مبحث دوم: تعطیل صفات در عقیدۀ شیعه
بعد از این افراط فراوان در اثبات، در اواخر قرن سوم هجری تغییری اساسی در مذهب شیعه ایجاد شد؛ به گونهای که از مذهب معتزله تأثیر پذیرفت و صفات ثابت باری تعالی در قرآن و سنت را تعطیل کردند. در آستانۀ قرن چهارم هجری این گرایش به قدری شدت یافت که شیخ مفید و برخی از پیروانش مانند شریف مرتضی و ابیجعفر طوسی، کتابهایی به رشتۀ تحریر درآوردند و بر نظرات و گرایشهای معتزله اعتماد نمودند [۱۸۸۵]. بسیاری از مطالبی که در کتابهای اینان بیان شده، منقول از معتزله است؛ حتی در بسیاری موارد، متن آنها را عیناً نقل میکنند. همچنین در تفسیر آیاتی که دربارۀ صفات و قضا و قدر هستند، مستقیماً از معتزله نقل مطلب کردهاند [۱۸۸۶]. از اينرو در باب اسماء و صفات، تفاوت محسوسی بین کتب معتزله و کتب متأخر شیعه دیده نمیشود. روافض نیز همانند معتزله مدعی هستند که مبنای کارشان در تفسیر، عقل است. از اینرو میبینیم که علمای شیعه نیز با دانشمندان معتزلی همسو و همصدا شده و سخنان ایشان را تکرار کردهاند؛ مواردی همچون مخلوق بودن قرآن، نفی رؤیت خداوند در قیامت توسط مؤمنین و انکار صفات.
نکتۀ قابل توجه اینجاست که حتی شبهاتی که علمای متأخر شیعه مطرح کردهاند، همانهایی هستند که روزگاری وِرد زبان معتزلیان بود. تنها تفاوتی که در این میان به چشم میخورد، این است که شیعه ـ برخلاف معتزلهـ روایات تعطیل صفات الهی و تصریح به نهی آنها را به ائمه خود نسبت میدهند؛ هرچند همانطور که شیخالاسلام ابنتیمیه میفرماید: «دین آنها در باب توحید و صفات، پیرو قیاس عقلیشان است و اصل و اساس در اسماء و صفات را عقل و قیاس میدانند» [۱۸۸۷]. این شیوۀ استدلالی شیعه در مورد تعطیل صفات، در کتاب «النکت الإعتقادیة» شیخ مفید و «نهج المسترشدین» ابنمطهر حلی آشکارا دیده میشود و بر اساس آن، در بررسی صفات خداوندأرویکردی عقلیـکلامی اتخاذ کردهاند. تردیدی نیست که اتخاذ چنین روشی برای این موضوع، مخالف عقل و قیاس و شرع است؛ زیرا صفات پروردگار در دایرۀ غیب است و عقل خردمندان توانایی پوییدن این مسیر را ندارد تا بتواند نظر دهد، چه رسد به اینکه اساس عقیده و ایمان باشد. در اعتقاد به اسماء و صفات الهی باید پیرو قرآن و سنتی باشیم که از منبع وحی میتراوند.
روافض مدعی هستند که بر عقل اعتماد میکنند؛ اما مشاهده میکنیم که در اعتقاد به تعطیل صفات، به روایات ائمه نیز استناد میکنند، از قول علی ابن ابیطالبسو دیگر ائمه اهلبیت مانند محمد باقر و جعفر صادق دروغ جعل میکنند و چنین اعتقاد غلطی را به آنها نسبت میدهند؛ حتی بعضی از آخوندهای معاصر در بحث اسماء و صفات، روایاتی از ائمه دربارۀ نفی صفات از خداوند متعال ذکر کرده و میگویند: «آیا بعد از کلام امیر المؤمنین، علی بن ابیطالب، مجالی برای بحث و انکار باقی میماند؟ آیا برای پی بردن به [حقیقتِ] آن، چارهای جز اعتراف به [درستیِ] سخن امام علی وجود دارد که گفته است: کمال اخلاص، نفی صفات از پروردگار است؟» [۱۸۸۸].
