نقد و بررسی اصول و عقاید شیعه دوازده امامی (جلد اول)

فهرست کتاب

آغاز این افترا بر اساس گزارش منابع شیعه

آغاز این افترا بر اساس گزارش منابع شیعه

نخستین کتابی که چنین افترایی در آن به ثبت رسیده است، کتاب «سُلَیم بن قیس هلالی» است [۸۰۸]و فقط اَبان بن ابی‌عیاش [۸۰۹]آن‌را از او روایت می‌کند و غیر از اَبان، کسی دیگر آن‌را روایت نکرده است [۸۱۰]. بر اساس قول ابن‌ندیم و برخی دیگر، این کتاب، نخستین کتابی است که دربارۀ عقاید شیعه نوشته شده است [۸۱۱]. علمای شیعه، کتاب سُلیم بن قیس را بسیار ستوده‌اند‏ و آن‌را معتبر و ارزشمند می‌دانند [۸۱۲]؛ درحالی‌که بنده نام مؤلفش را در هیچیک از منابعی که به آنها مراجعه کردم، نیافتم [۸۱۳]. اگر آنان راست می‏گفتند، نام او حتماً باید در یکی از این منابع ذکر می‏شد؛ اما نام او جز در منابع شیعه ذکر نشده است؛ حتی یکی از متقدمین شیعه شخصیت او را انکار کرده و گفته است: «سُلیم شناخته‌شده نیست و نامی از او در خبرها و روایات وجود ندارد» [۸۱۴]؛ اما متأخرین شیعه این سخن را نمی‌پسندند.

کتاب سلیم بن قیس، دربرگیرندۀ خطرناک‌ترین آرای سَبَئیه است؛ یعنی خداپنداریِ علی و توصیف او با صفاتی که فقط شایستۀ رب‌العالمین است [۸۱۵]؛ اما همۀ اینها سبب نشده که علمای شیعه در زیاده‌روی خود در ستایش این کتاب و تأیید سخنانی که به اهل‌بیت و بزرگان شیعه نسبت می‌دهند، حد و مرزی بشناسند؛ تا جایی که آن‌را اصلی از اصول آل محمدجو سرّی از اسرار ایشان به شمار آورده‌اند. لازم به ذکر است که خودِ کتاب، دلیلِ جعلی بودنش را با خود دارد؛ زیرا از روایات اَبان بن عیاش می‏باشد که نزد اهل‌سنت متروک یا ضعیف است و در کتاب‌های رجال شیعه نیز از او به عنوان فردی ضعیف یاد کرده‌اند. همچنین خودِ «سلیم» که شیعه او را نویسندۀ این کتاب مجهول می‌داند، هویتش مشخص نیست. درحقیقت، این شخص جز در توهم و خیال شیعه وجود خارجی ندارد. طرق روایت این کتاب نیز پریشان و به‌هم‌ریخته است؛ اما علمای شیعه می‏گویند: «اضطرابی که در طریق روایت آن دیده می‌شود ناپسند نیست؛ زیرا این پریشانی در اکثر طرق نقل حدیث در کتاب‌های اصحاب ما وجود دارد» [۸۱۶]. بخش‌هایی از متن کتاب، آن‌را در زمرۀ کتاب‌های باطنیۀ الحادی قرار می‌دهد؛ ولی با وجود این، صاحبان کتاب‌های چهارگانۀ معتبر شیعه و دیگر علمای‌شان [۸۱۷]در نقل مطالب، به آن اعتماد نموده‌اند. همچنین بسیاری از عقاید شیعۀ غالی در این کتاب ثبت شده است. در این میان، واقعۀ غیرمنتظره‌ای رخ داد و آن اینکه برخی از بزرگان شیعه از حقیقت کتاب سلیم بن قیس پرده برداشتند و هویت واقعی‌اش را فاش ساختند؛ زیرا چیزی را در مورد آن مشاهده کرده‏ بودند که بر خود واجب می‏دانستند پیش از آنکه اساس و زیربنای مذهب اثنا‏عشری را منهدم گرداند، آشکارش نمایند.

