فرقههای شیعه
کتابهایی که دربارۀ ادیان و فرقهها به نگارش درآمدهاند، مملو از بحث پیرامون شیعه و گروههای مختلف آن است و نکته جالب توجه، فراوانی این فرقههاست؛ بهطوری که میتوان گفت نشانه بارز و منحصربهفردِ شیعه، همین کثرت فرقههای آن است. گویا فقط شیعه این ویژگی را داراست و کمتر مذهبی به این بلا مبتلا شده است؛ چنانکه پس از وفات هريك از امامان شيعه، فرقههای جدیدی از شیعه نمایان شده است و هر گروه برای تعیین امام، پیرو مذهب و دیدگاه خاص خود هستند، با گرایش به برخی از عقاید، خود را از گروههای دیگر متمایز میسازند و ادعا میکنند آنان تنها گروه بر حق هستند.
این اختلاف و پراکندگی، از سوی خود شیعه نیز نکوهش شده است؛ چنانکه کشّی گزارش میکند یکی از شیعیان به امام صادق گفت: «فدایت شوم، این همه اختلاف چیست که بین شیعیان شماست؟ ... امام صادق فرمود: کدام اختلاف؟ وی گفت: من در حلقههای درس آنان در کوفه شرکت کردهام و تقریباً به خاطر اختلافشان در حدیث مشکوک شدهام...». ابوعبدالله در پاسخ گفت: «بله، چنین است. واقعاً مردم غرق در دروغپردازی به نام ما شدهاند. وقتی من با یکی از آنان [= شیعیان] سخن میگویم، از نزد من در حالی خارج میشود که آنرا بر خلاف معنای واقعیاش تأویل میکند؛ زیرا هدفشان از گفتگو و دوستی با ما، رضای خدا نیست؛ بلکه به خاطر مسائل دنیوی است و هریک از ایشان خواهان شهرت و ریاست است» [۳۲۱]. این روایت دلالت میکند که ریاستطلبی و بهرۀ ناچیز دنیوی، هدف بسیاری از کسانی بوده که به این مذهب گرویده بودند؛ و بلکه در دروغ گفتن به نام اهلبیت حریص بودند... و درواقع این موارد باعث شیوع اختلاف و تفرقه میانشان شده بود.
مسعودی شیعهمذهب [۳۲۲]میگوید: «فرقههای شیعه، بالغ بر هفتاد و سه فرقه هستند و هر کدام از آنها فرقۀ دیگر را تکفیر میکند» [۳۲۳]؛ و بر این اساس میرداماد [۳۲۴]بر این باور است که منظور از هفتاد و سه فرقۀ مذکور در حدیث افتراق امت [۳۲۵]، فرقههای شیعه است و از میان آنها فرقۀ امامیه، فرقۀ نجاتیافته است [۳۲۶]. و اینگونه اهلسنت، معتزله و سایر فرقهها، را از «امتِ دعوت» برشمرده و آنها را «امت اجابت» نمیدانند؛ و درواقع به اعتقاد او این فرقهها داخل اسلام نشدهاند. اما این سخن جدیدی نیست چراکه در گذشته نیز چنین سخنانی از شیعیان نقل شده است و شهرستانی [۳۲۷]و رازی به آن اشاره کردهاند [۳۲۸]. در دائرة المعارف اسلامی به این نکته اشاره شده است که فرقههای منشعب از شیعه، بیشتر از هفتاد و دو فرقۀ مشهور هستند [۳۲۹]؛ ضمن اینکه مقریزی یادآور میشود که مجموع فرقههای شیعه، به سیصد گروه رسیده است [۳۳۰].