همانطور که مشاهده میکنید، علمای شیعه در پژوهشهای دینی روش ثابتی ندارند؛ زیرا مسلکی که بنیان آن تقلید باشد، قطعاً منجر به تناقض میشود. آنان گاهی بر عقل اعتماد میکنند و گاهی بر روایت؛ از اینروست که بین مسلک عقلی معتزله و مَشرب رواییِ اشاعره، انگشت به دهان از این سو به آن سو میروند و چون خود صاحبنظر و صاحبسبک نیستند، از هر طرف، جز بر حیرتشان افزوده نمیگردد. زنهار از این بیابان، وین جهلِ بینهایت!
این سرگشتگی و تناقضگویی عالمان شیعه دربارۀ اسماء و صفات حضرت باریأدر حالی است که از ائمه اهلبیت، به ویژه علیt روایات صحیح زیادی در مورد اثبات صفات در تصنیفات علمای اسلامی نقل شده است [۱۸۸۹]؛ حتی برخی از کتابهای شیعه، با وجود گمراهی و تاریکی مطلقی که دربارۀ تعطیل صفات دارند، روایاتی را در اثباتِ آن نقل کردهاند. اما متأسفانه روایاتی که بیانگر نفی صفات هستند و به ائمه نسبت داده میشوند بسیار فراوان میباشند، مثلاً میگویند: «کمال توحید، نفی صفات خداوند است» [۱۸۹۰]یا روایت «نفی صفات، از مقوله حمد و ستایش خداوند است» [۱۸۹۱]یا اینکه: «با وجود اثبات صفات، نمیتوان تشبیه را نفی کرد» [۱۸۹۲]. با وجود این، ابنمطهر حلی تصریح کرده که رویکردِ مذهب شیعه در مورد اسماء و صفات مانند مذهب معتزله است [۱۸۹۳]و بعضی دیگر مانند طباطبایی میگویند: «مانند رویکرد فلاسفه است» [۱۸۹۴].
همانطور که بعضی از روایات آنها خداوند متعال را با صفاتی سلبی و مخالف با صفات قرآنی توصیف نموده است، ابنبابویه تقریباً هفتاد روایت ذکر کرده که همۀ آنها دال بر این هستند که «خداوندأبا زمان، مکان، کیفیت، حرکت، انتقال و هیچیک از صفات اشیاء توصیف نمیشود؛ و خداوند نه جسم است، نه حس و نه صورت» [۱۸۹۵]. سایر علمای شیعه نیز همین روش گمراهانه را پیموده و صفات ذکر شده در قرآن و سنت را از خداوندأنفی میکنند. یکی از این آخوندهای گمراه، محمد مهدی حسینی (م ۱۳۰۰ق) مشهور به قزوینی حلی و امام سیزدهم میباشد چون مدعی شده سه بار امام زمان خیالی شیعه را ملاقات کرده است. وی در توصیف خداوند متعال میگوید: «خداوند جزء ندارد؛ هر چیزی که جزء نداشته باشد ترکیب ندارد؛ هر چیزی که مرکب نباشد، نه جوهر است نه عرض؛ هر چیزی جوهر نباشد، نه عقل است نه نفس نه ماده نه جسم نه صورت؛ هر چیزی جسم نباشد در مکان و زمان و جهت و وقت قرار نمیگیرد؛ هر چیزی در جهت قرار نگیرد، نه کیفیت دارد نه کمیت؛ هر چیزی کمیت نداشته باشد، نه کیفیت دارد، نه جهت و نه وضع و نه میتوان متصف به وقت و زمان و مکان و اضافه و نسبت و فعل و قبول کردن فعل قرار گیرد؛ هر چیزی جسم نداشته باشد، نه رنگ دارد، نه مکان، نه جهت، نه دیده میشود و نه درک میگردد» [۱۸۹۶].
میبینیم که این سخن، نفی محضی است که از چشمۀ فاسد فلسفه و درخت زهرآلود بیدینی تغذیه میکند و حامل کفر و الحاد است. خداوندأمیفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[الصافات: ١٨٠ تا ١٨٢]
«پاک و منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت، از آنچه (مشرکان) توصیف میکنند. و سلام، بر رسولان. و سپاس و ستایشِ مخصوص الله است که پروردگار جهانیان است».
