مبحث سوم: نسبت دادن حوادث طبیعی به ائمه
هر چیزی در این جهان رخ میدهد، با دستور خداوند و تقدیر او صورت میگیرد و در این امور هیچ شریکی ندارد؛ اما علمای اثناعشریه در کتابهایشان از اعتقاداتی سخن میگویند که انسان را دچار شگفتی میکند. آنان ادعا میکنند که ائمه در پیشامدهای طبیعی نقش و تأثیر دارند. یکی از این روایات از سماعة بن مهران نقل شده است: همراه ابوعبدالله÷بودم که آسمان شروع به رعد و برق نمود. ابوعبدالله گفت: هیچیک از این رعد و برقها صورت نمیگیرد، مگر با دستور صاحب شما. گفتم: صاحب ما کیست؟ گفت: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب» [۱۸۱۲].
یعنی هر رعد و برقی که صورت میگیرد، به دستور علی است، نه به ارادۀ خداوند، صاحب آسمان و زمین. روایت شیعه در حالی چنین به صراحت کفر میگوید که خداوند متعال میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَيُنشِئُ ٱلسَّحَابَ ٱلثِّقَالَ﴾[الرعد: ١٢]
«او کسی است که برق را برای ترساندن و امیدوار شدن، به شما مینمایاند و ابرهای سنگین (بار) را پدید میآورد».
آیا این نقشههای عبدالله بن سبأ یهودی نیست که چنین خود را در لابلای کتابهای شیعه نشان میدهد؟ آیا این ادعای خداییِ علی و ربوبیت او نیست؟ آیا این اعتقاد شریک بودن علی در ربوییت خداوندی نیست؟ چگونه مجلسی و مفید جرئت کردهاند این خرافات و کفریات را در کتابهای خود بنویسند و آنرا به امام جعفرسنسبت دهند؟ چنین الحادی از امثال مفید و مجلسی پنهان نیست و کسی جز یک زندیقِ ملحد به چنین باورهایی ایمان نیاورده و به آنها فرانمیخواند؛ جای شگفتی است که پیروان آنها دین خود را از چنین کتابها و افرادی میگیرند که مملو از چنین خرافاتی هستند و آشکارا آنرا تبلیغ میکنند. آیا در این قوم عاقلی یافت نمیشود که بیزاری خود را از این خرافات اعلام داشته و این کفر آشکار را از ائمه بزداید؟ شیعه صفویۀ جاهل و بدعتگذار با این نوع خرافات میخواهند ساحت مقدس ائمه را پلید کنند و شخصیت آنها را خدشهدار سازند.
حتی اگر اصلاحگرِ حقگویی مانند «کسروی» به پا خیزد و در مقابل کفر شیعه قد علم کند، جوابش را با قتل میدهند، یا سخنش را حمل بر تقیه میکنند؛ چنانکه با بسیاری از روایات و سخنان علمای خود چنین رفتاری دارند. آیا با این اوصاف و شرایط، هنوز میتوان به اصلاح و هدایت این قوم امید داشت؟ [۱۸۱۳]
گمان میکنم پیروان فریبخورده و مغرور راسخانه معتقدند اسلام همین است و بس؛ زیرا گروهی از اهلسنت و شیعه این گمان باطل را به آنان تلقین کردهاند که اختلافات شیعه و سنی در فروع دین است، نه در اصول. این دروغ بزرگ، مجال تفکر و اندیشۀ منطقی را از آنان سلب کرده و مانع از آن شده تا در حقایق و اصول عقاید اسلام بیندیشند و به یقین برسند که وحدت یا تقریب شیعه و سنی توهم و افسانهای بیش نیست.
