دوم: راه هدایت، مخالفت با اهلسنت است
همۀ مسلمانان اتفاق دارند که مراجعه به اجماع و پیروی از آن ضروری است؛ زیرا تصمیمی که از این راه حاصل میشود درست است و امکان ندارد امت اسلام بر گمراهی همنظر شوند [۱۵۱۵]. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيراً﴾[النساء: ١١٥]
«و کسیکه پس از آنکه هدایت (و راه حق) برایش روشن شد؛ با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند، ما او را به آنچه پیروی کرده وا گذاریم و او را به جهنم در افکنیم و بد جایگاهی است».
رسول خداجمیفرماید: «تا وقتی که گروهی از امتم بر امر حق استوار هستند، رهایی یا مخالفت دشمنان آسیبی به آنان نمیرساند تا اینکه فرمان پروردگار فرارسد؛ درحالیكه آنان مدام بر مردم چیره و غالب هستند» [۱۵۱۶]. احادیث فراوان دیگری از رسول اکرمجروایت شده است مبنی بر اینکه امت اسلامی هرگز بر گمراهی اتفاق نمیکنند [۱۵۱۷].
این دیدگاه جمهور مسلمین، یعنی اهلسنت و جماعت است؛ ولی در اعتقاد شیعه اجماع با امام صورت میگیرد نه با امت اسلامی؛ و در مذهب شیعه اجماع فقهای اثناعشری نیز در صورتی اعتبار دارد که در بر دارندۀ نظر امام باشد، یا اجماعشان رأی امام را آشکار سازد و ـ همان طور که قبلاً هم بیان کردیمـ آنها اصلاً به اتفاق مجتهدین امت محمدجتوجهی ندارند.
قضیه بزرگتر از عدم اعتبارِ اجماع شیعه است؛ چون کار را به آنجا رساندهاند که میگویند «مخالفت با اجماع مسلمین، عین هدایت است و مخالفت با اجماع اهلسنت، یکی از اصول ترجیحی و پایههای اساسی مذهب شیعه است. به علاوه در کتابهای آنان روایات فراوانی وجود دارد که بر این اصل تأکید نموده و مردم را به سوی این گمراهی دعوت میکنند.
در یکی از روایات اصول کافی آمده که از یکی از ائمه پرسیده شد: «اگر یکی از خبرها موافق عامه (اهلسنت) باشد و دیگری مخالف آن، کدام یک را بپذیریم؟ گفت: آنچه مخالف عامه است؛ زیرا هدایت در مخالفت با آنهاست. (راوی نقل میکند) گفتم: فدایت شوم، اگر دو خبر باشند و هر دو با [اعتقادات] اهلسنت سازگار، آن وقت چه کنم؟ گفت: آن خبری که با میل حاکمان و قُضات آنها سازگارتر است، رها گردد و به خبر دیگر عمل شود. گفتم: اگر هر دو مثل هم باشند؟ گفت: این را بگذار تا وقتی امامت را ملاقات کنی؛ چون هنگام رویارویی با شبهات، توقف بهتر از کارِ ناسنجیده کردن و هلاک شدن است» [۱۵۱۸].
کلینی ـ معتمد شیعهـ یکی از مواردی را که در هنگام اختلاف و تناقض روایات شیعه باعث درک درست میشود، سخن جعفر صادق ذکر میکند که به ادعای شیعه گفته است: «موافقت با اهلسنت را رها کنید؛ چون مخالفت با آنها هدایت است» [۱۵۱۹]. حدیث دیگری نیز از امام صادق جعل کردهاند که میگوید: «اگر دو حدیث را دیدی که مخالف هم بودند، حدیثی را بگیر که مخالف اهلسنت است» [۱۵۲۰]. روایت خودساختۀ دیگر از حسن بن جهم است که میگوید: به عبدِ صالح (لقب امامس) گفتم: آیا در مورد روایات شما غیر از تسلیم چاره دیگری داریم؟ گفت: نه، سوگند به خدا غیر از تسلیم هیچ چاره دیگری ندارید. گفتم: اگر از ابوعبدالله دو سخن مخالف روایت شود، کدام یک را بپذیریم؟ گفت: روایتی را که مخالف اهلسنت است بگیرید و از روایتی که موافق آنهاست پرهیز کنید» [۱۵۲۱].
