نقد و بررسی اصول و عقاید شیعه دوازده امامی (جلد اول)

فهرست کتاب

مبحث سوم: توصیف ائمه با اسماء و صفات خداوند

مبحث سوم: توصیف ائمه با اسماء و صفات خداوند

این عقیدۀ منحصر به شیعه آنها را از امت اسلامی جدا کرده است. اگر شیوخ متقدم شیعه، خداوند را به صفات مخلوقات تشبیه کردند، در مقابل افراطِ تجسیم، گروهی دیگر موضع تعطیل را اتخاذ کردند که از اولی بدتر بود. آنان خداوند را به جمادات، معدومات و مُمتَنِعات تشبیه کرده و آیات و احادیث فراوانی در مورد صفات را تعطیل کردند. آنها در گرایش اول و در دیدگاه دوم، خداوند را به گونه‌ای که خود ذاتش را توصیف کرده یا پیامبرش بیان کرده، توصیف نکردند. آنان تنها به این اکتفا نکردند؛ بلکه بعضی از صفات شایسته خداوند متعال را به بعضی از انسان‌ها مانند امامان نسبت دادند و در نهایت، مذهب سوم را تدوین نمودند که تشبیه کردن مخلوقات به خداوند بود. و در این مذهب جدید، شبیه نصاری عمل کردند؛ همان‌طور که در گرایش اول (تجسیم)، به یهود شباهت دارند. آنان در دین محمدجبدعت سومی را ایجاد کردند؛ چرا که گمان می‌کنند ائمه، نام‌های خداوند هستند؛ یعنی نام‌هایی را که خداوند در قرآن برای خود بیان می‌کند، عبارت از دوازده امام است. آنان با این کار، اسم‌های خداوند را تعطیل کرده‌ و آنها را به بشر نسبت داده‌اند. آری، این گمراهان گمان می‌کنند نصوصی از «معصومین» روایت شده که دال بر این معنی هستند و این بهتان بزرگی است که ساخته‌ و به آنها نسبت داده‌اند. وای به حال آنهایی که چنین بهتانی می‌زنند!

کلینی از ابو‌عبدالله [صادق] روایت کرده که در مورد آیه ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا[الأعراف: ١٨٠] چنین گفته‌ است: «سوگند به خدا ما اسماء الحسنی هستیم و خدا بدون شناخت ما هیچ عملی را از بندگان نمی‌پذیرد» [۱۹۶۲]. این روایات ساخته و پرداختۀ آخوندهای شیعه و بزرگان این مذهب است که در قالب روایت‌های متعددی آنها را به اهل‌بیت نسبت می‌دهند [۱۹۶۳].

خداوند متعال می‌فرماید: «نیکوترین نام‌ها از آنِ خداست»؛ ولی آنها می‌گویند: «ما اسماء‌الحسنی هستیم». چه جنگ و جدالی با خدا از این بزرگ‌تر است؟ گروه‌های باطنیۀ ملحد که‌ انسان‌ها را به خدا تبدیل می‌کنند، از این چشمه‌های آلوده و متعفن تغذیه می‌کنند و گندابِ آن، رگ و ریشه‌شان را اشباع کرده است. همچنین روایات دیگری دارند که روایات قبلی را توضیح می‌دهند؛ مثلاً از ابی‌جعفر روایت می‌کنند که گفته است: «ما صورت خدا هستیم؛ میان شما بر روی زمین حرکت می‌کنیم. ما چشمان خدا در میان انسان‌ها هستیم و دستانش هستیم که برای رحمت، میان بندگانش باز شده است؛ چه ما را بشناسند و چه نسبت به ما جاهل باشند» [۱۹۶۴].

در روایتی دیگر، از ابی‌عبدالله روایت شده که می‌گوید: «خداوند ما را با بهترین شیوه آفرید، ما را چشم خود میان بندگان قرار داد؛ ما را به عنوان زبان ناطق خود در میان مخلوقات آفرید و ما را دستِ باز خویش برای رحمت به بندگانش قرار داد و وجه خویش قرار داد که از طریق آن می‌آیند. ما دری هستیم به سوی خدا که به سوی آن راهنمایی می‌کند؛ خزانه‌ای هستیم در آسمان و زمین؛ به وسیلۀ ماست که درختان میوه می‌دهند و نهر و جویبارها جاری می‌شوند. به‌ وسیلۀ ماست که باران می‏بارد و گیاهان سبز می‌گردند. با عبادت ما خداوند عبادت می‌شود و اگر ما نبودیم، خداوند عبادت نمی‌شد» [۱۹۶۵].

