نقد و بررسی اصول و عقاید شیعه دوازده امامی (جلد اول)

فهرست کتاب

فصل سوم عقیدۀ شیعه در مورد اسماء و صفات خداوند

فصل سوم عقیدۀ شیعه در مورد اسماء و صفات خداوند

شیعه در این موضوع به چهار گمراهی گرفتارند:

نخست: افراط در اثبات (تجسیم)؛

دوم: تعطیل اسماء و صفات پروردگار متعال؛

سوم: توصیف ائمه با اسماء و صفات خداوند؛

چهارم: تحریف آیات که نتیجۀ عقیده تعطیل اسماء و صفات بین آنهاست.

در مورد هريك از مسایل به‌ اندازۀ کافی بحث خواهیم کرد تا عقیدۀ شیعه در مورد هريك از اين موارد کاملاً روشن شود و برای اثبات آنها، تنها از مصادر معتبر شیعی استفاده می‌کنیم [۱۸۵۶].

[۱۸۵۶] بحث دربارۀ اسماء و صفات خداوند متعال پیشینه‌ای به درازای تفسیر قرآن کریم دارد و علمای مذاهب اسلامی هر کدام شیوه و دیدگاهی در پیش گرفتند؛ عده‌ای آن‌را تفسیر و توجیه کرده، گروهی منکرش شدند و فرقه‌ای نیز محدود و منحصرش نمودند. اما پس از ظهور شیعه رافضی این بحث تغییر شکل داد و از یک موضوعِ کلامی‌ـ‌‌ تفسیری محض که انگیزه‌ای جز شوق تدبر و لذت تفکر نداشت، ‌تبدیل به سلاحی شد تا آن‌را علیه عقاید راستینِ اهل‏سنت و جماعت به کار گیرند. آنان برداشت و موضع‌گیری اهل‏سنت در این باره را دستمایۀ سرکوب و شماتت قرار داده و همواره اهل‏سنت ـ‌ به ویژه پیروان عقیدۀ سَلَف‌ ـ را به پیکرانگاری یا تجسیم (قائل شدن هیکل انسانی برای خداوند متعال) متهم نموده‌اند؛ از این‌ر‌وست که همواره در بحث‌ها و مناظرات، این نکته مطرح می‌گردد که اهل‏سنت، خداوند را دارای دست و پا و چشم می‌دانند. این در حالی است که بدون هیچ اغراق و جانبداری مذهبی، شیوۀ برخورد اهل‏سنت با این موضوع، کاملاً مبتنی بر عقل و منطق سلیم و مطابق با آموزه‌های اصیل نبویجمی‌باشد. ما اینجا نه در پِی بحث و مجادله، که در مقام توضیح و روشنگری هستیم؛ می‌کوشیم که عقیدۀ حقیقی فرقۀ ناجیه را بازگو نماییم تا بدین وسیله هم خوانندۀ محترم از بندِ تردید و شک برَهَد و هم در برخورد با این‌گونه اسماء و صفات، دانش لازم را برای تدبر و تشخیص داشته باشیم. جای تردید و انکار نیست که این کلمات بارها در قرآن و سنت نبویجتکرار شده‌اند؛ اما با وجود این تکرار فراوان، هیچ روایت صحیحی در دست نداریم که صحابۀ کرامشدربارۀ آنها از حضرت رسولجسئوالی پرسیده باشند و ماهیت و کیفیتِ آن‌را خواستار شده باشند؛ لذا علمای ارجمند به اجماع و اتفاق، کنکاش در این موضوع را بدعت دانسته و مسلمین را از آن بر حذر می‌دارند. با وجود این، جهت رفع اتهامات و کژفهمی‌ها توضیحاتی در این مورد ارائه می‌گردد. با نگاهی گذارا به تاریخ مجادلات اسماء و صفات، چند رویکرد اصلی می‌بینیم: ۱. تحریف: بر اساس این رویکرد، برای فهم اسماء و صفات الهی باید الفاظی را که در قرآن کریم یا حدیث نبوی آمده است، تغییر داد که این تغییر می‌تواند ظاهری