ممکن است خوانندگان محترم گمان کنند آن اشکالی که تنِ حضرات را به لرزه انداخت و خواب از چشم‌شان ربود، خداپنداریِ علی، زیر سئوال بردن قرآن کریم یا طعن‌های دیگری است که بر اسلام وارد شده است؛ اما چنین نیست؛ بلکه آن خطر بزرگ و بلای مهیبی که در کتاب سُلَیم کشف شد، این بود که او به جای دوازده امام، به وجود سیزده امام معتقد بود؛ موضوعی که اساس مذهب اثنا‏‌عشریه را تهدید به سقوط می‏کند؛ به ویژه آنکه چنین خبطی را در کتابی یافته بودند که مصدر اساسی و الفبای مذهب شیعه و نخستین کتابی به حساب می‌آمد که در مذهب شیعه تألیف شده بود. هر چه بود، زحمت نقض و ابطالِ آن‌را از دوش ما برداشتند؛ به این صورت که برخی از علمای شیعه اینچنین لب به اعتراف گشودند: «تردیدی نیست که آن کتاب، جعلی است» [۸۱۸]. آنان اشکالات و نشانه‌های جعلی بودن کتاب را شرح دادند و گفتند که این کتاب، با تاریخ در تضاد است؛ زیرا در این کتاب آمده است که «محمد بن ابوبکرسهنگام وفات پدرش، او را نصیحت و موعظه می‌کرد چون او امامت را از علی غصب نموده بود؛ با اینکه محمد بن ابوبکر در سال حجة الوداع متولد شد و هنگام وفات ابوبکر صدیقسسه سال بیشتر نداشت، چگونه ممکن است پدرش را موعظه کرده باشد؟» [۸۱۹]. همچنین او ائمه را سیزده نفر معرفی کرده است؛ لذا درباره‌اش می‌گویند: «هویت سلیم بن قیس مجهول است و در هیچ خبری از او یاد نشده است و اِسنادهای کتابش نیز پریشان و مختلف است» [۸۲۰]. آنان علاوه بر این، ابان بن عیاش را به جعل این کتاب متهم ‏می‌کنند [۸۲۱]. یکی از معاصران، تاریخ جعل آن‌را تعیین کرده و می‌گوید: «این کتاب، در اواخر حکومت بنی‌امیه و با هدف درستی جعل شده است» [۸۲۲]؛ اما وی برای ادعای خود هیچ‌ شاهد و دلیلی ارائه نکرده است.

در مقابل، برای گروه دیگر بسیار سخت بود که این کتاب را به طور کلی از دست بدهند؛ چرا که اصلی از اصول آنها و تکیه‏گاه مطمئنی برای بزرگان شیعه است؛ لذا می‌گویند: «به نظر ما کار درست این است که حکم به عدالت سلیم بن قیس بدهیم و از پذیرش مطالب فاسدِ کتابش خودداری کنیم» [۸۲۳]. با اینکه این موردِ فاسد، شالودۀ شیعۀ دوازده‌امامی را ویران می‌کند؛ چرا که شمار ائمه شیعه را سیزده تن ذکر کرده است. به همین دلیل، محافل شیعی این سخن را نپسندیدند. گروهی دیگر مصلحت را در این دیدند که برای رفع این مشکل که زلزله‌ای در عقیدۀ شیعه به پا کرده بود، به صورت اساسی اقدام کنند؛ لذا دست به تغییرات گسترده‌ای در آن زدند تا با منطق شیعه هماهنگ و سازگار گردد. خوانساری ضمن اشاره به این تغییر می‏گوید: «در نسخه‌ای که به دست ما رسیده، این عبدالله بن عمر است که در خصوصِ غصب امامت علی پدرش را موعظه کرده است [نه محمد بن ابوبکر]» [۸۲۴]. حر عاملی نیز می‌گوید: «در نسخه‏ای که به دست ما رسیده است، نه فسادی وجود دارد و نه هیچ نشانه‌ای که دلیل بر جعلی بودن آن باشد» [۸۲۵].

بنده دربارۀ معایب این کتاب از دیدگاه شیعه، که گروه اول به آن اشاره کرده بودند، در دو ‏چاپ مختلف [۸۲۶]تحقیق کردم؛ اما در هیچیک از آنها چیزی نیافتم. این نشان از آن دارد که آنان به میل خود، کتاب‌های‌شان را تغییر می‌دهند و مطالب‌شان را کم و زیاد می‌کنند. با وجود این، چنان‌که مجلسی و شیخ حر عاملی اعتراف می‏کنند، کتاب سُلَیم به عنوان یک منبع گران‌بها و ارزشمند نزد متأخرین شیعه مطرح است [۸۲۷].