این بی‌خبران ادعا می‌کنند که علی بن ابی‌طالبt گفته است: «من چشم و دست و پهلو و درگاه خداوند هستم» [۱۹۶۶]. طبق افترائات آنها، علیu گفته است: «من علم خدا هستم؛ من قلب و زبان گویا و چشم بینای خداوند هستم. من دست خدا هستم» [۱۹۶۷].

ابن‏بابویه از ابوعبدالله صادق چنین روایت کرده است: «خداوند موجوداتی را از رحمتش آفرید و بعضی دیگر را از نورش به وجود آورد.. آنها چشم بینای خدا و گوش شنوای پروردگار و زبان ناطق آفریدگار در میان مخلوقاتش هستند... با آنها گناهان بخشیده می‌شود و زیان‌ها دفع می‌گردند و رحمت نازل می‌شود و مرده‌ها زنده می‌گردند و زنده‌ها می‌میرند و مردم مورد آزمایش قرار می‌گیرند و قضاوت بین مردم اجرا می‌گردد» [۱۹۶۸]. مجلسی نیز در بحار سی و شش روایت ذکر می‌کند که همه آنها می‌گویند: «ائمه چشم و دست خدا هستند» [۱۹۶۹]. در رجال کشی و دیگر کتاب‌های شیعه نیز به دروغ روایت شده که علی گفته است: «من وجه الله هستم. من پهلوی خدا هستم. من اول و آخر و ظاهر و باطن هستم» [۱۹۷۰].

روایات فراوانی از منابع معتبر شیعه درباره تفسیر دو آیۀ ذیل ذکر شده‌ است:

﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ[الرحمن: ٢٧]

«و (تنها) روی (وجه) پروردگار ذو الجلال و گرامی توست که باقی می‌ماند». ‏

﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ[القصص: ٨٨]

«همه چیز جز روی (وجه) او نابود می‌شود، فرمانروایی (تنها) از آنِ اوست و (همه) به سوی او بازگردانده می‌شوید».

از امام جعفر روایت کرده‌اند که گفته: «ما وجه خدا هستیم. ما ذاتی هستیم که خدا بدان ظهور می‌کند. ما وجه خدایی هستیم که هرگز نابود نمی‌شود» [۱۹۷۱]. روایات دیگری به همین معنی از آنها روایت شده است [۱۹۷۲].

در تفسیر عیاشی روایتی در توصیف آنچه در قیامت روی می‌دهد وجود دارد که موی بر بدن انسان راست می‌کند؛ چنان‌که [در شرح رویدادهای قیامت] از زبان ائمه می‌گوید: «پس از آن ... بر عرش پروردگارمان می‌نشینیم» [۱۹۷۳].

این نصوصی است که اسماء و صفات خداوند متعال را به ائمه شیعه‌ تفسیر می‌کند. اضافه‌ بر این، صفات دیگری مانند علم غیب و ... را به ائمه نسبت داده‌اند، حتی کلینی نیز بابی تحت عنوان «أن الأئمه يعلمون علم ما کان و ما يکون و أنه لا يخفی عليهم شیء» [۱۹۷۴]آورده‌ است. وی در این باب، برخی از روایات را ذکر کرده و بابی دیگر را نیز تحت عنوان «إن الأئمة إذا شاءوا أن یعلموا علموا» [۱۹۷۵]آورده‌ است. در این باب هم روایت‌هایی در این مورد ذکر کرده است؛ از جمله‌:

«ابوعبدالله گفته: من آنچه در زمین و آسمان وجود دارد می‌دانم و به آنچه در بهشت و جهنم وجود دارد علم دارم و علم گذشته و حال را می‌دانم...» [۱۹۷۶]؛

«از سیف تمار روایت شده که می‌گوید: ما گروهی از شیعیان به‌ همراه ابی‌عبدالله بودیم؛ او گفت: چشمی ما را می‌بیند؟ ما هم این طرف و آن طرف نگاه کردیم، ولی چیزی را ندیدیم؛ گفتیم: چشمی ما را نمی‌بیند. سه‌ مرتبه‌ پشت سر هم گفت: سوگند به پروردگار کعبه، اگر به‌ همراه موسی و خضر ‌بودم به آنها ثابت می‌کردم که از آنها داناتر هستم و از چیزهایی به ایشان خبر می‌دادم که در دست آنها [= محدودۀ فهم و دانش‌شان] نبود؛ چون موسی و خضر از گذشته خبری نداشتند و به‌ آینده و آنچه تا قیامت رخ می‌دهد‌ اطلاعی نداشتند؛ ولی ما هر دو علم را می‌دانیم» [۱۹۷۷].

