نقد و بررسی اصول و عقاید شیعه دوازده امامی (جلد اول)

فهرست کتاب

۲- امامیه

۲- امامیه

این لقب نزد بسیاری از نویسندگان و فرقه‌شناسان، به مجموعه‌ای از فرقه‌های شیعه اطلاق می‌شود؛ اما بعدها نزد بسیاری از مؤلفین تنها به اثنا‏عشریه اختصاص یافت. شاید نخستین کسی که چنین نظری داشته است، شیخ مفید ‌باشد که در کتاب «اوائل المقالات» بدان اشاره کرده‏ است [۳۷۹]. سمعانی توضیح می‌دهد که در زمان او نیز چنین چیزی معروف بوده و گفته است که لقب «امامیه» بر اثنا‏عشریه اطلاق می‌شود [۳۸۰]. ابن‌خلدون نیز می‌گوید: «اثناعشریه نزد علمای متأخر آنها امامیه نام گرفته است» [۳۸۱]. صاحب مختصر تحفۀ ‏اثناعشریه اشاره دارد به اینکه هنگام اطلاق لفظ امامیه، اثناعشریه نیز به ذهن متبادر می‌شود [۳۸۲]؛ و زاهد کوثری می‌گوید: «آنچه معروف است، امامیه همان اثناعشریه هستند» [۳۸۳]. همچنین می‌بینیم که کاشف‌الغطاء ـ یکی از بزرگان معاصر شیعه‌ـ لقب امامیه را بر اثنا‏عشریه اطلاق می‌کند [۳۸۴]. برخی دیگر از علمای شیعه بر این باورند که امامیه چندین فرقه هستند که اثناعشریه، کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه از جمله آنان می‌باشند [۳۸۵].

پس از اینکه روشن شد امامیه، به لقبی برای اثناعشریه تبدیل شده است، به تعریفی برمی‌گردیم که در مورد آنها گفته‌اند. شیخ مفید از بزرگان شیعه در زمان خود می‌گوید: «امامیه کسانی هستند که قائل به واجب بودن امامت، عصمت امام و منصوص بودن امامت هستند. آنها بدین علت این اسم را کسب کرده‏اند که به این سه اصل اعتقاد دارند؛ پس هرکس معتقد به این اصول باشد، امامیه به حساب می‌آید؛ حتی اگر حق یا باطل را به آن سه اصل افزوده باشد. سپس کسانی که شایسته و شامل این اسم شدند، در مورد اشخاص [= ائمه] و فروعی که به این اصول مربوط می‌شود، پراکنده گشتند؛ بنابراین اولین گروهی که از امامیه جدا شد، فرقۀ کیسانیه بود» [۳۸۶].

شیخ مفید در اینجا «امامیه» را لقبی عام قرار داده است که شامل همه کسانی می‌شود که به سه رکن «امامت، عصمت و وجود نص بر امامت» معتقد و پایبندند. با این همه، وی در کتاب دیگرش دامنۀ این اصطلاح را چنان محدود کرده که تقریباً آن‌را منحصر به فرقۀ اثناعشریه کرده است. وی می‌گوید: «مذهب امامیه و توصیف گروهی از شیعیان به عنوان امامیه، مختص کسانی است که به وجوب امامت و ضرورتِ آن در هر زمانی معتقدند، نص آشکار، عصمت و کمال را برای هر امامی واجب می‌دانند و امامت را منحصر به اولاد حسین بن علی ـ علیهما السلام ـ دانسته و آن‌را تا علی بن موسی الرضا ـ علیهما‌السلام ـ مستمر می‌دانند» [۳۸۷].

بنابراین ملاحظه می‌کنید که مفید، وجود نص آشکار بر امامت را شرط می‌داند؛ درحالی‌که پیش‌تر فقط وجود نص را مطرح کرده بود که شامل نص جلی و خفی می‌شد. علاوه بر این‏، در اظهارنظرِ اخیر، انحصار ائمه به فرزندان حسین تا علی بن موسی الرضا را اضافه کرده است؛ درحالی‌که قبلاً چنین چیزی را شرط قرار نداده بود تا بتواند کیسانیه را نیز در این تعریف وارد کند. ظاهراً وی در دیدگاهش تجدیدنظر کرده است؛ زیرا می‏گوید: «عنوان امامیه هر چند در اصل، نشانۀ کسانی است که به اصولِ ذکر شده پایبندند و مختص به کسانی نیست که به امامتِ افراد خاص پایبندند، با این همه، این عنوان از اصلِ خویش منتقل گردیده است؛ زیرا گروه‌هایی از امامیه به خاطرِ یاوه‌گویی‌ها و اقوال باطلی که بدعت نهادند، سزاوارِ عناوین و نام‌های دیگری شدند که به جای عنوان امامیه در استعمال بر آنان غالب گردید. در نهایت، این لقب در عرف متکلمین و فقها گرفته تا عامه مردم، بر کسانی اطلاق می‌شود که به اصول مذکور [= نص آشکار، عصمت و امامت دوازده‌امام] معتقد ‌باشند» [۳۸۸].

