نقد و بررسی اصول و عقاید شیعه دوازده امامی (جلد اول)

فهرست کتاب

مبحث سوم: آیا شیعه معتقد است که در کتاب خدا نقص یا تغییری رخ داده است؟

مبحث سوم: آیا شیعه معتقد است که در کتاب خدا نقص یا تغییری رخ داده است؟

به سه دلیل این بحث را با جملۀ پرسشی شروع نمودیم:

اول: اظهار بیزاری و برائت صریح بعضی از بزرگان تشیع، مانند شریف مرتضی و ابن‌بابویه قمی از ادعای تحریف؛

دوم: اجماع مسلمانان بر اینکه قرآن از جانب خداوندأحفظ و نگهداری می‏گردد:

﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ[فصلت: ٤٢]

«هیچ‌گونه باطلی نه از پیش روی آن و نه از پشت سر آن، به آن راه نیابد، از سوی حکیم ستوده نازل شده است».

پس هرکس بگوید در قرآن نقص و تحریف پیش آمده است، از اهل‌قبله نیست و سهمی از مسلمانی ندارد؛ لذا مقتضای عدالت این است که هنگام پژوهش دربارۀ این مسئله، نهایت احتیاط را مراعات نماییم، در گفتارمان عادل باشیم و بدون تحقیق و بررسی، هیچ فرقه‏ای را به پیروی از این اندیشه متهم نکنیم؛

سوم: برخی از متفکرین، این اعتقاد کفرآمیز را به همۀ شیعیان تعمیم می‌دهند؛ درحالی‌که مذهب شیعه، فرقه‌های گوناگونی دارد؛ پس جایز نیست گفته شود متقدمین شیعه چنین اعتقادی داشتند‌ [۷۵۰]یا جماعت زیدیه چنین می‌گویند؛ لذا اسلوب تعمیم این مقوله به تمام شیعه، امری ناپسند و غیرقابل قبول است.

بدون شک، پژوهشگرِ مسلمان، از خواندن این کلمات شیطانی و گوش دادن به سخن چنین افراد حقیری به شدت رنج می‏برد؛ کسانی که نسبت به کلام خداوندأپا را از گلیم خود درازتر کرده‌اند. لازم به ذکر است که بررسی این موضوع، برای رد و یا دفاع از آن نیست؛ چرا که این یاوه‌گویی‌ها، دامان مقدس قرآن را آلوده نمی‌کند و ادعای افرادی کینه‏توز و حقیر با اهداف مغرضانۀ، هرگز در عظمت قرآن خللی ایجاد نمی‌کند. مگر انسان می‌تواند با دستانش مانعِ تابش آفتاب و مهتاب شود؟ از طرفی طرح ادعاهای دروغین برای کینه‏توزان و ستیزه‏‏جویان بسیار آسان است و بر ما هم لازم نیست که هر سخن دروغی را دنبال کنیم و در پی رد و پاسخ به آن برآییم:

مه فشانَد نور و سگ عوعو کند هر کسی بر طینتِ خود می‌تَند

به علاوه، نادیده گرفتن ادعاهای دروغ و بی‌توجهی به آن، برای نابود کردنش مؤثرتر است؛ مگر زمانی که آن سخن در میان مردم منتشر شود و گروهی از آن صحبت کنند و در کتاب‌ها درج شود که در این صورت واجب است نادرستی‌اش آشکار گردد.

پژوهش در این مسئله، به منظور رد و نقض آن نیست؛ بلکه برای بررسیِ این نکته است که آیا شیعیان معتقد به نقص و تحریف در قرآن هستند یا خیر. اثبات این موضوع، چنان افتضاح و رسوایی بزرگی برای شیعه در پی خواهد داشت که آن‌را از اساس ریشه‌کن می‌کند و تمامیتش را متزلزل می‌سازد؛ به طوری که هرگز از آنان سخنی پذیرفته و کلمه‌ای شنیده نخواهد شد. کیست که به حریم قرآن دست‌درازی کند و در عین حال، مسلمانی سخنش را بپذیرد و به قضاوتش راضی گردد؟ [۷۵۱]هدف ما از انجامِ این پژوهش آن است که دریابیم آیا انتساب این مقوله به شیعه صحیح است یا خیر؛ زیرا کسی که بخواهد در قرآن خدشه وارد کند و یا قداستش را زیر سئوال ببرد، از اسلام بسیار دور است؛ اگر چه خود را بدان منتسب بداند. در عین حال، بر مسلمانان واجب است که ماهیت چنین افرادی را روشن سازند تا امت اسلام از دشمنی و کینۀ او آگاه شوند؛ زیرا چنین کسی، با اصلِ اسلام سرِ ستیز دارد.