آخوندهای شیعه برای پذیرش و پیروی از این اصل، به روایت امام صادق استدلال میکنند که گفته است: «سوگند به خدا، شما هرگز بر ذرهای از [اعتقادات و ارزشهای] اهلسنت نیستید و آنها نیز بر ذرهای از اصول شما نمیباشند. بنابراین با گمراهی آنان به مخالفت برخیزید؛ زيرا اينها كوچكترين بهرهای از دين حق نبردهاند» [۱۵۲۲].
این کافران مسلماننمایی که خواهان تفرقه و پراکندگی امت اسلامی هستند، از بادۀ غرور مست شدهاند؛ آن هم فقط به دلیل پیروی کورکورانۀ جاهلانهای که به سبب آن از موهبت عقل و تفکر محرومند. آری، این کوردلان ذهن تباه و دل سیاه خود را با توهمی به نام «رنجهای اهلبیت» انباشتهاند و عقل و منطق خود را قربانی پاداش بزرگی کردهاند که در خیالاتشان میپندارند فقط به خاطر دوست داشتن اهلبیت نصیبشان خواهد شد. آن شیوخ شیطانصفت به غوغای این جاهلان کوتهبین دلخوشند و میگویند اصل این است که «علیسهیچ دین و روشی را اتخاذ نکرد، مگر اینکه مردم مخالف او بودند و مسیر دیگر را میپیمودند و در مواردی كه نظر اميرالمؤمنين را نمیدانستند، از او سئوال میكردند؛ پس هنگامی كه نظر خود را بيان میکرد، خلاف فتوای او عمل میکردند و تنها بدین سبب از او سئوال میپرسیدند تا مردم گمراه شوند» [۱۵۲۳]. با این همه، خود میگویند که عمرسدر هر مسئلهای با علیسمشورت میکرد، به توصیۀ او عمل مینمود و بر اساس فتوای او قضاوت میکرد. همچنین در بسیاری از موارد، اصحاب برای حل مشکلاتشان به او مراجعه میکردند [۱۵۲۴]. خود آقایان روایت کردهاند که عمر به علی گفت: «يا ابا الحسن، [امیدوارم هرگز] در جمعى نباشم كه تو در آن ميان نیستی [۱۵۲۵]؛ و در روایتی دیگر: «مشكلى پیش نیاید كه ابوالحسن براى حل کردنش نباشد» [۱۵۲۶]. حال کدام یک از دو سخن را بپذیریم؟ میبینیم که روش جاعلان تناقصگویی است و این هم نتیجۀ دروغ.
علمای شیعه به جای تلاش برای حفظ یکپارچگی مسلمین، وصیتی خیالی و نادرست را نقل میکنند که اختلاف را عمیقتر و تداوم آنرا بیشتر میکند و باعث دورتر شدن شیعه از امت اسلامی میگردد؛ از علی بن اسباط روایت میکنند که به موسیالرضا گفته است: «موضوعی پیش میآید که نمیتوانم به شناخت دقیق آن دست پیدا کنم و در آن منطقه کسی از یاران تو وجود ندارد تا از او فتوا بخواهم، پس چه کنم؟ گفت: پیش عالم اهلسنت برو و به هر چه فتوا داد، خلاف آن عمل کن؛ همانا که حق در آن است» [۱۵۲۷].
حر عاملی بر این روایت تعلیقی گذاشته و میگوید: «یکی از نعمتهایی که خداوندأبه فرقۀ برحقِ شیعه ارزانی کرده، این است که شیطان علمای اهلسنت را فریفته و آنان را در تمام مسایلِ نظری گمراه ساخته است؛ بدین صورت، عمل کردن به خلافِ [شیوۀ تفکر و روشِ] اهلسنت، قاعدهای برای اعمال ما میشود؛ درست همانند روایتی که میگوید: با زنان مشورت کنید و [هر چه که گفتند] خلافش را انجام دهید» [۱۵۲۸].
