سخن امام مانند کلام خدا و پیامبر است
«سنت» از دیدگاه شیعه به هر گفتار، کردار و تأییدی گفته میشود که از جانب یکی از معصومین اهلبیت صادر شده باشد [۱۰۹۶]. کسی که با طبیعت مذهب شیعه آشنا نباشد، نمیداند آنها چقدر با سنت فاصله دارند؛ چرا که به اعتقاد اهلسنت، فقط رسولخداجمعصوم است؛ اما شیعه علاوه بر رسول خداجدوازده امام خود را معصوم میداند و سخنان ایشان را مانند کلام خدا و رسولشجبه شمار میآورد؛ درحالیکه پیامبرجاز روی هوا و هوس سخن نمیگوید و آنچه میگوید جز وحی الهی نیست. بنابراین از دیدگاه اثناعشریه، تفاوتی میان کلام ائمه و گفتار پیامبرجوجود ندارد. ائمه از دیدگاه شیعه، تنها به عنوان راویانِ حدیثِ پیامبر خداجبه شمار نمیآیند و یا اینکه سخنانشان از آن جهت حجت باشد که در روایت حدیث قابل اعتمادند؛ بلکه از آن جهت شایستگی پیروی و اطاعت دارند که از جانب خدا و با سخن پیامبرجبدین مقام منصوب شدهاند تا حقیقت احکام را تبلیغ نمایند؛ آنان جز به احکامی که از جانب خداوندأهستند، حکم نمیکنند [۱۰۹۷].
از دیدگاه شیعه، بین سخنان ائمه در سن کودکی و بعد از بلوغ و رشدِ عقلی فرقی نیست؛ زیرا آنان در طول زندگی مرتکب گناه نمیشوند؛ نه عمداً و نه سهواً و نه حتی از روی فراموشی؛ از اینرو یکی از بزرگان معاصر شیعه میگوید: «اعتقاد به عصمت ائمه باعث میشود تمام سخنانی که از آنان صادر میشود، بدون رسیدن سند این سخنان به رسولاللهجدر درجۀ صحت قرار گیرد؛ بر خلاف عقیدۀ اهلسنت که بدون سند متصل به رسول خداجروایت را صحیح نمیدانند» [۱۰۹۸]. چراکه شیعیان امامت را «ادامۀ نبوت» میدانند [۱۰۹۹]و از نگاه آنان، ائمه مانند پیامبران† هستند. درحقیقت، «گفتار ایشان مانند گفتار پیامبران است، فرمان آنان فرمان خدا، اطاعت از آنان اطاعت از خدا و نافرمانی آنان، گناه و نافرمانی از امر خداست و سخنی نمیگویند مگر [با الهام از] از وحی و پیام الهی» [۱۱۰۰].
از قول ابیعبدالله وارد شده است که گفت: «سخن من سخن پدرم است و سخن پدرم سخن جدم است؛ و سخن جدم سخن حسین است و سخن حسین سخن حسن؛ و سخن حسن سخن امیرمؤمنان علیسو سخن امیرمؤمنان سخن رسولخداجاست؛ و گفتار ایشان فرمودۀ خداوند متعال میباشد» [۱۱۰۱]. شارح کافی میگوید: «این روایت حاکی از آن است که قول هریک از ائمه، سخن خداوند به حساب میآید و معتقدند همچنان که در قول خداوند اختلافی وجود ندارد، در اقوال آنان نیز هیچ اختلافی نیست» [۱۱۰۲]. حتی گفتهاند: «جایز است هرکس حدیثی را از ابیعبداللهسبشنود، آنرا از پدر یا از اجدادش روایت کند، و نیز جایز است بگوید خداوندأفرموده است» [۱۱۰۳]؛ و این تصریحی است در نسبت دادنِ سخن بشر به خداوند متعال.
