حجم و ارزش اخبارِ افسانۀ تحریف در کتابهای شیعه
قبلاً دیدیم که بسیاری از کتابهای شیعه در این گنداب فرو رفتهاند و از آن پرتگاه خطرناک سقوط کردهاند؛ اما اندازه و مقدار این سقوط چقدر است؟ این روایات تاریک، به منابع شیعه راه یافته و به مراجع جدیدشان نیز نفوذ کرده است تا بر تن هرکس که بدان تمایل نشان دهد، لباس ننگ و رسوایی بپوشاند و آخرین پیوندش را با اسلام قطع کنند. آیا این روایات شاذ، تنها با نیرنگ و دسیسه در منابع شیعه قرار گرفته است و مورد قبول فرهیختگان و پژوهشگران شیعه نیست؟ چراکه کتابهای شیعه مدعیاند به علت نفوذ دروغپردازانی که به نام اهلبیت حدیث میساختند، چنین روایات دروغین و جعلی به اعتقادات شیعه راه یافته است. در واقع، چنانکه وقایع تاریخی نشان میدهد، هرکس در طول تاریخ قصدِ ضربه زدن به اسلام و مسلمین میکرد، از تشیع استفاده کرده است.
پیشتر ملاحظه کردیم که افسانۀ تحریف قرآن، از دو روایت در کتاب سُلیم بن قیس شروع شد؛ ولی برخی آنرا توسعه دادند، چندین برابر بزرگ کردند و روایاتی را بر اساسِ آن ساختند. از جمله کسانی که گناه بزرگ این تهمت را بر دوش کشیده و خود را بدان آلوده کرده است «علی بن ابراهیم قمی» میباشد که بیشترین سهم را در این کفر بر عهده دارد و روایات متعددی در این موضوع جعل کرده است؛ چنانکه خود در مقدمۀ تفسیرش، به فراوانیِ این روایات تصریح کرده و در عملی کردن این خرافه، بسیار کوشیده است.
لازم به ذکر است که کلینی بخش عمدۀ روایات کافی را از علی بن ابراهیم قمی برگرفته است که او نیز آنها را از هر دروغگوی گناهکاری میپذیرفت و در تفسیرش ثبت میکرد؛ همان تفسیری که از سوی شیعه به شایستگی تقدیر شده است. امام ذهبی و ابنحجر میگویند: «قمی تفسیری دارد که سراسر نکبت و بلاست» [۹۹۶].
تشکیلات غُلات شیعه در قرن سوم هجری، بیشتر روی جعل اینگونه روایات متمرکز بود؛ حتی شیخ مفید که نزد شیعه ملقب به رکنالإسلام و آیت الله الملک العَلام است، شهادت میدهد که: «اخبار ائمه آلمحمدجدربارۀ روایات مربوط به وجود تحریف، اختلاف قرآن و حذف و نقصی که ستمکاران در آن به وجود آوردهاند، به حد مُستَفیض رسیده است» [۹۹۷].
یقیناً این فراوانی حدیث، ثمرۀ دروغپردازیها و افتراهایی است که برخی از شیعیان در قرن سوم هجری به امامان اهلبیتشنسبت دادهاند؛ زیرا اگر اهلبیت پیامبرجغیر از این قرآن چیز دیگری در اختیار داشتند، حتماً آنرا برای مردم توضیح میدادند، خود آنرا میخواندند و بدان عمل میکردند و نمیتوانستند کتمانش کنند؛ اما به اعتراف شیعه، ائمه چیزی جز قرآن موجود را تلاوت نکردهاند؛ پس به طور قطع، اهلبیت از این دروغ و افترا مبرّا هستند و ثابت میگردد مذهبی که باطل در آن به درجۀ کثرت و نزدیکِ تواتر برسد، باطل است.
شیخ مفید در حالی مدعی است این کفر در بین فرقۀ شیعه به درجۀ کثرت رسیده است که ابنبابویه قمی میگوید: «هرکس چنین مقولهای را به شیعه نسبت دهد، دروغگوست» [۹۹۸]. سید مرتضی که خود از سلالۀ اهلبیت و از شاگردان و معاصران شیخ مفید است، میگوید: «روایات مربوط به این موضوع، قابل اعتماد نیستند؛ زیرا در مرتبۀ ضعیف قرار دارند و نمیتوان روایات قطعیِ مخالف را با آنها رد کرد» [۹۹۹].