درنگی که بر کتاب سلیم بن قیس نمودم ضروری بود؛ زیرا کمکی است در جهت آشکارتر شدن نقش فرقۀ سَبَئیه در طرح افترای تحریف قرآن؛ با توجه به استدلال و نقل‌قول‌های ذکرشده، ملاحظه می‌کنیم که این بهتان و دروغ، در ابتدا از کتاب سُلَیم بن قیس آغاز شده است؛ کتابی که آنان، اَبان بن عیاش را به جعلش متهم می‏کنند و برخی هم تاریخ جعل آن‌را اواخر دولت بنی‌امیه می‏دانند.

در مورد اینکه چه کسی در این دروغپردازی [= تحریف قرآن] گناه بزرگ‌تری دارد، برخی از بزرگان شیعه، اَبان را متهم می‏دانند. قبلاً نیز یادآور شدیم که مَلَطی، هِشام بن حکم را متهم می‌کرد؛ یعنی این افترای بزرگ قبل از قرن دوم مطرح نبوده است. زمانی که آرای منسوب به سبئیه را بررسی کردم، در هیچ منبعی ندیدم که این مقوله از ابن‌سبأ نقل شده باشد؛ چنان‌که به نظر می‌رسد این مساله به ذهن وی هم خطور نمی‌کرده چراکه بطلان چنین افترایی نزد شاهدان تنزیل که خود معاصر آنان بود، امری واضح و آشکار بود. و درواقع با چنین ادعا و افترایی تحریف و دروغ‌های او بلافاصله کشف می‏شد. بنابراین ابن‌سبأ جرئت نمی‌کرد چنین دروغی را ترویج دهد. برای مثال، او هرگز نگفت که صحابه قرآن را تحریف کرده‌اند؛ بلکه سخنش را این‌گونه بیان کرد: «این قرآن، بخشی از نُه جزء می‌باشد که علم آن نزد علی بن ابی‌طالب است» [۸۲۸]. این سخنِ مبهمی است که مقصودش واضح نیست؛ اما آنچه که از نامۀ حسن بن محمد حنیفه (م ۹۵ه‍) نقل شده است، آن‌را توضیح می‌دهد: «از جمله دشمنی گروه سبئیه با ما این است که مدعی هستند ما به نوعی از وحی هدایت شده‌ایم که دیگر مردم از آن اطلاعی ندارند؛ و نیز علمی [را می‌دانیم] که پنهان شده است. آنان گمان می‏برند که رسول خداجنُه‌دهمِ قرآن را پنهان نموده است؛ در صورتی که اگر ایشان می‏توانست چیزی از قرآن را پنهان کند، حتماً قضیۀ همسر زید بن حارثه را مخفی می‌کرد؛ آنجا که خداوند [در آیۀ ۳۷ سورۀ احزاب] فرمود: ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ...» [۸۲۹]. پس مشخص می‌شود این قضیه [= تحریف قرآن] از سخنان ابن‌سبأ نیست؛ بلکه بعداً پدید آمده است. اما چه کسی بارِ جعلِ این کُفر در میان شیعه را به دوش می‌کشد؟ دست یافتن به یک جواب قطعی و معیّن آسان نیست و دنبال کردن آن از روی اسناد روایات تحریف، ما را به جایی نمی‌رساند؛ چرا که برخی از روایاتِ آن، عاری از سند است؛ همانند روایاتی که در کتاب «احتجاج» طبرسی آمده‏ است و اینکه قرائنی وجود دارد مبنی بر اینکه این احادیث، در سال‌های بعد مستند شده‌اند. ناگفته نماند که یکی از روش‌های شیعه برای پیشبرد اهداف خود، جعل اِسنادهای صحیح برای روایات دروغین و ساختگی است؛ اما این روش نتیجۀ قطعی به دست نخواهد داد.