دلیل اساسی این تفرقه و پراکندگی، اختلاف دربارۀ امامت اهلبیت میباشد. شیعیان دربارۀ خود ائمه نیز روایات مختلفی دارند. این اختلافات، از لحاظ تعداد ائمه، توقف نمودن بر یکی از آنها و انتظار ظهورِ او یا رفتن به سوی دیگری و پذیرشِ امامت وی میباشد. این پراکندگی، جدا از اختلافاتی است که شیعیان در فروع مذهب یا در تأویلات گوناگون با یکدیگر دارند؛ لذا ابنخلدون پس از نقل اختلاف آنان در مورد تعیین ائمه میگوید: «این اختلاف بزرگ، خود دلیل عدم وجود نص [در مورد امامت] است» [۳۳۱]. به بیان دیگر، آنان در این ادعا که پیامبرجعلی و دیگر امامان را برای خلافت تعیین و مشخص کرده است، هیچ دلیل قانعکنندهای ندارند؛ زیرا اگر تعیین ائمه از جانب خدا بود، چنین اختلافاتی روی نمیداد. بلکه چنین اختلاف شدیدی، بزرگترین دلیل بر عدم وجود نص صحیح است چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾[النساء: ۸۲]
«اگر از سوی غیر الله بود، قطعاً اختلاف بسیار در آن مییافتند».
از آنجا که امامت، یکی از مسائل اصولی تشیع میباشد، اختلاف در مورد آن پذیرفته نیست؛ حال آنکه اینگونه اختلافات، در فروع دین امری [رایج و] پذیرفتنی است. احمد بن یحیی مرتضی (م ۸۴۰ ق) [۳۳۲]ـ از بزرگان زیدیه در روزگار خودـ اختلاف شیعیان بعد از مرگ هر امام در مورد امام بعدی را روشنترین دلیل بر بطلانِ ادعای منصوص بودن امامت میداند [۳۳۳].
وقتی به کتابهایی مراجعه میکنیم که فرقهها و طوایف شیعی را ذکر کردهاند، اختلافاتی در اصول مذهب به چشم میخورد که فرقههای متعدد شیعه از آنها سرچشمه گرفتهاند. جاحظ معتقد است که شیعه به دو گروه زیدیه و رافضه تقسیم میشود. وی میگوید: «رحمت خدا بر تو باد؛ بدان که شیعه دو فرقه است: زیدی و رافضی؛ بقیه پراکنده هستند و چارچوب مشخصی ندارند» [۳۳۴]. شیخ مفید نیز این تقسیم را میپذیرد و معتقد است که شیعیان دو گروهند: امامی و زیدی [۳۳۵]؛ اما امام اشعری، اصول فرقههای شیعه را سه دسته میداند: غالیه (افراطیها)، رافضه (امامیه) و زیدیه؛ همچنین به نظر وی مجموع فرقههای شیعه به چهل و پنج فرقه میرسد: پانزده فرقه غالیه، بیست و چهار فرقه رافضیه و شش فرقۀ زیدیه [۳۳۶]. او اثناعشریه را بخشی از فرقه رافضه (امامیه) به حساب میآورد و آنان را «قطعیه» مینامد و به عنوان «جمهور شیعه» وصف میکند [۳۳۷].
برخی از فرقهشناسان، در تقسیم شیعیان به سه گروه اصلی، از روش اشعری پیروی کردهاند. امام رازی و اسفراینی، این سه گروه را «زیدیه، امامیه و کیسانیه» نامیدهاند [۳۳۸]. ابنمرتضی نیز شیعه را سه فرقه میداند: «زیدیه، امامیه و باطنیه» [۳۳۹]. شیخالاسلام ابنتیمیه/شیعه را به سه درجه تقسیم بندی کرده است: «بدترینشان غالیه هستند که برای علیسنوعی الوهیت قائلند و یا او را به پیامبری توصیف میکنند؛ رافضیه در درجۀ دوم قرار میگیرند؛ در درجۀ سوم نیز مُفَضلۀ و فرقههای دیگر زیدیه هستند که علی را بر ابوبکر و عمرببرتری میدهند؛ ولی به خلافت و عدالت شیخین معتقدند و آن دو را دوست دارند» [۳۴۰]. علما و فرقهشناسان دیگر نیز همین نظر را دارند [۳۴۱].