آیا هريك از بزرگان شیعه مستقل هستند و تفکر مخصوص به خود را دارند و تنها نام شیعه همه را جمع کرده است؟ یا مانند آفتابپرست، به حکم تقیه هر جا و هر لحظه به رنگی درمیآیند؟ يا اينكه تصمیم گرفتهاند برای پیشبرد دسیسههایشان با این دروغها، بر حسب مناسبات، امور خود را به دو صورت مختلف و متعارض بیان کنند تا کسی نتواند از حقیقتِ مذهبشان مطلع شود.
بدین علت است که میبینیم طبرسی در قرن ششم ـ صاحب تفسیر مجمعالبیانـ این قضیه را به کلی رد میکند؛ اما طبرسی دیگر، که معاصر وی و مؤلف کتاب «الإحتجاج» است، به این کفرها تصریح میكند و برای اثباتشان ده حدیث روایت میکند و معتقد است که سخنش محل اجماع تمام شیعیان است. البته احتمال دارد که جعل این روایات، در سدههای اخیر صورت گرفته باشد ولی جاعلان آنها را به علمای پیشین نسبت دادهاند تا اعتمادِ پیروانِ فریبخورده را بیش از پیش جلب کنند. انشاءالله بزودی بررسی این مساله خواهد آمد که این انکار از روی تقیه بوده و یا جنبه حقیقی دارد...
لازم به یادآوری است که در زیر سایۀ شوم دولت صفوی، روایتپردازی به اوج خود رسید. حجم این روایات، از تمام آنچه کلینی، قمی، مفید و فرات کوفی در قرن سوم و چهارم ثبت کرده بودند، فراتر رفت؛ حتی کارشان به جایی کشید که محمدباقر مجلسی گواهی داده است که: «اخبار و روایات این باب، شبیه روایات مربوط به امامت هستند و آنها در حکم متواتر معنوی بوده و مردود دانستن آن همه روایت، موجبِ سلب اعتبار و اعتماد از همۀ اخبار میگردد؛ بلکه به گمان من، [نادرست دانستنِ] اخبار وارده در این باب، کمتر از چنین تصوری در مورد اخبار امامت ائمه نیست» [۱۰۰۰].
شهادت مجلسی، دلالت بر انبوه اخبار و روایات جعلی در تحریف قرآن دارد. این در حالی است که ابتدا در «کتاب سُلیم بن قیس» بیش از دو روایت وجود نداشت و ابنبابویه قمی گفته است: «هرکس مثل این روایات را به شیعه نسبت دهد، دروغگوست» و شیخ طوسی نیز منکرِ انتساب آنها به شیعه شده است [۱۰۰۱]. با وجود این، نوری طبرسی ـ صاحب «فصلالخطاب» ـ تمام توان خود را به کار انداخت تا به هر شیوۀ ممکن، از کلام شیخ طوسی رهایی یابد؛ پس میگوید: «طوسی در انکار قضیۀ تحریف قرآن، معذور است؛ زیرا به علت عدم دسترسی کافی به کتابها، از معلومات کافی در این زمینه برخوردار نبوده است» [۱۰۰۲].
اینگونه عذرآوری ممکن نیست با اعتقاد صاحب «فصلالخطاب» موافق باشد؛ زیرا او اصرار میورزد که همۀ شیعیان را در عقیده به تحریف قرآن، با خود همنظر سازد؛ زیرا شیخ طوسی مرجع بزرگ شیعیان زمان خود، مؤلف دو کتاب معتبر در حدیث شیعه و صاحب دو اثر معتمد در علم رجال است؛ پس پذیرفتنی نیست که دیدگاه او در خصوص تحریف قرآن ـ که مورد پسند نوری طبرسی نیست ـ ناشی از بررسی ناکافی، نداشتن منابع یا ناآگاهیِ وی باشد.
ما اظهارات طوسی را به عنوان شهادتی مهم یا سندی تاریخی در نظر میگیریم که ثابت میکند تعداد روایات جعلی دربارۀ تحریف قرآن ممکن نبود به این گستردگی و به این سطح برسد، مگر در سایۀ دولت صفوی. به علاوه، بعید هم به نظر نمیرسد که برخی از این روایات را با هدفِ تقویتِ این افسانه به بزرگان قدیم خود نسبت دهند؛ به ویژه اینکه شواهد زیادی بر شیوع دروغپردازی در میان شیعه وجود دارد؛ چنانکه کتابهای اهلسنت به آن شهادت دادهاند و منابع شیعه نیز خود بدان معترفند.