یا از نگاه معنا باشد. در تغییر ظاهری که نمونه‌های فراوانی از آن وجود دارد، خودِ لفظ را تغییر می‌دهند؛ مانند آنکه فعل «اِستوی» را به صورت «اِستولی» درمی‌آورند تا معنای چیره شدن و فائق آمدن از آن به دست آید. در تغییر معنایی، دلالتِ معنایی لفظ را تحریف و ـ‌ به اصطلاح ـ تأویلِ معنا می‌کنند؛ چنان‌که ادعا می‌کنند منظور از «یَد» (دست) نعمت یا قدرت است، یا منظور از «عَرش» تدبیر و حکمت است. بنابراین می‌توان تحریف را به دو نوع ظاهری و معنایی تقسیم نمود که تحریف معنایی یا تفسیر به رأی در مورد معنای اسماء و صفات الهی را تأویل نیز می‌گویند. این رویکرد کاملاً مبتنی بر برداشت‌های فردی بوده و هیچ دلیلی از قرآن و سنت برای تأیید آن وجود ندارد؛ ۲. توقیف: برخی هم بر این اعتقاد بودند که برای نامگذاری باری تعالی نباید از اسماء و وصف‌های منصوص در کتاب، سنت و اجماع تجاوز کرد و این را توقیفی بودن اسمای الهی می‌نامیدند؛ البته برخی متکلمان شیعه صرفاً احادیث دوازده امام‌شان را منبع موثق می‌دانستند. در مقابل معتزلۀ بصره، ابوبکر باقلانی و گروهی از متکلمان امامیه قائل به توقیف اسمای الٰهی نبودند. توقیف اسماء دربارۀ اسماء علَم، مانند «الله» مطرح نیست؛ بلکه محل نزاع، تسمیۀ باری تعالی به اسم‌هایی است که از صفات و افعال خداوند مأخوذ شده‌اند و به همین معنی صفات الهی را نیز در بر می‌گیرد. مهم‌ترین دلیل نقلی که قائلان به توقیفی بودن اسماء الهی به آن استناد می‌کنند، آیۀ ۱۸۰ سوره اعراف است: ﴿وَلِلَّـهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَیعنی:«و برای الله، نام‌های نیک است، پس به آن (نام‌ها) او را بخوانید و کسانی را که در نام‌هایش تحریف (و کجروی) می‌کنند، رها کنید؛ بزودی آنها کیفر آنچه را می‌کردند، داده خواهند شد» و این حدیث مشهور نبوی: «إِنَّ لِلّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ اسْماً ـ مِئةٌ إِلاّ واحِدَةٌ ـ مَنْ أَحْصاها دَخَلَ الْجَنَّةَ» یعنی: «خداوند تبارک و تعالی نود و نُه اسم دارد؛ هرکس آنها را بشمارد [و نام ببرد] به بهشت می‌رود». اما دیگران محدود بودن اسامی خداوند را به این شمار جایز ندانسته‌اند؛ چه، تفصیل ۹۹ اسم الهی در حدیث نبوی یکسان روایت نشده است. افزون بر این، برخی از اسماء چون «مولی»، «نصیر» و برخی اسم‌های مرکب چون «رفیع الدرجات» از اسم‌هایی است که در قرآن آمده، اما در این روایت بازگو نشده است. ابوحامد محمد غزالی پس از تحلیل این حدیث، محدودیت و حصرِ مورد ادعا را به دو دلیل بعید می‌داند: نخست اینکه پذیرفتن این حصر، منوط به این است که ما آن دسته از اسامی را که در علم غیب خداوند نهفته است، به شمار نیاوریم؛ دیگر آنکه مقتضای این حصر، این است که نبی بتواند همۀ اسماء الهی را بشمارد که قطعاً چنین نیست. این رویکرد نیز بنا به محدود کردن اسماء