اما عبدالقاهر بغدادی فرقههای شیعه را به چهار دسته تقسیم میکند: زیدیه، امامیه، کیسانیه و غُلات؛ و همه این فرقهها را رافضه مینامند [۳۴۲]. از دیدگاه او فرقههای شیعه ـ به استثنای غالیه [۳۴۳]ـ بالغ بر بیست گروهند [۳۴۴]. وی اثناعشریه را از جمله فرقههای امامیه به شمار میآورد و آنان را قَطعیه مینامد؛ چنانکه همین گروه را اثناعشریه نیز نام نهاده است [۳۴۵]. هرچند پیشتر از قطعیه و اثناعشریه به عنوان دو اسم مختلف برای دو فرقۀ مختلف از امامیه نام میبرد [۳۴۶]و گویا متوجه نشده است که به تصریح بغدادی، قطعیه و اثناعشریه یک گروه واحد هستند [۳۴۷]. به اعتقاد شهرستانی، فرقههای شیعه بسیار متعددند؛ چرا که میگوید: «آنان پیرامون تعداد ائمه سخنان و اختلافات زیادی دارند و هر کدام از آنها به امامت یکی از ائمه باور دارد و بر وی توقف نمودهاند که این کار، منجر به پیدایش عقیده و روش مختلف بین ایشان شده است» [۳۴۸]. اما او شیعه را به پنج فرقه «کیسانیه، زیدیه، امامیه، غُلات و اسماعیلیه» تقسیم میکند [۳۴۹]. حمیری، شیعه را به شش فرقه تقسیم کرده است [۳۵۰]و ابنقُتیبه تعدادشان را به هشت فرقه رسانده است [۳۵۱]. ابوالحسن مَلَطی، شیعیان را هیجده فرقه میداند و همه را به رافضه ملقب میکند [۳۵۲]و سکسُکی نیز با دیدگاه وی موافق است [۳۵۳]؛ اما عجیب این است که ملطی اثناعشریه را اسماعيلیه مینامد [۳۵۴]. ابنجوزی نیز گروههای شیعه را دوازده فرقه میداند و همگی را رافضه مینامد [۳۵۵]و قرطبی نیز در این تقسیمبندی با وی موافق است [۳۵۶].
نکتۀ قابل ملاحظه در اطلاق نام «رافضه» بر همه گروههای شیعه این است که زیدیه از این قاعده مستثنی میباشد. به عبارت دقیقتر، همۀ زیدیه به استثنای جارودیه، از این تقسیمبندی مستثنا شدهاند؛ زیرا جارودیه بر راه و روش رافضه هستند؛ لذا شیخ مفید جز فرقۀ جارودیه، دیگر فرقههای زیدیه را شیعه به شمار نمیآورد چرا که به گفتۀ وی، جارودیه در اساس مذهب با آنان مشترکند [۳۵۷].
اما کتابهای فرقهشناسی شیعیان اثناعشری، برای ذکر فرقههای شیعه روش دیگری دارند و گروههای شیعه را بر حسب ائمه ذکر میکنند؛ چرا که شیعیان پس از وفات هر امامی به فرقهها و گروههای مختلف منشعب شدند؛ تا جایی که تعداد این فرقهها در کتاب قمی و نوبختی به حدود شصت فرقه میرسد. از کتاب نوبختی و قمی چنین برمیآید که اثناعشریه، یکی از چهارده یا پانزده فرقۀ شیعه است که پس از وفات حسن عسکری در سال۲۶۰ ق منشعب شدند [۳۵۸]. کلینی نیز روایتی نقل کرده است که شیعه را به سیزده فرقه تقسیم میکند و همه را ـ جز یک فرقه ـ اهل دوزخ میداند [۳۵۹].
با وجود این بررسی، موضوع پیدایش فرقههای شیعه و دگرگونی آنها مجال دیگری میخواهد که به بحث تاریخی نزدیکتر است و ما وارد تفاصیل آن نمیشویم. باید به یاد داشته باشیم -چنانکه در بیان آرا و عقاید فرقه اثنا عشریه خواهد آمد- این فرقه بسیاری از عقاید فرقههای شیعه را در خود جای داده است. این فرقه، مانند رودخانۀ بزرگی است که تمام جویبارها و رودهای مختلف شیعه به داخل آن سرازیر میشود. تحقیق در این موضوع و ارزیابی روایات اثناعشریه و آرای دیگر فرقهها، نیاز به پژوهشی مستقل دارد و بنده در پایاننامۀ کارشناسیارشد به بعضی از جوانب این موضوع اشاره نمودهام [۳۶۰]. به هرحال، این فرقهها منقرض نشدهاند، بلکه بیشترشان هنوز هم باقی ماندهاند و در خلال بحث از تفکر اثناعشریه، حقیقتِ موضوع روشن خواهد شد.