در بررسی مقولۀ تحریف، علامه ابوبکر باقلانی اعتقاد دارد که صرفاً نقلِ سخن کسانی که چنین اعتقادی دارند، برای اثباتِ نادرستی‌اش کافی است و نیازی به رد و پاسخگویی به آن نیست [۷۵۲]؛ زیرا قرآن در برخورداری از وسایل حفظ و اسبابِ نگهداری، به حدی غنی است که محال است نقص و تغییر و تحریفی بدان راه یابد؛ زیرا خداوند می‏فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ[الحجر: ٩]

«همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم».

ادعای تحریف و نقص در قرآن، در محیط شیعه سر برآورده است. این اندیشه، به گونه‌ای متولد شد که اسباب نابودی‌ و دلایلِ بُطلانش را با خود دارد. تردیدی نیست که سازندۀ این اندیشه‏، در ايجاد آن مهارت کافی نداشته است؛ بنابراین در عمل، آشکارا فضاحت و زشتی به بار آورده و سخنِ خود را نقض کرده است. اساس این اندیشۀ شیطانی، فقط بر این ادعا استوار است که نقص و تغییر در قرآن راه یافته است و قرآنِ اصلی که از هر تغییری محفوظ است، نزد امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالبسبوده است و پس از ایشان نیز یازده امام دیگر شیعه آن‌را به ارث برده‏اند و هم اکنون نزد مهدی منتظر قرار دارد [که او هم فراری است]. علمای شیعه، این ادعا را به امیرالمؤمنین علیسنسبت داده‏اند، درحالی‌که آن بزرگوار در زمان خلافت خود، همین قرآن را به عنوان حاکم و قاضی قرار می‌داد، همواره آن‌را تلاوت می‌کرد و بر مبنای آن عبادت می‌کرد. به علاوه، اگر او قرآن دیگری غیر از قرآن فعلی در اختیار داشت، باید آن‌را برای مردم آشکار می‏کرد و جایز نبود که عبادت خود را بر اساس کتابی تحریف‌شده‌ و ناقص قرار دهد. اگر چیزی که علمای اثناعشری ادعا می‌کنند صحت داشت، علیسباید آن قرآن کاملی را که جمع‌آوری کرده بود بیرون می‌آورد و به جای قرآن تحریف‌شده‌ای قرار می‌داد که آنان گمان می‌کنند؛ همچنین هنگامی که خلافت به او واگذار شد، باید این موضوع را پیگیری می‌کرد؛ در غیر این صورت، در خیانت شخص تحریف‌کنندۀ خائن شریک بود؛ [اما چنین نکرد؛] درحالی‌که علیسبا معاویه بر سر قضیه‏ای درگیر شد که نسبت به موضوع تحریف قرآن، بسیار کم‏اهمیت‏تر بود؛ پس چرا او در این مورد هیچ کاری نکرد؟

کسانی که به این بهتان و افترا دامن می‌زنند، هیچیک به این پرسش مهم که بنیان این عقیده را از ریشه برمی‌کند پاسخی نداده‌اند؛ بجز آنچه آخوند بزرگ‌شان سید نعمت الله جزائری [۷۵۳]گفته است: «زمانی که امیرالمؤمنین ÷بر کرسی خلافت نشست، نتوانست قرآن واقعی را آشکار کند و این [قرآنِ تحریف‌شده] را از دیدِ افراد پنهان سازد؛ چرا که این کار باعث آشکار شدنِ عمل پست و شنیع افراد پیش از او می‌گشت» [۷۵۴]. آری، شیعیان این‌گونه پاسخ می‌دهند و عذر می‌آورند. چه ایراد و دشنامی بالاتر از چنین تهمتی است که به امیرالمؤمنینسنسبت می‌دهند؟ آنان علیسرا متهم می‏کنند که به جای هدایت امت اسلام، با کسانی که قبل از او بوده‌اند، مجامله و سازش کرده ‏است؛ لذا آن قرآنی را که در اختیار داشت بیرون نیاورد. خدایا، چه تهمت بزرگی است که به آن‌حضرت می‌زنند.

آنان وجود قرآن را به امام غایب‌شان مرتبط می‏سازند؛ یعنی موجود افسانه‌ای و موهومی که اصلاً به دنیا نیامده است. در واقع، امام غایب و قرآن غایب، توهم و خیالی بیش نیست.

کلمات و عبارت‌های جعلی و دروغی که آنها را به عنوان آیات جاافتاده [یا حذف‌شده] از مصحف رو کرده‌اند، دورغ و تهمت‌شان را نمایان کرده ‌است. این کلمات، بیشتر به دروغ‌های «مُسَیلمۀ کذاب» [۷۵۵]و ادعاهای بی‌پایۀ و اساس شباهت دارد و از نظر بلاغت و دستور زبان، کمترین شباهت و رابطه‏ای با ساختارِ زبان عربی ندارد. آنان سپس به خود آمدند و گفتند: «به این الفاظ و کلمات نمی‌توان اعتماد کرد و نباید آنها را به عنوان آیاتی از قرآن به حساب آورد؛ همچنین جایز نیست آنها به عنوان قرآن قرائت شوند؛ زیرا از طریق روایات آحاد و غیرمتواتر نقل شده‏اند؛ ائمهنیز قرآنی را که در اختیار مسلمانان است قرائت می‌کردند‏ و به کار می‌بستند؛ پس آنچه را که ایشان [= ائمه] در موردش اتفاق‌نظر داشتند، به خاطر این روایات آحاد رها نمی‏کنیم. چنین شد که گروهی از خردمندان که تناقض و نادرستیِ این ادعا را آشکارا می‌دیدند از خیل معتقدین به تحریف جدا شدند و به شیعیانی که معتقد به نقص و تحریف قرآن بودند هجوم بردند و دروغ‌شان را فاش ساختند؛ و خداوند در این میدان، مؤمنان را حمایت نمود.