در منابع شیعه میخوانیم که ابر و مه، مَرکَبی ذلیل برای علی هستند او را هر کجا که بخواهد میبرند. یکی از روایات آنها میگوید: «هرگاه ابر، رعد و برق بزند تنها علتش سوار شدن علی بر آن است. هان! آگاه باشید! او بر ابرها سوار میشود و به هر جا پرواز میکند، هفت طبقۀ آسمانها و زمین را درمینوردد که پنج طبقۀ آن آباد است و دو طبقه خراب» [۱۸۱۴]. ظاهراً آنان میخواهند با این ادعایشان به آیات قرآن کفر ورزند که خداوندأمیفرماید:
﴿وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّيِّتٖ فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ﴾[الاعراف: ٥٧]
«و او کسی است که بادها را بشارتدهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش میفرستد، تا هنگامیکه ابرهای سنگين بار را بر دارند، ما آنرا به سوی (شهر و) سرزمينی مرده میفرستيم، سپس از آن آب را نازل میکنيم»،
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَيَبۡسُطُهُۥ فِي ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾[الروم: ٤٨]
«الله همان کسی است که بادها را میفرستد، آنگاه ابرها را به حرکت در میآورد، سپس آن (ابرها) را در آسمان آنگونه که بخواهد میگستراند».
این ادعای اثناعشریه که علی بر ابرها سوار میشود، برگرفته از سخن عبدالله بن سبأ است که میگفت: «علی کسی است که بر روی ابرها به میان ما میآید؛ رعد صدای اوست و برق لبخندش» [۱۸۱۵]. مجلسی روایتی طولانی را در هشت صفحه ذکر نموده و چنان قدرت مطلقی را برای علی ثابت میکند که یارانش را به آسمان بلند میکند، معجزاتی بزرگتر از معجزات پیامبران به آنها نشان میدهد، از کنار اقوامی عبور و آنها را با یک صاعقه نابود میکند؛ همچنان ادامه میدهد تا میگوید: «من آن قدر از ملکوت زمین و آسمانها را در اختیار دارم که شما حتی نمیتوانید به بخشی از آن نیز آگاهی پیدا کنید» [۱۸۱۶]. وی در همین حدیث میگوید: «علی دو ابر از ابرها را صدا زد؛ پس هریک از ابرها مانند فرشی گسترده شدند؛ خود تنها بر یکی از آنها سوار شد و یارانش مانند سلمان و مقداد و دیگران بر ابر دیگر سوار شدند. او از بالای ابر فریاد زد و گفت: "من چشم خدا در زمین هستم. من در میان مردم زبان گویای پروردگار هستم. من نورِ خدا هستم که هرگز خاموش نمیگردم. من دروازۀ [دين] خدا هستم که جز از طريق او نمیتوان [به سوی خدا] آمد. من حجت خدا بر مردم هستم"» [۱۸۱۷].
این افسانۀ طولانی همچنان ادامه دارد و یارانش از چیزهای عجیب و غریبی مانند معجزات پیامبران خدا میپرسند و او میگوید: «از این بزرگتر به شما نشان میدهم» تا اینکه میگوید: «سوگند به کسی که دانه را شکافت، من آن قدر از ملکوت زمین و آسمان را در اختیار دارم که شما نمیتوانید حتی به بعضی از آن هم آگاهی پیدا کنید. نام اعظم خدا هفتاد و دو حرف است. آصف بن برخیا یک حرف از آنرا میدانست. پس هر آنچه ميان وی و تخت بلقيس بود در كام زمين فرو رفت و آصف دست دراز كرد و تخت را برداشت و سپس زمين به حال نخست برگشت. همۀ اینها در يك چشم بر هم زدن رخ داد. هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ماست و يك حرف نزد خداوند تبارك و تعالى مىباشد و آنرا به علم غيب خود اختصاص داده است» [۱۸۱۸].
