايد الشيعة» به صورت خلاصه به این عقیده اشاره نموده و سخنی را از «الكافی» نقل كرده است كه این عقیده را به طور كامل بیان نمیكند. [۵۸] محققین، این موضوع را با عقیدۀ شیعه در مورد تحریف اشتباه گرفتهاند. [۵۹] مجموعه فتاوای شیخالاسلام ابنتیمیه: ۲/۱۳۸ (تألیف شیخ عبدالرحمن بن قاسم). [۶۰] اثناعشریه كتابی دارند به نام «مفتاح الكتب الاربعه» كه بنده دوازده جلد از آنرا دارم. شیوۀ تنظیم آنها به گونهای است که به کتابهای بدونفهرست شبیه است.