مبارزه و کشمکش موجود در بین این دو گرایش فکری در اثناعشریه، از خلال مطالب کتاب «فصل‌الخطاب» بیشتر روشن می‏گردد و تفصیل آن خواهد آمد. پس ادعای تحریف قرآن، اسباب نابودی‌اش را درون خود جای داده است و همین که جاعلان آن‌را بر زبان آوردند و بر قلم جاری ساختند، دروغ بودنش آشکار شد. در این مسئله، نشانه‌هایی برای مؤمنان و دلیلی از هزاران دلیل بر عظمت قرآن می‌باشد. بی‌تردید، تحریف‌ناپذیریِ قرآن، یکی از اسرار اعجاز این کتاب الهی است که عقل‌ها آن‌را درک نمی‏کنند و یکی از شواهد تحقق وعدۀ خداوندأبه حفظِ کتابِ عزیز خود می‏باشد.

در ادامه، به بررسی و تحقیق این قضیه نزد شیعه می‌پردازیم که اصلاً چنین فکری از کی آغاز شد، چگونه ادامه یافت و چه کسی گناه بزرگ جعل آن‌را برعهده گرفته است. به علاوه خواهیم دید که آیا همه فرقه‌های شیعه بدان معتقدند یا در میان آنان کسانی هستند که این عقیده را نپذیرفته‌اند و از آن بیزاری جسته‌اند. ابتدا آنچه در منابع اهل‌سنت ذکر شده بیان می‌کنیم و سپس به بررسی کتاب‌های اثنا‏عشریه می‌پردازیم.

[۷۵۰] احسان الهی ظهیر در تعلیقی بر نوشته‌های محدث نوری (نویسندۀ فصل‌الخطاب) می‌گوید: «از متقدمین شیعه، جز این چهار نفر ـ یعنی ابن‌بابویه قمی، شریف مرتضی، طبرسی و طوسی ـ كسی یافت نمی‌شود که اندیشۀ تحریف قرآن را انکار کند... حاصل سخن اینکه متقدمین و متأخرین شیعه از این‏ جهت که در قرآن تحریف و تغییر و تبدیل صورت گرفته است، هم‌عقیده هستند» (الشیعة والسنة: ص ۱۲۲). ولی حقیقت این است که عقیدۀ شیعه به تحریف قرآن، در این اواخر پدید آمده است و شیعه‌های نخستین، هرگز چنین عقاید گمراهانه‌ای‏ نداشتند. افزون بر آن، باید پذیرفت که شیعیان نیز گروه‌های مختلفی دارند که به هیچ وجه این سخن باطل را باور ندارند. [۷۵۱] از این‌روست که امام ابن‌حزم، زمانی ‏که با مسیحیان مناظره می‌کرد، در پاسخ به ادعای ایشان مبنی بر اینکه شیعه می‏گوید قرآن تحریف شده است، چنین گفت: «آنان مسلمان نیستند؛ بلکه فرقه‏ای هستند که علیه اسلام و مسلمین به وجود آمده‌اند و پیدایش آنها به ۲۵ سال پس از وفات پیامبرجبرمی‏گردد»؛ بنگرید به: الفصل: ۲/۸۰. [۷۵۲] إعجاز القرآن: ص۲۴، تحقیق احمد صقر. [۷۵۳] علمای شیعه، جزائری را با عناوینی چون: «السیّد السَّنَد، الرکنُ المعتَمد، محدث آگاه، محقق برجسته و مدقق بی‌نظیر» یاد کرده‌ و معتقدند که وی از بزرگ‌ترین علمای متأخر امامیه است. او در سال ۱۱۱۲ ق فوت کرد؛ بنگرید به: أمل الآمل،۲/۳۳۶ ؛ الکنی والألقاب، ۳/۲۹۸؛ سفینة البحار، ۲/ ۶۰۱؛ مقدمه الأنوار النعمانیة. [۷۵۴] الأنوار النعمانیة، ۲/۳۶۲. [۷۵۵] مسیلمه، دروغگویی بود که در دوران خلیفۀ اول ادعای پیامبری کرد و در جنگ با سپاه اسلام به هلاکت رسید.