اگر از این تعریف شیخ مفید بگذریم و برای آگاهی از نظرات غیرشیعه در تعریف امامیه، به کتاب‌های دیگر در باب فرقه‌ها و گروه‌ها مراجعه کنیم، ملاحظه خواهیم کرد که اغلب فرقه‌شناسان، «امامیه» را منحصر به اثناعشریه نکرده‌اند، بلکه لقب امامیه در نزد ایشان، عام‌تر و شامل‌تر از اثنا‏عشریه است؛ لذا شهرستانی می‌گوید: «امامیه کسانی هستند که به امامت علیسمعتقد باشند، [آن هم] بر اساس نصی واضح که وی را به طور مشخص و عینی ـ نه با اشاره ـ معرفی نماید» [۳۸۹]. اشعری نیز چون او می‌گوید: «... آنان را امامیه می‌نامند؛ زیرا ادعا می‏کنند که امامت علی بن ابی‌طالب منصوص است» [۳۹۰]. برخی از فرقه‏شناسان نیز بر این باورند که دلیل نامگذاری آنان به «امامیه» این است که آنان مدعی‏اند دنیا خالی از امام نمی‌شود ـ چه به صورت آشکار، چه به صورت پنهانی و توصیفی [۳۹۱]. اما ابن مرتضی دلیل نامگذاری امامیه را در این دانسته است که آنان همۀ امور دین را به امام موکول می‌کنند و امام را همانند پیامبر می‌دانند و معتقدند همواره امامی خواهد بود که مردم در امور دین و دنیا به او مراجعه کنند [۳۹۲].

چنان‌که دیدیم، برخی موضوع پذیرش نص را در سبب نامگذاری معتبر دانسته‌اند، برخی دیگر علاوه بر آن، وجود امام در هر عصر را به آن افزوده‌اند و برخی دیگر نیز گفته‌اند که همۀ مسایل دینی به امام برمی‌گردد. این گفتارها از جهاتی به هم نزدیک‌اند و بعضی از آنها به بعضی دیگر برمی‌گردند. اصطلاح امامیه پس از رواجِ اصطلاح شیعه آشکار گردید و چنین به نظر می‌رسد که ظهور این اصطلاح، با آغاز توجه شیعه به مسئله امام و امامت و ظهور فرقه‌های مختلف شیعه که معتقد به امامت اهل‌بیت بودند مرتبط باشد. بررسی این مساله در موضوع امامت خواهد آمد.

ابن ابی‌الحدید یاد آور می‌شود مقولۀ امامیه ـ صرف‌نظر از نامش ـ در این اواخر شهرت یافته است. او می‌گوید: «مقولۀ امامیه و پیروان این مکتب که نسبت به امامتِ سَلَف صالح طعن می‌زدند، در آن هنگام [=خلافت بنی‌امیه] از چنین شهرتی که اکنون دارد، برخوردار نبوده است» [۳۹۳].

[۳۷۹] اوائل المقالات: ص ۴۴. [۳۸۰] الانساب: ۱/۳۴۴؛ ابن‌اثیر، اللباب: ۱/۸۴؛ سیوطی، لب الالباب فی تحری الانساب: حرف همزة، لفظ امامیة. [۳۸۱] تاریخ ابن‌خلدون: ۱/۲۰۱. [۳۸۲] مختصر التحفه الاثنی عشریه: ص ۲۰. [۳۸۳] تعلیقات بر كتاب التنبیه و الرد: ص ۱۸. [۳۸۴] اصل الشیعة و اصولها: ص ۹۲. [۳۸۵] محسن الامین، اعیان الشیعه: ۱/۲۱. [۳۸۶] العیون و المحاسن: ۲/۹۱. [۳۸۷] أوائل المقالات: ۴۴. [۳۸۸] أوائل المقالات: ص ۴۴. [۳۸۹] الملل و النحل: ۱/۱۶۲. [۳۹۰] مقالات الإسلامیین: ۱/۸۶. [۳۹۱] عثمان بن عبدالله عراقی، ذكر الفرق و أضوال: ق ۱۲ أ (نسخۀ خطی)؛ قرطبی، بیان الفرق: ق۲ ب (نسخۀ خطی)؛ شرح الإثنتین والسبعین فرقة: ق ۱۲ أ (نسخۀ خطی). [۳۹۲] المنیة و الأمل: ص۲۱. [۳۹۳] شرح نهج البلاغة: ۴/۵۲۲.