این سخنی تازه نیست؛ بلکه روش کسانی است که از راه پیامبران منحرف گشتهاند؛ كسانی چون کفار، مشرکین، اهل کتاب، فلاسفه، صابِئین [۱۸۹۷]، جَهمیه [۱۸۹۸]و باطنیه [= اسماعیلیه] که پیرو ایشان بودهاند. آنها خداوند را به طور تفصیلی با صفات سلبیه توصیف میکنند و برای خداوند فقط یک وجود مطلق بدون هیچ صفتی اثبات میکنند که نهایتاً هیچ حقیقتی ندارد. این سخن آنها، عین تعطیل است؛ زیرا اسماء و صفات خداوند را تعطیل و در نهایت، خدا را نفی میکنند؛ و عقیدۀ تعطیل، نتیجهای جز نفی وجود حق ندارد. تمثیل نیز دقیقاً همین نتیجه را دارد؛ چون خداوند را به ممتنعات، معدومات و جمادات [۱۸۹۹]مثل و مانند میکنند. این بیخبران، از مسئلهای فرار میکنند اما گرفتار امری مشابه آن میشوند که از اولی بسیار خطرناکتر است؛ و این علاوه بر تحریفات و تعطیلاتی است که برای اثبات دیدگاه خود به ناچار مرتکب میشوند [۱۹۰۰].
خداوندأپیامبران را به سوی بشر فرستاد تا صفات مبارکش را به تفصیل ثابت نمایند و او را از هرگونه تجسیم و تشبیه و همانندی به صورت مُجمل نفی کنند [۱۹۰۱]. بدین دلیل است که میبینیم صفات خداوندأدر قرآن به صورت تفصیلی و نفی [ تشبیه و صفات نقص] به صورت کلی و مجمل آمده است [۱۹۰۲].
خداوندأمیفرماید:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشورى: ١١]
«هیچ چیز همانند او نیست و او شنوای بیناست».
نفی شباهت در این آیه به صورت کلی و در قالب یک جمله کوتاه آمده و این طرز بیان، شیوۀ کلی قرآن در نفی شباهتهاست؛ مثلاً خداوندأمیفرماید:
﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا﴾[مريم: ٦٥]
«(همان) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آندو است، پس او را عبادت کن و بر عبادتش شکیبا (و پایدار) باش. آیا (مانند و) همنامی برای او میشناسی؟».
یعنی آیا خداوند نظیر و مشابهی دارد تا اسم خدا بر او گذاشته شود؟ [۱۹۰۳]این تفسیر از ابنعباس نیز روایت شده است [۱۹۰۴]. همچنین خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ﴾[الإخلاص: ٤]
«و هیچکس همانند و همتای او نبوده و نیست».
روش قرآن کریم در اثبات صفات حضرت باریـبیان تفصیلی است؛ از جمله: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾و همچنین:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾[الحشر: ٢٢ تا ٢٤]
«او الله است که جز او معبودی (راستین) نیست، دانای غیب و آشکار است، او بخشندۀ مهربان است. او الله است که جز او معبودی (راستین) نیست، پادشاه، نهایت پاک، منزّه (و سالم از هر عیب)، ایمنی دهنده، نگهبان پیروزمند، جبار (جبرانکننده) و شایستۀ عظمت و بزرگی است. الله پاک و منزّه است از آنچه (برای او) شریک میآورند. او الله است، خالق، نوآفرین، نقشبند (بینظیر) برای او نامهای نیک است، آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او میگویند و او پیروزمند حکیم است».
در این مورد شواهد فروانی در قرآن کریم و سنت رسول وجود دارد [۱۹۰۵].
روش این گروه در نفی صفات خداوند، نه تنها با روش قرآن در تضاد است، بلکه با فطرت و عقل سلیم نیز سازگار نیست؛ زیرا حتی اگر انسانی را با این صفات و بدین شکل توصیف کنیم، ننگین و زشت است، چه رسد به پروردگار جهانیان [۱۹۰۶].
علمای شیعه به نقل از امامانشان میگویند: «خداوندأتنها با صفاتی توصیف میشود که خودش را با آنها وصف کرده است»؛ اما از این اصل خویش نیز رو گرداندهاند، همانگونه که از قرآن رو گرداندند و همانگونه که طبق عادت همیشگی، از عقل و فطرت انحراف پیدا کردهاند. این به خاطر تقلیدِ محض و پذیرفتن پسماندههای فیلسوفان گذشته است؛ وگرنه عقل سلیم هرگز چنین خطایی مرتکب نمیگردد. کدام انسان خردمندی است که در امور غیبی، فقط بر عقل ناتوان خود اعتماد کند؛ چرا که در مسیر شناخت معنویات، بهترین و تنهاترین راه، تکیه و اعتماد بر وحی خداوندی و خبر آسمانی است؛ چرا که در این امور، عقل ناتوان است و اندیشه پرخطا، تصورات متناقضاند و تحقیقات متفاوت.