[۳۲۱] رجال الكشی: ص ۱۳۵-۱۳۶، بحارالنوار: ۲/۲۴۶. [۳۲۲] علی بن حسین بن علی مسعودی (م ۳۴۶ ق) مورخ بود. ابنحجر میگوید: «كتابهای او سرشار از مسایلی است كه حاکی از اعتقادش به شیعه معتزلی است. علمای اثناعشری ـ در كتابهای شرححال ـ او را یكی از دانشمندان خود به حساب میآورند. [۳۲۳] مروج الذهب: ۳/۲۲۱؛ و بنگرید به رازی، إعتقادات فرق المسلمین: ص ۵۸. [۳۲۴] محمدباقر بن محمد استرآبادی ـ مشهور به میردامادـ (م ۱۰۴۰ ق) یكی از علمای شیعه در دوران صفویه است. برای آگاهی از شرح حال وی بنگرید به: الكنی و الألقاب: ۲/۲۰۶؛ المحبی، خلاصة الأثر: ص۳۰۱؛ حكیمی، تاریخ العلماء: ص ۸۳. [۳۲۵] دربارۀ حدیث پراکندگی امت به هفتاد و سه فرقه، شیخالاسلام ابنتیمیه میگوید: «حدیث صحیح است و در سنن و مسانید مشهور میباشد» (الفتاوی: ۳/۳۴۵). مقبلی میگوید: «حدیث افتراق را راویان بسیاری روایت کردهاند كه همدیگر را تقویت میكنند؛ چنانكه در حصولِ معنای آن تردیدی باقی نمیماند (العلم الشامخ: ص ۴۱۴). چنانکه ملاحظه میشود، در برخی از روایتها به فرقۀ هلاک شده تصریح نشده است. بیشتر محدثین ـ از جمله اصحاب سنن به استثنای نسائی ـ این نص را روایت کردهاند و در برخی از آنها آمده است: «... یكی از آن فرقهها نجات مییابد و بقیه هلاک میشوند» كه اصحاب سنن ـ به استثنای ابوداودـ آنرا تخریج نكردهاند؛ بنگرید به: كتاب السنة، ش ۴۵۷۳؛ دارمی: ۲/۲۴۱؛ احمد: ۴/۱۰۲؛ حاكم: ۱/۱۲۸؛ آجرّی در الشریعة: ۱۸. برخی از این احادیث، حكم به نجات تمام فرقهها میدهند، جز یک فرقه كه آن هم ملحدان هستند و علمای حدیث به جعلی بودن این حدیث حكم دادهاند؛ بنگرید به: كشف الخفاء: ۱/۳۶۹؛ الأسرار المرفوعة: ص ۱۶۱. همانطور كه اهلسنت حدیث افتراق امت را تخریج كردهاند شیعه نیز آنرا روایت کرده است؛ البته با این لفظ: «... امت من به هفتاد و دو فرقه تقسیم خواهند شد؛ هفتاد و یک فرقه از آنان به هلاكت میرسند و یكی از آنان نجات مییابد. عرض شد: ای رسولخداجآن فرقه كدام است؟ ایشان فرمود: "جماعت، جماعت، جماعت"»؛ و با الفاظ دیگر: «پس از من امتم هفتاد و سه فرقه خواهد شد؛ یک فرقه نجات مییابد و هفتاد دو فرقه در آتش است» (ابنبابویه قمی، الخصال: ۲/۵۸۴ و ۵۸۵). در روایات شیعه، تصریحی مبنی بر اینكه همه این فرقهها شیعه هستند وجود ندارد؛ و چنانکه در این روایت به صراحت گفته شده است: فرقه ناجیه [= نجاتیافته] جماعت هستند، نه شیعه. [۳۲۶] جمالالدین افغانی، التعلیقات علی شروح الدوانی للعقائد: ۱/۲۱۵. رشید رضا این كتاب را به محمد عبده نسبت میدهد (تفسیر المنار: ۸/۲۲۱)؛ اما محمد عماره ثابت كرده است كه این كتاب متعلق به جمال الدین افغانی است؛ بنگرید به: افغانی، الأعمال الکاملة: ۱/ ۱۵۵ و ۱۵۶؛ محمد عبده، الأعمال الکاملة: ۱/۲۰۹. [۳۲۷] الملل و النحل: ۱/۱۶۵ [۳۲۸] إعتقادات فِرق المسلمین:ص۸۵. [۳۲۹] دائرة المعارف الإسلامية، ۱۴/۶۷. [۳۳۰] الخطط: ۲/۳۵۱. [۳۳۱] ابنخلدون، الباب المحصل: ص۱۳۰. [۳۳۲] او یكی از بزرگان شیعه زیدیه و از منتسبان اهلبیت بود که تألیفات فقهیاش تکیهگاه زیدیهای یمن میباشد. (شوكانی، البدر الطالع: ۱/۱۲۲). [۳۳۳] المنیة و الأمل: ص ۲۱. [۳۳۴] جاحظ، ثلاث رسائل: ص ۲۴۱؛ رسائل جاحظ، رسالة إستحقاق الإمامة، تحقیق عبدالسلام هارون: ص ۲۰۷. [۳۳۵] الإرشاد: ص ۱۹۵. [۳۳۶] مقالات الإسلامیین: ۱/۶۶، ۸۸، ۱۴۰. [۳۳۷] همان: ۱/۹۰. [۳۳۸] إعتقادات فرق المسلمین: ص ۷۷. [۳۳۹] المنیة و الأمل: ص ۲۰؛ مقدسی، البدء و التاریخ: ۵/۱۲۵. [۳۴۰] مجموعه فتاوی شیخ الإسلام: ص ۴۰. [۳۴۱] برای مثال، زین العابدین بن یوسف الأسكوبی میگوید: «شیعیان بیست و دو فرقه دارند كه اساسیترین آنان سه فرقه هستند به نامهای غالیه، زیدیه و امامیه» (الرد علی الشیعة: برگۀ ۹، نسخۀ خطی). [۳۴۲] الفرق بین الفرق: ص۲۱. [۳۴۳] تعداد غلات نزد ایشان بالغ بر بیست فرقه است (الفرق بین الفرق: ص ۲۳۲). [۳۴۴] همان: ص۲۳. [۳۴۵] همان:ص ۶۴. [۳۴۶] همان: ص۵۳. [۳۴۷] به همین دلیل، محیالدین عبدالحمید اشاره میكند كه تعریف مفصل بغدادی در کتاب «الفرق بین الفرق» دلالت دارد بر اینكه اثناعشریه فرقهای جدا از قطعیه هستند (حاشیه مقالات الإسلامیین: ۱/۹)؛ اما ظاهراً وی فراموش کرده است که بغدادی خود تصریح میکند که قطعیه و اثناعشری، فرقۀ واحدی هستند (الفرق بین الفرق: ص ۶۴). [۳۴۸] الملل و النحل: ۱/۱۴۷. [۳۴۹] همانجا. [۳۵۰] الحور العین: ص ۱۴۵. [۳۵۱] ابنقتیبه، المعارف: ص ۶۲۲ و ۶۲۳. [۳۵۲] التنبیه والرّد: ص ۱۸. [۳۵۳] البرهان فی معرفة عقائد اهل الأدیان: ص ۳۶. [۳۵۴] التنبیه و الرد ص: ۳۲ و ۳۳. [۳۵۵] تلبیس إبلیس، تحقیق خیرالدین علی: ص ۳۲. [۳۵۶] بیان الفرق، برگۀ ۱ (نسخه خطی). [۳۵۷] بنگرید: شیخ مفید، أوائل المقالات: ص ۳۹، الجارودیة: ص: ۴۲. [۳۵۸] نوبختی، فرق الشیعة ص: ۹۶. وی میگوید: اصحاب حسن عسكری بعد از وفاتش به چهارده فرقه تبدیل شدند؛ درحالیكه قمی میگوید آنان پانزده فرقه هستند (قمی، المقالات و الفرق: ص ۱۰۲). [۳۵۹] اصول كافی، حاشیه مرآة العقول: ۴/۳۴۴ و مجلسی برحسب معیارهای خود، این روایت را به درجۀ حسن میرساند؛ بنگرید به همانجا. [۳۶۰] بنگرید به: فكرة التقریب بین اهل السنة و الشیعة: ص ۳۴۶ به بعد.