آخوندهای دربار صفویه، بر فراوانیِ روایات مربوط به تحریف قرآن شهادت دادهاند. چنانکه مجلسی و شاگردش ـ نعمتالله جزایریـ گفتهاند: «شمار این روایات، بیش از دو هزار حدیث است» [۱۰۰۳]. جزایری همچنین افسانههای خود را همراه با قرآن در یک کفۀ ترازو گذاشته و معتقد است که اعتراف به سلامت قرآن از تحریف و تغییر، منجر به سلب اعتماد از روایات شیعه میشود؛ لذا در رد اعتراف متقدمین شیعه مبنی بر متواتر بودن قرائتهای هفتگانه میگوید: «در صورت پذیرفتن سلامت قرائت آنان و اذعان به اینکه همه وحی الهی است، باید همۀ اخبار و روایات مستفیض و بلکه متواتری را که به وقوع تحریف قرآن تصریح کردهاند دور بریزیم» [۱۰۰۴]. این سخن وی بدین معناست که اهمیت محافظت از حرمت و سلامتی این روایاتِ کفرآمیز، از حفظ و صیانت قرآن کریم بیشتر است و اقرار به تحریفناپذیریِ قرآن، موجب بیاعتمادی به تمام اخبار و روایات شیعه در این مقوله خواهد شد. از دیدگاه علمای شیعه، این انتخابی بس مشکل است. دوام مذهبی و اقتصادی شیعه [به ویژه در حکومت آخوندی ایران] به این روایاتِ جعلی وابسته است. به علاوه، تمام قداستی که روحانیون شیعه در پرتو نیابت امام زمان به دست آوردهاند، مدیون همین روایات دروغین است و اعتراف به جعلی بودنِ آنها، یعنی چشم بستن بر روی تمام منافع مالی و ثروتِ بادآوردهای که شیعیانِ سادهلوح و بیخبر، با نام «خمس» میپردازند؛ همچنین به معنی محرومیت از تمام منافع و سودهای اقتصادیِ ناشی از آن است. یا اینکه مساله تحریف قرآن را مطرح کنند و پس از این تکفیر شدن از سوی مسلمانان و گوشهنشین شدن پیروانش و از بین رفتن منابع درآمدش را به جان بخرند؛ واقعاً چنین انتخابی برای آخوندهای شیعه مشکل است. یا اینکه باید همچنان با دو چهرۀ متناقض ظاهر شوند یا به کتمان و تقیه برگردند یا به تناسب ظروف و شرایط عمل کنند.
چنانکه پیشتر گفته شد، بزرگان دربار صفویه به دلیل برخورداری از قدرت و سلطۀ سیاسی، بیش از همه جسارتِ بیانِ این کفر را داشتند؛ لذا از پوشش ریاکارانۀ تقیه بیرون آمده بودند و ادعای تواتر اخبار تحریف قرآن در میانشان بسیار رایج بود؛ حتی حسن شریف ـ از شاگردان مجلسیـ مدعی بود که میتوان مقولۀ تحریف قرآن را از ضروریات مذهب شیعه دانست [۱۰۰۵]. محمد صالح مازندرانی نیز میگوید: «حذف بعضی از [آیات] قرآن و تحریف آن از طریق ما، به تواتر به اثبات رسیده است و هرکس با تأمل و دقتنظر از اول تا آخر کتابهای حدیثی ما را مطالعه کند، این را به روشنی خواهد فهمید» [۱۰۰۶]. شیخ محسن کاشانی نیز چنین بیان میدارد: «آنچه از روایات مأخوذ از اهلبیت†به ما رسیده، این است که قرآنی که در دسترس ما قرار دارد، آنگونه که خداوند آنرا بر محمدجنازل نموده است، کامل نیست؛ بلکه چیزهایی بر خلاف آنچه خداوند نازل کرده است در آن یافت میشود، قسمتی از آن تحریف شده و الفاظ بسیاری ـ از جمله اسم علی÷ـ در بسیاری از آیات حذف شده است؛ همچنین به آن ترتیبی نیست که مورد رضایت خدا و رسولجاو باشد» [۱۰۰۷].
آنچه خواندید، بخشی از اعترافات بزرگان شیعه در مورد حجم روایات و اخبار تحریف قرآن در آن مقطع زمانی بود. این شهادت خطرناک، بر تأکید و تواتر این افترا از نگاه شیعه و شهرت و کثرت آن در کتابهایشان دلالت میکند و برهان قاطعی است بر نادرستیِ تمام روایاتشان؛ زیرا مادامی که سخن دروغ نزد آنان متواتر باشد، به سایر روایاتشان نیز نمیتوان اعتماد کرد. و هرکس چنین مذهبی داشته باشد، هیچ رابطهای با اسلام ندارد و براستی که دین آنها دین ائمه نیست بلکه دینی است که مجلسی، قمی، کلینی، عیاشی و دیگر علمای غالی برایشان ساختهاند؛ شاید دینشان مانند دیگر فرقههای کافری است که در طول تاریخ اسلام پدید آمدند. هر چه هست، به خواست خداوند متعال، پوششی که برای پنهان کردن ماهیت اسلامستیزِ خود به کار میگرفتند با این ادعا به کنار رفت، حقیقت امرشان افشا گردید و دروغ و بیاعتباریِ تمام روایاتی که دربارۀ این کفر به ناحق به اهلبیت نسبت میدادند آشکار گردید.
