سخن پایانی
با اینکه قزوینی برای پاسخگویی به کتاب «اصول مذهب شیعه دوازدهامامی» صدها صفحه سیاه کرده است، در حقیقت، تمام آن نوشتهها را میتوان تلاشی نافرجام برای طرح دوبارۀ دلایل ناقص و سست شیعه به منظورِ توجیه مبانی اعتقادیاش دانست؛ با این تفاوت که این بار، کتاب قفاری را هدف قرار داده است و از زاویهای دیگر به توجیه و تأویل روایات شیعه میپردازد؛ البته شاید هم این مطالب را فقط برای حفظ عقیدۀ متعصبان شیعه و دلخوشی و کسب نام و نان نوشته است؛ چرا که وی در تلاش برای استفاده از احادیث ضعیف اهلسنت به نفع عقاید خود شکست خورده است و این طناب پوسیده نیز نتوانسته مایۀ نجاتش از چاه گمراهی و جهل گردد. به عنوان آخرین مثال ـ در این مقال، نه در کتاب ـ توجه شما را به این روایت جلب میکنیم: وی برای آنکه اثبات کند حضرت علی در حالت رکوع انگشترش را صدقه داده است، حدیثی را ذکر میکند که ابوحاتم در تفسیرش از ابوسعید اشج روایت کرده است؛ حدیثی که هیچ نشانی از اعتبار و اسناد در آن مشاهده نمیشود [۳۲]. این در حالی است که راوی اصلی حدیث یعنی «سلمة بن کهیل» (م ۱۲۱ ق) در سال ۴۴ هجری -یعنی سالها پس از این داستان ساختگی- به دنیا آمده است و هیچ توضیحی نداده که این حکایت را از چه کسی شنیده است؛ در نتیجه، سندِ روایت منقطع، بیاعتبار و مبهم است؛ اما از آنجایی که غبارِ تعصب، دیدگان قزوینی را پوشانده است، حضرت استاد این روایت را «لا غبارَ علیها»میداند.
به راستی، برای فهم ارزش این کتاب، نیاز به تلاش فراوانی نیست و تنها کافی است طلبهای که با علم درایت و نحوۀ بررسی اسانید حدیث آشناست روایات شاهد و مورد ادعای قزوینی را بررسی کند؛ یا حتی هر مسلمان یکتاپرستی که اهل تدبر در قرآن است دلایل این کتاب را با روحِ حاکم بر قرآن کریم بسنجد تا حقیقت آشکار گردد. در آخر، قضاوت را به شما خوانندۀ فهیم میسپاریم و از خداوند میخواهیم همۀ بندگانش را که خالصانه در راه یافتن حقیقت گام برمیدارند، به راه مستقیمش هدایت فرماید و از اشتباهاتمان درگذرد که او آمرزندۀ مهربان است.
[۳۲] نقد کتاب اصول مذهب شیعه: ۱/ ۴۲۲ تا ۴۲۴.