مجلسی در ادامۀ این داستان تخیلی شرح میدهد که آنها در حال عبور از دنیاهای عجیب بودند که پیامبران را ملاقات کردند. بعضی از آن پیامبران با دیدن علی گریه میکردند. وقتی از یکی از آنها پرسیده شد که چرا گریه میکند، در پاسخ گفت: «زیرا علی هر روز صبح نزد ما میآمد و ما با نگاه کردن به او عبادت میکردیم؛ ولی اکنون مدت ده روز است که نیامده و این مرا ناراحت میکند» [۱۸۱۹]. باری، در ادامۀ این قصۀ سرگرمکننده، علی به یارانش میگوید چشمانشان را ببندند و آنها را به شهری میبرد که بازار فراوانی داشت و اهل آن به اندازه یک درخت خرما بلند بودند. علی [به یارانش] گفت: «اینها قوم عاد هستند»؛ سپس صاعقهای را بر سرِ آنها پدید آورد که همه را نابود نمود» [۱۸۲۰]. داستان ادامه مییابد تا اینکه علی و یارانش در چشم به هم زدنی به خانۀ علی برمیگردند. همۀ یاران گفتند: «ورود ما به مدینه هنگام اذان ظهر بود که مؤذن داشت اذان میداد و خروجمان وقتی بود که خورشید تازه از خط ظهر عبور کرده بود» [۱۸۲۱]. پس امیرالمومنین علی گفت: «اگر بخواهم، میتوانم در یک چشم به هم زدن همۀ دنیا را بگردم و بازگردم؛ زیرا هفتاد حرف اسم اعظم خداوندأنزد من است؛ پس گفتیم: ای امیر مومنان، سوگند به خدا که تو آیۀ بزرگ پروردگار و معجزۀ آشکار هستی» [۱۸۲۲].
مجلسی این روایت طولانی را با آن همه شرک و کفری که دارد، رد نکرده است؛ هرچند میگوید: «در کتابهای اصولی که نزد ماست این روایت را ندیدم» [۱۸۲۳]؛ ولی میگوید: «ما روایت را رد نمیکنیم و علمش را به امامان ـ علیهم السلام ـ نسبت میدهیم» [۱۸۲۴].
این روایت جعلیِ کفرآلود و مشرکانه در منابع معتبر شیعه وجود ندارد و با اینکه در آن چنان مبالغه و افراط شده که انسان را متحیر میسازد، اما باز هم آقایان علما این روایت دروغین را رد نمیکنند؛ چه رسد به رد روایاتی که در کتابهای اصلی شیعه یافت میشود که در پذیرش آنها تردید نمیکنند.
***
[۱۸۱۲] مفید، الإختصاص: ص۳۲۷؛ بحار الأنوار: ۲۷/ ۳۳؛ البرهان: ۲/۴۸۲. [۱۸۱۳] در اینجا لازم است به تلاشهای خالصانۀ موحدین هدایتیافتهای اشاره کنیم که از دلِ جامعۀ خرافهزده شیعه بیرون آمده و با شجاعت و شهامت، تمام خطرات را به جان خریدند و با زبان صریح و قلم بلیغ وارد عرصۀ این جهاد بزرگ عقیدتی شدند. بزرگانی همچون حیدرعلی قلمداران، ابوالفضل برقعی و شریعت سنگلجی، مردان جانبرکفی بودند که فقط با توکل بر خداوند مهربان سالها با جهل و خرافات شیعه در ایران جنگیدند و در این راه، صدمات و سختیهای فراوانی را متحمل شدند. آنان با کتابهای متعددی که در رد عقاید شیعه نوشتند، بنیانهای عقیدتی روافض را به لرزه درآوردند و با آثار خود، بسیاری از گمگشتگان را به مسیر توحید و رستگاری رهنمون شدند. خداوند روح پاکشان را در جوار مهر و رحمت خود گیرد. برای دریافت کتابهای ایشان به وبسایت کتابخانۀ قلم مراجعه کنید: www.qalamlib.com (مصحح) [۱۸۱۴] الإختصاص: ص۱۹۹؛ بحار الأنوار: ۲۷/ ۳۲. [۱۸۱۵] شهرستانی، الملل و النحل: ۱/ ۱۷۴. [۱۸۱۶] بحار الأنوار: ۲۷/ ۳۳ تا ۴۰. [۱۸۱۷] همان: ۲۷/ ۳۴. [۱۸۱۸] همان: ۲۷/ ۳۷. [۱۸۱۹] همانجا. [۱۸۲۰] همان: ۲۷/ ۳۹. [۱۸۲۱] همان: ۲۷/ ۴۰. [۱۸۲۲] همانجا [۱۸۲۳] همانجا. [۱۸۲۴] همانجا.