در جنبش جعل روایت، در طی قرون متمادی، به ویژه در دوران صفویه، شیخ حسین نوری طبرسی که مرجع، محدث، رجالشناس و صاحب مجموعۀ حدیثی «مستدرک الوسایل» بوده و استاد بسیاری از بزرگان معتبر شیعه است؛ از جمله: محمدحسین آل کاشفالغطاء و آقابزرگ تهرانی. او و شاگردانش معتقدند که لازم نیست به سند افسانههای تحریف توجه شود؛ چرا که از طریق راویان شیعه به تواتر رسیدهاند. وی میگوید: «ملاحظۀ سند در این همه اخبار و روایات، موجب سدِ بابِ تواتر معنوی است؛ بلکه شبیه وسوسه است که لازم است از آن به خدا پناه بُرد» [۱۰۰۸]. آیت الله خوییـ مرجع شیعیان عراق ـ نیز میگوید: «کثرت روایات تحریف قرآن از طریق اهلبیت، دلالت بر این دارد که برخی از این روایات، به طور قطع از معصومین نقل شده است و کمترین کار در این مورد، کسبِ اطمینان از این روایات است؛ و برخی از آنها نیز به طریق معتبر نقل شدهاند» [۱۰۰۹].
پس از این همه اعتراف بزرگان و مراجع شیعه، آیا هنوز کسی تردید دارد که این قوم واقعاً در منجلاب تاریکی و باتلاق گمراهی فرو رفتهاند؟ چقدر برای مسلمانی که این واژههای شرمآور را میشنود، دردآور و تاسفآور است که چنین ملت و قومی با اعتماد به کتابهای پوچ و بیهوده و تکیه بر سخنان این ـبه اصطلاحـ علما، در سیاهچال بدبختی گرفتار شدهاند؛ زیرا تردیدی نیست که اینگونه آخوندهایی که خود را جانشین امام زمان و همهکارۀ شیعه میدانند، به خاطر تبیین و تأیید این کفرِ آشکار، خود را به شیطان فروختهاند و افسار خود را به دست او دادهاند و در عوض، آتش جاودان دوزخ را خریدهاند. حال سئوال اینجاست که آیا تمام شیعیان در این راه تاریک گام برمیدارند؟ آیا همه معتقد به این کفر و الحاد هستند؟ در ادامۀ بحث، به بررسی این پرسشها خواهیم پرداخت.
[۹۹۶] میزان الإعتدال: ۳/۱۱۱؛ لسان المیزان: ۴/۱۹۱. [۹۹۷] أوائل المقالات: ص۹۸. «خبر مستفیض» حدیثی است که سلسله راویانش از سه نفر بیشتر باشد؛ ولی به حد تواتر نرسیده باشد و نتوان از طریق آن به یقین رسید. برخی اصولیون، خبر مستفیض را نوع سومی از حدیث، در کنار «خبر متواتر» و «خبر واحد» میشمارند؛ ولی غالباً آنرا نوعی خبر واحد میدانند. [۹۹۸] الإعتقادات: ۱۰۱ و ۱۰۲. [۹۹۹] مجمع البیان: ۱/۳۱. [۱۰۰۰] مرآة العقول: ۲/۵۳۶. [۱۰۰۱] تفسیر التبیان: ۱/۳. [۱۰۰۲] فصل الخطاب: برگۀ ۱۷۵ (نسخۀ خطی). [۱۰۰۳] فصل الخطاب: برگۀ ۱۲۵ (نسخۀ خطی) و نسخۀ چاپشده: ص۲۵۱؛ الأنوار النعمانية: ۴/۲۳۲. [۱۰۰۴] الأنوار النعمانية: ۲/۳۵۶ و ۳۵۷. [۱۰۰۵] مرآة الأنوار: ص۴۹. [۱۰۰۶] مازندرانی، شرح جامع بر كافی: ۱۱/۷۶. [۱۰۰۷] تفسیر الصافی: ۱/۴۹. [۱۰۰۸] فصل الخطاب: برگۀ ۱۲۴ (نسخه خطی). [۱۰۰۹] خوئی، البیان: ص۲۲۶.