ائمه شیعه به تفصیل در رد عقیدۀ تعطیل سخن گفتهاند و نادرستی این دیدگاه را بیان کردهاند که برای پرهیز از طولانی شدن بحث، از بازگویی یا تکرار آن خودداری میکنیم. نکتهای که اشاره به آن لازم است، نحوۀ انعکاس این عقیده در کتابهای شیعه و مقایسۀ آن با روایات نقلشده از ائمه اهلبیت میباشد؛ چرا که بین این روایات و سخنان آخوندهای شیعه، تناقضگوییهای فراوانی به چشم میآید که نشان میدهد ائمه بزرگوار و علمای شیعه در دو وادی متفاوتند و جمع آنها ممکن نیست؛ چرا که حضرات علما با تغییر یا تحریف روایات، میکوشند تا نظر خود را ثابت کنند. آنان سخنان بیپایه و اساسِ خود را بر روایات ائمه ترجیح میدهند؛ حتی روایاتی جعل میکنند تا عقیدۀ نادرست «تعطیل» را بر مردم سادهلوح و مقلد تحمیل کنند و اعتقادات سراپا غلط خود را با وادار کردن مردم به تقلید، درست جلوه دهند.
به منظور بررسی دیدگاههای شیعه در این موضوع، سه گفتار را برگزیدم: نخست: خلق قرآن؛ دوم: رؤیت خداوند؛ سوم: نزول خداوند. سپس با استفاده از کتابهای شیعه ثابت خواهیم کرد که مذهب اهلبیت، میان نظرات افراطی مُمَثَّله و تفریطِ معطله قرار گرفته است و مذهب اهلبیت با مذهب سلفِ صالحِ این امت و اهل سنت و جماعت هماهنگ است؛ زیرا موافق عقل صریح و نقل صحیح هستند.
***
[۱۸۸۵] همان: ۱/۲۲۹. [۱۸۸۶] همان: ۱/۳۵۶. [۱۸۸۷] همان: ۲/ ۷۸ و ۷۹، تحقیق دکتر محمد رشاد سالم، یا ۱/۲۳۲، چاپ امیریه. [۱۸۸۸] زنجانی، عقائد الإمامیة الإثنیعشریة: ص۲۸. [۱۸۸۹] منهاج السنة: ۲/۱۴۴. [۱۸۹۰] ابنبابویه، توحید: ص۵۷. [۱۸۹۱] همان: ص۳۴ و ۳۵. [۱۸۹۲] همان: ص۴۰. [۱۸۹۳] ابنمطهر، نهج المسترشدین: ص۳۲. [۱۸۹۴] طباطبائی، مجالس الموحدین فی أصول الدین: ص۲۱. [۱۸۹۵] ابنبابویه، التوحید: ص۳۱ به بعد. [۱۸۹۶] قلائد الخرائد فى أصول العقائد: ص۵۰. این عقیدۀ انحرافی را در منابع ذیل نیز میتوانید ببینید: ابنمطهر، نهج المسترشدین: ص۴۵ تا ۴۷؛ طباطبایى، مجالسالموحدين في أصول الدين: ص۲۱. [۱۸۹۷] گروهی بزرگی از صابئین خدا را با سلبیات توصیف کردهاند؛ بدین علت، ابوریحان بیرونی در مورد صابئیانِ منطقۀ حرّان میگوید: «آنها خدا را با سلبیات توصیف میکنند، نه ایجابیات؛ مثلاً میگویند: خدا ظلم نمیکند و دیده نمیشود. همچنین ایشان اسماء الحسنی را مجازی میدانند؛ زیرا از نظر آنها صفت حقیقی وجود ندارد و گردش و تدبیر جهان را به فلک و اجرام آسمانی نسبت میدهند (الآثار الباقیة عن القرون الخالیه: ص۲۰۵). در مورد فرقۀ صابئیه اختلاف فراوانی وجود دارد. طبری از مجاهد روایت میکند که «گروهی هستند بین زرتشتی و یهودی و مسیحی و