سوءاستفاده و تحریف معنای کرامت
یکی از نکات بارزی که در دلایل قزوینی، به ویژه در مورد علم ائمه و موضوع وحی به چشم میخورد، سوءاستفاده از معنای کرامتی است که هرگاه خداوند متعال اراده کند، آنرا به اولیای خود عطا میکند. قطعاً ما باور داریم که ائمه اهلبیت نـ به ویژه امام علیـ از شایستهترین افراد نسبت به کرامت الهی بودند؛ اما مشکل اساسی اینجاست که روافض با استدلال به کرامات اولیاء، صفات و تواناییهای دائمی برای اهلبیت قائل میشوند که این امر، موضوع را از یک کرامت و توانایی موقت، به صفتی همیشگی و ملازم امام تبدیل میکند. این در حالی است که هرکس کوچکترین اطلاعی از مفهوم کرامت داشته باشد، میداند که زمان و مکان و تعداد کرامت در دست شخص نیست؛ بلکه وابسته به خواست و ارادۀ اللهـاست.
قزوینی برای آنکه برخورداری ائمه از موهبتِ کرامت را توجیه کند، بزرگان و مؤمنانی را مثال میزند که در قرآن از ایشان ذکری به میان آمده است و توانایی و قدرت ویژهای داشتند؛ آنگاه چنین نتیجه میگیرد که چون ایشان این توانایی ویژه را داشتند، پس میتوان آنرا برای اهلبیت نیز ممکن و مقدور دانست. این مقایسه، یک اشکال اساسی دارد: صفات و تواناییهایی که روافض به علی و امامان اهلبیت میدهند، دائمی و به خواست و اختیار شخص است؛ اما کرامات اولیای الهی که در قرآن ذکر شده است، موقتی و به امر خداست. به این مثال توجه کنید: قزوینی ذیل عنوان «الهام شنیداری توسط فرشتۀ آسمانی» [۲۹]مینویسد: «از واضحترین نمونههایی که میتوان از آن یاد کرد امری است که برای حضرت مریم‘اتفاق افتاد؛ خداوند عزوجل در این باره میفرماید: "و [به یاد آورید] هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم، خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان، برتری داده است"». او سپس سخن بیضاوی را آورده است که میگوید: «ملائک از روی کرامت، به صورت شفاهی با حضرت مریم سخن گفتند». مشاهده میکنید که در اینجا موضوع کرامت است؛ اما در هیچ جا ثابت نشده است که مریم‘همیشه و هر وقت که اراده میکرد با فرشتگان سخن میگفت. مثال دیگری که قزوینی مطرح میکند، کرامت عمرساست؛ وی مینویسد: «... این در حالی است که روایاتی وارد شده است که تعدادی ـ از صحابه از جمله عمر بن خطاب ـ بودهاند که ملائکه با آنها سخن میگفتند و به آنها الهام میشد و آنان از بسیاری امور غیبی که از توان دیگر انسانهای عادی خارج بود باخبر بودهاند. به عنوان مثال دربارۀ عمر بن خطاب روایت کردهاند درحالیکه در مدینه به خواندن خطبه مشغول بود، سپاه اسلام را که در منطقۀ فارسِ ایران به نبرد مشغول بودند دید که علامت شکست بر آنها چیره گشته است؛ از اینرو آنان را دستور داد تا پشت سپاه را در منطقه کوهستانی که در آن حوالی وجود داشت قرار دهند ... از اینرو از بالای منبر فریاد کشید: "یا ساریه، (نام فرمانده سپاه) به کوه پناه ببرید؛ به کوه پناه ببرید» [۳۰].
در مورد این کرامت نیز پرسش پیشین مطرح است: آیا عمر بن خطاب سهمیشه میتوانست هر جایی که بخواهد مشاهده کند و به هر مکان دوری صدایش را به طرف مقابل برساند؟ قطعاً هیچکس در هیچ کتابی چنین ادعایی نکرده است؛ ولی روافض و غالیان، چنین تواناییهایی را به عنوان صفات دائمی اهلبیت به مردم معرفی میکنند و مشکل اساسی اینجاست. بحث بر سر این نیست که امام کرامت داشته است یا نه؛ مشکل این است: آیا این صفات همیشگیاند و ـ چنانکه رافضیان میپندارندـ حتی پس از مرگ هم باقی میمانند و امامان در هر لحظه از اعمال و گفتار و دعای آنها باخبرند؟ موارد مشابه این در کتاب قزوینی بسیار است که میخواهد با همین روش، عوام کمسوادی را که تفاوت کرامت و صفت دائمی را نمیدانند به بیراهه بکشد.
اما موضوع امامت که قزوینی بخش زیادی از کتابش را به آن اختصاص داده است، همان موضوعات قدیمی است که بارها در کتابهای مختلف به آن پاسخ داده شده است که برخی از مهمترین و محکمترین این کتابها به قلم مهتدین و موحدینی همچون علامه برقعی و استاد قلمداران رحمهماالله به رشتۀ تحریر درآمده است. از آنجا که این بزرگواران از دلِ جامعۀ خرافهزدۀ شیعه برخاستند، کاملاً با عقاید انحرافیِ شیعه ـ از جمله امامت ـ آشنایی داشتند؛ لذا بهترین پاسخ به ادعاهایِ بیبنیان قزوینی و همفکرانش، همان آثار است؛ از اینرو شما را به مطالعۀ آنها دعوت میکنیم [۳۱].
[۲۹] همان: ۱/۱۲۵. [۳۰] همان: ۱/۱۹۱ و ۱۹۲. [۳۱] مجموعه آثار این دو بزرگوار و دیگر موحدین را میتوانید از سایت کتابخانۀ قلم دریافت کنید.