و صفات باری تعالی پذیرفتنی نیست؛ ۳. تشبیه: این گروه معتقدند که تفاوتی اساسی بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات نیست و آن دسته از صفاتی که هم بر خدا و هم بر مخلوقات او اطلاق می‌شوند، معنای واحد و مشترکی دارند که در هر دو یکسانند. بدین ترتیب، دست و چشم خدا دقیقاً مانند دست و چشم مخلوقاتش می‌باشد، با همان شکل و خصوصیات؛ و طبعاً با همان ضعف‌ها و ناتوانی‌ها. ناگفته پیداست که چنین برداشتی درباره ذاتِ اقدس خداوند کاملاً اشتباه است؛ ۴. تعطیل: بر طبق این دیدگاه، عقل انسان راهی به شناخت اوصاف الهی ندارد و تنها راهِ ممکن، آن است که اجمالاً به ثبوت صفات مذکور در قرآن و روایات برای خداوند اعتراف کرده و به آن ایمان بیاوریم، درحالی‌که از درک حقیقت معانی این صفات عاجزیم. برخی از طرفداران این نظریه، حتی همه یا بعضی از صفات الهی را نفی می‌کردند. بطلان این رویکرد غیرعقلانی چنان واضح و مبرهن است که نیازی به استدلال ندارد؛ در عین حال، فتوای علمای برجستۀ اهل‏سنت که در پایان این گفتار آمده است، به این رویکرد نیز اشاره دارد؛ ۵. تفویضِ صحیح یا اثبات بدون تشبیه: این دیدگاه بر نفی مسلک تعطیل و تشبیه استوار بوده و راه سومی را ارائه می‌دهد که با فضای کلی آیات و روایات سازگاری بیشتری دارد. پیروان این نظریه می‌کوشند تحلیلی از معنای صفات الهی ارائه دهند که از یک سو تنزّه و حریم خداوند را از نقایص و محدودیت‌های مخلوقات پاس دارد و از سوی دیگر، بر شناخت‌پذیری اوصاف او صحّه گذارد. طبق این رویکرد که صحیح‌ترین نگرش در بررسی اسماء و صفات الهی است، ما اسم‌ها و صفات مبارک خداوند متعال را به همراه معنای رایج و متداول آنها تماماً می‌پذیریم و به آنها ایمان می‌آوریم، اما بحث دربارۀ کیفیت و چگونگی آنها را به خداوند علیم واگذار می‌کنیم؛ زیرا از فهم و درک کیفیت آن عاجزیم بدین علت که از غیبیات است و هیچ نصی از کتاب یا سنت کیفیت و چگونگی آن‌را تبیین ننموده است. بنا بر آنچه گفته شد، یقین داریم که خداوند بر عرش استقرار یافت یا قرار گرفت و این استقرار، عملی حقیقی بود که به هیچ وجه قابل قیاس با اعمال و حرکات انسانی نمی‌باشد؛ از این‌رو چگونگی و کیفیت آ‌ن‌را به خداوندـوا‌گذار می‌کنیم؛ به قول امام مالک: «استوای خدا (قرارگرفتن) معلوم و قطعی است، اما چگونگی‌اش مجهول». پیروان فرقۀ ناجیۀ سنت و جماعت، تمامی صفات خداوندـرا بدون تمثیل و تکییف (مشخص‌کردن کیفیت) می‌پذیرند؛ چرا که: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[شوری: ۱۱] «هیچ چیزی مانند او نیست». در اینجا لازم است به نوع نادرست تفویض نیز اشاره کنیم که عبارت است از اثبات لفظ بدون اقرار به معنا؛ مانند اینکه بگویند: ما لفظ ﴿الرَّحْمَـٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىرا قبول داریم ولی نه معنای