نقد و بررسی اصول و عقاید شیعه دوازده امامی (جلد اول)

فهرست کتاب

مبحث پنجم: تأثیر روزگار در سود و زیان

مبحث پنجم: تأثیر روزگار در سود و زیان

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَيۡهِ تَجۡ‍َٔرُونَ[النحل: ٥٣]

«آنچه از نعمت دارید، پس (همه) از (جانب) الله است، سپس هنگامی‌که ناراحتی به شما رسد، باز به سوی او زاری می‌کنید». ‏

نفع و زیان تنها از طرف خداوند است و ستارگان و ایام و روزگار و ... در آن تأثیر ندارند؛ اما شیعه مخالف این اصل بوده و مدعی است بعضی از روزها شوم هستند و نیازهای انسان در این روزها برآورده نمی‌شود. ابوعبدالله‌ می‌گوید: «در روز جمعه‌ برای برطرف نمودن نیازهایت بیرون نرو؛ اما با طلوع خورشیدِ روز شنبه، برای بر طرف کردن نیازهایت از خانه خارج شو» [۱۸۳۸]یا می‌گویند: شنبه برای ما و یکشنبه برای بنی‌امیه است» [۱۸۳۹]؛ همچنین: «هیچ روزی به اندازه دوشنبه نامبارک و نحس نیست ... پس در روز دوشنبه بیرون نشوید؛ بلکه روز سه‌شنبه بیرون بیایید» [۱۸۴۰]؛ نیز ابوعبدالله گفته است: «روز دوشنبه مسافرت نکنید و دنبال نیازهای‌تان نروید» [۱۸۴۱]؛ همچنین گفته: «آخرین چهارشنبه ماه همیشه نحس است» [۱۸۴۲]. از علی بن ابی‌طالب نیز به دروغ چنین روایت کرده‌اند: «روز شنبه روز مکر و حیله است؛ روز یک‌شنبه روز کاشتن نهال و خانه ساختن است؛ روز دو‌شنبه روز مسافرت و برآوردن نیازهاست؛ روز سه‌شنبه روز جنگ و خون است؛ روز چهارشنبه روز بد یُمنی است؛ روز پنج‌شنبه روز داخل شدن بر حاکمان و روز جمعه روز خطبه و نکاح است» [۱۸۴۳]. نمونه‌های زیادی از این احادیث در کتاب‌های روایی شیعه به چشم می‌خورد [۱۸۴۴].

از عموم احادیث متوجه می‌شویم که روزهای جمعه، یک‌شنبه، دوشنبه و چهارشنبه، بدیمنی ذاتی دارند و برطرف کردن نیازها در این ایام جایز نیست. در روایت آخر می‌بینیم که روز دوشنبه را روز مسافرت و برطرف کردن نیازها معرفی کرده‌ است؛ ولی در روایات پیش‌ از آن، مخالف این سخن بیان شده است. لذا حر عاملی روایت اخیر را بر تقیه حمل می‌کند [۱۸۴۵].

بنا بر این روایات، جز سه‌ روز در هفته‌، همۀ روزها بدیمن هستند؛ یعنی از نظر شیعه تنها این سه روز برای رفع نیازها مناسب است. این باور و اعتقاد جاهلی شیعه، بخشی از عقیدۀ «شوم‌انگاری» [۱۸۴۶]است که برخی از روزها، پرندگان، اسم‌ها، الفاظ و خانه‌ها را در بر می‌گیرد و یکی از باورهای دوران جاهلی است که‌ خداوندأسرزنش کرده است. و رسول خداجاز بدیُمن دانستن نهی کرده و آن‌‌را یکی از انواع شرک دانسته است؛ چون هیچ تأثیری در جلب سود و دفع زیان ندارد و تنها القائات و وسوسه‌های شیطانی است. خداوندأمی‌فرماید:

﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ[الاعراف: ١٣١]

«همانا فال بدشان فقط به نزد الله است (و به کیفر گناهان‌شان می‌باشد) و لیکن بیشتر آنها نمی‌دانند».

علی بن ابی‌طلحه از ابن‌عباسسروایت می‌کند: ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِیعنی همه مصیبت‌های‌شان از طرف پروردگار است ﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ. ابن‌جریج نیز از ابن‌عباسسروایت کرده: ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِیعنی از طرف خداوند [۱۸۴۷].

از ابن مسعودسروایت است که رسول خداجفرمود: «الطيرة شرك الطيرة شرك ثلاثًا»: «بدشگونی جزء شرك است، بدشگونی جزء شرك است، بدشگونی جزء شرك است» [۱۸۴۸]. این حدیث در تحریم ‌ شوم‌انگاری بسیار صریح است و این کار را از آن جهت شرک می‌داند که قلب انسان را به غیر خدا مشغول می‌گرداند [۱۸۴۹]. ابن‌حجر نیز در این مورد می‌گوید: «علت شرک بودنش این است که جلب سود و دفع زیان را به غیر خدا نسبت می‌دهند؛ گویا آن‌را در این زمینه شریک خداوند قرار می‌دهند» [۱۸۵۰]. چنین اعتقادی باطل است؛ زیرا وقت را ضایع می‌کند، نیازها را به تأخیر می‌اندازد و قلب‌ها را از خداوندأبه سوی مخلوقاتی که سود و زیانی ندارند، منصرف می‌گرداند. اما باز هم با وجود این، روایات دیگری از شیعه وارد شده‌ است که مخالف این روایات شرک‌آمیز است.