شارح کافی میگوید: «روایاتی داریم که بر جایز بودن انتسابِ گفتۀ امام به خداوند دلالت دارند؛ بلکه اولویت بر این است که بگوید: خداوند فرموده است» [۱۱۰۴]؛ همانگونه که در کافی از ابیبصیر روایت شده که میگوید: «به اباعبداللهسگفتم: حدیثی را که از تو میشنوم میتوانم به نام پدرت روایت کنم، یا اینکه از پدرت میشنوم میتوانم آنرا به نام شما روایت کنم؟ در جواب فرمود: یکسان است [یعنی با هم تفاوتی ندارند]؛ ولی اگر از پدرم روایت کنی برایم بیشتر خوشایند است. سپس ابوعبداللهسگفت: بسیار زیباست آنچه از من میشنوید، به اسم پدرم روایت کنید» [۱۱۰۵].
این روایات تصریحی است به اینکه شیعه دروغ آشکار را جایز میدانند؛ چون آنان مثلاً سخنی را به امیرالمؤمنین علیسنسبت میدهند که او نگفته است، بلکه برخی از نوادگان ایشان نقل کردهاند ـ کسانی که شاید حتی به علم و آگاهی هم مشهور نباشند. آنان جایز میدانند سخنانی را که به نام امامِ غایب ساخته و پرداختهاند، به علی نسبت دهند و بگویند علیسچنین و چنان فرمود. نیز اولویت بر این است که به بالاتر نسبت دهند؛ چنانکه روایت سابق به این امر تصریح میکند. شارح کافی از این روایت چنین استنباط کرده است که بهتر است سخنان ائمه به خداوندأنسبت داده شود و این نهایت گستاخی و جسارت به خداوندأاست.
بنابراین سنت از دیدگاه شیعه فقط سنت پیامبرجنیست، بلکه سنت ائمه و گفتههای آنها را همانند سخن خدا و رسولشجبه حساب میآورند؛ لذا بدین صورت اعتراف میکنند که این بخش را شیعه به سنت مطهر ملحق کرده است: «شیعۀ امامیه هر گفتار، کردار و تقریری را که از ائمه صادر شده، به سنت مطهر ملحق ساختهاند» [۱۱۰۶].
شیعه این موضوع را بر مبنای دو قاعدۀ مهم بیان میکند. همانگونه که یکی از بزرگان معاصر ایشان اعلام میکند که گفتارِ امام، مانند فرمودۀ رسول خداجبر مردم حجت بوده و پیروی از آنها بر ایشان واجب است؛ و حکم ائمه چیزی نیست مگر حقیقت احکام صادره از جانب خدا. وی خاطر نشان میسازد که ائمه معلومات دینی را از دو طریق دریافت میکنند: از طریق الهام، همانند نزول وحی و الهام بر پیامبر و یا از طریق امام معصوم قبل از خود، همانگونه که [به ادعای او] علیسگفت: رسول خداجهزار باب علم را به من آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر بر من باز میگردد» [۱۱۰۷]. پس علم ائمه دو نوع است: یکی علم حادث است که از طریق الهام و غیره تحقق مییابد، دیگری علمی است که از رسولخداجبه ارث بردهاند که هر دو نوع، سنت به حساب میآیند. اکنون به توضیح آن دو اصل اعتقادی مهم شیعه میپردازیم:
[۱۰۹۶] محمد تقی حكیم، الأصول العامة للفقه المقارن: ص۱۲۲. [۱۰۹۷] مظفر، أصول الفقه المقارن: ۳/۵۱، و بنگرید به: السالوس، أثر الإمامة: ص۲۷۴. [۱۰۹۸] عبدالله فیاض، تاريخ الإمامية: ص۱۴۰. [۱۰۹۹] محمدرضا مظفر، عقائد الإمامية: ص۱۶۶. [۱۱۰۰] ابنبابویه، الإعتقادات: ص۱۰۶. [۱۱۰۱] أصول الكافی، كتاب فضل العلم، باب رواية الكتب و الحدیث: ۱/۵۳؛ وسائل الشيعة: ۱۸/۵۸. [۱۱۰۲] مازندرانی، شرح جامع علی الكافی: ۲/۲۷۲. [۱۱۰۳] همانجا. [۱۱۰۴] همانجا. [۱۱۰۵] أصول كافی با شرح جامع: ۲/۲۵۹. [۱۱۰۶] محمد تقی الحكیم، سنة أهل البيت: ص ۹. [۱۱۰۷] محمدرضا مظفر، أصول الفقه: ۳/۵۱.