آن‌را می‌دانیم، نه بر کیفیتش آگاهی داریم و نه می‌دانیم که منظور خداوند از آن چه بوده است. این نوع تفویض، باطل و مردود است؛ زیرا شخص حتی معنای الفاظ را انکار کرده است یعنی معتقد به پذیرشِ محضِ لفظ آیات بدون تعیین معنا هستند. از این‌روست که شیخ الإسلام ابن‌تیمیه می‌گوید: «پر واضح است که خداوند متعال به ما امر فرموده که در قرآن تدبر کنیم و به اندازۀ عقل و فهم‌مان آن‌را درک نماییم. پس چگونه ممکن است با وجود دستورِ فوق، امر کند که از فهم و شناخت و تعقل در آن روی‌گردان باشیم؟ ...» (درء التعارض: ۱/۱۲۵). برای روشن‌تر شدن این دیدگاه برخی از فتاوای علمای بارز اهل‏سنت را ذکر می‌کنیم: • امام مالک فرمود: «معنای اِستواء معلوم، ولی کیفیتش مجهول است». چنین نظری از امام ربیعة بن ابی‌عبدالرحمان و دیگر علما نیز نقل شده است. پس معنی این صفات مشخص و واضح است. مثلاً اهل‏سنت و جماعت می‌دانند که رضاء، غضب، محبت، اِستواء و ضحک را می‌دانند و متوجه نیز هستند که این معانی با یکدیگر تفاوت دارند ... ولی شباهتی بین آنها و صفات و حالات بندگانش نیست. • ابن عبدالبرّ: «همۀ اهل‏سنت به صفات الهی که در قرآن و سنت وارد شده است معترف هستند و آن‌را حمل بر حقیقت می‌کنند، نه بر مجاز؛ ولی کیفیت آن‌را مشخص نمی‌نمایند» (العلوّ للعلی الغفار، ص۲۵). • شیخ عبدالعزیز بن باز: «امام احمد و دیگر علمای مذهب سَلَف، اهل تفویض را رد کرده و آنها را بدعت‌گذار دانسته‌اند؛ زیرا آنان معتقدند خداوند ـ بندگانش را با چیزی خطاب قرار داده که معنایش را نمی‌فهمند و نمی‌دانند که منظور پروردگار از آنها چه بوده است؛ و خداوند از این نگرش‌ها مُبرّاست. اهل‏سنت و جماعت، مرادِ خداوند را از کلامش می‌دانند و او را با اسماء و صفاتش وصف می‌کنند و از کلام او و سخن پیامبرشجدریافته‌اند که هر چه در قرآن یا سنت نبوی دربارۀ خداوند متعال گفته شده، در نهایت کمال و بزرگی است» (مجموع فتاوی ابن باز: ۳/۵۵). • شیخ ابن عثیمین: «تفویض دو نوع است: تفویض معنا و تفویض کیفیت. اهل سنت و جماعت فقط کیفیت را [به خدای علیم] تفویض می‌کنند، نه معنا را. آنان این اسماء و صفات را می‌خوانند، به درستی آن تأکید می‌کنند و شرح داده و دسته‌بندی می‌نمایند. پس هرکس ادعا کند اهل‏سنت قائل به تفویض است و منظورش تفویض معنا نیز باشد، بر آنان دروغ بسته است» (لقاء الباب المفتوح: ۲۴/۶۷). • شیخ صالح الفوزان: «مذهب و اندیشۀ سلف، تفویض [محض] نبوده است؛ بلکه این نصوص و معنایی را که بر آنها دلالت دارد دقیقاً همان‌گونه که نازل شده است، قبول دارند، ولی از آن نفی تشبیه می‌کنند» (المنتقی من فتاوی الفوزان:۱/۲۵). خوانندگان محترم از برآورد این دیدگاه‌ها به راحتی می‌توانند با عقاید صحیح اهل سنت و جماعت آشنا شده و نحوۀ برخورد صحیح با اسماء و صفات مقدس پرودگار متعال را دریابند. (مصحح)