بهترین وسیله برای ابطال عقیدۀ فاسد، همان تناقض‌گویی و اقرار مخالفان است. کتب شیعه روایات فراوانی نقل کرده‌اند که ابوعبدالله گفته است: «شوم‌انگاری درست نیست» [۱۸۵۱]یا: «کفارۀ شوم‌انگاری، توکل است» [۱۸۵۲]. ابوالحسن ثانیسنیز می‌گوید: «هرکس در روز چهارشنبه، بر خلاف کسانی که معتقد به شوم بودن این روز هستند بیرون برود، از هر بلا و مصیبتی محفوظ می‌ماند و خداوند نیازش را برآورده می‌سازد» [۱۸۵۳]. در روایت دیگری نیز آمده است: «اگر به پرنده فال زدی، خلاف آن‌را عمل کن» [۱۸۵۴].

در «بحار الأنوار» روایت شده که «پیامبرجفال نیک زدن و خوشبین بودن را دوست داشت و از شوم‌انگاری بدش می‌آمد. رسول‌خداجکسانی را که نسبت به چیزی احساس بدی داشتند و در مورد آن بدگمان بودند امر نمود تا بگویند: خداوندا، خیرها تنها از طرف تو می‌آیند و تنها تویی که شرها را دور می‌گردانی؛ هیچ نیرویی جز نیروی تو نیست» [۱۸۵۵].

این روایت در تناقض با دیگر روایات بدعت‌آلود و مشرکانۀ ایشان است و تناقض نشانه بطلان مذهب می‌باشد؛ اما پایبندی به تقیه و مخالفت با اهل‏سنت مانع استفاده و بهره‌جستن از این‌گونه روایات می‌شود. و بر این اساس می‌بینیم حر عاملی حدیثی که از روز دوشنبه به خوبی یاد می‌کرد و آن‌را روز سفر و خواستن نیازها می‌دانست، حمل بر تقیه می‌کند.

[۱۸۳۸] من لا یحضره الفقیه: ۱/۹۵؛ وسائل الشیعة: ۸/ ۳۵۲. [۱۸۳۹] من لا یحضره الفقیه: ۲/۳۴۲؛ وسائل الشیعة: ۸/۲۵۳. [۱۸۴۰] من لا یحضره الفقیه: ۱/۹۵؛ الروضة: ص۳۱۴؛ المحاسن: ص۳۴۷؛ وسائل الشيعة: ۸/۲۵۴، و بنگرید به: الخصال: ۲/۲۶. [۱۸۴۱] المحاسن: ص۳۴۶؛ وسائل الشیعة: ۸/۲۵۵. [۱۸۴۲] الخصال: ۲/۲۷؛ وسائل الشیعة: ۸/۲۵۷. [۱۸۴۳] علل الشرائع: ص۱۹۹؛ الخصال، ۲/۲۸؛ عیون الأخبار: ص۱۳۷؛ وسائل الشیعة: ۸/۲۵۸. [۱۸۴۴] محدثین اهل‏سنت، این نوع روایات را در کتاب‌هایی که به بررسی احادیث جعلی اختصاص دارد معرفی کرده‌اند. بنگرید به: ابن‌جوزی، الموضوعات: ص۷۱ و ۷۲؛ ابن‌عراق، تنزیه الشریعة المرفوعة: ۲/۵۳ تا ۵۶؛ شوکانی، المجموع الفوائد: ص۴۳۷ و ۴۳۸. [۱۸۴۵] وسائل الشیعة: ۸/ ۲۵۸. [۱۸۴۶] شوم‌انگاری که عرب جاهلی آن‌را «تَطَیُّر» می‌نامید، بدین شکل بود که به جهت پروازِ پرندگان اعتماد می‌کردند؛ به این معنا که هرگاه یکی از آنها در سفر پرنده‌ای می‌دید که به طرف راست پرواز می‌کرد، سفر را ادامه می‌داد و اگر پرنده به سمت چپ پرواز می‌نمود، از ادامۀ راه منصرف می‌شد و بازمی‌گشت. لذا عرب‌های جاهلی پرندگان آسمان را بر اساس جهت پروازشان نامگذاری می‌کردند. اگر پرنده از سمت چپ به سمت راست پرواز می‌کرد، آن‌را مبارک و خوش‌یُمن دانسته و «سانح» می‌نامیدند و اگر از راست به چپ می‌رفت، آن‌را بدشگون دانسته و «بارح» می‌گفتند (بنگرید به: فتح الباری:۱۰/۲۱۲ و ۲۱۳؛ لسان العرب ۱۰/۴۰۶). [۱۸۴۷] ابن کثیر: ۲/۲۵۷. [۱۸۴۸] أبوداود: کتاب طب، باب «الطيرة»، ۴/۲۳۰؛ ترمذی: کتاب سیر، باب «ما جاء في الطيرة»: ۴/۱۶۰ و ۱۶۱ و گفته که این حدیث حسن است؛ ابن ماجه: کتاب طب، باب «من کان يعجبه الفأل و يکره الطيره»: ۲/۱۱۷۰، شمارۀ ۳۵۳۸؛ ابن حبان: در صحیح «موارد الظمآن»، شماره ۱۴۲۷. [۱۸۴۹] فتح المجید: ص۳۶۱. [۱۸۵۰] فتح البارى: ۱۰/۲۱۳، و بنگرید به: ابن منظور، لسان العرب، ۴/۵۱۳. [۱۸۵۱] روضة الكافى: ص۱۹۶؛ وسائل الشيعة: ۱۸/۲۶۲. [۱۸۵۲] همانجا. [۱۸۵۳] من لايحضره الفقيه: ۱/۹۵، الخصال: ۲۷. [۱۸۵۴] تحف العقول: ص۵۰، ط۲. [۱۸۵۵] بحار الأنوار: ۹۵/۲-۳، مکارم أخلاق/طبرسی: ص۴۰۳.