[۸۰۸] کتاب‌های شیعه دربارۀ سلیم بن قیس هلالی می‏گویند: «كنیۀ او ابوصادق و از یاران امیرالمؤمنین می‏باشد. زمانی که حجاج می‏خواست او را دستگیر کند و به قتل برساند، گریخت و به اَبان بن ابی‌عیاش پناه ‏برد و تا زمان مرگ نزد وی ‏ماند؛ اما زمانی که مرگش فرارسید، کتابی را به اَبان هدیه کرد که همان کتاب سلیم بن قیس است. وی در سال ۹۰ ق فوت کرد»؛ بنگرید به: برقی، الرجال: ص ۳ و ۴؛ الطوسی، الفهرست: ص۱۱۱؛ اردبیلی، جامع الرواة: ۱/۳۷۴؛ رجال كشی: ص ۱۶۷؛ رجال حلی: ص ۸۲ و ۸۳. [۸۰۹] امام احمد دربارۀ اَبان بن ابی‌عیاش فیروز ابواسماعیل (م ۱۳۸ ق) می‌گوید: «او متروک الحدیث است و مدت زیادی مردم احادیثش را ترک کرده بودند و نمی‌نوشتند». ابن‌معین می‌گوید: «حدیث اَبان ارزش ندارد»؛ و ابن‌مَدیَنی می‌گوید: «او ضعیف است». شعبه نیز دربارۀ او چنین می‌گوید: «اَبان در روایت حدیث، دروغ می‌گوید»؛ (برای آگاهی از شرح حال وی در منابع اهل‌سنت بنگرید به: تهذیب التهذیب: ۱/۹۷ تا ۱۰۱؛ العقیلی، الضعفاء: ۱/۳۸ تا ۴۱؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح والتعدیل: ۲/۲۹۵). اما دیدگاه علمای شیعه: ابن‌مطهر حلی می‌گوید: «ابان در روایت حدیث بسیار ضعیف است و برخی از دوستان ما کتاب سلیم بن قیس را منسوب به او می‌دانند» (رجال حلی: ص ۲۰۶). اردبیلی نیز چنین نظری نسبت به ابان دارد (بنگرید به: جامع الرواة: ۱/۹). [۸۱۰] بنگرید به: الفهرست: ص ۲۱۹؛ خوانساری، روضات الجنات: ۴/۶۷؛ رجال حلی: ص۸۳؛ اردبیلی، جامع الرواة: ۱/۳۷۴؛ بروجردی، البرهان: ص۱۰۴. [۸۱۱] الفهرست: ص۲۱۹؛ الذریعة: ۲/۱۵۲. [۸۱۲] مثلاً از ابوعبدالله چنین روایت کرده‏اند: «هرکس از شیعیان و دوستداران ما، کتاب سلیم بن قیس هلالی را نزد خود نداشته باشد، روش و امور ما را نمی‏فهمد و از امامتِ ما چیزی نمی‏داند؛ زیرا کتاب او، ابجدِ شیعه و سرّی از اسرار آل محمدجاست» (مقدمه كتاب سلیم بن قیس: ص ۴؛ آقابزرگ طهرانی، الذریعة: ۲/۱۵۲؛ حاشیه وسائل‌الشيعة: ۲۰/۴۲، شمارۀ ۴). نعمانی در این باره گفته است: «بین همۀ علما و راویان حدیث ائمه، اختلافی در این نیست که کتاب سلیم بن قیس هلالی اصلِ اصول است؛ و اهل علم و حاملان حدیثِ اهل‌بیت از آن بسیار روایت نموده‌اند و از نظر قدمت، کهن‌ترین کتاب شیعه است؛ زیرا تمام محتوای آن از رسول خداجو امیرالمؤمنین، مقداد، سلمان و ابو‏ذر نقل شده است؛ همچنین از تمام کسانی که رسول الله جو امیرالمؤمنین÷را دیده‌اند و از آن دو بزرگوار سخن شنیده‌اند. شیعیان برای اصول عقیدۀ خود به آن مراجعه می‏کنند و متكی هستند» (نعمانی، الغیبیة: ص۶۱، چاپ الأعلمی بیروت و ص۴۷ چاپ إیران؛ نیز بنگرید به: وسائل الشیعة: ۲۰/۲۱۰). مجلسی می‏گوید: «کتاب سلیم بن قیس، اصلی از اصول شیعه و قدیمی‏ترین کتابی است که در اسلام تألیف شده است». وی ضمن نقل چهار روایت از آن، اشاره می‏کند که این کتاب را برای علی بن حسین قرائت نمودند و او در پایان، سلیم بن قیس را تصدیق كرد (بنگرید به: بحار الأنوار: ۱/۱۵۶ تا ۱۵۸؛ رجال كشی: ص۱۰۴ و ۱۰۵). [۸۱۳] برای آگاهی از شرح حال او به بسیاری از کتاب‌های اهل‌سنت مراجعه کردم