در این موضوع به‌ توضیحات بیشتر نیازی نیست. بی‌شک، شیعیان شعلۀ آتشین مذاهب باطنیه هستند که رد ‌پای نامبارک‌شان را در تاریخ می‌بینیم؛ آنانی که علی را خدا می‌دانند و ائمه را به جای خدا قرار داده‌اند. این تفکرات کفرآمیز، مبنای مذهب شیعه است. آنان برای گسترش این اباطیل، روایاتی جعل کرده و آنها ‌را به اهل‏بیت نسبت می‌دهند. تا به اين ترتيب از اهل‏بیت به عنوان سپری استفاده کنند كه اندیشه و عقیدۀ سراسر کفرِ خود را از زبان ائمه گسترش دهند. به راستی، کسی که می‌گوید من اول و آخر و ظاهر و باطن هستم، چه تفاوتی با فرعون دارد که می‌گفت: من پروردگار بلندمرتبه هستم؟ چگونه کشّی و طوسی و دیگر علمای شیعه جرات نقل چنین الحاد و کفری دارند؟ چگونه کلینی را ثقة الإسلام می‌دانند درحالی‌که خود و یارانش گسترش‏دهندۀ این کفرِ آشکار هستند؟

[۱۹۶۲] اصول کافی: ۱/ ۱۴۳ و ۱۴۴. [۱۹۶۳] بنگرید به: تفسیر العیاشى: ۲/۴۲؛ مفید، الاختصاص: ص۲۵۲؛ مجلسى، بحار الأنوار: ۹۴/۲۲؛ نورى طبرسى، مستدرك الوسائل: ۱/۳۷۱؛ البرهان: ۲/۵۲؛ تفسیر الصافى: ۲/۲۵۴ و ۲۵۵. [۱۹۶۴] اصول کافی: ۱/۱۴۳؛ البرهان: ۳/۲۴۰. [۱۹۶۵] أصول الكافى: ۱/۱۴۴؛ ابن‌بابویه، التوحید: ص۱۵۱ و ۱۵۲؛ بحار الأنوار: ۲۴/۱۹۷؛ البرهان: ۳/۲۴۰ و ۲۴۱. [۱۹۶۶] أصول الكافى: ۱/۱۴۵؛ بحار الأنوار: ۲۴/۱۹۸. [۱۹۶۷] ابن‌بابویه، التوحید: ص۱۶۴؛ بحار الأنوار: ۲۴/۱۹۸. [۱۹۶۸] التوحید: ص۱۶۷. [۱۹۶۹] بحار الأنوار: ۲۴/ ۱۹۱ تا ۲۰۳. [۱۹۷۰] رجال کشی: ص۲۲۱، شماره۳۷۴؛ بحار الأنوار: ۹۴/۱۸۰؛ بصائر الدّرجات: ص۱۵۱. [۱۹۷۱] ابن‌بابویه، التوحید: ص۱۵۰؛ بحار الأنوار: ۲۴/۲۰۱؛ تفسیر الصافى: ۴/۱۰۸؛ البرهان: ۳/۲۴۱. [۱۹۷۲] ابن‌بابویه، التوحید: باب تفسیر ص۱۴۹ تا ۱۵۳؛ بحار الأنوار: ۲۴/۱۹۱. در تفسیر «البرهان» سیزده‌ روایت با همین معنی از کتاب‌های معتمد آنها گزارش شده‌ است؛ بنگرید به: ۳۰/۲۴۰ تا ۲۴۲. [۱۹۷۳] تفسیر العیاشى: ۲/۳۱۲؛ بحرانى، البرهان: ۲/۴۳۹؛ مجلسى، بحار الأنوار: ۳/۳۰۲ (چاپ کمپانی). [۱۹۷۴] یعنی: «ائمه علم گذشته و حال را می‌دانند و چیزی بر آنها پوشیده نیست». أصول الكافى: ۱/۲۶۰ تا ۲۶۲. [۱۹۷۵] أصول کافی: ۱/۲۵۸. [۱۹۷۶] همان: ۱/۲۶۱. [۱۹۷۷] همان: ۱/۲۶۰ تا ۲۶۲.