دینی ندارند (تفسیر طبرى، تحقیق احمد و محمود شاكر: ۲/۱۴۶). ابنکثیر نیز این نظر را ترجیح داده است (تفسیر ابنكثیر: ۱/۱۰۷). امام رازی میگوید:«صابئیان گروهی بودند که در زمان ابراهیم÷ستارگان را میپرستیدند» (إعتقادات فرق المسلمین والمشركین، ص۱۴۳). شهرستانی نیز میگوید: «مردم در زمان ابراهیم دو گروه بودند: حُنَفاء و صابئین (الملل و النحل: ۱/۲۳۰) و اینکه «به خاطر انحرافشان از سنتهای الهی و دور شدن از روش پیامبران، آنان را صابئی نامیدند» (همان: ۲/۵). برای آگاهی بیشتر دربارۀ آنها و اعتقاداتشان، بنگرید به: اسفراینی، التبصیر فی الدین:ص۶۳؛ ابنتیمیه، الرد علی المنطقیین: ص ۲۸۷ تا ۲۸۹، ۴۵۴ تا ۴۵۷؛ مقریزی، الخطط: ۲/۳۴۴. [۱۸۹۸] جهمیه پیروان جهم بن صفوان بودند. وی صفات الهی را نفی میکرد و بدعتهای دیگری را نیز در دین پدید آورد؛ از جمله: إرجاء، جبر و فنای بهشت و دوزخ. برای آگاهی بیشتر از گمراهیهای این فرقه، بنگرید به: امام احمد، الرد علی الجهمیة: ص۶۴ به بعد؛ امام بخاری، خلق أفعال العباد: ص۱۱۸ به بعد؛ أشعری، مقالات الإسلامیین: ۱/۲۱۴؛ ملطی، التنبیه والرد: ص۲۱۸؛ إسفراینی، التبصیر فی الدین: ص۶۳؛ مقدسی، البدء و التاریخ: ۵/۱۴۶؛ قاسمی، تاریخ الجهمیة و المعتزلة. لازم به ذکر است که اصطلاح «جهمیه» فقط منحصر به پیروان و همفکرانِ جهم بن صفوان نبوده است. شیخ الإسلام ابنتیمیه میگوید: «علمای سلف، هرکس که صفات خدا را نفی میکرد و معتقد بود قرآن مخلوق است و منکر دیدار خدا در قیامت میشد، جهمیه مینامیدند» (مجموع الفتاوی: ۱۲/۱۱۹)، و در جای دیگر چنین توضیح میدهد: «فلاسفه و معتزله میگویند کلام خداوند مخلوق است و در زمرۀ جهمیه هستند» (همان: ۱۲/۵۴۲). [۱۸۹۹] ابن تیمیه، التدمریة: ص۱۶. [۱۹۰۰] همان: ص۱۹. [۱۹۰۱] همان: ص۸. [۱۹۰۲] شرح العقیدة الطحاویة: ص۴۹. [۱۹۰۳] التدمریة: ص۸، لسان العرب، ماده س م ی. [۱۹۰۴] تفسیر طبری: ۱۶/ ۱۰۶. [۱۹۰۵] امام ابنتیمیه در التدمریة: ص ۸ به بعد بسیاری از آنها را ذکر کرده است. [۱۹۰۶] شارح طحاویه میگوید: «در این نفی مطلق، هیچ تعریفی دیده نمیشود؛ حتی در آن بیادبی وجود دارد؛ زیرا اگر َشما به پادشاه بگویید: "تو نفهم و احمق و کودن نیستی"، قطعاً به خاطر این سخن تنبیهتان خواهد کرد، حتی اگر درست گفته باشید. اما اگر نفی را به درستی و بجا استفاده کنید، مدح و ثنای او گفتهاید؛ مثل اینکه بگویید: "تو مانند هیچیک از رعیت و کارگرانت نیستی؛ تو از آنان برتر و شریفتر و والاتری". بنابراین اگر نفی را به نیکویی به کار ببرید، سخن به ادب گفتهاید» (علی بن ابیالعز، شرح الطحاویة: ص۵۰).