اما نامی از او نیافتم؛ کتاب‌هایی همچون تاریخ طبری (فهرست أعلام ابوالفضل ابراهیم)، تاریخ ابن‌اثیر (فهرست اعلام احسان عباس یا سیف الدین الکاتب)، شذرات الذهب ابن‌عماد حنبلی، البداية والنهاية ابن‌كثير، طبقات ابن‌سعد، لسان المیزان، التاریخ الكبیر، التاریخ الصغیر بخاری و تهذیب الكمال مَزّی. شیعه او را فردی معرفی می‏کند که به دلیل فعالیت‌های سیاسی تحت تعقیب مأموران حجاج بود و چنین افکاری داشت و نخستین نویسندۀ شیعی بود؛ پس نام چنین شخصیتی باید در بسیاری از کتاب‌های سیره ذکر می‏شد و ممکن نبود از قلم بیفتد. فقدانِ نام او در این تعداد از منابع اسلامی، خود نشانۀ شخصیتی خیالی است که شیعه جهت نیل به اهدافش ساخته است. [۸۱۴] رجال حلی: ص۸۳. [۸۱۵] در برخی روایات این کتاب، علی را با صفاتی که برایش ساخته است مورد خطاب قرار می‏دهد و می‏گوید: «ای اول، ای آخر، ای ظاهر، ای باطن، ای کسی که از هر چیز آگاهی داری». گفته شده است که این اوصاف، از طرف خورشید به علی داده شده است و ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار صدای خورشید را شنیده‏اند که علی را چنین خطاب می‌کرد؛ لذا از هوش رفتند و پس از چند ساعت به هوش آمدند (بنگرید به: كتاب سلیم بن قیس: ص ۳۸ چاپ اعلمی و ص۳۱ و ۳۲ چاپ نجف). بر کسی پوشیده نیست که الوهیت، خاص خداوندأاست و قائل شدن آن برای علی بن ابی‌طالبسکه خود از موحدین بود، از آثار شوم عبدالله بن سبأ یهودی است كه برخی از علمای امامیه نیز آن‌را به ارث برده‌اند؛ عجیب‏تر آن است كه آقایان این سخنان را در منابع خود ذکر می‌کنند و به اهل‌بیت نسبت می‏دهند؛ و اینچنین در حق آنان ستم روا می‌دارند؛ حال آنکه الله رب‌العالمین در توصیف ذات اقدس خود فرموده است: ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[الحدید:۳]. [۸۱۶] الخوانساری، روضات الجنات: ۴/۶۸. [۸۱۷] کلینی بر این کتاب اطمینان کرده و چند باب به آن اختصاص داده است؛ مانند: «باب ما جاء فی الإثنی‌عشر» (اصول کافی: ۱/۵۲۵) و «باب دعائم الکفر» (همان:۲/۳۹۱) شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه» نیز چنین کرده است (بنگرید به: روضات الجنات ۴/۶۸؛ الذريعة: ۲/۱۵۴)؛ همچنین بنگرید به: احتجاج طبرسی؛ اختصاص مفید؛ تفسیر فرات؛ مقدمۀ كتاب سلیم ابن قیس: ص ۶. [۸۱۸] بنگرید به: رجال حلی: ص ۸۳؛ رجال ابن‌داود: ص۴۱۳ و ۴۱۴. [۸۱۹] بنگرید به: خوانساری، روضات الجنات: ۴/۶۷؛ رجال حلی: ص۸۳. [۸۲۰] بنگرید به: رجال الحلی: ص۸۳؛ خوانساری، روضات الجنات: ۴/۶۷؛ ابن داود، الرجال: ص۴۱۳ و ۴۱۴. [۸۲۱] بنگرید به: رجال الحلی: ص۲۰۶؛ ابن داود، الرجال: ص۴۱۳ و ۴۱۴. [۸۲۲] ابوالحسن شعرانی، تعلیق بر کتاب کافی به همراه شرح مازندرانی: ۲/۳۷۳ و ۳۷۴. [۸۲۳] رجال حلی: ص۸۳؛ وسائل الشيعة: ۲۰/۲۱۰. [۸۲۴] روضات الجنات: ۴/۶۹. [۸۲۵] وسائل الشیعة: ۲۰/۲۱۰. [۸۲۶] این کتاب در انتشارات حیدریه نجف و انتشارات اعلمی بیروت چاپ شده است. [۸۲۷] بحار الأنوار: ۱/۳۲؛ وسائل الشیعة: ۲۰/۲۱۰. [۸۲۸] جوزجانی، أحوال الرجال: ص۳۸. [۸۲۹] کتاب الایمان، محمد بن ابی عمر مکی العدنی: ص۲۴۹ و ۲۵۰، نسخۀ خطی.