بیشک، این سخنان خطرناک ساختۀ کافر ملحدی است که خواستار فریفتن امت اسلام است و با تمام توان میکوشد تا به هر وسیله و بهانهای که شده، مسلمین را از دین خدا خارج سازد. مایۀ شگفتی است که سردمداران شیعۀ ایران با وجود چنین عقیدهای چگونه مردم را به تقریب مذاهب دعوت میکنند و هفتۀ وحدت را به غوغای تبلیغاتی و رسانهای میگذرانند؟ چگونه امکان دارد با اهلسنت پیوند و دوستی برقرار سازند، حال آنکه هدایت و رستگاری را در مخالفت با آنان میدانند؟ آیا این وحدت عملی است؟ زهی خیال باطل!
[۱۵۱۵] ابنتیمیه/ معتقد است: «هرکس از اجماع مسلمین سر باز زند، درحقیقت، راه غیر از مسلمانان را پیموده است» (مجموع فتاوای شیخ الإسلام: ۱۹/۱۹۴). بدین سبب امام شافعی/در اثبات حجیت اجماع به این آیه استدلال کرده و میگوید: «براساس این آیه، مخالفت با اجماع حرام است». البته ایشان بعد از تفحص و تدبر فراوانی به این نتیجه و جواب رسید که انصافاً قویترین و بهترین دلایل است؛ هرچند بعضی در تفسیر این آیه دچار مشکل شده و این سخن را نپذیرفتهاند (تفسیر ابنکثیر: ۱/۵۹۰). گفتنی است که شیخالاسلام در مورد این آیه تحقیق بدیعی نموده که در فتاوای کبری: ۱۹/ ۱۷۸، ۱۷۹، ۱۹۲ آنرا ذکر کرده است؛ همچنین به تفسیر قاسمی: ۵/۴۵۹ مراجعه شود. ابنکثیر میگوید: «آیه ﴿وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾بیانگر مخالفت با بهترین و شایستهترین روش میباشد؛ اما بعضی مواقع شامل مخالفت با نصِ شارع و یا اجماع امت محمدجهم میشود؛ زیرا رسول خداجضامن عصمت امتش در خصوص اجماع شده است و به خاطر مقام و ارزش محمدجامتش دچار اشتباه و خطا نمیشوند. احادیث فراوانی در این مورد روایت شده و حتی بعضی از علما مدعی تواتر آنها هستند» (تفسیر ابنکثیر: ۱/۵۹۰). [۱۵۱۶] امام مسلم، کتاب جهاد، باب لا تزال طائفة من امتی: ۲/۱۵۲۴. امام بخاری این حدیث را با همان معنی در کتاب الإعتصام، باب لا تزال طائفة من امتی: ۸/۱۴۹ روایت کرده است. [۱۵۱۷] امام سخاوی میفرماید: متن حدیث مشهور است و دارای اسانید فراوانی میباشد و شواهد متعددی بر مرفوع بودن آن دلالت میکنند (المقاصد الحسنة: ص۴۶۰). روایت شده که پیامبرجفرمود: «خداوند شما را از سه مشکل و نقص محافظت کرده است یکی از آنها عدم اجتماع و اتحاد امت اسلامی بر گمراهی است» (سنن أبوداود: ۴/۴۵۲، شماره ۴۲۵۳). حافظ در التلخیص میگوید: «اِسنادش منقطع است» و در جای دیگر میفرماید: «سندش حسن است» (عون المعبود: ۱۱/۳۲۶). امام احمد از ابیبصره غفاری روایت کرده که رسول خدا فرمود: «از خداوند خواستم که امتم را بر گمراهی جمع نكند؛ خداوندأنیز آنرا به من عطا فرمود» (المسند: ۶/۳۹۶). حافظ در تلخیص میگوید: «رجالش ثقه هستند؛ ولی یک راوی ضعیف در سلسله سند آن وجود دارد (عون المعبود: ۱۱/۳۲۶). ترمذی از عمرسروایت میکند که رسول خداجفرمود: «خداوند امتم را بر گمراهی جمع نمیکند یا امت محمد را بر گمراهی جمع نمیکند و دست خداوندأهمراه جماعت است هرکس از آن بگریزد به سوی آتش میرود». ابوعیسی میگوید: «حدیث فوق از این طریق غریب میباشد» (سنن ترمذی: ۴/۴۶۶، شماره: ۲۱۶۷). ابنحجر در «تخریج المختصر» میگوید: «این حدیث غریب است. ابونعیم در الحلیه و الاللکائی در السنة آنرا تخریج کردهاند و رجالش رجال صحیح، اما معلوم و مشهور میباشند». ابنحجر نیز این حدیث را به این شکل روایت کرده است: «إن أمتی لاتجتمع علی ضلالة» (سنن ابن ماجة، کتاب الفتن، باب السواد الأعظم: ۲/۱۳۰۳، شماره ۳۹۵۰). سیوطی آنرا در «الجامع» به عنوان حدیث صحیح روایت کرده (فیض القدیر:۲/۴۳۱)؛ اما سندی گفته است: «در سندش ابوخلف اعمی وجود دارد که اسمش حازم بن عطاء و فردی ضعیف است» (حاشیه سندی بر سنن ابنماجه:۲/۴۶۴). عراقی در تخریج احادیث بیضاوی میگوید: «حدیث با چند طریق روايت شده که همه آنها مشکل دارند» (همانجا). ابنحجر میگوید: «چندین طریق دارد که در مورد همه أنها قيل و قال وجود دارد» (فیض القدیر: ۲/۲۰۰)؛ اما اصولیها به این حدیث احتجاج کردهاند؛ بنگرید به: المستصفی:۱/۱۷۵؛ آمِدی، الأحکام: ۱/۲۱۹. [۱۵۱۸] اصول کافی،۱/۶۷ و ۶۸؛ ابن بابویه قمی، من لایحضره الفقیه: ۳/۵؛ طوسی، التهذیب:۶/۳۰۱؛ طبرسی، الإحتجاج: ص۱۹۴؛ حر عاملی، وسائل الشیعة: ۱۸/۷۵ و ۷۶. [۱۵۱۹] اصول کافی، مقدمه: ص ۸؛ وسائل الشیعة: ۱۸/۸۰. [۱۵۲۰] وسائل الشیعة: ۱۸/۸۰. [۱۵۲۱] همانجا. [۱۵۲۲] همانجا. [۱۵۲۳] ابنبابویه، علل الشرائع: ص۵۳۱؛ وسائل الشیعة: ۸/۸۳. خود قضاوت کنید که نابخردی و کینۀ سیاهشان تا کجا پیش رفته است که شيخ انصاری بعد از نقل اين روايت میگوید: «سيره و روش اهل باطل در برخورد با ائمه†اين خبر را تصديق میكند». وی از ابوحنيفه چنین نقل میکند: «با جعفر در تمام آنچه گفت و عمل نمود مخالفت كردم؛ ولی نمیدانم كه در سجدۀ نماز، دو چشم او باز است يا بسته تا در اين مورد هم با او مخالفت كنم». پیروان گمراه او نیز یاوههایش را تکمیل کرده و گفتهاند که ابوحنیفه [/]در سجدۀ نماز يک چشم خود را باز میگذاشت و يک چشم خود را میبست تا به هر شكلِ ممكن با جعفر مخالفت كرده باشد؛ بنگرید به: رسائل شیخ انصاری، ص۱۸۸، رساله قطع و ظن، آخر باب انسداد. (مترجم) [۱۵۲۴] منهاج السنة: ۴/۱۶۰. [۱۵۲۵] مناقب آل ابیطالب: ۱/۴۹۲ و ۴۹۳؛ صادقی، علی و الحاکمون: ص۱۲۰. [۱۵۲۶] مفید، الإرشاد: ص۹۷ و ۹۸. [۱۵۲۷] ابنبابویه، علل الشرائع: ص۵۳۱؛ طوسی، التهذیب: ۶/۲۹۵؛ وسائل الشیعة: ۱۸/۸۲ و ۸۳؛ بحار الأنوار: ۲/۲۳۳. [۱۵۲۸] حر العاملی، إیقاظ من الهجعة: ص۷۰ و ۷۱. این کلام جاهلانه، بر مبنای روایتی بیان شده که مجلسی نیز در بحار (۷۷/۱۶۷) آورده است. (مترجم)